برگزیده از کوثر

امام چگونه مبارزات مردم را از نجف رهبری می کردند

امام خمینی (س) که از نهضت فراگیر و یکدست ایران، دقیقاً مطلع بودند و گزارش تظاهرات یکپارچۀ مردم ایران مرتب به ایشان می رسید، با بیانات روشنگرانه خود، پیوسته مردم را به ادامۀ نهضت دعوت می کردند.

کد : 50293 | تاریخ : 22/02/1397

بیش از چهار روز از سال 1357 شمسی نمی گذشت که پیام تسلیت امام خمینی (س) به مناسبت چهلم شهدای تبریز، خطاب به ملت ایران صادر شد. امام در این پیام، ضمن افشای جنایات رژیم شاه از جمله کشتار بیرحمانۀ مردم قم توسط مأموران ساواک، که منجر به قیام مردم تبریز شد، تأکید کردند: «اسلام عزیز از شما ـ ای گروههای مسلمان ـ در هر لباس و شغلی هستید، استمداد می کند؛ و وظیفۀ همه است که در نجات آن کوشش کنید و ضربه هایی که از سلاطین جور، خصوصاً در این پنجاه سال حکومت ضد اسلامی و ملی دودمان پهلوی، خورده است و می خورد جبران کنید.»

امام در بخش دیگری از این پیام هشدار دادند: «قیام تبریز، چون نهضت همۀ ایران، اسلامی است؛ برای دفاع از حق و از احکام اسلام است، و نسبت [دادن]این قیام را به مارکسیستها یا مارکسیستهای اسلامی ـ که در تبلیغات شاهانه است ـ جز خدعه نیست و دلیل بر آن است که این مکتبهای انحرافی پایگاهی در ایران ندارند و الاّ شاه از آنها ذکری نمی کرد...»

در این حال، محمدرضا شاه که خود را در کشتار مردم تبریز فاتح می دید، در سخنرانی خود در 29/اسفند/1356 به اعطای آزادی های سیاسی اشاره کرد و با موهن ترین کلمات از مبارزین یاد نمود و گفت: «...تصمیم گرفته ایم در ایران هرچه بیشتر آزادیهای فردی به مردم بدهیم. از این آزادی ممکن است کرمهای پژمردۀ کهنۀ ارتجاع یا جوجه های پر در نیاوردۀ سرخ سوء استفاده کنند و خود را به در و دیوار بزنند؛ ولی این کلمات مذبوحانه حتی یک لحظه در برابر ملت مصمم ایران تأثیر ندارد.»

جنگ اعراب و اسرائیل و تحریم نفتی کشورهای نفتخیز عربی و در قبال آن، افزایش تولید نفت ایران تا شش میلیون بشکه در روز و بالا رفتن درآمدهای ارزی ایران، شاه را به آن حدّ از غرور رسانده بود که وعده می داد در آینده نزدیکی، ایران در ردیف چند کشور بزرگ صنعتی جهان درمی آید و به مردم کشور نیز وعدۀ «تمدن بزرگ» می داد. این، در حالی بود که ایران تنها در سال 1356 حدود 5/4 میلیارد دلار از دولتهای غربی و بانکهای چند ملیتی وام گرفته بود و به گفتۀ یک مقام رسمی جمهوری اسلامی ایران، میانگین نرخ بهرۀ وامهای امریکا به ایران 20 درصد بوده است . شاه در سالروز تولد پدرش، در یک مانور تبلیغاتی، 348 تن از زندانیان سیاسی را آزاد کرد. در حالی که قبلاً در مصاحبه با خبرنگاران خارجی گفته بود که: «ما، در ایران زندانی سیاسی نداریم! آنهایی که در زندان هستند، تروریست هایی اند که دست به خرابکاری زده اند»!

در تظاهرات تبریز که برای بزرگداشت چهلم شهدا برپا شد، عدۀ زیادی توسط مأموران ساواک و انتظامی دستگیر و تحویل دادگاه شدند. همزمان، سراسر کشور را تظاهرات ضد رژیم، به طرفداری از امام خمینی فرا گرفت. در تهران، بابل، قزوین و کاشان چندین سینما و مراکز حزب رستاخیز به آتش کشیده شد. رژیم شاه در تنگنای عجیبی گرفتار شده بود.

پیامهای امام خمینی(س) به طور مرتب از نجف به تهران می رسید و تظاهرات، سراسر ایران را فرا گرفته بود. تظاهرات به دستور امام خمینی (س) همچنان ادامه داشت. شاه و فرح، فارغ از این تظاهرات، برای گردش و تفریح به کیش رفته بودند. عباسعلی خلعتبری، وزیر خارجۀ ایران، در مصاحبه با یک خبرنگار خارجی گفت که «تظاهرات مسالمت آمیز در ایران آزاد است». اما هیچ گاه علت تظاهرات اعتراض آمیز مردم و کشتار آنان را ذکر نکرد.

تظاهرات تبریز و کشتار مردم بی دفاع آن شهر، بازتاب وسیعی در میان مردم داشت و دولت می کوشید طریقی پیدا کند تا به اصطلاح خود، جبران مافات کند. از این رو در صدد برآمد با استفاده از عوامل سرسپردۀ خود، تظاهراتی به نفع رژیم در آن شهر به راه اندازد. عبدالمجید مجیدی، یکی از رهبران عمده حزب رستاخیز، نیز در مصاحبه ای با خبرنگاران اعلام کرد: «هیأت دولت در تظاهرات تبریز شرکت می کند.»

تظاهرات مورد نیاز دولت، با حضور جمشید آموزگار نخست وزیر، در تبریز برگزار شد و نخست وزیر در اجتماعی که تعداد آن 300 هزار نفر اعلام شد، گفت: «دولت عوامل تظاهرات و آشوب را مشخص می کند و ما مردم را بیشتر در جریان کارها قرار خواهیم داد.»

