استاد بزرگم امام

من درباره انبیاء گذشته سخن نمی گویم؛ بلکه دربارۀ پیغمبر اسلام(ص) سخن می گویم که به مدینه منوره و حوزه مرجعیت تشریف آورد، یعنی نبوت را از خدا گرفته است. مرجعیت یعنی بنشین یک جایی که جهان از اطراف به تو مراجعه کند و نیازمندی های علمی و غیر علمی، اخلاقی و غیر اخلاقی را از شما بیاموزند و بعد به جهان دیگر منتقل کند

کد : 49797 | تاریخ : 26/11/1392

مرحوم آیت الله سید محمد باقر موحد ابطحی اصفهانی فقیه وارسته و استاد فرزانه حوزه علمیه قم و از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، حضرت امام (س) و   آیت الله العظمی میرزا سید علی یثربی کاشانی بودند. ایشان علاوه بر فعالیت ها علمی، تدریس، تألیف و تحقیق، خدمات گسترده اجتماعی و ارتباط با مردم  نیز داشتند. از مهمترین خدمات حوزوی و فعالیت های عمرانی و اجتماعی ایشان می توان به امور ذیل اشاره نمود؛ فعالیت درجهت  احداث تونلی به نام اباصالح المهدی در شهرستان اقلید که اخیراً به بهره برداری رسیده است، احیاء موسوعه عوالم العلوم و المعالم مرحوم بحرانی، تألیف و تکمیل صحیفه های جامعه نبویه، رضویه، سجادیه و ده ها اثر گوناگون دیگر. مصاحبه پیش رو به مناسبت رحلت ایشان  بازنشر می شود. 

نحوه آشنایی و ارتباط شما با حضرت امام از چه زمانی بوده و آیا خاطره‌ای از آن زمان دارید؟

67 یا 68 سال قبل برای تکمیل تحصیلاتم - سالی که آیت‌الله العظمی بروجردی در قم مرجعیت خود را شروع کردند و جانشین مرحوم آیت الله العظمی مقیسه اصفهانی شدند، یعنی چهار ماه بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله العظمی اصفهانی- به قم مشرف شدم. من افتخار  زیارت و درک استادانی همچون مرحوم آیت‌الله حاج سید محمدتقی خوانساری، مرحوم آیت‌الله العظمی آقای حاج سید احمد خوانساری، مرحوم آیت‌الله العظمی سید صدرالدین صدر، مرحوم آیت‌الله العظمی آقای سید محمد حجت کوه کمره‌ای را داشته‌ام.

مرحوم آیت‌الله العظمی مؤسس که استاد مراجع بعدی است، ایشان از اراک به قم تشریف آوردند و علمای بزرگی را همراه آوردند و کسانی که در نجف اشرف شاخص بودند، مانند همین افرادی که ذکر کردم، از آیت‌الله خوانساری، از آیت‌الله صدر، آیت‌الله حجت، آیت‌الله یثربی و دیگران را جمع کردند و با آنکه هر کدام می‌توانستند در یک شهرستان یا یک شهر یک استوانه بشوند که سازنده حوزه باشند، همه را به نام حوزه علمیه قم جمع کردند، که این اثر را امروز از آنجا داریم. در زمانی که من به قم آمدم، مرحوم آیت‌الله العظمی مؤسس را ندیدم، چون از دنیا رفته بودند.  دوران طاغوت زمان خیلی تاریک و ظلمانی بود، ولی خداوند از راهی که ‌بخواهد حفظ دین می‌کند و علائم ظهور امام زمان را ظاهر می‌کند، آیت‌الله العظمی بروجردی از بروجرد آمدند و علاوه بر این که حوزه علمیه بروجرد را تشکیل دادند، مکتب کتاب نویسی در رجال و در حدیث را شروع کردند. لکن از جایی که بروجرد برای ایشان کوچک بود و زمینه برای فعالیت در بروجرد کم بود، خداوند مقدر کرد که  کسالتی برای ایشان عارض شد و ایشان را شبانه با ماشین به سوی قم آوردند و چشمشان شبانه به چراغ‌های مناره حضرت معصومه(س) افتاد، گفتند: اینجا کجاست؟ گفتند: قم. با خدا عهد کردند که اگر من از این کسالت شفا پیداکنم، برمی‌گردم و در قم می‌مانم. با درخواست‌های قبلی که از ایشان شده بود و ایشان اجابت نکرده بودند، با خدا عهد کردند که به قم برگردند و اینجا بساط تربیت و آموزش و پرورش، اخلاق و تألیف کتاب و  این موارد را که در شأن حوزه علمیه قم است، برپا کنند. مرحوم امام نیز از استادان بزرگ ما بودند؛ من و آقای مطهری و تعداد محدودی در درس ایشان که کتاب اشتغال اصول در درس خارج بود، شرکت کردیم. من در درس فقه و اصول مرحوم آقای بروجردی نیز شرکت می‌کردم و استاد بزرگ من ایشان بود.

