حکومت اسلامی نواب صفوی چه نسبتی با جمهوری اسلامی امام خمینی (س) دارد؟ حکومت اسلامی که سید مجتبی نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام در آبان ماه ۱۳۲۹ با انتشار کتاب «جامعه و حکومت اسلامی» (اعلامیه فدائیان اسلام یا کتاب رهنمای حقایق) ویژگیهای آن را ترسیم کرد و گفت این قانون اساسی حکومت اسلامی است، با حکومت دینی مدنظر امام خمینی که ۶ سال پیش از آن (۱۳۲۳) کتاب «کشفالاسرار» را به رشته تحریر درآورده بود، چه شباهتها و تفاوتهایی داشت و آیا روشها و مقصد هر دو یکی بود؟
نقطه ثقل ایده حکومت اسلامی بیشک زاویه برخورد آن با نظام موجود (سلطنتی) است؛ اینکه آرمان حکومت اسلامی از منظر واضعان و واعظانش، رویهای براندازانه و انقلابی نسبت به نظام مستقر داشت یا جنبهای ناصحانه و ناقدانه پیش گرفته بود که اگر همان سیستم موجود به ایدههایش جامه عمل میپوشاند، ردای ضدیت با آن را از تن به درمیآورد؟
برخی منتسبان به فدائیان اسلام سعی در تعریف نواب صفوی در قامت یک رهبر انقلابی مخالف شاه و نظام سلطنتی دارند. سیدهادی خسروشاهی در مقالهای به دیدار خبرنگاری پاکستانی با نواب صفوی پیش از بازداشت و اعدام و در مخفیگاهش در حومه تهران اشاره کرده و به نقل از این خبرنگار روایت میکند: «در این دیدار و گفتگو، برای من روشن شد که نواب صفوی مردی روشنفکر، تیزهوش و دارای ذوق ادبی زیبایی است. بیان اشعار و استشهاد به ابیات فارسی جالب در بسیاری از مناسبتها نشانگر این ذوق بود. نواب صفوی صریحاً به من گفت: با شاهنشاهی و نظام سلطنت مخالف است، زیرا سلطنت با اصول اسلام در تضاد آشکار است... وقتی درباره نظر رژیم نسبت به وی پرسیدم، با بیتی پاسخ مرا چنین گفت: «من سردسته سرکشان نافرمانم نافرمانی، مرا از بلندی به پایین کشیده است!»
سیدهادی خسروشاهی همچنین سال گذشته در گفتوگویی با «پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران» با اشاره به کتاب «اعلامیه فدائیان اسلام یا کتاب راهنمای حقایق» نواب صفوی تصریح کرد: شهید نواب صفوی در این کتاب به صراحت و به آشکار، ضمن غیرقانونی خواندن رژیم حاکم، خواستار برقراری نظام یا دولت اسلامی در ایران، به جای «حکومت غاصب» شاه میشود و در این راستا، به چند موضوع مهم و حیاتی تکیه میکند که عبارتند از:
۱- ضرورت نشر و گسترش اسلام راستین در جامعه
۲- حذف فرهنگ و اقتصاد غربزده حاکم بر کشور و اجرای موازین و قوانین اسلامی در این زمینه
۳- ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و مبارزه همهجانبه- حتی مسلحانه - برای برقراری آن.
