حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری در خاطرات خود از پاریس می گویند: زمانی که می خواستم به تهران برگردم ، از امام در باره ای انفجار تانک ها و ریوهای ارتشی که مردم را به گلوله می بندند سئوال کردم فرمودند : نمی شود. گفتم: آقا شب ها که مردم که در پشت بام الله اکبر می گویند این ها خانه ها ی مردم را به رگبار می بندند و مردم را شهید می کنند اگر ما دوتا از این ها را در خیابان ها بزنیم و منفجر کنیم یک رعبی بین آن ها ایجاد می شود. خیلی روی این قسمت اصرار کردم . امام یک نگاهی به من کرد و گفت چه وقت می خواهید بروید بیا جواب آن را بدهم گفتم فردا گفت : امشب فکر می کنم فردا که شما می خواهید بروید بیا جواب آن را بدهم ! خوشحال شدم که حرف ما نافذ بوده و فردا جواب را می گیرم . فردای آن روز برای خداحافظی و گرفتن پاسخ سئوال خود پیش امام رفتم امام فرمود من خیلی فکر کردم نمی توانم این دستور را بدهم این هایی که در ریوها نشسته اند درجه داران و سربازان هستند و همه ی آنها فرزندان ما هستند.
منبع:خاطرات حجت الاسلام ناطق نوری ،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 138
انتهای پیام /*