سیره سیاسی امام خمینی در برخورد با ارتش شاهنشاهی

روش حکومتی حضرت امام در نقطه مقابل روش حکومتی شاه قرار داشت. امام استراتژی لبخند به داخل و اخم به خارج را اتخاذ نمود و تا آخر به این استراتژی پایبند بود. امام مردم را جانشین خدا در زمین و آنان را خانوادۀ باریتعالی می‏دانست

کد : 49757 | تاریخ : 19/11/1392

سید محمد صدر:

از آنجا که شاه سلطنت خود را مدیون انگلیس و ادامۀ آن را وابسته به آمریکا و انگلستان می دانست و او عامل انجام برنامه ها و استراتژی های خارجی در ایران بود و هر اقدامی در زمینه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی با موافقت و نظر آنها انجام می شد (به عنوان نمونه می توان به طرح انقلاب سفید، آزادی های سیاسی و طرح حقوق بشر اشاره نمود)، روش حکومتی شاه عبارت از لبخند به خارج و اخم به داخل بود.

در نقطۀ مقابل شاه، حضرت امام مردم را جانشین خدا در زمین دانسته و معتقد بودند که مردم خوب، پاک و فداکار بوده و برای انجام هر کار مثبتی آمادگی دادند. حضرت امام، حامیان انقلاب و تفکر اسلامی را مردم مستضعف می دانستند، بنابراین روش حکومتی ایشان لبخند به مردم بود. لبخند امام به مردم شامل مردم عادی کشورهای اسلامی و حتی کلیۀ مستضعفین عالم می شود. حضرت امام در مقابل سیاست لبخند به مردم با اخم به خارج، سلطه گران و استعمارگران را به مبارزه طلبیده و آمریکا را بزرگترین دشمن امت اسلام دانسته و او را عامل بدبختی مردم ایران و جهان اسلام و تمام مستضعفان می دانند. این طرز تفکر و روش حکومتی حضرت امام ناشی از جایگاه و اهمیت انسان و فطرت انسانی در تفکر اسلامی است.

 انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی به منظور ساقط نمودن حکومتی مستبد و وابسته بوقوع پیوست و طومار سلطنت و رژیم شاهنشاهی را در کشور ایران در هم پیچید. در این نهضت حضرت امام در مقابل فردی دیکتاتور به نام شاه ایستاد و او را از اریکه قدرت به زیر کشید و جمهوری اسلامی ایران را تأسیس نمود. از آنجا که جمهوری اسلامی ایران برمبنای اندیشۀ سیاسی امام برپا گردید و رژیم سلطنتی متکی به قدرت فردی به نام شاه بود، تضاد ماهوی ما بین این حکومتها امری طبیعی است.

 در این مقاله روش حکومتی شاه و نحوۀ حکومت حضرت امام مقایسه می شود و این نتیجه حاصل می گردد که اتخاذ روشها ناشی از ماهیت تفکر هر یک از آنها بوده است. روش حکومتی شاه در یک جمله عبارت بود از: لبخند به خارج و اخم به داخل به عبارت دیگر منطقه مورد توجه شاه در خارج از مرزهای ایران قرار داشت و نگاه او نگاه به بیگانگان بود. شاه سلطنت خود را مدیون انگلیس و ادامۀ آن را وابسته به امریکا و انگلستان می دانست و معتقد بود که کوچکترین اقدامی در داخل کشور، بدون تأمین نظر آنها امکان پذیر نیست. برمبنای این تفکر شاه عامل انجام برنامه ها و استراتژی های خارجی در ایران بود و هر اقدامی در زمینه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی با نظر و موافقت آنان انجام می شد. به عنوان مثال طرح انقلاب سفید که به گفتۀ شاه عامل تحّول اساسی در ایران بود، در امریکا تنظیم گردید و جهت اجرا به شاه ابلاغ شد. در آن زمان استراتژیست های امریکایی با بررسی اوضاع سیاسی و اقتصادی چند کشور وابسته به خود، به این نتیجه رسیدند که پتانسیل انقلابی در این کشورها بالا رفته است و باید طرحی را تهیه و اجرا نمایند که این پتانسیل فروکش نماید.

