امام می گفتند «شما این مردم را نمی شناسید.»

رییس دفتر مقام معظم رهبری گفت: در دوران مبارزه، خیلی ها که خیرخواه و علاقه مند به امام بودند؛ به ایشان می گفتند که آقا یک خرده یواش تر، این طور نمی شود، مشت و آهن که جور در نمی آید. ایشان می فرمود:«شما این مردم را نمی شناسید.»

کد : 50425 | تاریخ : 10/03/1393

 رییس دفتر مقام معظم رهبری به نمایندگی از ایشان در کنگره بزرگداشت «مجتهد کمره» گرامیداشت آیت الله شهید سید مصطفی موسوی -پدر حضرت امام خمینی - که 7و 8 خرداد 93 در در خمین برگزار شد، حضور یافت و ضمن ابلاغ سلام رهبر معظم انقلاب به مردم و شرکت کنندگان در این همایش بین المللی به ایراد سخن پرداخت. این گفت و گو درحاشیه این حضور با ایشان انجام شده است.

مایلیم درابتدا از نحوه آشنایی شما با حضرت امام خمینی(س) و اینکه از چه زمانی نام مبارک ایشان را شنیدید بشنویم ؟

رابطه من با حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) مربوط به پدران من می‌شود. این طور نیست که من این رابطه را داشتم. جد من آقای آیت الله حاج میرزا محمدمهدی محمدی از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بود. ایشان وقتی از دنیا رفت در قبرستان نو یا قبرستان حاج شیخ در قم دفن شد. مرحوم امام تلقین میت (جد من) را خوانده بودند. خودشان آمدند آن جا. پدرم می‌گفت:«زیر بازوی من را گرفته بود و مدام سعی می‌کرد من را از روی قبر بلند کند. مدام می‌فرمود: عاش سعیداً مات سعیداً، عاش سعیداً مات سعیداً.» رابطه ما این طوری بود.

من قبل از رهبری حضرت آقا در دفتر مشاورت امام نیروی هوایی بودم. آن جا توفیقاتی داشتم. یک وقت مقام معظم رهبری به من گفت:«من تعریف تو را پیش امام کردم. خدمت امام عرض کردم که فلانی چنین و چنان است. تعریفت را کردم. امام فرمود: تو پدرش را ندیده بودی. پدرش را ندیده بودی.» یکی دو بار این را تکرار کرده بودند. مثلاً ایشان از خمین به منزل جد من در گلپایگان می‌آمدند. رابطه این طوری داشتند. بعد هم که انقلاب پیروز شد.

از فعالیت‌های خود در دوران مبارزات و نیز از فعالیت های پس از انقلاب بگویید؟

البته در دوران مبارزه به سهم خودم فعالیت‌هایی داشتم. بعد از پیروزی انقلاب اولین مأموریتم از طرف حضرت امام بود. در یکی از شهرهای لرستان اختلاف شدیدی در حد خطر کشت و کشتار در گرفته بود. دو طایفه به هم ریخته بودند. امام به بنده و آقای محسنی گرکانی مشترکاً مأموریت دادند که شما بروید و این جا را اصلاح کنید. نامه اش هم الان هست. رفتیم پانزده روز در این شهر ماندیم. حتی خطر این که به ما هم صدمه بزنند بود.منتها دیگر ایستادگی کردیم و بحمدالله رفع فتنه کردیم و آمدیم. بعد هم نماینده امام در پایگاه هشتم شکاری، پایگاه شهید بابایی کنونی،شدم. نماینده امام بودم. آن جا یک سال بودم. اوج فتنه گری های منافقین بود.با شعار فریبنده «ارتش بی طبقه توحیدی»در ارتش و نیروی هوایی نفوذ کرده بودند. می گفتند اصلاً درجه یعنی چه. داستان هایی با این هاداشتیم. مرکز فتنه هم همین پایگاه هشتم بود. آن زمان هنوز جنگ شروع نشده بود ولی خطر این که به هواپیماهای اف.14 صدمه بزنند وجود داشت. مثلاً ممکن بود شبانه این ها را آتش بزنند. بنده نماینده امام بودم ولی لباس شخصی می پوشیدم و با چند تا از دوستان همدل و رفیقم در آن پایگاه، که حالا هم بعضی هایشان هستند، با لباس شخصی تفنگ به دوش می گرفتیم و زیر طیاره ها پست می دادیم تا یک وقت صدمه ای نخورند. چون یکی از نقشه های دشمن این بود که این طیاره ها،که در جنگ نقش اساسی داشت، را از بین ببرد. اگر جزیره خارک در دوران جنگ موفق شد با چنگ و دندان نفت صادر کند، به خاطر پاسداری این طیاره ها بود. در این باره شهید هم داشتیم. از جمله شهید آل آقا، خلبانی ورزیده و بسیار ارزشمند،که برای صرفه‌جویی در مصرف موشک به هواپیمای دشمن خیلی نزدیک شد و آن ها او را زدند. هواپیمایش داخل آب سقوط کرد و تا الان پیدا نشده. این طیاره‌ها خیلی نقش داشتند. همین الان هم در پاسداری از حریم هوایی بوشهر و مناطق نفتی ما خیلی نقش دارند.