شریف امامی رئیس مجلس سنا، که در این روزها کمتر صحبت می کرد، وارد صحنه شد و در جلسۀ علنی سنا گفت: «ملت ایران هر مانعی را از پیش پای خود برمی دارد.»

جمشید آموزگار نخست وزیر تکنوکرات و کهنه کار شاه، پس از میتینگ ساختگی تبریز، در جمع خبرنگاران گفت: «علت تشکیل این میتنگ این بود که مردم آذربایجان از طریق حزب رستاخیز نشان دهند که آنان که در تظاهرات 50 روز قبل شرکت کردند آذربایجانی نبودند، ولی از آن جا که انجام این تقاضا قبل از نوروز ممکن نبود، کار به امروز موکول شد. ما امروز امکان آن را پیدا کردیم که با پاسخ مثبت دادن به تقاضای مردم آذربایجان، ناظر احساسات شان باشیم!»

جمعه اول/اردیبهشت/1357، شهر اصفهان، شاهد بزرگترین تظاهرات ضد رژیم بود. در این تظاهرات که به زد و خورد مأموران و مردم انجامید، دهها تن مجروح و مصدوم شدند و مردم خشمگین اصفهان، ضمن حمله به سازمان زنان و چند شعبۀ بانک، آنها را به آتش کشیدند. در سایر شهرها نیز وضع تقریباً به همین منوال بود.

در همین ایام، دانشگاه آذرآبادگان تبریز نیز دچار تشنج شد. دانشجویان دیگر دانشگاهها نیز با اعتصاب و تظاهرات سراسری خود، رژیم را در تنگنای عجیبی قرار دادند. کلاسهای درس به تعطیلی کشانده شد و عجز رژیم در مقابلۀ با دانشجویان، به گونه ای بی سابقه، مشهود بود.

امام خمینی (س) که از نهضت فراگیر و یکدست ایران، دقیقاً مطلع بودند و گزارش تظاهرات یکپارچۀ مردم ایران مرتب به ایشان می رسید، با بیانات روشنگرانه خود، پیوسته مردم را به ادامۀ نهضت دعوت می کردند از جمله در سخنرانی ای که در 23/اردیبهشت/1357 با حضور جمعی از طلاب، روحانیون و جمعی از ایرانیان مقیم عراق در مسجد شیخ انصاری نجف اشرف، ایراد شده کشتار بی رحمانۀ اواخر سال 56 و اوایل سال 57 محکوم شده است. امام به مردم، بشارت می دهند که      «... اینها مصیبتهای ماست و بشارتها. در همۀ اینها بشارت است: بشارت پیروزی ملت، بشارت قطع ایادی اجانب ان شاءاللّه ، بشارت قطع این دودمان و رفتن اینها از این مملکت یا از این عالم. اینها همه بشارت است و مردم باید قوی، دلخوش [و ]بی هراس باشند.»

امام در بیانات خود، ضمن نوید پیروزی قریب الوقوع، کشتارهای رژیم را ناشی از جنونی می دانند که در آخر عمر دیکتاتورها به آنان دست می دهد. ایشان با اشاره به ترفند جدید شاه، که در عین ادامۀ کشتار، اظهار ندامت می کند می فرمایند: «توبۀ تو مرگ است، توبۀ گرگ مرگ است.»  رهبر انقلاب در بخشی دیگر از سخنان خود، حمایت آمریکا را علت استمرار جنایات شاه معرفی می کنند و در فصل پایانی بیانات خویش، با تأکید بر پیشتازی حوزۀ علمیۀ قم و روحانیت در نهضت اخیر، و ضرورت وحدت تمام قشرها و پرهیز از حزب گرایی، همگان را به رفتن زیر لوای «حزب اللّه » فرا می خوانند.

از ویژگیهای بسیار مهم این سخنرانی توجه و تأکید امام بر لزوم سازماندهی مسائل مبارزه در حوزه ها و ایجاد تشکیلات و ارتباط تشکیلاتی بین روحانیت و حوزه های علمیه برای پیشبرد مبارزه است و این سخنان باعث شد در شیوه ادامه مبارزه در داخل کشور روشهای جدیدی بکار گرفته شود. حضرت امام در این رابطه می فرمایند:

«باید حالا که ایران قیام کرده است ـ و خداوند توفیق بدهد به آنها ـ باید نظام داشته باشد این؛ بی نظام نباید باشد. روابط باید باشد بین حوزۀ قم، حوزۀ تهران و همۀ شهرستانها. روابط می خواهد. سازمان باید بدهید به این قیام.»

سخنان اخیر امام، به زودی به ایران رسید و در صدها هزار نسخه تکثیر و بین قشرهای مختلف جامعه توزیع شد. شاه که به شدت وحشت زده شده بود، از سفر به بلغارستان و مجارستان منصرف شد و وزارت دربار شاهنشاهی با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد که «سفر اعلیحضرتین به تعویق افتاد». سرمایه داران بزرگ نیز به فکر خروج سرمایه های خود از کشور افتادند.

شاه، که کاملاً قافیه را باخته بود، همسرش فرح را به میدان فرستاد. او در مصاحبه ای نوید «آزادیهای بیشتر برای دانشگاهها، را داد و با ژست دلسوزانه ای گفت: «اگر در گوشه ای دور افتاده اشکالی باشد، احساس گناه می کنم.»

