امام خمینی و عدالت

کد : 50603 | تاریخ : 29/06/1394

در آثار امام خمینی(ره) 2172 بار از ریشه عدل در 39 شکل از واژه بکار رفته است. اضافاتی مانند عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، عدالت قضایی... نیز در میان گفتار و نوشته های ایشان فراوان به چشم می آید که بررسی تک تک آنها و نتیجه گیری که به کدامیک از انواع اضافات آن با توجه به نیاز های جامعه رویکرد بیشتر داشته اند، کتابی مستقل می طلبد. لذا برای پاسخ مختصر تنها به کلیتی از مفهوم عدالت در منظومه اندیشه ای ایشان اشاره می شود. امید که وافی به مقصود باشد: 1- نظر به آنکه امام خمینی(ره) عالم شیعی بوده و شیعیان عدالت خداوند را جزو اصول مذهب می دانند، بدیهی است که ایشان باید در مباحث کلامی و فلسفی، موضوع عدالت را از موضوعات زیربنایی تفکر دینی دانسته و آن را موضوعی در کنار موضوعات اجتماعی دیگر ننگرند. بلکه تمام موضوعات مرتبط با فکر و عمل و از سوی دیگر موضوعات فردی و اجتماعی را بر اساس این مبنای دینی نیز مورد مداقه دائمی قرار دهند. ضمن آنکه در تفکر شیعی انتظار حضرت مهدی (عج) یعنی انتظار تحقق عدالت در همه ابعاد آن و در حد غایت مطمح نظر می باشد. بنابر این در نظر گاه امام خمینی هر بخش از سیاست و رفتار اجتماعی اعم از اقتصادی، حقوقی، سیاسی و اجتماعی از تعادل خارج شود، به همان میزان حکومت و مردم از مبانی دینی فاصله گرفته اند. 2- عدالت را سقراط، افلاطون و ارسطو قریب به یک معنا به صورت زیر تعریف کرده اند: هر چیز در جای خود قرار گرفتن؛ و حضرت امیر مومنان(ع) که عدالت در او به حد نهایت رسیده تا جایی که ظریفان نمیگویند علی عادل ، بلکه می گویند: علی عدل همان تعریف را مورد قبول دانسته اند، آنگاه با چنین تعریفی دیگر سخن از ارجحیت کدامیک از انواع عدالت ها، فاقد مفهوم خواهد بود. چرا که هر اضافه ای در جای خود اهمیت دارد. لذا توجه به عدالت اقتصادی هر چند در حد عالی مورد نظر باشد اما مثلاً از عدالت حقوقی و قضایی غفلت گردد، آنگاه باز هم هر چیز در جای خود قرار نگرفته است. نظر به آنکه امام خمینی(ره) نیز چنین تعریفی از عدالت را قبول داشته اند، بدیهی است که ارجحیت دادن اضافهای بر اضافهای دیگر در اندیشه ایشان، فاقد معنا خواهد بود. 3- آسان ترین و کاربردی ترین تعریفی که از عدالت وجود دارد و عوام جامعه نیز می توانند آن را ملاک قرار دهند ، تعریف فقهی آن است که فرد عادل در فقه اینگونه تعریف شده است: گناه کبیره نمی کند و در گناه صغیره اصرار نمی ورزد. بدیهی است که چنین تعریفی اگر چه قابلیت گسترش معنایی دارد اما نه فقط در نگاه عامه مردم که حتی برای برخی خواص در حدود امور عبادی شخصی خلاصه شده است. حال آنکه به نظر می رسد بسیاری از رهنمودهای امام خمینی در امور اجتماعی و سیاسی بر این مبنا نیز هست که افراد در سیاست و اقتصاد و قضا.... نیز نباید گناهان کبیره مرتکب شوند و الا از عدالت ساقط هستند. مثلاً یکی از گناهان کبیره در موضوعات اجتماعی مربوط به دفاع از تمامیت ارضی و مصالح ملی است که ایشان انذار داده اند که اگر کسانی با گفتار و رفتار خود باعث شوند که دفاع ملی دچار نقصان گردد، هم از عدالت ساقط شده اند و هم بخشش آنها از سوی خداوند بی مشکل نیست. 4- امام خمینی(ره) قبل از آنکه درس های فقهی را آغاز کنند، سالها به تدریس اخلاق مشغول بودند و بسیاری از کتاب های ایشان اخلاقی عرفانی است. لذا در سیاست هم تلاش داشتند که سیاست در همه ابعادش اخلاقی شود. مبانی اخلاق در نظر ایشان به تبع بسیاری از علمای گذشته بر چهار پایه استوار است: شجاعت، سخاوت، عفت و عدالت. لذا فرد و جامعه ای که فاقد شجاعت باشد، یک پایه اخلاق آن سست است. فرد و جامعه ای که تنگ نظر و فاقد صفت سخاوت باشد، نیز فرد و جامعه ای غیر اخلاقی هستند. عفت فردی و اجتماعی نیز در ابعاد مختلف آن و نه فقط در عفت مسائل جنسی بلکه در گستره ای وسیع تر مانند عفت کلام و قلم، چشم ندوختن به امکانات دیگری و عدم حسادت.... نیز از مبانی اخلاقی است و اما مهمترین پایه اخلاق عدالت است که از دو وجه در نظر امام خمینی(ره) اهمیت می یابد. یکی بالاستقلال یکی از پایه های اخلاق قرار گرفته، یعنی فرد و جامعه غیر متعادل افراد و جوامعی فاقد اخلاق خواهند بود و وجه دوم اینکه فقط عدالت میتواند صفات شجاعت، سخاوت و عفت را در جای خود قرار دهد و الا اگر عدالت نباشد، شجاعت به تهور تبدیل می شود و خسارت زا است. سخاوت به بریز و بپاش مبدل می گردد که نهایت به فقر منجر می شود و عفت ممکن است به زهد ریایی یا زهد غیر سازنده مبدل گردد و در موضوعات هنری جامعه را به سکون برساند... لذا عدالت تعدیل کننده این سه صفت نیز خواهد بود تا فرد و جامعه ای اخلاقی ساخته شود. با این وصف دیگر ارجحیتی بین اضافات عدالت در اندیشه ایشان نمی توان قائل شد و هر چیز در جای خود نیکوست. با این حال ممکن است در شرایطی اضافاتی از عدالت مورد غفلت قرار گرفته باشد در آن صورت پرداختن بیشتر به آن، نه به دلیل آن است که آن اضافه نسبت یه دیگری ارجحیت دارد، بلکه به دلیل آنکه چنین موضوعی مورد غفلت قرار گرفته، باید بیشتر به آن پرداخت.

انتهای پیام /*