سید مصطفی در طلوع آفتاب روز پنجشنبه 29 رجب 1278ق در خمین و در محل منزلی که بعدها امام خمینی به دنیا آمد، دیده به جهان گشود، در هشت سالگی پدر را از دست داد. تحصیلات را در خمین و سپس اصفهان و نجف ادامه داد و به درجه اجتهاد نائل آمد. در فاصله سالهای 1312 تا 1320 هجری قمری در خمین مرجع امور دینی مردم بود.
از وجوهات شرعی استفاده نمیکرد و زندگی ایشان از طریق کشاورزی و درآمد املاکی که داشت اداره میشد. در اوضاع نابسامان اجتماعی آن روزها بزرگترین پناهگاه و پشتیبان مردم در مقابل تعدی خوانین و زورگویان و متجاوزان بود و عاقبت در سفری که به همین منظور و جهت حل و فصل امور و جلوگیری از تجاوزات زورگویان داشت، بین راه خمین به اراک، در روز 22 بهمن 1281 به شهادت رسید و نهایتاً جنازه ایشان به نجف منتقل و در وادی السلام دفن شد.
شهادت ایشان 22 بهمن 1281ش – (12 ذیحجه 1320ق) دقیقاً 4 ماه و 22 روز بعد از تولد آخرین فرزندش سید روح الله (امام خمینی) به وقوع پیوست.
آنچه در ادامه می خوانید بخش هایی از خاطرات آیت الله پسندیده برادر گرامی حضرت امام(س) است که در مورد پدر بزرگوارشان تحریر شده است:
شرح حال پدر ما و شهادت ایشان
پدر ما، شهید آقا مصطفى در طلوع آفتاب پنجشنبه 29 رجب المرجب 1278 قمرى در خمین در خانه اى که بعداً من و حضرت امام و سایر برادران و خواهران متولد شدهایم، متولد شده است. وى زیر لواى پدرش مرحوم سید احمد هندى و مادرش مرحومه سکینه خانم مىزیسته است. ایشان حدود هشت سال داشتند که پدرشان (جد ما) از دنیا مىرود. در آن موقع اموالى که به پدر ما رسیده بود، درآمدش در سال 30 تومان بوده است.
تحصیلات علمى پدر
پدر ما در طفولیت در مدارس قدیم که آن را مکتبخانه مىگفتند، تحصیل مىکردند و پس از مکتبخانه، نزد مرحوم «آقا میرزا احمد خوانسارى» پسر مرحوم آخوند حاج ملا حسین خوانسارى به تحصیل اشتغال داشتند. پس از آن به اصفهان رفتند در آنجا نیز در محضر علماى اصفهان به درس و بحث ادامه دادند. بعد از سال 1300 قمرى ایشان با دختر مرحوم آقا میرزا احمد که «هاجر آغا خانم» نام داشت ازدواج کردند و سپس با خانم و دختر کوچکشان که مولود آغا خانم نام داشت (و متولد 18 جمادىالثانى سنه 1305 هجرى قمرى است) به نجف مىروند. من تاریخ رفتن آنها را به نجف نمىدانم ولى همین قدر مىدانم که پدر ما و خانمش و اولین دخترش به نجف مىروند و در نجف اشرف ایشان به تحصیلات علمى خود ادامه مىدهند.
آنچه از اجازهها و اوراق و کتابهایشان برمىآید ـ و متأسفانه بعد از نهضت تمام اموال آنها را دزدیدند و از بین رفت ـ مرحوم سید مصطفى (پدر ما) به درجه اجتهاد رسیده بود. ایشان ملقب به «فخرالمجتهدین» بودند، اجازه هم داشتند. در قبالهها، این نوع عناوین مرقوم شده است.[1]
مراجعت پدر به خمین
آنچه مسلم است مرحوم آقا مصطفى در سال 1312 هجرى قمرى تا 1320 در خمین مىزیستند. در این سالها که در خمین بودند، و بسیار با نفوذ بودند، خدمه و تفنگچى و املاک داشتند و مشغول اداره امور بودند، به کارها هم رسیدگى مىکردند ولى در مرافعات شرعى ـ به جهت مراعات احتیاط ـ وارد نمىشدند مسائل شرعى را مرحوم آخوند ملا محمد جواد که عموى مادر ما بود، انجام مىداد و سایر علما محافظه کار بودند. بد نیست بنویسم که به مرحوم پدر ما نسبت امام جمعه داده بودند و ایشان نپذیرفتند.