دانشگاه ها تعطیل و تظاهرات مردم و دانشجویان ادامه داشت، فرار سرمایه داران بزرگ از کشور آغاز شده بود و شاه نیز دست از تلاشهای بی نتیجه اش نمی کشید و بجز امام که با قاطعیت رفتن شاه و پیروزی ملت را نوید می داد و به جز مردمی که به گفته های امام به عنوان عارف مجاهد و مرجعی روشن ضمیر اعتقاد داشتند، دیگران از تحلیل گران خارجی و سیاستمداران رژیم گرفته تا احزاب و شخصیتهای مذهبی و سیاسی مخالف رژیم عموماً امکان حذف شاه و از آن مهمتر برچیدن بساط سلطنت در ایران را با توجه به اقتدار آمریکا در این کشور امری ناممکن می دانستند. اما امام خمینی (س) در انجام تکلیف بزرگی که بر عهده گرفته بودند، درنگ نمی کردند؛ ملت بزرگ ایران، با درس گرفتن از تجربۀ گرانقدر 15 خرداد، این بار با تمام وجود به میدان آمده بود تا وعدۀ الهی را تحقق بخشد که: اِنْ تَنْصُرُوااللّه  یَنْصُرْکُم... (کوثر، ج1، صص  365-372)

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

من نمی دانم از کجا شروع کنم؛ مصیبتها را بگویم یا بشارتها را. الآن در ایران همه جا مصیبت است و همه بشارت. این مطلبی را که من سابقاً پیش بینی کرده ام که این دیکتاتورها و این مستبدین و چماق به دستها در اواخر عمرشان، آن وقت که سقوط خودشان را پیش بینی می کنند و می بینند به مرگ، یا به مرگِ مقام سیاسی [نزدیک شده اند]، دیوانه می شوند، اعصابشان را بکلی از دست می دهند و با حال دیوانگی و جنون با مردم معامله می کنند. الآن همان مطلب را ایرانی ها بِالْعیان دارند مشاهده می کنند؛ و شما آقایان دستی از دور بر آتش دارید.

قم، در اشغال ارتش شاه

الان قم- مرکز روحانیت، مرکز فقه اسلام- در قبضه لشکر جرّار مغول است. لشکر جرّارِ محمد رضا شاه بدتر از چنگیز است. و خانه های مردم را- آن طور که به ما اطلاع دادند- همان طور دارند، یکی پس از دیگری، دارند تفتیش می کنند و معلوم نیست که دنبال چه می گردند. الآن جیش در قم با توپ و تانک و مسلسل مقیم است، و تمام مدارس و خانه های آقایان هم به حَسَب قاعده در تحت مراقبت پلیس و جیش است. و هجوم کرده اند به منزل مراجع و در داخل منزلشان آدم کشته اند و جنایت کرده اند. الآن  آقایان در مریضخانه هستند  در بیمارستان؛ الآن- به حَسَب آن طوری که اطلاع امروز بوده است- آقایان در بیمارستان هستند.

دودمان پهلوی و سقوط پنجاه ساله

این جنونی است که عارض شده است بر این شخص، و نمی دانم به کجا خواهد منتهی شد. این حال عصبی است که چون خود را ساقط می بیند- پیش ملت که از اول ساقط بود، از آن روزی که رضا شاه به امر انگلستان حمله کرد بر ایران و کودتا کرد. اولش اشخاص با اطلاع می فهمیدند و بعد هم که شروع کرد به اراذلی و اوباشی، و پلیسش با مردم آن طورها، با علما آن طورها رفتار کرد، با زنها آن طور رفتار کرد، با مدارس دینی آن طور رفتار کرد، با تبلیغات دینی آن طور رفتار کرد، مردم فهمیدند که گرفتار چه اعجوبه ای و چه حیوانی هستند. این که از اول این خاندان ساقط بود پیش ملت، سقوط از حالا نیست؛ از پنجاه سال پیش از این اینها ساقط بودند پیش ملت. منتها حالا یک جنبشی در ملت ایران پیدا شده است و به حَسَب آن طوری که گفته شده است بیش از سی شهر در ایران تظاهر بر ضد این مرد کرده اند و «مرگ بر شاه» گفته اند.

اهانت به ملت

این سی شهر و این همه ایران- به منطق شاه- از خارج کشور با تذکره «2» قاچاقی وارد ایران شده اند و یک عده معدود آشوبگرند اینها! تمام مراجع اسلام، تمام علمای بلاد- از اول تا آخر- که بر ضد این شخص قیام کرده اند و آن طوری که امروز اطلاع داده اند پنجاه و شش نفر از علمای تهران از رفتن به مسجد- اعتراضاً به این کارها- خودداری کردند و اعلان کردند که نمی روند به مسجد برای خاطر اعتراض بر اینها، اینها همه با تذکره قاچاقی از بیرون آمده اند و یک عده آشوبگرند! اخلالگرند! علمای تهران، علمای قم، علمای خراسان، علمای آذربایجان، علمای یزد، علمای کرمان، علمای همه  جا، اینها مشتی آشوبگر هستند! آنکه آشوبگر نیست محمد رضا خان است! این آشوبگر نیست! این مصلح است! این دارد ما را به «دروازه تمدن بزرگ» وارد می کند!