به هر حال یک سال آن جا بودم. دیگر خسته شده بودم. در این پایگاه با گروهک ها خیلی درگیری داشتیم. آن زمان بنی صدر خیلی نفوذ داشت. آن بنده خدا در اصفهان اعلامیه داد و گفت من به بنی صدر رأی می‌دهم. اصلاً کسی جرأت نمی‌کرد حرفی بزند. بعد منتقل شدم تهران و مسئولیت عقیدتی-سیاسی کل نیروی هوایی را به من دادند. یک سال هم آن جا بودم.

وجه امتیاز امام نسبت به همه بزرگان در طول تاریخ چیست؟

خاطره‌ای از شهید مطهری، که در یکی از کتاب‌هایش نقل می‌کند؛ را برایتان بگویم. بعد از این که امام هجرت کردند و رفتند پاریس، ایشان هم از تهران به پاریس رفت. بعد که برگشت، دوستانش سؤال کردند: «امام را چگونه یافتی؟» خیلی نکته حساسی است. می‌گوید: «من دوازده سال شاگردی امام را کردم و شاگرد ایشان بودم. ولی وقتی رفتم جز این که ایمانم به این شخص اضافه شد، چیزی نبود. من ایشان رادر چهار آمَنَ یافتم. ایشان به چهار چیز ایمان داشت. یک: آمَنَ بربه. [همان طور که قرآن می‌فرماید: آمن الرسول بما انزل الیه من ربه»] دو: آمَنَ بقومه‌/ به ملتش ایمان داشت. سه: آمَنَ بهدفه / به هدفش کاملاً ایمان داشت. و چهار: آمَنَ بسبیله / به راهی که انتخاب کرده بود هم ایمان داشت.» البته بعد ایشان تفسیرش را مفصل می‌گوید.

به هر حال در دوران مبارزه، خیلی‌ها که خیرخواه و علاقه‌مند به امام بودند؛ به ایشان می‌گفتند که آقا یک خرده یواش‌تر، این طور نمی‌شود، مشت و آهن که جور در نمی آید. ایشان می‌فرمود:«شما این مردم را نمی‌شناسید.»

امام یادگاری‌های زیادی برایمان گذاشتند. از جمله مواریث امام، بیت شریف و یادگاران ایشان است. گاهی نسبت به این بیت شریف و عترت پاک مخصوصا حاج حسن آقای خمینی بی‌مهری و کم لطفی می‌شود. توصیه شما در این باره چیست؟

چنین چیزهایی در اسلام سابقه دارد. این بی‌مهری‌ها و این چیزها تازگی ندارد. بزرگان و ائمه ما چقدر از این بی‌مهری‌ها داشتند.

مقام معظم رهبری وقتی این صحنه‌ها و این اهانت‌ها را می‌بینند چه عکس‌العملی و چه نظری دارند؟

نظر حضرت آقا، در همان عکس‌العملی که دو سال پیش اتفاق افتاد، که(حاج حسن آقا) را بغل کرد و بوسید، کاملاً روشن است.

منبع: جماران

انتهای پیام /*