همسر و فرزندان سید مصطفى پدر ما
ایشان سه دختر به نام هاى مولوده آغا و فاطمه خانم و آقازاده خانم و سه پسر به نامهاى مرتضى، نورالدین و روحاللّه داشتند و همگى از مرحومه هاجر آغا بوده و اَبَوینى بودهاند و برادر یا خواهر دیگرى نه ابى و نه امى نداشتهاند.
همه فرزندان در خمین در همین عمارت و در زمان حیات پدر و مادر متولد شدهاند و تا تاریخ 12 ذىقعده 1320 هجرى قمرى که روز شهادت پدرمان آقا مصطفى بود همه ما در ظل توجهات ایشان و مرحومه هاجر آغا (مادر) زندگى مىکردیم و همگى دایه هم داشتیم از قضا دایه من نیز هاجر نام داشت و اهل ملایر بود (و دایه امام خمینى خاور بود) که همه به او ننه خاور مىگفتیم. ننه یعنى مادر. شوهر ننه خاور کربلایى میرزا آقا نوکر و تفنگدار مرحوم پدرمان بود.
مرحوم آقا مصطفى سه زوجه بیشتر نداشتهاند و فقط سه پسر و سه دختر از مرحوم هاجر آغا خانم داشتهاند. نه برادر و خواهر ابى داریم و نه امى و مادر ما نیز هر چند جوان بودند ولى شوهر نکردند و در خمین با همراهى مرحومه صاحب خانم عمۀ ما عمرى با تأسف و تألم به سر بردند. مرحوم آقا مصطفى غیر از هاجر آغا خانم دو عیال دائمى دیگر داشتهاند یکى عقبى خانم دختر فتحاللّهخان که از ایشان اولاد نداشته و مطلقه شده است و دیگرى گوهر ملک تاج خانم. و تاریخ این ازدواج سوم ربیعالاول سال 1317 قمرى است. بد نیست عنوان پدرش را از روى مَهرنامه بنویسم (مرحوم مبرور خلد آشیان جنت مکان نواب اشرف والا نوذر میرزا طاب ثراه).
از ایشان نیز اولاد نداشتهاند و ایشان تا بعد از شهادت شوهر در خمین بوده و یک منقطعه هم داشتهاند که قبل از معاشرت، شوهرش شهید شده بود. مرحوم آقا مصطفى از اصفهان و نجف اجازات اجتهاد داشتهاند که من دیدهام و فرامین معمول روز و دستورهایى از صدراعظم و رجال و علماى بزرگ تهران بعد از شهادت پدرمان براى تسکین و تسلیت ما و تجلیل از میرزا محمود افتخارالعلما معلم سرخانه و حاج قنبرعلى متصدى امور ما داشتیم.
متأسفانه در جریان انقلاب ـ که من سالها بود به قم آمده بودم ـ اشیاء ذى قیمت منزل کتابهاى خطى و غیرخطى اجازات و فرامین و احکام مربوط به بعد از قتل پدر و سایر اشیاء مفقود شده و تاکنون جز اوراق کهنه چیزى بدست نیامده تا بتوانم با شواهد مطالب را تکمیل نمایم.
به هر حال مسلم است مرحوم پدرمان از سال 1312 قمرى تا آخر عمر در خمین و در همین عمارت بوده و گاهى به تهران مسافرت مىکردهاند.
فرزندان مرحوم سید مصطفى
1. مولوده آغا خانم ـ متولد 18 جمادىالثانى 1305 قمرى. ایشان همسر اول حاج میرزا رضا نجفى پسر آخوند ملا محمد جواد (استاد من و حضرت امام) بودند. مرحوم مولوده آغا خانم در عتبات عالیات مریض و در بغداد در بیمارستان بسترى شد و بعد از معالجه و مراجعت من و ایشان و همراهان و حضرت امام خمینى از نجف، در اصفهان رحلت نموده و در خاک فرج قم مدفون شدند. تاریخ فوت وى 24 رجب
1343 ه .ق است.
2. فاطمه خانم ـ متولد شوال 1312 قمرى
3. مرتضى ـ متولد شوال 1313 قمرى [مرحوم آیت الله پسندیده]
4. آقا نوراللّه ـ متولد رمضان 1315 قمرى
5. آقازاده خانم ـ متولد 1318 قمرى ایشان در تاریخ 15 ذىقعده 1331 قمرى با مرحوم میرزا باقرخان مستوفى که شوهرخاله ما بودند ازدواج کردند و پس از فوت ایشان مجدداً ازدواج کردند و از آن مرحوم آقاى حاج اماناللّهخان مستوفى و آقاى احمدخان و حاجیه انیس ملوک و بانو مهین خانم متولد شدند و در حیات هستند و تهران مقیم شدهاند و از مرحومه رباب سلطان خانم خالۀ ما و خالۀ حضرت امام فقط آقاى میرزا حسنخان مستوفى کمرهاى (که تقریباً همسال و همبازى حضرت امام بودند) در تهران بازنشسته بودند و مشاغل مهمى داشتهاند و از این آقا بحمداللّه عیال و اولاد به جا مانده و اکثراً در حیات هستند.