کتاب منسوب به شاه و جنایات پنجاه سال سلطنت پهلوی

این کتابی که برای ایشان نوشته اند «1»- خودش که عقلش نمی رسد که بنویسد، اینها برایش می نویسند! من نمی دانم حالا مطالعه هم کرده است که بفهمد چه جَفَنْگهایی توی این کتاب هست یا مطالعه هم نکرده؛ اگر کسی این کتاب را ببیند، واقعاً خجالت می کشد که یک قلمی این طور، این طور بی بند و بار [باشد]. این همه اختناق، این همه گرفتاری مردم، این همه کشتار، این همه زدوبند، این همه فروختن ملت به اجانب، این همه خیانت بر ملتِ مُسْلم ایران، اینها را همه «خدمتگزاری» [و] «آزادی» در ایران [وانموده کرده است ] یک آزادی ای که هیچ کس نمی داند! هر کس این کتاب را بخواند و از کره مشتری آمده باشد و این کتاب را بخواند خیال می کند که این یک مطلبی است که همان طرز فکر افلاطون است! معلوم می شود که ایران یک عالَم دیگری است! یک عالمی ماورای این عالَم است! اما وقتی که بیاید در ایران وارد بشود و ببیند طرز حکومت ایران چه جور است و طرز حکومت شاه چه جور است، آن وقت می فهمد که همه اش لاف و گزاف [است ]؛ بیخود گفتن، توی کتاب نوشتن. بخوانید این کتاب را. البته کسی که نوشته آدم مطلعی هم بوده است. این حالا نمی دانم خودش مطالعه کرده یا نکرده، اما آن آدم، آدم مطلعی بوده است که نوشته لکن نشسته و از ماورای طبیعت، از ماورای این عالَم [مطالبی ] نوشته [است ]

ایشان هم که می خواهند ما را به دروازه تمدن بزرگ برسانند! یعنی این کار انجام شده، ما در دروازه تمدن هستیم! الآن ما وارد شهر ماورای طبیعت هستیم! در تمدن بزرگ ما الآن وارد هستیم! اما چه داریم؟ شما یک چیزی که ما داشته باشیم، خودمان داشته باشیم، جز دروغ گفتن و گزافه که از خودمان است، ماورای آن ما چه داریم؟ جز این جنایتها چه داریم؟ جز آدمکشی، جز اختناق، جز دروغگویی. حتی مخبرین روزنامه ها با آن وضعی که حالا چهل- پنجاه سال است داشته اند، حالا اعتراض کردند که ما را این قدر وادار به دروغگویی نکنید. مخبرین روزنامه ها، اینها اعتراض کرده اند که این قدر ما را به دروغگویی وادار نکنید. اساتید دانشگاهها- از قراری که گفته می شود- اعتراض کردند که ما نمی رویم سر این کلاسها و درسها، با این وضعی که شما پیش آوردید در دانشگاهها. اینها هم لا بد یک دسته ای از اوباش هستند!

مخالفین دیکتاتوری از دید دیکتاتورها

این علمای تهران که الآن بنا دارند- از قراری که امروز اطلاع رسیده است- که اعتراضاً دست از جماعت بردارند و این حوزه قم که الآن در حال تعطیل و انعطال است- اینها همه- یک مشتی اوباش هستند که از خارج مرز با تذکره های دروغی آمده اند در ایران! آذربایجانیها همه شان که همچو قیامی کرده اند که بی سابقه- تقریباً- بوده است، همچو تعطیلی کردند که بی سابقه بوده است، اینها هم یک مشتی اراذل بودند! یزدیها هم همین طور. همه ایران، تمام ایران یک مشتی اراذل- به اصطلاح اینها- هستند که اینها نمی فهمند چه می گویند! در اصطلاح اینها هر کس که مخالف با دیکتاتوری است، مخالف با کسانی است که به اسلام دارند خیانت می کنند، کسانی که به این ملت خیانت کرده اند، هر که مخالف اینهاست یک مشت اراذلی است که از خارج آمده!

الآن هم با این همه بساطی که در ایران در آمده است و این همه مخالفتی که از همه شهرها، سی و چند شهر، همه شهرهای ایران باید گفت، (سی و چند شهر، خوب دهاتش هم بوده است) [و] از دهات هم می گویند هست این مطالب، الآن هم با همه این مسائل که اینها روبرو هستند، باز وقتی که صحبت می کنند ابداً از آن حرفهای اول دست برنمی دارند: تمام ایران با ما موافقند! تمام اصناف! همین دیشب این مطلب بوده که صد و بیست و چند رئیس صنف گفته اند تمام اصناف تهران به شما وفادارند! و به انقلاب شاه و ملت رأی می دهند! و معترضند به این آشوبگرها! به این آشوبگرها اعتراض دارند و از دولت خواسته اند که اینها را مجازات کند! این صد و بیست و چند صنف، خارج از ایرانند؟ یا تهرانند و بازار تهرانند؟ اگر تهران است و بازار تهران است، بازار تهران که حالا می گویند چهار روز است بسته است. حالا امروزش را من اطلاع ندارم اما می گویند چهار روز بسته بوده. اعتراض داشته اند. هیاهو از بازار بلند می شود؛ مبدأ هیاهو دانشگاه است و بازار. دانشگاهیها از خارج آمده اند؟! بازار تهران هم از خارج آمده اند؟! آن اصناف و صد و بیست و چند صنفی که همه اظهار وفاداری کرده اند، اینها زیر زمین- در زیر زمین اینها- هستند! ما در خارج نمی بینیم اینها را! حلالزاده اینها را نمی تواند ببیند! اینها همه- همه موافقند! همه سی و چند میلیون جمعیت ایران- همه موافقند؟ چند هزار، چند نفر معدود! اول که می گفتند به عدد انگشتهای- مثلًا- انسان؛ کم کم یک قدر زیادش کردند، حالا رسیده به چند هزار. دو- سه هزار جمعیتند که با اینها مخالفند! دیگر چندین میلیون جمعیت همه موافق هستند! اما این جمعیت کجاست ما نمی دانیم! این جمعیت در یزد است؟ در قم است؟ در تهران است؟ در مشهد است؟ آذربایجان است؟ کردستان است؟ اهواز است؟ اینها کجا هستند که ماورای این جمعیتی که الآن در ایران موجود است هستند؟!