طرح امریکا که برای ایران و فیلیپین تهیه گردید یک طرح ضد انگیزهای بود. این طرح که شاه آن را تحت عنوان انقلاب سفید به اجرا در آورد عمدتاً جنبۀ اقتصادی داشت و در پی از بین بردن انگیزه های انقلاب بود. در آن مقطع زمانی نهضت های چپ و کمونیستی در حال رشد بودند و به همین دلیل انقلاب سفید با هدف از بین بردن انگیزه های اقتصادی مطرح گردید. طرح اصلاحات ارضی جهت جذب دهقانان و شریک نمودن کارگران در سود کارخانه ها و ... از اقداماتی بود که در همین چارچوب به اجرا درآمد. نمونۀ دیگری که در این زمینه قابل ذکر است، آزادی ها سیاسی و طرح حقوق بشر در ایران همزمان با ریاست جمهوری جیمی کارتر در امریکاست. در این زمان استراتژی دموکراتهای امریکا، پیگیری حقوق بشر در جهان است و آزادی های سیاسی جهت مقابل با شوروی و همچنین جلوگیری از سقوط حکومت های دیکتاتوری وابسته به خود دنبال می شود.

در چنین شرایطی، در ایران، بحث آزادیهای مطرح می شود و در مجلس شورای ملّی از دولت انتقاد به عمل می آید و به دنبال آن وضعیت زندانها و زندانی ها تا حدودی بهبود می یابد و دامنۀ شکنجه، محدودتر می شود. با توجه به مدار مطروحه، روش حکومتی شاه روشی است که باید مورد تأیید امریکا باشد، در صورتی که آنها دیکتاتوری و زور را تجویز نمایند، شاه چنین عمل می کند و در صورتیکه منافع خود را درطرح حقوق بشر و بعضی از آزادی های سیاسی و اجتماعی ببینند، شاه همان نسخه را عمل میکند. خلاصه اینکه شاه به دلیل وابسته بودن به خارج و داشتن پایگاه حمایتی در بیرون از مرزها، همیشه به آنها لبخند می زند و در مقابل به دلیل عدم وجود پایگاه در داخل کشور و در میان مردم ایران، به آنها اخم می کرد. او اعلام می داشت که مردم ایران هنوز به سطحی از فرهنگ نرسیده اند که دموکراسی را تجربه کنند، لذا باید رهبری چون من قیمومت آنها را برعهده داشته باشد. برمبنای همین تفکر شاه حزب رستاخیز را تأسیس کرد و اعلام نمود که تمامی آحاد ملّت باید در آن عضو شوند و یا اینکه کشور را ترک نمایند.

روش حکومتی حضرت امام در نقطه مقابل روش حکومتی شاه قرار داشت. امام استراتژی لبخند به داخل و اخم به دشمنان را اتخاذ نمود و تا آخر به این استراتژی پایبند بود. امام مردم را جانشین خدا در زمین و آنان را خانوادۀ باریتعالی می دانست. او اعتقاد داشت که مردم، خوب، پاک و فداکار هستند و برای انجام هر کار مثبتی آمادگی دارند و با همین اعتقاد آنان را رشد داد و به پایه ای از خلوص و عُلُّو درجات رساند و بعضی از متخصصین تاریخ اسلام، مردم زمان امام را به مردم صدر اسلام ترجیح دادند. امام به خوبی می دانست که حامیان انقلاب و تفکر اسلامی، مردم مستضعف هستند و پایگاه اصلی انقلاب در داخل کشور، بردوش امت اسلام است. او حامیان اصلی پیامبر اسلام را که تودۀ مردم و مستضعفین بودند می شناخت و تجربۀ انقلاب مشروطیت را در اختیار داشت و می دانست تا زمانیکه علمای اسلام در صحنه باشند مردم هم هستند و آنگاه که آنها کنار بروند مردم نیز منزوی خواهند شد. با توجه به این نکات و اعتقاد واقعی به مردم، روش حکومتی حضرت امام لبخند به داخل و مردم بود. امام برای مردم جایگاهی خاص قایل بود و نظر آنان را در تمامی امور حکومتی پاس می داشت. جملۀ معروف او که میزان رأی ملّت است و الگوی انتخابات کشور گردیده است، حاکی از اعتقاد عمیق امام به مردم می باشد. لبخند امام به مردم، منحصر به کشور ایران نیست بلکه مردم کشورهای اسلامی و حتی کلیه مستضعفین عالم را نیز پوشش می دهد. این لبخند انحصارهای ناسیونالیستی را می شکند و با دید فراملّی تمام مظلمومین جهان را در بر می گیرد.

