رساله امام، نقطه وصل حلقه مبارزین مسلمان

ما در زندان هم که بودیم، بعضی از افراد را که به خاطر مبارزات مسلحانه گرفته بودند مورد سؤال قرار می دادیم و متوجه می شدیم مبارزه شان از توزیع رساله آغاز شده است. مبارزین مسلمان، نقطه شروع و حلقه وصل شان به یکدیگر، رساله و عکس امام بود و تشکیلاتی با ضریب اطمینان بالا ایجاد کرده بود.

کد : 50581 | تاریخ : 27/03/1393

آیت الله علی خاتمی به سال 1326 در زنجان به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه راهی قم شد و در حوزه علمیه آن شهر تحصیل علوم دینی را آغاز کرد. خاتمی در قم با امام خمینی و نهضت دینی‌اش آشنا و به سرعت گام در راه مبارزه نهاد. او در این راه فراز و نشیب‌هایی را تجربه کرد که چکیده‌ای از آن را در اینجا روایت کردهاست:

(وی در حال حاضرنماینده ولی فقیه در استان زنجان است)


شکل گیری مرجعیت امام

پس از رحلت هر مرجعی، رسم بر این بود که بزرگان سیاسی و دینی  پیام های تسلیت خودشان را به مرجع تقلیدی که بعد از مرجع متوفی  اعلم بود، می دادند و به طور ضمنی و غیر مستقیم مرجع جدید را معرفی  می کردند.

آیت الله بروجردی که از دنیا رفت، رجال سیاسی مملکت تصمیم  گرفتند که اولا مرجعیت را از ایران بیرون ببرند و ثانیا مرجعیت را از  حالت متمرکز در یک نفر خارج کنند. به همین دلیل شاه و بعضی از  سران به سه نفر از علما تلگراف تسلیت زدند. اول به آیت الله حکیم که در نجف بود تلگراف زدند. بعد به آیت الله  خوانساری که ساکن تهران بود و سومین پیام را به آقای شریعتمداری که  ساکن قم بود دادند و با این حرکت ، هر دو سیاست را اعمال کردند. البته آیت الله حکیم و آیت الله خوانساری ، کسانی نبودند که به رژیم  شاه چراغ سبزی نشان دهند. و اگر همه انرژی خود را روی آقای  شریعتمداری هم می گذاشتند، موفق نمی شدند، زیرا ایشان نه مقبولیت  حوزوی داشت نه مردمی.

عکس العمل مردم جالب بود. هر کس که مورد حمایت دربار قرار  می گرفت از چشم مردم می افتاد. رژیم چون این موضوع را می دانست آن  دو نفر را مطرح کرد. رفت و آمد ها به خانه آقای شریعتمداری شروع شد. عمال رژیم همه  تلاش می کردند تا قضیه جا بیفتد.

امام از جمله شخصیت هایی بود که بر خلاف خواسته اطرافیانش که  اصرار داشتند هر چه زودتر مجلس ترحیم بگیرد امتناع می کرد و عملا  خودش را عقب کشید و اطرافیان و بیت اش را هم از این مسأله نهی  می کرد. اگر کسی بگوید امام برای مرجعیت خودش قدمی برنداشته ، مطمئن  باشید که مبالغه نیست .

آن روز ها تعداد زیادی به عنوان مجتهد جامع الشرایط مطرح بودند.  ولی کسانی که خودشان را بیشتر نشان می دادند، از این قرار بودند:
آیت الله سید عبدالهادی شیرازی ، آیت الله گلپایگانی ، آیت الله مرعشی  نجفی، آیت الله بهبهانی در اهواز، آیت الله میلانی ، آیت الله خوانساری، آیت الله شریعتمداری ، و آیت الله حکیم . مکانیزم تعیین مرجعیت بدین ترتیب بود که  هر کس اولین مجلس ترحیم را برای مرجع تقلید می گرفت یا نماز میت را می خواند، به طور طبیعی اولویت داشت.

تأکید بر مرجعیت امام

آن روز ها درس سه نفر از علما خیلی مطرح بود. یکی درس آیت الله بروجردی  که به خاطر مرجعیتش از نظر کمـی مهم بود. دیگری درس  آقای داماد و یکی هم درس امام، که این دو از نظر کیفی خیلی مطرح بودند؛ اما هیچ کدام از این دو نفر بزرگوار در وادی مرجعیت نبودند.

شاگردان ایشان که الان صاحب رساله هستند، آن موقع می گفتند: اگر تکلیف امام این است که مرجعیت را قبول نکند، تکلیف ما غیر از این است.