انفجار سراسری، پیامد نیم قرن خودسری

جمعیتی که در ایران الآن موجود است، همه می دانند. همه خبرگزاریهایی که باید اطلاع بدهند اطلاع دادند و گفته می شود که بیست و چند- بعضیها 25 شهر، بعضیها 33- شهر از شهرهای ایران همه اعتصاب کرده اند، همه تظاهر کرده اند بر ضد شاه. در رادیو هم هست بر ضد شاه. یک کلمه هم گفته شده است که اینها، [یعنی ] شاه یا دستگاه شاه [این قیام را] از فلان طلبه (که من باشم) می بینند؛ ولی من می گویم تمامش زیر سر خود اوست. تمام این سی و چند شهر که قیام کرده اند، با تحریک خود ایشان قیام کرده اند. دزد اگر بخواهد بگوید که دست من را حاکم بریده است، باید به او گفت: نه، خودت بریدی؛ حاکم اجرای قانون می کند؛ تو خودت دست خودت را بریدی، تو دزدی کردی؛ کسی که دزدی بکند دستش به هدر می رود.

تو فکر کن اگر قوه تفکر برای تو دیگر باقی مانده باشد؛ سقوط خودت را به چشمت داری می بینی و قوه تفکر از دستت رفته؛ تو فکر کن که در این پنجاه سال بر این ملت، تو و پدرت چه گذراندید. این ملت از دست پدرت، بعد از آن از دست تو به آنها چه گذشته است. این همه داغها که در دل اولیای این مقتولین هست از آن زمان تا حالا، از زمانی که در مسجد گوهرشاد آن جنایت را آن مرد جنایتکار کرد- لَعَنَهُ اللَّه تعالی- تا امروز که با دست تو این جنایات دارد اجرا می شود، با این ملت شما چه کردید. می خواهید انفجار نشود؟ این دیگر یک کسی باید باشد که رأس انفجار باشد و مردم را به انفجار وادار کند؟ ... ایران خود به خود منفجر است. مگر می شود جلوی انفجار را با این هرزگیها گرفت که «گروه انتقام» یکوقت درست می کنند و «کمیته پیکار» درست می کنند، و این حرفهای نامربوط.

چاپلوسان، بر کرسی مدرس قهرمان

مجلسشان را وقتی که می روی گوش می کنی به حرفهای این چهار نفر بیچاره ای که آنجا برای خاطر اینکه سال دیگر هم اینها مجلس بروند- خودشان هم گفتند این را که سال دیگر اینها مجلس بروند- ببین چه حرفها می زنند. حتی وکیل خود آذربایجان می گوید اینها آذربایجانی نیستند، آذربایجانی که با شاه مخالف نمی شود! پس اینها کجایی اند؟ تبریزیها کجایی اند آقای وکیل؟! آن وضع مجلس ما و آن انحطاطی که پیدا شده است در مجلس. یکوقت مدرس توی مجلس است، یکوقت هم اینها که می بینید. یکوقت مدرس است که می ایستد و مقابل همه صحبت می کند و مقابل رضا شاه می ایستد، تا آخرْ نَفَس ایستاد، بعد هم او را کشتند البته؛ یکوقت هم اینها هستند که برای خاطر اینکه یک روز دیگری هم وکیل بشوند، حالا یک همچو حرفهایی می زنند که همه، هم خودشان می دانند دروغ می گویند هم دیگران می دانند که اینها دروغ می گویند و هم خودشان می دانند که همه می دانند که اینها دروغ می گویند مع ذلک می گویند. برای جلب نفع خودشان، جلب رضایت رضا شاه، محمد رضا شاه، سَخَطِ خدای تبارک و تعالی را بر خودشان می خرند. این وضع مجلس ما، آن وضع قوانین ما، آن وضع احکام شرعی ما، آن وضع بازار ما، آن وضع نفت ما، آن وضع استقلال ما.

فرمان اخراج شاه و امریکا

خدا می داند که بعضی از این صاحب منصبها گاهی همین جا- قاچاقی- پیش من می آیند، چه خون دلی اینها دارند از این مستشارهای امریکایی که هر چند وقت یک دفعه یک جبهه های تازه ای می آید اینجا و با ما چه می کند و چه معاملاتی این نانجیبها با اینها می کنند. و من نمی دانم، واقعاً برای من معماست که این صاحب منصبهای ما چرا این قدر بی عرضه اند، چرا اینها این قدر بی عرضه هستند؟ چرا نشسته اند توی خانه شان تا این طور تحمیلات بر آنها بشود؟ چرا مستشارهای امریکایی را این طور اجازه می دهند که با آنها این طور رفتار کنند؟ چرا این مردک را بیرونش نمی کنند؟ به ما می گویند که خوب، اگر این برود، کی جای این بیاید که چه بشود؟ من گفتم اگر این برود، عُبَیْد اللَّه «1» هم بیاید بهتر از این است. برای اینکه هر کس بیاید حالا فکر می کند به آنجا. این حالا کهنه کار شده و اواخر عمرش است و عصبی شده و دیوانه شده است و به هر جا می زند و می کشد و نمی دانم به کجا می رسد. اما اگر این برود هر که بیاید، هر کس را شما تصور کنید بیاید، در اول امر تا یک مدتهایی مردم راحت هستند. اگر این باشد یک ساعت راحتی نیست. اگر این برود هر کس بیاید مردم باز یک مدتی راحت هستند. خیال نکنید که حالا اگر این رفت، دنیا به هم می خورد، هیچ چیز به هم نمی خورد. این صاحب منصبها کجا هستند؟ هی ارتشبد کذا و نمی دانم سپهبد کذا و سرلشکر کذا! حرف است آنها، مثل وکلا می مانند آنها. وکیلم! وکیل کجا ... هر کدام از قول ملت حرف می زنند. مردِکه خودش هست تنهایی، آن وقت می گوید ما و همه ملت!

انقلاب امریکا، یا «انقلاب شاه و ملت»!

