آخرین دقایق حیات حضرت امام(س) به روایت پزشک ایشان

گروه احیا و نجات دست به کار مى شوند. ماساژ قلبى و شوک با دستگاه در چند مرحله انجام مى گیرد. عده اى از اعضاى خانواده امام حاضرند. فریده خانم در حالى که قرآن کوچکى به دست گرفته و در کنار تخت ایستاده است، مشغول دعا و نیایش است و گروه را امیدوارى مى دهد و آنها را در کارشان تشویق مى کند.

کد : 50495 | تاریخ : 13/03/1393

حشمت‏ اللّه‏ رنجبر؛ از گروه پزشکى حضرت امام خمینى«س»

ملکوت

امروز، روز سیزدهم خرداد است. حال امام کم کم رو به ضعف و دگرگونى مى رود. ایشان مسئولان درجه اول مملکت و نمایندگان خود را در نهادها و مسئولان دفتر و خانواده را یکى یکى به حضور مى پذیرند و گویا سفارشهاى لازم را به هر یک مى کنند. جوّ کاملاً غیرعادى است و با روزهاى دیگر فرق کرده است. ایشان پس از اینکه افراد مورد نظر را به حضور مى پذیرند، سفارش مى کنند که نماز ظهر و عصر را که خواندند، چراغها خاموش شود و دیگر کسى به اتاقشان نیاید. یک وضعیت بیم و اضطراب براى همه پیش مى آید، در حقیقت ایشان در حالت ملکوتى خاصى قرار دارند که تأثیر عجیبى روى اذهان و افکار گذاشته و تحمل و درک آن سخت و گیج کننده است. امام کم کم به سوى بیهوشى مى روند. اکنون ارتباطشان با محیط و اطرافیانشان قطع شده است. دستگاه کنترل قلب، ضربانها و امواج متغیر را نشان مى دهد. پزشکان دست به کار مى شوند، داروهاى لازم تجویز مى شود، گویى تأثیرى ندارد. ساعت سه بعدازظهر است، مشکلات قلب حادتر مى شود و در یک لحظه روى دستگاه خط صافى از ضربان قلب نمایان مى شود و قلب از کار مى افتد.

گروه احیا و نجات دست به کار مى شوند. ماساژ قلبى و شوک با دستگاه در چند مرحله انجام مى گیرد. عده اى از اعضاى خانواده امام حاضرند. فریده خانم در حالى که قرآن کوچکى به دست گرفته و در کنار تخت ایستاده است، مشغول دعا و نیایش است و گروه را امیدوارى مى دهد و آنها را در کارشان تشویق مى کند. پس از فعالیت حدود بیست دقیقه اى، قلب شروع به کار مى کند و بدین وسیله بار دیگر وفادارى خود را اعلام مى کند! اما ایشان همچنان در بیهوشى هستند. سپس براى کار گذاشتن دستگاه (پِیس مِیکِر)[1] امام را به اتاق عمل مى برند، با کار گذاشتن این وسیله کوچک که ایجاد جریان الکتریسیته براى قلب مى کند، پشتیبانى لازم براى ادامه کار قلب ایجاد مى شود. امام را به اتاقشان برمى گردانند. مسئولان و نزدیکان دوباره براى دیدار با امام مى آیند و شاید هم آخرین ملاقات ایشان در بیمارستان و براى همیشه باشد! محافظان جماران ـ که انصافاً حق بزرگى به گردن انقلاب دارند ـ نیز یکى یکى براى دیدن رهبرشان دعوت مى شوند تا با او خداحافظى کنند. ملاقات نه، که وداع دردمندانه آنان نیز به پایان مى رسد. آنها حرفى نمى زنند. فقط اشکهاست که به آرامى بر گونه هایشان سرازیر مى شود و این تلخى را مى پذیرد. عقربه هاى ساعت رو به جلو مى رود و زمان نیز تحمل این وضع را ندارد! اکنون ساعت به ده شب رسیده است و امام هنوز بیهوشند. کم کم فشار خون هم پایین مى آید و قلب دچار بحران مى شود. ریه ها هم دچار مشکل مى شوند تا جایى که دستگاه تنفس مصنوعى هم آژیرکشان به صدا در مى آید. قلب به سختى کار مى کند، گویا سعى مى کند که خجالت زده عاشقان امام نشود و از سایر اعضاى بدن ـ که تا یک هفته پیش هیچ کدام مشکلى نداشته اند ـ کم نیاورد! و وفادارى خود را به امام به اثبات برساند! اکنون عقربه ساعت 20:22
شب را نشان مى دهد، فشار بر قلب زیاد مى شود و نوسانات غیرعادى شروع مى گردد. کارهاى لازم انجام مى شود؛ اما هیچ کدام مؤثر نمى افتد و به یکباره خط صاف روى دستگاه نمایان مى گردد.
گروه بى وقفه کار ماساژ و احیا را ادامه مى دهند؛ ولى دیگر دیر شده است و قلبِ از کار افتاده براى همیشه خاموش مى گردد. فرزند امام، حاج احمد آقا، در حالى که ساعتها نظاره گر فعالیت گروه بود، با صدایى حزن آلود و بلند از گروه مى خواهد که دیگر تلاش بى حاصل انجام ندهند و بیش از این جسم پاک پدر انقلاب و رهبر آزادگان را خسته نکنند و او را به حال خود بگذارند. همه دست از کار مى کشند و هر کسى در گوشه اى بر زمین مى افتد و ناله و شیون سر مى دهد. گاهى هم بلند مى شوند تا بدن بى جان رهبرشان را ببویند و ببوسند و دوباره گریان و نالان در گوشه اى مى افتند. جسم پدر امت مانند شمع خاموشى افتاده است و کسى هم یاراى کنترل جماعت حاضر که شامل خانواده امام، پرستاران و پزشکان و اعضاى دفتر امام هستند را ندارد. اصلاً کسى نیست که به فکر این مسأله باشد!