همدوره ها و همدرسان شما چه کسانی بوده اند؟

 بسیاری از همکلاسی‌های ما به مقامات عالی رسیدند. مرحوم آقای مطهری که دانشمند بسیار بزرگی بود، در فلسفه تخصص پیدا کرد  و با اینکه ما در کلاس فلسفه و فقه هر دو با هم  هم‌کلاسی بودیم، و با اینکه در روزهای آخر در کلاس فلسفۀ علامه شرکت می کردیم ، اما فلسفه به دلم ننشست. واین درحالی بود که علامه  به من اجازه تدریس  اسفاررا داده بودند ولی نگفتم. خوشبختانه بعد از آنکه ارتباطم با قرآن و احادیث و با فقه آل محمد زیاد شد، دانستم که آنچه که ما را به سعادت می‌رساند کتاب خداست و بعد سنت پیامبر اکرم و سنت علوی است، لذا از آن روز تابحال بنده فقط اشتغال به فقه دارم. بعد انقلاب هم به تفسیر و احادیث و تبین و ترتیب آنها اشتغال دارم.

مقداری پیرامون شخصیت مراجع عظامی  که از  اساتید شما  بودند، صحبت بفرمایید؟

جمله کوتاهی  قبل از آن بیان می‌کنم تا مقام والای مراجع و من جمله مرجعیت استاد خودم مرحوم آیت ‌الله العظمی آقامیرزا سیدعلی کاشانی معلوم شود و آن اینکه یک مکتب داریم به نام مکتب وحی، که ازمنظراین مکتب،  إنشاء کننده، خلق کننده، آفریننده، مربی، هدایت کننده خداست و واسطه و دریافت کنندۀ پیام الهی انبیاء هستند و در صدر ریاست آنها، سید انبیاء و خاتم انبیاء محمد(ص) است؛ این انبیاء مستقیماً از خداوند وحی می‌گیرند وبراساس آن وحی مکتب را تشکیل دادند.

 من درباره انبیاء گذشته سخن نمی‌گویم؛ بلکه دربارۀ پیغمبر اسلام(ص) سخن می‌گویم که به مدینه منوره و حوزه مرجعیت تشریف آورد، یعنی نبوت را از خدا گرفته است. مرجعیت یعنی بنشین یک جایی که جهان از اطراف به تو مراجعه کند و نیازمندی‌های علمی و غیر علمی، اخلاقی و غیر اخلاقی را از شما بیاموزند و بعد به جهان دیگر منتقل کند.

 این عمل در زمان پیغمبر با توجه به دشمنی‌هایی که یهود  و نصاری داشتند، انجام شد و سلمان‌ها را در آن زمان که ماشین و وسایل نبود، از اصفهان آورد و سمت خود کشید. من دربارۀ رسالت و مقام و موقعیت حضرت رسول(ص) نمی‌خواهم صحبت کنم، بلکه سخن از مرجعیت است؛ همانی است که قرآن می‌فرماید: «لولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا الیهم». در آن زمان که ابزار ربط و انتشار نبود، اینها تک تک خدمت پیامبر(ص) می‌آمدند و کتاب می‌نوشتند و به بلاد خود بر می‌گشتند. اهل بیت عصمت و طهارت حوزه را تشکیل دادند، علی (ع) آن را درست کرد،« انا مدینة العلم و علیٌ بابها» خانه ولایت درست کرد و گفت:  اول آن علی(ع) است و آخرشان مهدی(ع) است؛ یعنی نمی‌گوید سلطنت، نمی‌گوید خلافت تا کسی بگوید خلافت را مردم برای فلانی خواستند، مسأله خلافت نیست؛ یعنی در حقیقت مرجعیت مد نظر بود، نه خلافت و سلطنت .