آخر این ملتی که همه الآن بر ضد این مردِکه قیام کرده اند، این ملتی که می بینند همه چیزشان را این آدم از دست داده و از بین برده است، این ملتی که می بینند جوانهای آنها را به فساد کشیده، دخترهای آنها را می خواهد به فساد بکشد، این ملت همه شان موافقند با اصل انقلاب؟! «انقلاب شاه و ملت»؟! باز هم خجالت نمی کشند می گویند انقلاب شاه و ملت! بگویند انقلاب امریکا، راحت کنند خودشان را. بگویند دستور امریکا، انقلاب امریکا. چه باید کرد؟ همان طور که خودش در یکی از نوشته هایش گفت که خوب صلاح دیدند که ما باشیم، آن متفقین صلاح دیدند که ما باشیم عجالتاً! خدا لعنتشان کند اینها را که همچو صلاحی برای ما دیدند.

در واپسین روزهای سلطنت

الآن قم حکومت نظامی است، از قراری که گفته می شود؛ تبریز حکومت نظامی است؛ مشهد حکومت نظامی است یا بدتر از نظامی است. حکومت نظامی این طور نیست که! حکومت نظامی یک نظامی هست، یک نظامی می آید حاکم می شود و بعضی رفت و آمدها و بعضِ اجتماعات را جلو می گیرد. اما بریزند توی خانه مردم، حکومت نظامی است؟! بریزند تو خانه مردم تفتیش کنند؟ همه محله های قم را می گویند همین طور احاطه کرده اند و مشغول تفتیش هستند؛ دنبال اسلحه می گردند. اینها از سایه خودشان می ترسند بیچاره ها! خیال نکنید این اشْتُلُمْها را هیچ چیز؛ هیچ خیال نکنید اینها چیزی است. اینها الآن از سایه خودشان می ترسند. همچو خوفْ اینها را برداشته که مثل گربه ای که آن آخر، دیگر به همه چیز حمله می کند و با دست و پنجه و چه حمله می کند از خوفش، اینها هم به آن مرتبه رسیده اند که حالا با دست و پنجه و لگد و همه چیز از مسلسل و تانک و توپ و اینها حمله می کنند به مردم، به مردم بی دفاع. خانه های قم را می گردند. گفتند در آذربایجان هم بنا دارند این کار را بکنند. باید همه ایران را اینها تفتیش بکنند، باید همه ایران را اینها بگردند.

ریشه انفجار و انقلاب

تمام اینها با تحریک خود ایشان است، نه تحریک من. من یک طلبه ای هستم که مثل سایر آقایان طلاب، مثل سایر آقایان شهرها، من هم یک ناله ای می کنم از دست این. آنکه اساس مطلب است، آنکه اساس این انقلابات است، آنکه اساس این انفجارهاست خود این آقاست، خود این آدم است. اساسْ خود این است. آنکه خیانت می کند، باید اگر آمدند گفتند خیانت و داد و قال بلند شد [که ] خیانت می کنند، نگویند محرک دارند. تو محرکی؛ به خیانتت تحریک کردی مردم را، تو به این مردم خیانت کردی. مردم هم در مقابلش ایستادند و حرف می زنند؛ حرف است، الآن بیچاره ها چه بکنند. تو همه حیثیت این مملکت اسلامی را از دست دادی و بردی، و الآن هم مشغول فعالیتی برای بیشتر از دست دادن و بردن.

مردم دیگر به تنگ آمده اند؛ مردم از جان خودشان هم به تنگ آمده اند. جوانش را می کشد، خودش باز می آید. قم آدم می کشند، باز توی محلاتش بچه و بزرگ آنها حمله می کنند. برای اینکه از جانشان هم سیر شده اند مردم. دیگر با این وضع، با این اساسی که تو بنیان گذاشتی در اینجا، برای کی راحتی هست؟ یک راحتی یکروزه هست؟ یک راحتی یکساعته هست تا اینکه یک زندگی داشته باشد؟ خوب، زندگیِ این طور را مردم ترجیح می دهند که نباشند در این دنیا. پس تقصیر از خود توست و دیگر هم نمی توانی اصلاحش کنی.

آشتی ناپذیری ملت

توبه تو پیش ملت پذیرفته نیست. ممکن است یک توبه حقیقی بکنی و مال مردم را دستشان بدهی و همه جنایات را جبران بکنی، خدا ممکن است- خدا بزرگ است- بپذیرد اما ملت نمی پذیرد. ما نمی توانیم توبه تو را بپذیریم؛ توبه تو مرگ است، توبه گرگ مرگ است. دیگر این آخری افتاده به اینکه دستور دادم که دیگر خیلی مردم را [اذیت ] نکنند. همین دیشب می گفت که دستور دادم به عمرو که مردم را دیگر [مورد تعدی قرار ندهد]. این هم توبه گرگ است که مرگ است. تو حالا با یک راه دیگری  می خواهی راه باز کنی برای جنایات و الّا تو ممکن نیست که دست برداری از جنایاتت. کسی که اعصابش این طور خرد شده و خراب شده و می بیند همه ملت با او مخالف هستند، اربابها هم؛ می ترسد که اگر ملت مخالفتشان طول بکشد، آنها هم دستشان را از سرش بردارند؛ و خدا می داند که اگر یک روز دستش را این امریکای خبیث از سر این [شاه ] بردارد، هیچ برایش نمی گذارند بماند؛ همان اطرافیانش او را خواهند خورد.

