پرتال امام خمینی(س):شیخ ادیب حیدر، عضو مجلس مرکزی حزبالله لبنان و عضو مجلس اعلای شیعیان، از شاگردان سابق امام موسی صدر به شمار میرود و در دوران زندگی امام خمینی(ره) در نجف اشراف، چندین سال در کنار ایشان بوده است.
به گزارش پرتال امام خمینی(س) وی در گفتگو با تسنیم به تبیین شخصیت ویژه امام خمینی(س) و بیان خاطراتش از بنیانگذار جمهوری اسلامی در دوران قبل و بعد از انقلاب اسلامی و دوران زندگی ایشان در نجف اشرف، ابعاد شخصیتی مقام معظم رهبری و ویژگیهای خاص ایشان که سبب پایداری انقلاب اسلامی شده، پرداخته است.
به عنوان فردی که شناخت خوبی از امام خمینی(س) دارید ابعاد شخصیتی ایشان را چگونه تبیین میکنید؟
من از جمله کسانی هستم که در نجف با امام(س) زندگی کردم و درس خواندم و حدود 7 سال در این شهر همسایه امام بودم؛ به مدت 6 سال نمازهای یومیه را در نجف پشت سر امام خمینی(س) خواندم.
امام خمینی(س) مرحله سهگانهای در زندگی خود داشتند که مرحله نخست آن از ولادت و تبعید ایشان است که اطلاعات شما در مورد مرحله نخست زندگی امام(س)، بیشتر از من است.
مرحله دوم زندگی حضرت امام(س) از سالهای حضور شان در نجف اشرف شروع میشود.
مرحله سوم زندگی ایشان همان زمانی بود که از عراق خارج شدند و بعد از هجرت به فرانسه و خروج از آنجا به ایران آمدند که بازهم شما در مورد مرحله سوم بیش از من اطلاعات دارید. اما من در مورد مرحله دوم زندگی امام که در کنار ایشان بودم خاطرات و مشاهداتی دارم که برایتان میگویم.
وقتی امام خمینی از ایران تبعید شده و به ترکیه رفت و از آنجا به نجف رسید، به عنوان یک مرجع بزرگ از ایشان استقبال شد. در مراسم استقبال از امام علما و مراجع و مردم عراق به دیدن ایشان رفتند.
ارتباط مردم کشور عراق با امام خمینی(س) چگونه بود؟
در آن زمان امام(س) بین عراقیها زیاد معروف نبودند و فقط نام ایشان را شنیده بودند. در نجف یکی از مراجع بزرگ بودند و در ابتدا عراقیها زیاد مقلد ایشان نبودند و بیشتر روابطی که امام(س) در اوایل ورودشان به عراق داشتند، با ایرانیها و با فارسی زبانان پاکستان و افغانستان بود.
ایشان به عنوان مرجعی قدیمی بودند یعنی مریدانی داشتند و به طور عادی زندگی میکردند و در حوزه هم تدریس میکردند. اما از نظر زندگی و تحرکات سیاسی و اجتماعی در نجف، پدیدهای نو برای عراقیها بودند.
اقدامات شاخص حضرت امام خمینی(س) درآن زمان چه بود که ایشان را متمایز می کرد.
نخستین کاری که درنجف از امام دیدیم این بود که جایگاه حوزه را در آن منطقه بالا بردند و بین طلابی که به حوزه میرفتند تا فقط روحانی شوند و درآمدی داشته باشند، با طلابی که برای تبلیغ دین و مُبلغ شدن به حوزه میرفتند، تفاوت ایجاد کردند. ایشان نخستین کسی بود که آزمون را برای ورود به حوزه برای طلبهها اجباری کرد و مقرری برای طلاب در نظر گرفته شد. در آن دوران حقوق ماهانه هر طلبه یک دینار و نیم عراقی بود.
فعالیت مبارزاتی امام خمینی(س) علیه رژیم شاه در نجف چگونه بود؟
امام خمینی(س) علاوه بر درس دادن در حوزه، به مبارزات علیه شاه بسیار اهمیت میدادند و این مبارزات در اولویت فعالیتهای ایشان در عراق قرار داشت .