  آیت‌الله یثربی یک شخصیت والایی است که من در سن جوانی ایشان را درک کردم؛  زندگینامه ایشان را از جهت آگاهی مدارج علمی مطالعه نکردم و آنچه را که خود یافتم، می‌گویم. من آن‌وقت جوان بودم و هم شاگردی می‌کردم و هم استادی، ولی در واقع شاگرد بودم. با این حال امروز نمی‌توانم، درباره مرحوم آقا سید‌علی‌کاشانیِ آن زمان قضاوت کنم، می‌توانم خاطره بگویم که خاطرات خودشان جنبه آموزشی دارند.

از مرحوم آیت الله بروجردی خاطره ای در ذهن دارید؟

 من روزی درس مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی بودم که دیدم در حوزۀ علمیه ولوله‌ای است،-مرحوم آیت‌الله آقامیرزا سید‌علی کاشانی بحّاثی نیرومند و قوی در درس‌های نجف بود که حتی وقتی به قم آمدند با آیت‌الله بروجردی مناظره کردند.- پرسیدم چه خبر است؟ گفتند آقای کاشانی از کربلا برگشته است. ناگهان فهمیدیم که آقای بروجردی نیز به دیدن ایشان تشریف بردند و ما نیز خود را به سرعت به ایشان رساندیم، آن روز درس مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی دربارۀ وقت نماز ظهر و عصر بود و حدیث مورد بحث این بود  «إذا زالت الشمس دخل الوقتان»، من خواستم میان این دو شخصیت بزرگ که یکی دارای مقام مرجعیت و دیگری هم از استادان بزرگ و مرجع هستند، مناظره بیاندازم تا در مناظره اینها من بهرۀ علمی بگیرم. آن روز آنجا رفتیم و وسط مجلس نشستیم، جمعیت زیادی از علما و بزرگان نیز آمده بودند و همه برای احترام نگاه به این دو شخصیت می‌کردند که من در این بین سؤال را مطرح کردم که در حدیث اذا زالت الشمس دخل الوقتان، الایی که قبل از آن است، این چه مفهومی دارد؟ در حقیقت هدف من این بود که یکی از این دو شخصیت حرف بزنند تا مناظره شروع شود. اول آقای کاشانی شروع کردند و بیانی برای حدیث آوردند، خلاصه مجلس با متانت برگزار شد و این زمینه‌ای شد که ما به آقامیرزا سید علی کاشانی علاقه پیدا کردیم.

 هنگامی که بعضی از مراجع بزرگ قم، مثل مرحوم آقای سید محمد‌تقی خوانساری از دنیا رفتند و مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی با دو درسی که به خصوص می‌گفتند، وضع جسمانی ایشان هم خوب نبود و  همچنین مشغله‌های زیادی که به سبب مرجعیت داشتند، احساس کردیم درس دیگری در کنار دروس ایشان داشته باشیم. روزی به چند نفر از رفقای خودمان که از فضلای آن زمان بودند و بعضی نیز به مقاماتی رسیده‌اند، گفتم: آقا میرزا سید‌علی شخص بسیار خوب و مفیدی برای بحث است، خوب است که ایشان را اینجا بیاوریم، آنها گفتند کار خوبی است، اما چه کسی او را اینجا بیاورد؟ گفتم: ما  این کار را می‌توانیم بکنیم و نامه به آیت‌الله العظمی بروجردی به این عبارت نوشتم، که از طرف خود اصالتاً و از طرف فضلای دیگر وکالتاً این کار را برای ما بکنید، ایشان نیز بعد از اینکه از منبر تدریسشان در صحن مطهر، صحن بزرگ، پایین آمدند، آن را دریافت کردند و رفتند.

