حضرت امام خمینی (س) در بخشی از سخنرانى خود در جمع روحانیون طلاب، و ایرانیان مقیم عراق درباره قدرت روحانیت و خدمات سیاسی، علمی و مذهبی علماى شیعه که روز دهم آبان ماه سال 1356 به مناسبت شهادت فرزندشان سید مصطفى خمینى در مسجد شیخ انصاری نجف ایراد کردند، دلیل مسالمت علما با سلاطین را ترویج تشیع دانستند و از رفتار علمایی چون، شیخ بهایی و علامه مجلسی دفاع کردند. این بخش از سخنان امام را در ذیل می خوانید:
در باب امور سیاسى- آن مقدارى که من عرض کردم که تاریخ نمى دانم و اگر دیده باشم یادم نمانده است دیگر حالا- اما خوب این تاریخ صد ساله، صد و چند ساله اخیر در دست است. ما یک خرده جلوترش مى رویم مى بینیم که یک طایفه از علما، اینها گذشت کرده اند از یک مقاماتى و متصل شده اند به یک سلاطینى. با اینکه مى دیدند که مردم مخالفند لکن براى ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامى و ترویج مذهب حق اینها متصل شده اند به یک سلاطینى، و این سلاطین را وادار کرده اند- خواهى نخواهى- براى ترویج مذهب، مذهب دیانت، مذهب تشیع. اینها آخوند دربارى نبودند. این اشتباهى است که بعض نویسندگان ما مى کنند. سلاطینْ اطرافیانِ آقایان بودند. الآن هم حجره شاه سلطان حسین در چهارباغ اصفهان، در مدرسه چهارباغ اصفهان، الآن هم حجره اش هست. اینها او را کشاندنش تو [ى] حجره نه اینکه او اینها را کشیده است دنبال خودش. اینها اغراض سیاسى داشتند، اغراض دینى داشتند. نباید یک کسى تا به گوشش خورد که مثلًا مجلسى- رضوان اللَّه علیه- محقق ثانى- رضوان اللَّه علیه- نمى دانم شیخ بهائى- رضوان اللَّه علیه- با اینها روابط داشتند و مى رفتند سراغ اینها همراهى شان مى کردند، خیال کنند که اینها مانده بودند براى جاه و- عرض مى کنم- عزت، و احتیاج داشتند به اینکه شاه سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتى بکنند! این حرفها نبوده در کار. آنها گذشت کردند؛ یک گذشت، یک مجاهده نفسانى کرده اند براى اینکه این مذهب را به وسیله آنها، به دست آنها [ترویج کنند]. در یک محیطى که اجازه مى گرفتند که شش ماه دیگر اجازه بدهید ما حضرت امیر را سبّ بکنیم، وقتى جلوگیرى از سبّ حضرت امیر مىخ واستند بکنند- در یکى از بلاد ایران شنیدم اجازه خواستند که خوب شش ماه دیگر صبر کنید ما سبّش بکنیم- بعد اینها در یک همچو محیطى که سبّ حضرت امیر این طوریها بوده و رایج بوده و از مذهب تشیع هیچ خبرى نبود و هیچ اسمى نبوده، اینها رفته اند مجاهده کرده اند؛ خودشان را پیش مردم ... مردم آن عصر شاید اشکال به آنها داشتند از باب نفهمى، چنانچه حالا هم اگر کسى اشکال کند نمى داند قضیه را، نه [اینکه] غرض دارد، نمى داند قضیه را. زمان ائمه هم بودند. على بن یقطین هم از وزرا بود. در زمان ائمه هم بودند. خود حضرت امیر را چرا نمى گوییم؟ بگوییم حضرت امیر هم هست؟ حضرت امیر بیست و چند سال به واسطه مصالح عالیه اسلام در نماز اینها رفت- عرض بکنم که- تبعیت از اینها کرد، براى اینکه یک مصلحتى بود که فوق این مسائل بود. سایر ائمه- علیهم السلام- هم گاهى مسالمت مى کردند. یک وقتى نمى شد، آن وقت چه مى کردند. مصالح اسلام فوق این مسائلى است که ما خیال مى کنیم. فوق این مطالبى است که ما خیال مى کنیم. این دسته از علمایى که جانفشانى کردند و خودشان را جورى کردند که حالا شما به آنها اشکال مى کنید از باب اینکه اطلاع بر واقعه ندارید؛ نه سوء قصد دارید، نه سوء نیت دارید، اطلاع از واقعیات ندارید. من هم اگر چنانچه مى توانستم یک سلطان جائرى را به راه بیاورم مى رفتم دربارى مى شدم. شما هم تکلیفتان این بود که اگر بتوانید یک سلطان جائرى را آدمش کنید بروید دربارى بشوید. این دربارى شدن نیست. این آدمسازى است. نه این است که اینها دربارى شدند، اینها مى خواهند آدم بسازند. (صحیفه امام، ج3، ص: 239-240)