در مقابل سیاست لبخند به مردم، حضرت امام با اخم به دشمنان، سلطه گران و استعمارگران را به مبارزه می طلبد و آنها را که حامی مستبدین می داند، به مقابله دائمی و یا تسلیم دعوت می کند. امام برخلاف شاه امریکا را بزرگترین دشمن امت اسلام دانسته و این ابر قدرت را عامل بدبختی مردم ایران، جهان اسلام و تمامی مستضعفان می داند و به همین دلیل مقابله با آن را وظیفۀ تمامی مسلمانان جهان اعلام میدارد. این دو روش، یعنی روش حکومتی شاه و روش حکومتی حضرت امام از جانب مخاطبین نیز بخوبی درک شد و عکس العمل مناسب را به نمایش گذاشت. به همین دلیل کلیه سلطه گران عالم حامی شاه شدند و امریکا و اسرائیل از دوستان صمیمی و نزدیک او قرار گرفتند و در مقابل تمامی ملّت ایران و مسلمانان و مستضعفین جهان در صف مقابل او ایستادند.

از جانب دیگر امریکا و اسرائیل و تمامی سلطه گران در صف دشمنان قسم خورده امام درآمده و ضربه زدن به او و تفکرش را در دستور کار خود قرار دادند و ملّت ایران و مستضعفین و مسلمانان جهان حامی او و حتّی فدایی او گردیدند. امام با این روش حکومتی صف بندی جدیدی را در دنیا بوجود آورد و به حکومت ها نشان داد یا باید مردمی باشند و یا وابسته، راه سومی وجود ندارد. اتخاذ استراتژی لبخند به مردم از جانب حضرت امام نشأت گرفته از تفکر مردمی او و نوع نگاهی است که اسلام به مردم دارد. در بینش اسلامی، توجه به مردم و هدایت آنها اصل است و این اصل تاجایی اهمیت دارد که خداوند متعال پیامبران زیادی را مبعوث نمود تا به هدایت مردم بپردازند. برمبنای همین بینش، نبوت و امامت که از اصول اسلام و تشیع می باشد، تنها و تنها برای راهبری مردم است تا به خوشبختی و رستگاری دو جهان دست یابند. با توجه به اهتمام دین مبین اسلام به مردم، بسیار طبیعی است که حضرت امام که از علمای بزرگ اسلام است نیز در همین چارچوب بیندیشد و تمام زندگی خود را صرف رهایی مردمی کند که قرنها در زیر بار شکنجه و خفقان روزگار گذرانده اند. امام به پاکی و خلوص مردم مسلمان ایران و جهان اعتقاد داشت و آنها را دارای فطرت پاک انسانی می دانست. او با بینش عمیق اسلامی خود اعتقاد داشت که از طریق این فطرت پاک انجام هر عمل سختی امکان پذیر است و می توان از این طریق مردم را به راهی که باید بروند رهنمون شد. امام با همین نگرش به مردم اطمینان کرد و آنها را تکیه گاه خود قرار داد و از این طریق بزرگترین انقلاب دوران معاصر را سازماندهی نمود.