6. روح اللّه ـ (حضرت امام خمینى"س" ) ـ متولد 20 جمادىالثانى 1320 مطابق با اول مهرماه 1281 شمسى
درآمد و معیشت
زندگى پدر ما از راه کشاورزى اداره مىشد و املاکى به قدر امرار زندگى داشتند. این املاک در دهات زَوَرقان و واسوران، طنجران، خمین و کرمو بود و یک کاروانسرا داشتند توضیحاً اینکه کل درآمد املاک و کاروانسرا در سال حدود یک هزار تومان یا مختصرى بیشتر بوده و از باغچۀ جزو عمارت، میوه و انگور به قدر کفایت و از ماده گاو، شیر و کره و غیره براى مصرف داشتند. در خمین منزل مرحوم آقا مصطفى که مشتمل بر بیرونى و اندرونى، بالاخانهها، سر طویله، برج بزرگ (موجود فعلى) برج کوچک، سنگرها و باغچه بزرگ، خیابان کشى و داراى اشجار توت، انار، گوجه، سیب، به، گلابى، هلگ (نوعى از هلو)، هلو، شلیل، فندق، گنجونى(نوعى از گلابى)، آلبالو، گیلاس، بادام، و انگور با انواع سبزىکارى و خیار، بادمجان و غیره بود اقامتگاهشان بود و رفت و آمد زیاد بوده از خارج و داخل و علما و مسافرین که براى زیارت عتبات و غیره مىرفتهاند کثیراً به ایشان وارد مىشدند و بعداً هم وقتى داعى بزرگ شدم خاطرم هست رجال و علما و حتى وزرا، وکلا، درباریها و شخصیتها و حتى نزدیکان شاه و صدراعظم و علماى نظیر مرحوم بهبهانى و مرحوم صدرالاشراف و آقاى خوانسارى مرجع تقلید و خیل زیادى به آنجا مىآمدند و منزل من نیز محل پذیرایى بود. از قبیل صارم الدوله، ناصر قلىخان و دیگران مىآمدند و با کمال وفور پذیرایى مىشدند. مرغ و خروس کمتر از یک قران، بوقلمون ارزان، گوشت یک من شاه به تفاوت از دو سه قران تا شش هفت قران یعنى یک کیلو ده شاهى، حداکثر یک قران بود.
ایشان (پدرم) وجوه شرعى مصرف نمىکردند اجازه اجتهاد از مراجع نجف داشتند (که فعلاً در دسترس نیست و مثل تمام اسناد و کتابها و اثاثیه در جریان انقلاب اسلامى، مفقود شده است که شاید بعداً پیدا کنیم) نمىدانم از علماى اصفهان هم اجازه داشتهاند یا خیر. اجازههاى آن زمان شامل وجوه و خمس و نظایر آن نبود این امور نوعاً به تجار واگذار مىشد. اجازهها یا روایتى یا اجتهادى و شامل این امور بود. احکام و فرامین سلاطین نیز براى علما صادر مىشد. مقررى و مستمرى که به علما مىدادند یا بابت بدهى خودشان محسوب مىداشتند یا دستى مىگرفتند اکثراً دریافت مىنمودند و مالیات هم از علما نمىگرفتند مگر از جمعى. پدر ما در رفع ظلم و جلوگیرى از تجاوز شخصاً و با قدرت محلى و شخصى و یا به دست دولتىها و اتابک و رجال جدى و فعال بوده و کوتاهى و غفلت نمىکردهاند و شهادت ایشان نیز به همین دلیل بوده که در سن چهل و دو سالگى شهید شدند در موقعى که حضرت امام خمینى چهار ماه و بیست و دو روز داشتند.
[1] بعضى از کتب علمى ایشان نیز که طبع شده بود از میان رفت یکى از مجتهدان قم براى دولت نامه یا پیام فرستاده بودند و توصیه کرده بودند که کتابها را مسترد دارند و به نظر مىرسد این معرفى کتاب از طرف آن مجتهد متدین موجب فقدان آنها به دست دولت و ساواک شد. پسندیده
منابع: خاطرات آیت اللّه پسندیده، (گفتهها و نوشتهها)، یادها ـ 9، معاونت پژوهشى مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینى(س)، صص 71-76 و روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی امام خمینی، موسسه چاپ و نشر عروج، صص 428-430