سلاح ایمان، نیرومندترین سلاحها

ولی حالا ملت چه بکند؟ مستشارهای خارجه ریخته اند به ایران و همه چیز دست آنها هست، قدرت دست آنها هست، ملت ضعیف است. این اشخاصی که [از] حقوق بشر [دائم ] دم می زنند، همینها ملت ما را به این طور گرفتاری کشاندند. چه بکند یک ملت ضعیفی که اسلحه ندارد، [قدرت ] ندارد؟ ولی هیچ اسلحه ای با ایمان نمی تواند مقابله بکند، هیچ اسلحه ای با قیام ملت نمی تواند مقابله بکند. امروز همه اسلحه ها نمی توانند مقابله کنند با قیام مردم؛ هر چه بکشند باز نمی توانند. این مصیبتها که می بینید، که همه شهرها الآن گرفتار هستند؛ هر روز یا گرفتار پلیس هستند یا گرفتار جُنْدیها و لشکریها هستند با تانک و توپ و مسلسل، یا گرفتار یک دسته ای هستند که می آیند تظاهر می کنند و زنده باد و جاوید باد می گویند. توی خانه بعض مراجع مردکه رفته و تفنگش را کشیده یا [تهدید] کرده که من همه شما را می کشم اگر نگویید جاوید کذا؛ آنها هم نگفتند و به او [پرخاش ] کردند، از قراری که شنیدم. اینها گرفتار این هستند که باید جاوید کذا بگویید. مگر با گفتن جاوید، جاوید می شود؟ گذشت دیگر مطلب، برود سراغ کارش. اگر بتواند جانش را از دست این ملت نجات بدهد، یواشکی فرار کند. بیخود برنامه حرکتش را به خارج از کشور لغو کرد «1» به خیال اینکه خودش در دست بگیرد قدرت را، آدمکشی را خودش در دست بگیرد. مبادا جا را خالی کند یکی بیاید جایش. چه بروی چه نروی تو دیگر رفتنی هستی بیچاره. و خودت این کار را کردی، ما این کار را نکردیم، ملت این کار را نکرده. تو این کار [را کردی ]، اساس را تو درست کردی. اگر یک حکومت صحیح بود، یک قدرت صحیح بود، و یک مُجری قدرت صحیح بود و دلسوز ملت بود، اسلامی بود، ممکن بود این مسائل پیش بیاید؟ ممکن بود تظاهری بر خلافش بشود؟ امکان نداشت یک همچو چیزی. پس اینکه می بینید که همه یکدل و یکجهت تظاهر بر ضد تو می کنند، بدان که زیر سر خودت است این مسائل، تو این کارها را کردی.

اینها مصیبتهای ماست و بشارتها. در همه اینها بشارت است: بشارت پیروزی ملت، بشارت قطع ایادی اجانب ان شاء اللَّه، بشارت قطع این دودمان و رفتن اینها از این مملکت یا از این عالم. اینها همه بشارت است و مردم باید قوی، دلخوش [و] بی هراس باشند.

اسلام مکتب مبارزه و مقاومت

هر انقلاب اسلامی توی آن یک مطلبی هست، توی آن یک کُشتنی هست، یک ناراحتی هست، همچو نیست که خوب [بدون قربانی باشد]؛ اسلام را ما باید ببینیم اولش چه جور به دست آمد. این اسلام، این پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- آن وقتی که اجتماعات را درست کرد و توانست قیام بکند بر ضد شرک و کفر و بی عدالتیها، با چه مصیبتهایی گرفتار بود، چه جنگهایی کرد و چه «1» کشته هایی داد و خودش چه زحماتی کشید و چه جراحاتی برداشت. اسلام از اول، وقتی زاییده شده است، آن روزی که اعلام شد به اینکه حالا دیگر باید قیام کرد در مقابل [طاغوت ]، از آن روز برنامه اش این بود که بزند و بکشد و کشته بشود برای اصلاح حال جامعه. برای اینکه این دزدها و این خیانتکارها را قطع ایادیشان را بکند، قطع حیاتشان را بکند؛ اینها مضر به جامعه هستند. این باغدارها و این کارواندارهای قریش مضرِّ به جامعه هستند، اینها باید از بین بروند. اصلًا اول اسلام وضعش این بوده. وقتی دست من و شما رسیده، اسلام به این صورت در آمده که جز مطالعه کتاب کاری دیگر نمی کنیم و کاری دیگر نمی گوییم بکنند.

خدا می داند که من برای حوزه ها متأسفم. من برای حوزه نجف متأسفم. آقا، حیثیتش  را دارد از دست می دهد حوزه نجف؛ حیثیتش را پیش مسلمین دارد از دست می دهد. من متأسفم برای این. اشخاص [مهم ] نیستند، من برای حوزه متأسف هستم. یک حوزه هزار ساله و هزار و چند صد ساله دارد حیثیتش را از دست می دهد. شما ملاحظه کنید، در تمام این صحبتهایی که در ایران هست، از اول تا آخر بروید مطالعه کنید، تمام اعلامیه هایشان را مطالعه کنید، اعلامیه چه جناح متدین، چه جناح روشنفکر، چه جناح اهل علم، بروید مطالعه کنید، اسمی از نجف دیگر نیست؛ نجف مَنْسی است. به داد این نجف برسید شما آقایان.

حوزه قم زنده است

حوزه قم حوزه زنده است. کشته می دهد، می کشد، کشته می دهد- عرض می کنم که- اگر بتواند می کشد. الآن هم در تحت فشار هست و مع ذلک زنده [است ]، مع ذلک ایستاده است. طلبه قم ایستاده است، قمی ایستاده است، ملت قم ایستاده است. کتک می خورد و ایستاده است. طلبه قم کشته می دهد و ایستاده است و لهذا زنده است. اصلًا در اذهان مردم، هر چی هست قم است؛ و من برای نجف متأسفم. من قمی هستم اما برای نجف متأسفم. ما علاقه داریم به همه اینها. ما علاقه داریم به یک همچو حوزه هزار و چند صد ساله. نگذارید این حوزه از بین برود. نگذارید این حوزه مَنْسی بشود.