پس از تعیین هدفهای اصلی فدائیان اسلام، شهید نواب صفوی در همان کتاب یا بیانیه مینویسد: "ایران مملکت اسلامی است، بایستی احکام اسلام اجرا شود، اگر اجرا میشد ایران نورباران میشد. پس باید حکومت را به دست خود مسلمین سپرد تا آنها نیز از طریق فقها و بزرگان و اندیشمندان غیرتمند و آگاه دین در مسیر اصلی سعادت و شرافت خود قدم بردارند. بایستی با انتخابات آزاد نمایندگان پاک و لایق انتخاب گردند و قوانین پوسیده را لغو نمایند. اعلام ما به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت اسلام، شاه و دولت و سایر کارگردانانی که آنان را به خوبی میشناسیم: ای خائنین، ایران مملکت اسلامی است و شما دزدان و غاصبینی هستید که حکومت اسلامی را غصب نمودهاید..." باز در آخرین صفحات کتاب میخوانیم: "... برای آخرین بار به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت اسلامی، شاه و دولت و سایر کارگردانان ابلاغ میشود که چنانچه مقررات اسلامی را مو به مو اجرا ننمایند، به یاری خدای توانا نابودشان میکنیم و حکومت صالح اسلامی و قانونی تشکیل و احکام اسلام را سراسر اجرا مینماییم." بدین ترتیب روشن میشود که حکومت مطلوب فدائیان اسلام، حکومتی است که مجری تمامی احکام اسلامی باشد و چون شاه و ارکان او، صلاحیت چنین کاری را ندارند، به عنوان غاصب و خائن، باید کنار بروند تا حکومت "صالح اسلامی" تشکیل گردد و همانطور که قبلا اشاره شد در این کتاب یا بیانیه، وظایف همه وزارتخانهها، نهادهای اجتماعی، فرهنگی، هنری و کیفیت برنامههای رادیو، تلویزیون، سینما و چگونگی وظایف مجلس و بالاخره پاکسازی سازمان روحانیت و حوزههای علمیه از آلودگیها و نابسامانیها مطرح میشود که نشاندهنده تدوین یک برنامه کامل برای اداره یک جامعه اسلامی است.»
سلطان بد یا سلطنت بد؟
اینکه حکومت شاه غاصب تلقی شود و یا باید حکومتی سرکار آید که مجری تمامی احکام اسلامی باشد، واجد و واضع هیچ شکلی از حکومت نیست؛ و مشخص نیست در قالب فکری فدائیان اسلام راه رسیدن به حکومت اسلامی جایگزینی سیستم سیاسی دیگری بجای نظام سلطنتی برای عمل به شعائر مذهبی است یا با همان سیستم و سپردن کار به افراد صالح هم میتوان به این مهم دست یافت و اگر فرد غیرصالحی مانع از اجرای احکام اسلامی شد میتوان او را اعدام انقلابی کرد (مانند رزمآرا و هژیر)؟ به واقع مساله نواب افراد ناصالح در سیستم هستند یا سیستم ناصالح که چنین افرادی در آن به مسوولیت میرسند؟
نواب با لحنی تند به نقد وزارت دربار و نهاد سلطنت پرداخته است، ولی با اصل سلطنت مخالفت رسمی نمیکند. شاه در اندیشه او مانند پدر خانواده است (راهنمای حقایق، ص۱۱۱) و همانگونه که پدر در خانواده وظایفی دارد، شاه نیز در مملکت کارهای مهمی بر دوش دارد. (همان) مقام سلطنت باید بر خانواده خود و رفتار و داراییهای مملکت و خانواده خویش (که همان مردم کشورند) نظارت دقیق و طولانی مدت داشته باشد. اگرچه در کتاب راهنمای حقایق وجود نهاد سلطنت و وزارت دربار نفی و طرد نشده است، ولی نقش شاه و شخص سلطان کشور مورد سختترین اتهامات قرار گرفتهاند. نواب معتقد است اطرافیان چاپلوس تیشه به ریشه حکومت شاه میزنند و او را چون عروسکی با فراهم آوردن خانمهای عروسک مآب بازی میدهند. (نواب نوشت، فریدالدین حداد عادل، مجله زمانه، شماره ۲۴)