زنى چادر نماز به کمر بسته و هراسان وارد مى شود و شیون کنان خود را به جسم و تخت امام مى رساند، ایشان را غرق بوسه مى کند و آنگاه کنار تخت بر زمین مى نشیند و ناله سر مى دهد؛ او یکى از دختران امام و احتمالاً همسر مرحوم اشراقى است که حامى و مونس خود را هم اکنون از دست داده است و همانند سایر زنان جامعۀ ما گریه و زارى مى کند و از عمق جان پدر را مى خواند. او صحنه را دو چندان حزن انگیز کرده است و اکنون برادر و تنها پسر بازمانده از پدر و سنگ زیرین آسیاب این خانواده به وظیفه خود عمل مى کند. او خواهر را به بیرون از اتاق هدایت مى کند و سپس با خلوت کردن اتاق، خود به درد دل با جسم بى جان پدر مى نشیند و براى دقایقى پیشانى به صورت پدر مى گذارد و سرشک غم از دیده مى بارد.
بى نظمى و ناله همچنان ادامه دارد تا اینکه پس از دقایقى آقاى رفسنجانى ـ رئیس مجلس و همسایه امام ـ سر مى رسد. او جمعیت پریشان و گریان را در گوشه اى از سالن جمع مى کند و در چند جمله خطرهایى را که امکان دارد براى مملکت در این وضعیت پیش بیاید، متذکر مى شود؛ و تقاضا مى کند که صداى گریه ها نباید به بیرون برود و همسایه ها هم نباید فعلاً این موضوع را بفهمند؛ زیرا هم توان کنترل مردم و دوستداران امام نیست و هم امکان دارد دشمن از این وضعیت سوءاستفاده کند. آنگاه جمعیت کمى آرام مى گیرند و در خلوت و سکوت به آرامى اشک مى ریزند. تیم پرستارى ـ پزشکى هم به ساختمان مجاور بیمارستان مى روند و هر کسى در گوشه اى قرار مى گیرد.

 تشییع

ساعت دوازده شب به گروه پزشکى اطلاع مى دهند که براى تشییع پیکر امام حاضر باشند. ما به آرامى به داخل حیاط مى آییم. تابوتى که جسم امام روى آن قرار دارد، روى دست چند نفر از پاسداران بیت در حال بیرون آمدن از سالن بیمارستان است، ما نیز به آنان ملحق مى شویم و تابوت را تا حیاط منزل مى بریم؛ و در آنجا امام را غسل مى دهند و کفن مى کنند.

امروز چهاردهم خرداد سال 1368 هجرى شمسى است و مصلاى تهران همانند صحراى عرفات مملو از جمعیتى است که موج زنان آمده اند تا معرفت خویش را به نمایش بگذارند و ضمن وداع با رهبر خود بار دیگر با راه و رسم او بیعت و پیمانى محکمتر ببندند؛ و بدین سان گوهرى که سالها دستان لرزانى مراقبتش مى کردند اکنون روى دستهاى عاشقان و شیفتگانش در حال عبور است.

منبع: گوهری در دست های لرزان،  صص 53- 58

 

انتهای پیام /*