. تأکید بر سازماندهی نهضت

باید حالا که ایران قیام کرده است- و خداوند توفیق بدهد به آنها- باید نظام داشته باشد این؛ بی نظام نباید باشد. روابط باید باشد بین حوزه قم، حوزه تهران و همه شهرستانها. روابط می خواهد. سازمان باید بدهید به این قیام؛ متفرقات نباشد. سازمان داشته باشد که اگر یک روزی قم ایستاد، تمام ملت بایستد. متفرق نباشید؛ جناحها همه با هم بشوند. این اشتباه است که بعضِ جناحها- از قراری که امروز به من کاغذ بعضی از آقایان رسید- اینها دیگر از روحانیت صحبت نمی کنند. نمی فهمند اینها. اینها نمی دانند که بی روحانیت یک شاهی اینها ارزش ندارند. اگر دست ناپاکی در کار نباشد و اینها را وادار نکند به اینکه در نوشته هایی که می نویسند روحانیت را ساقط کنند و اگر مقصود این نباشد که جناحها با هم مختلف بشود و متشتت بشوند و از راه بی فهمی باشد، بی ادراکی باشد، هوای نفس باشد، اصلاح کنند خودشان را. تمام جناحها با هم بشوند. سازمانِ واحد باشد. یک حزبِ الهی در مقابل «حزب رستاخیز»- حزبِ خدا، حزبِ اللَّه. همه با هم باشید، همه با هم صحبت کنید، همه با هم قیام کنید، همه با هم قعود کنید. هر دسته ای عَلی حده و آن برای خودش و آن برای خودش، غلط است امروز. روحانیین با آنها، آنها با روحانیین، دانشگاهی با شما، شما با دانشگاهی، بازاری با همه، کارگر با همه همه شما یک مصیبت دارید، همه گرفتار یک مصیبت هستید. مصیبتْ مصیبت مشترک است. همه مصیبت زده هستیم. یک امری نیست که اختصاص به روحانیت داشته باشد، اختصاص به احزاب داشته باشد، یا اختصاص به دانشگاهی داشته باشد. این مطلبی نیست که اختصاص داشته باشد. اگر نفت را می برند، نفت همه را دارند می برند؛ اگر یک مشت آهن پاره بیخود وارد می کنند در مملکت، برای همه است این مصیبت؛ اگر مستشارهای امریکا را در اینجا می آورند، این مصیبت برای همه است؛ برای یکی و دو تا نیست. اگر پایگاه برای امریکا درست می کنند، این برای همه است؛ اگر خیانت به ما می کنند، خیانت به ملت می کنند؛ خیانت به همه است.

همه دست به دست بدهید. علی  حده هر کس برای خودش یک سازی بزند، این غلط است؛ این شکست است. باید سازمان داده بشود به این قیام، به این نهضتی که الآن بالفعل موجود است. باید عقلای قوم، سران قوم، سازمان بدهند به این؛ یعنی روابط پیدا بشود بین همه جناحها. همه شهرستانها باید با هم روابط داشته باشند. باید مجالس در روز واحد [باشد]. یکی از اقسام روابط که من سابق می خواستم در قم ایجاد بکنم و نگذاشتند ایجاد بشود- خداوند اصلاحشان کند ان شاء اللَّه. من بنا بر این گذاشتم که در تمام ایران، یک روز تعطیل، یک روزْ اجتماع باشد؛ اجتماع اهل علم. یعنی فرض کنید روز شنبه یا شب شنبه تهران یک اجتماع اهل علمی باشد، خراسان اجتماع اهل علمی باشد، فلان ده هم اجتماع اهل علمی باشد، فلان جا هم [چنین ] باشد. این یک سازمانی  بود، نگذاشتند؛ نفهمیدند.

حالا آقایان بیدار بشوید، ملتفت باشید. دشمن شما حالا هم قوی است؛ حالا با چاقو آمده به میدان، حالا با تانک آمده به میدان، حالا با- عرض می کنم که- مسلسل آمده به میدان. لکن نترسید از این مسلسلها، مسلسلها چیزی نیستند؛ شما حقید، حق با شماست، خداوند تعالی با شماست. سازمان بدهید به این نهضتی که الآن در ایران پیدا شده است. روابط باید با هم باشد؛ آقایان علما با همه جناحها، همه جناحها با آقایان علما، همه ملت با هم سازمان داشته باشد. سران قوم در یک وقت معین اجتماع داشته باشند با هم، که اگر یک روزی یک کلمه ای فرض کنید از یک جایی صادر شد، تمام با هم یک کلمه باشند، یک حرکت باشند اهالی ایران.

نوید پیروزی

مژده می دهم به همه جناحهایی که در ایران برای اسلام، برای احقاق حق قیام کردند که إنَّ الصُّبْحَ لَقَریبٌ «1»؛ نزدیک است ان شاء اللَّه. و شما پیروزید ان شاء اللَّه؛ اما به شرط اینکه عوامل مختلف در کار نباشد؛ به شرط اینکه هواهای نفسانی [که ] این برای خودش بکشَد و آن برای خودش بکشَد، این نباشد در کار. همه با هم برادریم. من یک طلبه هستم، تو هم یک آقا هستی، آن هم یک کاسب هست، آن هم یک دانشگاهی هست، آن هم یک دکتر هست، آن هم یک مهندس هست، آن هم یک روشنفکر هست؛ همه مان با هم مصیبت واحده داریم؛ همه با هم باید بنشینیم و شیون کنیم.

خداوند- ان شاء اللَّه- به همه جناحها توفیق بدهد؛ به همه سلامت بدهد. خداوند ان شاء اللَّه قطع ایادی اجانب را از مملکت اسلامی بکند و از همه ممالک اسلامی بکند.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. (صحیفه امام، ج 3، ص: 383- 396) 

انتهای پیام /*