 فردا هم وقتی بعد از درس از منبر پایین آمدند، فرمودند: جواب نامه اصالتی و وکالتی را بیایید دریافت کنید. خدمت ایشان که رفتم فرمودند: شرایط زمان و مکان و حال من ایجاب نمی‌کند که من خصوصاً از کسی دعوت کنم، اما من از تشریف آوردن ایشان استقبال می‌کنم؛ در حد خودم هم کمک می‌کنم و ایشان هم می‌تواند یک افاده بسیار بزرگ داشته باشند، شما فضلا بروید و از ایشان دعوت کنید و سلام من را هم برسانید. من نیز به همراه چند نفر ار دوستان به کاشان رفتیم و مدت سه شبانه روز مهمان مرحوم آیت‌الله بودیم. در این مدت هم برای ما حکم درس را داشت و هم سؤال و جواب کردیم و هم مناظره بود. ایشان یک آدم صبور و  با استقامتی در این کار بودند، به ایشان گفتیم: هدف از آمدن ما این است که بساط گسترده خودتان را که در اینجا محدود است جمع کرده و در قم گسترده‌ کنید. ایشان به ما این را فهماندند که من برای تصمیم گرفتن در این باره مقداری شک دارم و نمی‌توانم تصمیم بگیرم و در آخر هم قبول نکردند.

نقل است که حضرت عالی پس از رحلت ایشان خوابی نیز دیده اید...

بعد از اینکه ایشان از دنیا رفتند و رحلت کردند. من در خواب دیدم، -خوابی که استثنایی و در حکم مکاشفه بود- که گویا من پرواز می کنم و به سمت کاشان می روم ، وارد کاشان شدم، دیدم اوضاع عجیب است با جمعیت بسیار فراوانی به مسجد آقا میرزا سید علی کاشانی رفتیم، ایشان برای نماز مغرب و عشاء تشریف آوردند و نماز خواندند و رفتند. یک منبر بسیار بلندی بود در عالم خواب نشان دادند که روی منبر قرار گرفتند و حدود ده دقیقه صحبت کردند. درهمان عالم خواب کسی به من گفت که این آقا دارای یک مقام والایی است، ولی مقام بالاتری داشت که به سبب اینکه کاری را باید انجام می‌داد، ولی انجام نداده، این مقام بالا را از دست دادند.

بنابراین آنچه که قابل ملاحظه است این که حوزه از نظر دینی، یعنی حوزه رسول الله و حوزه انبیاء؛ یعنی ربط دادن مردم به خداست و علقه خدا در قلب مردم آوردن و بندگی کردن است. امامان ما حوزه تشکیل دادند و مناظره‌های علمی را ه انداختند و بعد از آنها نیز علما از زمان کلینی و مرحوم صدوق و مرحوم امام و ...، به سهم خودشان آمدند و ایتام آل محمد را از شبکه‌های شیطانی نجات دادند.

یعنی مقام رسول الله(ص) ، مقام مرجعیت است؟

مرجعیت جهانی و ابدی و الهی است، یعنی واقعی، نه ظاهری !