استاد بزرگوار آیت الله شهید مطهری در زمان بازگشت از پاریس مطلبی را نقل می کردند که بسیار حائز اهمیت است. ایشان می گفتند حضرت امام در پاریس در پاسخ کسانی که توصیه به کند کردن حرکت نهضت به دلیل خسته شدن مردم و یا پذیرفتن شورای سلطنت و ملاقات با بختیار می کردند، فرمودند: البته پر واضح است که همه اقشار کشور ما در انقلاب سهیم و شریکند و همه برای خدا و انجام وظیفه الهی خود وارد صحنه ها شده اند و مقصد خدا است و هر گز آمال بلند و الهی خود را به مسائل مادی آلوده نمی کنند و با کمبودها از میدان به در نمی روند، چرا که کسی که برای خدا جان و مال فدا می کند، به خاطر شکم و دنیا از پا در نمی آید، ولی وظیفه ما و همه دست اندرکاران است که به این مردم خدمت کنیم و در غم و شادی و مشکلات آنان شریک باشیم که گمان نمی کنم عبادتی بالاتر از خدمت به محرومین وجود داشته باشد. راستی وقتی که پابرهنه ها و گودنشینان و طبقات کم درآمد جامعه ما امتحان و تقید خود را به احکام اسلامی تا سر حد قربانی نمودن چندین عزیز و جوان و بذل همه هستی خود داده اند و در همه صحنه ها بوده اند- و ان شاء اللَّه خواهند بود- و سر و جان را در راه خدا می دهند، چرا ما از خدمت به این بندگان خالص حق و این رادمردان شجاع تاریخ بشریت افتخار نکنیم! ما مجدداً می گوییم که یک موی سر این کوخ نشینان و شهیددادگان به همه کاخ و کاخ نشینان جهان شرف و برتری دارد.(صحیفه امام، ج20، ص342)

شهید مطهری در ادامه چنین گفتند: من سرگذشت تمام رهبران بزرگ دنیا اعم از مذهبی، غیر مذهبی و ضد مذهبی را به طور دقیق مطالعه کرده ام، امّا هیچکدام از آنها را به اندازۀ امام، معتقد به مردم نیافتم. امام علاوه بر اعتقاد و اطمینان به مردم برای آنان احترام و ارزش قائل بود و آنان را ولی نعمت خود میدانست و برمبنای همین تفکر مطالبی قرین به این مضمون فرمودند: اگر به من خدمتگزار بگوئید بیشتر لذت می برم تا اینکه رهبرم بخوانید هر چه شهید است می بینید که مال این قشر محروم است. محروم هم این طور نیست که فقط زاغه نشین محروم باشد، بازاریاش محروم است، کارگرش محروم است، کشاورزش محروم است و همه این قشرها محرومند و از همینهاست. آنی که الآن در جبهه دارد خدمت می کند، از همین قشر است. آنی که آن قدر زحمت دارد می کشد برای حفظ کشورش و برای حفظ اسلام، همین قشر هستند، اینها آقای ما هستند، اینها به ما منت دارند، با اینها با کمال تواضع رفتار کنید.(صحیفه امام، ج19، 255)