چاپ رساله امام

زمانی که اطرافیان و شاگردان امام گفتند ما رساله می خواهیم ، امام گفتند هر کس رساله می خواهد خودش برود چاپ کند. علاقه مندان رساله ایشان را چاپ کردند و به دنبال آن تعدادی از افراد که در چاپ و توزیع رساله  ها همکاری داشتند، بازداشت شدند. چون رژیم دید که قافیه را باخته است و علی رغم میلش، مرجع تقلید به مردم معرفی شده و رساله اش هم زیر چاپ رفته است ، به همین دلیل شدت عمل به خرج داد و حماقت کرد و تعدادی را دستگیر نمود. مأمورین را به چاپخانه می فرستاد. ما هم تاکتیک جالبی به کار می بردیم و صفحه اول رساله را به نام آیت الله بروجردی می زدیم و جمله: «عمل به این رساله شریفه مطابق با فتوای اینجانب است » را چاپ می کردیم و مهر ایشان را هم می زدیم. ولی کسانی که رساله را توزیع می کردند، می دانستند که این یک کار پوششی است .

توزیع رساله ، آغاز مبارزه

ما در زندان هم که بودیم، بعضی از افراد را که به خاطر مبارزات مسلحانه گرفته بودند مورد سؤال قرار می دادیم و متوجه می شدیم مبارزه شان از توزیع رساله آغاز شده است . مثل کچویی[1] و لاجوردی[2] و...

مبارزین مسلمان، نقطه شروع و حلقه وصل شان به یکدیگر، رساله و عکس امام بود و تشکیلاتی با ضریب اطمینان بالا ایجاد کرده بود.

رساله امام ، محور دوستی  ها و آشنایی  ها

سال 1346 برای تبلیغ به روستایی در اطراف اراک رفته بودم. در این روستا، هر شب میهمان یک خانه ای بودم ، اما میزبان اصلی یک بنده خدایی بود که برای خوابیدن به خانه اش می رفتم . یک شب از ایشان در مورد تقلید سؤال کردم ؛ گفت: بگذار بچه  ها بخوابند. زنش را صدا کرد. صندوقچه ای داشت که قفل بود. در صندوق را باز کرد، لباس ها را کنار زد و یک بقچه در آورد. داخل بقچه یک کیسه بود. از آن کیسه یک رساله و یک عکس 4 × 3 سیاه و سفید امام را در آورد. هر دو، رساله را بوسیدند و به دست من دادند. اشک از چشمان شان جاری شد.

در کل، در ایران از کسانی که مقلد امام بودند، به طور طبیعی و به وسیله امام با یکدیگر احساس نزدیکی و آشنایی می کردند. در واقع تشکیلات سازمان یافته کم خرجی با ضریب اطمینان خیلی بالا درست شده بود. البته ورود در این تشکیلات خالی از خطر نبود. اگر کسی اسم امام را می آورد و یا رساله داشت و رژیم متوجه می شد، به زندان می افتاد و مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار  می گرفت .

انتقال و توزیع رساله امام به شهرها

با شهریه بسیار کمی که داشتم، رساله  ها را می خریدم و به افراد هدیه می دادم . بعضی  ها هم پول می دادند، حتی بعضی  ها هم پول بیشتر می دادند، به بعضی  ها هم مجانی رساله   می دادیم.

نحوه ارسال رساله  ها بدین ترتیب بود که تعداد زیادی می خریدیم و به صورت بسته  های پنج تایی ، می بستیم و اگر مقصد، ایستگاه قطار داشت به وسیله توشه قطار می فرستادیم و یک دانه اش هم لو نمی رفت .
چون توشه دار ها معمولا کم سواد بودند. قبضی می نوشتند و دیگر به محتوای محموله کاری نداشتند.

یک روش دیگر توزیع رساله  ها این بود که صفحه اول رساله آقایان را جدا می کردیم و به رساله امام می چسباندیم .

یادم هست ، یک روز به کتابفروشی طباطبایی که جنب مدرسه فیضیه است رفتم و گفتم هزار جلد رساله آقای بروجردی می خواهم. من را صدا کرد و درگوشی گفت: هالو گیر آوردی؟ این کار ها را من یادتان دادم . آدم اول نمی گوید هزارتا. بگو دوتا می خواهم بعد دوتای دیگر و وقتی مطمئن شدی به طرف بگو ده  تا و... می خواهم.

 

منبع: دهه پنجاه، (یادها ـ 18)، خاطرات :حسن حسن زاده کاشمری، علی خاتمی، محمدکاظم شکری، تدوین : فرامرز شعاع حسینی، زیر نظر : محمد جواد مرادی نیا، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، صص 59-63

 


1.  محمد کچویی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سمت رئیس زندان اوین به دست منافقین ترور و به شهادت رسید.

2.  اسدالله لاجوردی که سال‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی در قوه قضائیه و امور زندان‌ها فعالیت داشت و عاقبت به دست منافقین ترور و به شهادت رسید.

انتهای پیام /*