درآن دوران از دستگاهها و تجهیزات اولیهای برای این مبارزات استفاده میشد که نوارهای کوچک و نامههای خطی و اطلاعیهها از آن جمله بود.
امام(س) افراد را به گروههای خاص تقسیم میکرد و با تشکیل گروههای متخصص به هر کدام مسئولیتهای خاصی میداد و این از ویژگیهای شخصیتی و رهبری امام بود که همه مسائل را با چینشی درست و مرتب ارائه میکرد و در جزئیات آن دخالت نمیکرد و برعهده دستگاههای زیربط قرار میداد تا خودشان کارها را ادامه دهند.
پارتی بازی برای امام به هیچعنوان معنا و جایگاهی نداشت تا جائی که اگر شخصی از نزدیکان امام نزد ایشان میرفت و درخواستی داشت، ایشان میگفتند نزد فلان مسئول برو و پیش من نیا.
امام(س) در نجف معروف بودند به اینکه در رفتار و انجام امور اداری خیلی جدی هستند و کارها را با دقت زیادی انجام میدهند و در امور داخلی و سیاسی عراق هیچگاه دخالت نکردند.
خیلی از عراقیها در آن دوران میخواستند از مبارزات امام علیه رژیم شاهنشاهی به نفع اهداف خود سوءاستفاده کنند اما امام هرگز وارد بازی آنان نشد. در آن دوران اختلافات زیادی بر سر جزائر و مرزهای آبی بین عراق و ایران بود که رژیم عراق میخواست با سوءاستفاده از این مبارزات، به نفع خود بهرهبرداری کند. آن موقع هم احمد حسن البکر رئیس جمهوری عراق بود.
واکنش امام خمینی(س) نسبت به این بهرهبرداریها چگونه بود؟
در همین زمینه یک شب که شب جمعه و تعطیل بود، 3 نفر از فرماندهان حزب بعث به خانه امام فرستاده شده بودند و من هم آن شب نزد امام بودم. خانه امام مثل بعد از انقلاب در نجف نبود و همیشه درهای آن باز بود و هر کسی میتوانست نزد ایشان بیاید و برود. حتی یک محافظ هم جلوی درِ خانه ایشان نبود.
آن 3 نفر نزد امام آمدند و گفتند فتوائی صادر کنید که شاه کافر است و دشمن شما و ما است. و امام یک جمله گفت: کفر علیه یک ملت است، شما و شاه یکی هستید، و من بین ایشان و مشکل شما هیچ دخالتی نمیکنم. آنان با ناراحتی زیاد از خانه امام خارج شدند.
از این دست خاطرات امام خمینی(س) در نجف که شما هم شاهد آن بودید برایمان بیان کنید.
یکی دیگر از خاطراتی که من در نجف نزد امام شاهد بودم این است که سرهنگی که از ایران فرار کرده بود، نزد امام در نجف آمد. خانه امام خیلی سادهتر از منزل ایشان در جماران بود. امام در منزل خود روی پوستی از گوسفند مینشست و چیز دیگری نداشت، یک میز کوچک داشت و میهمانان ایشان روی حصیر مینشستند.
امام در مجالسی که داشت، سخن نمیگفت مگر اینکه از ایشان سئوالی بپرسند. وقتی آن سرهنگ نزد امام آمد ، امام توجه چندانی به او نکرد و در حقیقت امام اجازه ندادند وی از وجهه ایشان بخواهد سوء استفاده کند و با آگاهی بسیار بالا متوجه نیت این فرد شدند.