بینش مردمی حضرت امام باعث حل یکی از بزرگترین مشکلات انقلاب اسلامی ایران گردید. این مشکل عبارت از ارتش و چگونگی برخورد با آن بود. ارتش شاهنشاهی یکی از پایه های اصلی حکومت شاه و مأمور اجرای دستورات او در داخل کشور و در منطقه خلیج فارس بود. این ارتش به تبع رژیم سلطنتی مأموریت داشت تا منافع آمریکا را در منطقه تأمین نموده و اقدامات بازدارنده در مقابل شوروی به عمل آورد. به عبارت دیگر ارتش شاهنشاهی حلقه ای از حلقه های امنیتی و حفاظتی بود که توسط امریکا به دور شوروی کشیده شده بود. بسیار طبیعی است که با این مأموریت مهم، تجهیزات وامکانات وسیع در اختیار ارتش شاه قرار گیرد و آموزش های گوناگون جهت دسترسی به اهداف تعیین شده داده شود. مجموعۀ این عوامل رژیم شاه را تبدیل به بزرگترین رژیم نظامی منطقه و ایران را جزیرۀ ثبات آمریکا کرده بود. قدرت نظامی شاه - که البته سر رشته امور آن در اختیار آمریکا قرار داشت - در حدی بود که اکثریت مخالفین نیز از آن بیم داشتند و درگیری با آن را کار غیر عاقلانه می دانستند و مشت بر سندان کوبیدن می نامیدند. گروهی دیگر نیز تز مبارزه مسلحانه را مطرح می کردند. گروه اول در نهایت مبارزه را نفی می کردند و آن را بی نتیجه می دانستند. گروه دوم با بررسی مبارزات آزادی بخش در جهان مبارزۀ مسلحانه را تنها راه رهایی می نامیدند و می گفتند زمانی که دشمن مسلح است و با زور با ما برخورد می کند، راهی جز مسلح شدن و مقابله به مثل وجود ندارد آنها معتقد بودند با تشکیل گروه های مسلّح و مقابله مسلحانه با رژیم، به مرور زمان مردم به جنبش می پیوندند و در نهایت با یک نهضت مسلحانه مردمی رژیم ساقط می شود. نتیجه اقدامات گرو ههای مسلح در سال 1355 به بن بست رسید و رژیم توانست فعالیت های مسلحانه را بطور کامل متوقف و یا بی اثر کند. علّت اصلی موفقیّت شاه این بود که گروه های چریکی موفق به جذب حمایت مردمی نشدند و چون ماهی راه نیافته به دریا درخشکی خفه شدند.

شاه برای نشان دادن قدرت ارتش در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد آشپزهای ارتش برای مقابله با گروه های چریکی کافی است و نیازی به استفاده از قدرت ضربت ارتش وجود ندارد. با توجه به این واقعیت مشکل ارتش به صورت جدی در مقابل پیشرفت انقلاب قرار داشت. در این زمان تمامی افراد و گروه ها ارتش را یکپارچه و حامی تمام عیار رژیم ارزیابی می کردند و بر ذهن هیچیک از این گروه ها خطور نمی کرد که ممکن است ارتش حامی شاه نباشد. اصولاً تز مبارزۀ مسلحانه با این مبنا مطرح گردید که چون ارتش با تمام توان از رژیم حمایت می کند راهی جز مبارزۀ مسلحانه وجود ندارد، زیرا نمی توان با شعارو تظاهرات به مقابله به تفنگ و مسلسل رفت.