او شاه را به طور رسمی تهدید میکند و در بحثهای اولیه مربوط به محمدرضا شاه، وی را از سرنوشت پدرانی که به خاطر غفلت و سهل انگاری و سوء مدیریت از خانه بیرون میشوند میهراساند و در مرحله بعد و در قسمتهای دیگر کتاب غیرقانونی بودن سلطنت محمدرضا شاه را اعلام میکند. استدلال نواب برای غیرقانونی بودن حکومت شاه، ساده و صریح است. او میگوید: «در ایران اسلامی قانون اساسی بر اساس تعالیم اسلام تدوین شده است، حال که شاه به قانون و اسلام عمل نمیکند، نه قانونی و نه اسلامی است.» سلطان غیرقانونی مستوجب سرنگونی و توبیخ است و با این استدلال نواب سرنگون کردن او را به عنوان حقی برای غیرتمندان جامعه محفوظ میداند. فدائیان با این سوال مواجهاند که چرا با اینکه ادعای حذف و تنبیه شاه را دارند، همچنان شاه بر مسند امور تکیه زده بود؟ چرا فدائیان با وجود چند ترور موفق به سرنگونی فرد اول کشور نشدند؟ نواب درباره چرایی و چگونگی این امر دلایل زیر را برمیشمارد: ۱- نگرانی از هدر رفتن خون مسلمانان در پی درگیری مردم با دربار و نیروهای آن، ۲- احتمال سود بردن بعضی افراد سودجو و ایجاد شورشهای محلی و بدتر شدن اوضاع سیاسی کشور، ۳- نگرانی از بینظمی عمومی پس از انجام چنین کاری. احتمال داده میشود دلایل سهگانه فوق بیشتر جنبه توجیه یا صبغه حفظ اندک روابط موجود بین دولت و فدائیان را داشته باشد و یا شاید به منظور انحراف اذهان از نیات ایشان طرح شده باشد چرا که در تاریخ 17/2/1329 به هنگام تشییع جنازه رضاخان در تهران، نواب طبق خاطرات خود در مجله خواندنیها (بهار، تابستان و پاییز سال ۱۳۳۴) قصد داشته شخصا شاه را ترور کند که توسط دوستانش در منزل کرباسچیان برای سالم ماندن از تبعات این اقدام زندانی میشود و در نهایت این نیت محقق نمیگردد.
به این ترتیب چنانکه برمیآید طبق متن کتاب، نواب با سلطنت طبق احکام اسلام مخالف نبود اما با مصداق آن سر ستیز داشته و اعمال آن را مغایر شرع میدانست. به همین دلیل نواب صفوی در بهکارگیری روش متداول فدائیان که همان ترور مقدس بوده است در مورد شاه کمی تردید و مکث کرده است تا حجت بر او و بقیه نیروهای مسلمان تمام شود و شخصیت محمدرضا شاه بیشتر به مردم شناسانده شود. (نواب نوشت)
نواب صفوی در سیزدهمین و آخرین جلسه بازجویی خود در اداره دادرسی ارتش وقتی بازجویش، سرتیپ کیهان خدیو از او میپرسد: «اتهام شما توطئه به منظور برهم زدن اساس حکومت و تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت و تشکیل جمعیتی که مرام و رویه آن ضدیت با سلطنت مشروطه ایران بوده است و قاچاق اسلحه و مهمات میباشد»، صرفا بر این نکته تاکید میکند که: «شاه باید دارا و مروج مذهب شیعه باشد و بنابراین به طریق اولی حکومت و قوای تابعه حکومت باید دارا و مروج مذهب شیعه باشند... پس کسی و کسانی که برای دفاع از قوانین اسلام و بالنتیجه برای دفاع از قانون اساسی، عملی و اعمالی علیه حکومت یا شخص شاه با وضع مذکور فعلی انجام داده است بینکم و بینالله، از نظر قانون اساسی و از نظر اسلام آیا انجام وظیفه واجب، واجب است و امر قانون اساسی و اسلام را اجرا کرد و آیا در خور تشویق و تقدیر حقیقت اسلام و قانون اساسی نیست؟... اگر قوانین اسلام یعنی روح قانون اساسی را اجرا کنید، این منافع عالی و بلند نصیب شخص شما و مملکت خواهد شد و ما هم قدرت بزرگی با ملت مسلمان ایران یعنی از روی واقعیت و حقیقت در اختیار شما و برای شما خواهیم بود.» (خبرگزاری فارس، ویژه نامه شهید نواب صفوی و شهدای فدائیان اسلام، دی ۱۳۸۸)
به واقع مساله نواب صفوی، سلطان بد بود نه سلطنت بد؛ چنانکه او حتی به تدوین وظایف درست وزارت دربار هم دست زده است. او با لحاظ ساختار موجود، به شرح وظایف آنها میپردازد و هیچ الگوی بدیل یا بدیعی که به لحاظ شکل و ساختار متفاوت از نظام مستقر باشد، ارایه نمیکند.
(ادامه دارد...)