چه ارتباطی بین مرجعیت فقهی و مرجعیت رسول الله وجود دارد؟

شعاعی از آن است. آن رابطۀ واقعی با خدا است و این ظاهری است، یعنی بر حسب علم غیر معصوم است، ولی مرجعیت رسول‌الله با عصمت است. این حدیث را بشنوید، بد نیست: در تفسیر امام حسن عسکری در بحار آمده است: «قال علی بن محمد علیهماالسلام: لولا من یبقی بعد غیبة قائمنا علیه السلام من العلماء الداعین الیه و الدالین علیه و الذابین عن دینه بحجج الله و المنقضین  لضعفاء العباد الله من شبّاک ابلیس و مردته و من انفخاقالنواصب لما بقی احد الا ارتدّ عن دین الله ولکنهم الذین یمسکون اذمّة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکانها اولئک هم الافضلون » می‌فرماید: «فقیه واحدٌ ینقض یتیماً من أیتامنا المنقطعین عنّا و عن مشاهدتنا بتعلیم ما هو محتاج الیه اشدّ علی ابلیس من ألف عابد. لأن العابد همّه ... ذات نفسه فقط و هذا همّه مع ذات نفسه ذات عباد الله و امائة لینقضهم من ید إبلیس». بالاتر بروم، حرف اصلی را بزنم، اگر محمد و آل‌محمد و ائمه طاهرین نبودند، تمام مردم طبق روایت درضلالت بودند. پس اینها یتیمانی که منقطع از پیغمبر و امام هستند، دستشان را می‌گیرند و نمی‌گذارند که شیطان در شبکه‌های خودشان  اینها را گرفتار کند. مرجعیت را برای این دسته قرار دادند که مردم در امر خودشان هیچ شبهه‌ای و تردیدی بعد معصومین پیدا نکنند. زیرا همّ اهالی و دانشمندان دنیوی این است که به دنیا برسند و اما همّ علماء و پیروان پیغمبران این است که مردم را به خدا دعوت کنند و محبت خدا را در دل خودشان بیاورند و خشیت و ترس از خدا را در نظر بگیرند و برای آخرت خود کار کنند؛ «تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لایریدون علوّاً فی الأرض»، این مرجعیت را می‌گویم، نه اینکه شهرداری را مرجعیت بگوییم. کار شهرداری رفاه عمومی مردم ازجمله نظافت شهر و ...، است، البته حکومت‌ها بر حق باشند یا باطل باشند، باید این کارها را بکنند. این مرجعیت، مرجعیت ظاهری است؛ یعنی بر دنیای مردم نظارت دارند که مثلاً لباسشان و بدنشان پاک و تمیز باشند، روحیه‌شان شاد باشد و...، اینها فقط برای دنیاست. اما آنی که مرگ فرا می‌رسد و انسان روحش از این کالبد آزاد می‌شود، که می‌فرماید: «لاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل أحیاء عند ربّهم یرزقون» بر آن حیات آنها کار می‌کنند، نه بر این حیات، حال من نان و پنیر و سبزی بخورم یا مرغ بریان بخورم، اینها مهم است، ولی اهمیتش تا قبل از مرگ است.

حوزه امروز را در مقایسه با حوزه زمان آیت‌الله بروجردی و قبل‌تر از آن چگونه ارزیابی می‌کنید؟

افرادی مثل امام، آیت‌الله العظمی گلپایگانی، مثل آیت‌الله اراکی پرچم‌دار پرورش این حوزه بودند که علمای بزرگ و همگی مرجع بودند و به وسیله این شخصیت‌ها این مطلب پیاده  شد، ما هم در دوره خودمان باید این را اداره بکنیم، حالا این کار را کردیم یا نه، بحث درباره او نمی‌کنم.

امروز حوزه گسترده شده است، ولی آیا به اندازه حوزۀ قدیم نیز بازدهی داشته است؟ تعداد افراد و شهریه زیاد شده، ولی آیا اثر آن عدۀ قلیل را داشته است؟ من نظر نمی‌دهم، زیرا امروز حاضر است و گذشته را هم می‌توانند بررسی کرد.

به نظر می رسد حضرت عالی بیشتر به تقریر و حاشیه نویسی می پردازید تا به تالیف کتب مستقل؟

من تألیفاتم را روی کتاب‌هایی متکامل آوردم، یعنی در حقیقت چون همۀ علما سیره‌شان بر این است بر کتاب‌هایی عرضیه نوشتند، من روی آن کتاب متکامل کتاب می‌نویسم، یعنی من اضافات یا نواقص او را کامل می‌کنم و این اگر چنانچه همه جا شیوع پیدا کند، بسیاری از کارهایی که تکراری است، از بین خواهد رفت.(منبع: حریم امام، شماره 105)

انتهای پیام /*