حضرت اما اولین نفر و تنها فردی بود که تز مردمی بودن ارتش را مطرح کرد و اعلام نمود اکثریت قریب به اتفاق ارتش از مردم هستند. او بدنۀ ارتش را از سران وابسته به رژیم جدا کرد و اعلام نمود خواستۀ ارتش، خواستۀ مردم است و همگی خواهان استقلال کشور و آقایی این مرز و بوم هستند و این هدیهایست که انقلاب اسلامی برای ایران به ارمغان میآورد. بدنبال اعلام این موضوع، حضرت امام درمقابل گروههای مسلح که شعار رهبران، رهبران، ما را مسلح کنید رامطرح میکردند، تز برادری بین مردم و ارتش را مطرح نمود و ارتش و مردم را پیوندی مستحکم داد. از درون این موضع حضرت امام، شعار برادر ارتشی چرا برادر کشی؟ و ارتش برادر ماست خمینی رهبر ماست در تظاهرات خیابانی بیرون آمد و رابطه عاطفی بین مردم و ارتش به اوج خود رسید. در پی طرح شعارهای فوق، مردم در زمان رویارویی با سربازان، گلهای قرمز را در درون لوله های تفنگ آنها قرار میدادند و بدین وسیله برای آنها پیام می فرستاند که جواب گل گلوله نیست. مجموعه این اقدامات باعث گردید تا به مرور زمان بدنۀ ارتش که واقعاً مردمی بود از رژیم جدا شد و به انقلاب پیوست و در نهایت بجز تعداد معدودی از سران وابسته تمامی این نیرو در خدمت انقلاب قرار گرفت. واقعۀ نوزده بهمن سال 1357 و پیوستن نیروی هوایی ارتش به مردم که مطمئن ترین پایگاه رژیم به حساب می آمد، تیر خلاصی بر پیکر رژیم شاهنشاهی بود که از استراتژی گل در مقابل گلوله بیرون آمد. وقوع این واقعه و حضور افسران نیروی هوایی در مدرسۀ رفاه و اعلام وفاداری نسبت به حضرت امام و سپس چاپ عکس این مراسم در روزنامه ها در واقع پایان عمر رژیم بود و اثر آن بگونه ای بود که بختیار با شتابزدگی تمام، عکس راغیر واقعی خواند. در صورتیکه استراتژی گل در مقابل گلوله از طرف امام اتخاذ نمی شد و روش دیگری در مقابل ارتش به کار می رفت، پیروزی انقلاب اسلامی متصور نبود و یا اینکه تعداد شهدا بالا بود، حضرت امام با اتخاذ این استراتژی بدنه ارتش و در واقع مجریان اصلی را از رژیم جدا نمود و از این طریق نقشه های سران ارتش را که کشتار وسیع رهبران انقلاب و مردم بود بی اثر نمود.

حضرت امام نه تنها برمبنای بینش ناب اسلامی خود بلکه در جریان عمل نیز دریافته بود که مردم نقش اصلی و اساسی در پیشبرد نهضت دارند. ایشان با بررسی قیام 15 خرداد به این نتیجه رسیده بود که شکست مرحله ای نهضت صرفاً به دلیل عدم حضور کامل مردم بود و به همین دلیل در سالهای بعد از آن تمام همّ خود را صرف آگاه نمودن مردم و جذب آنها به طرف نهضت اسلامی نمود. ایشان با توجه به همین موضوع، پس از بازگشت از تبعید، در بهشت زهرا اعلام می کند که من دولت تعیین می کنم، من به کمک ملّت دولت تعیین می کنم، این موضع گیری امام نشان می دهد که ایشان تعیین دولت بدون حمایت مردم را عملی نمی داند و آنان را عامل اصلی تعیین دولت اسلامی میداند. اگر در کلمات امام به جستجو بنشینیم و میزان تکرار واژه ها را در مجموعه بیانات ایشان بررسی کنیم، شاید مردم و مستضعفین بیشترین جایگاه را در بیانات امام داشته باشند، از این گذشته نوع جمله هایی که ایشان در مورد کوخ نشینان دارد، از نظر محتوایی بگونه ایست که با واژه های دیگر قابل مقایسه نیست.

در پایان به منظور درک بیشتر ریشه های اعتقادی امام نسبت به مردم و شناخت دقیق تر منشأ این تفکر به فرازی از دستورالعمل مولای شیعیان حضرت علی(ع) خطاب به محمد بن ابی بکر والی مصر اشاره و مطلب را حسن ختام می بخشیم. در برابر توده های مردم فروتن باش و با نرمی و ملایمت با آنان معاشرت کن و چهره خویش به آنان گشاده دار و به مساوات به آنان نظرنما، تا بزرگان و گردن کشان از تو توقع بی عدالتی نداشته باشند و ضعیفان از عدالت و دادگری تو مأیوس نگردند. (نهج البلاغه، نامۀ 27.)

 منبع: مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، جلد اول، 15 - 11 خرداد 1376، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)،صص 335-344 (با اندکی تلخیص(

انتهای پیام /*