یکی از ویژگیهای بارز امام خمینی(س) به استقامت و صبر ایشان ارتباط داشت؛ امام خمینی(س) با شنیدن خبر شهادت فرزندشان چه واکنشی نشان دادند؟
امام دارای ایمانی قوی و تسلیم خواستههای خدا بودند با توجه به همین ویژگیها وقتی خبر شهادت فرزندشان مصطفی خمینی را به ایشان دادند، شروع کردند به ذکر گفتن و سپس ساعت خود را از جیب بیرون آورده و نگاهی به آن انداختند و گفتند: وقت درس دادن شده و حتی در آن شرایط هم درس حوزه را تعطیل نکردند و پس از کلاس، مراسم ترحیم فرزندشان را برگزار کردند.
این چیزهائی که در زندگی امام در نجف وجود داشت را فقط عدهای از خواص میدانستند و کسی در نجف از نوع زندگی ایشان باخبر نبود.
حساسیت حضرت امام خمینی(س) در مورد فلسطین چگونه بود؟
تعلق خاطر امام به موضوع فلسطین هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مشخص شد، در حالیکه این تعلق خیلی قبلتر از آن هم وجود داشت .
زمانی که امام(س) در نجف بودند، گروهی از افراد مسئولیت پیگیری مسئله فلسطین را بر عهده داشتند؛ من فردی را میشناسم به نام آقای محمود دعائی که مسئول هماهنگی روابط فلسطینیها در تبلیغات بود.
وقتی امام(س) از نجف خارج شدند در آخرین روزهای حضورشان در نجف که سال 79 میلادی بود، من حضور نداشتم چون رابط نماینده شهید اول لبنان بودم و در فرودگاه مرا دستگیر کردند و بعد از وقایعی که برایم اتفاق افتاد، به اعدام محکوم شدم و دوباره توانستم با واسطههایی از آنجا نجات پیداکنم و به لبنان تبعید شدم، به همین دلیل من در آخرین روزهای حضور امام در نجف، درکنار ایشان نبودم.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی دیگر رفتن نزد امام سخت شده بود و باید فقط در جاهای عمومی و با گروههای مقاومت ایشان را میدیدیم. از آن پس با همان گروه از خواص که در نجف با ایشان در ارتباط بودیم، تماس داشتیم اما دیگر نتوانستیم با شخص امام(س) همچون نجف ملاقات خصوصی داشته باشیم و پشت سر ایشان نماز بخوانیم چون وضعیت فرق کرده بود.
از ارتباطات شخصی خودتان با حضرت امام(س) خاطرهای دارید؟
دائی من در دوران حکومت رژیم شاه و قبل از انقلاب در دانشگاه شهید بهشتی تهران درس پزشکی میخواند. او با یکی از مسئولان دانشگاه به نجف رفت تا نزد امام برود اما من به دلیل اینکه او مسئول دانشگاه شاهنشاهی بود از پذیرفته شدنش نزد امام مطمئن نبودم و هراس داشتم که سوء قصد به امام را در سر داشته باشد. در آن زمان امام(س) کمی کسالت داشتند و من هم حال امام را برای آن فرد وخیم گزارش دادم و گفتم حال امام خیلی بد است و حتی خودمان هم که به طور معمول با دیگر طلاب نزد ایشان میرویم از ملاقات با ایشان خودداری میکنیم. همینطور که من حرف میزدم آن شخص به سر و صورت خود ضربه میزد و شروع کرد به گریه کردن و آن موقع ما از او مطمئن شدیم و گفتیم حال امام خوب است. و ما اینکار را کردیم که مطمئن شویم او امام را واقعا دوست دارد یا نه. فردای آن روز او را برای دست بوسی نزد امام بردیم.
ما میدانستیم امام(س) خیلی دقیق است و ساعت 9 شب بعد از نماز مغرب و عشا به حرم حضرت امیر(ع) میآید. ما هم آن فرد را پشت درِ حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) بردیم و امام هم سرساعت و از باب القبله آمدند چون خانه امام(س) که با حرم حدود 200 متر فاصله داشت، مقابل باب القبله بود. من به او گفتم از پشت در بیاید و امام را ببیند؛ بدون مبالغه بگویم وقتی آن شخص دست امام را بوسید، آنقدر اشک میریخت که انگار امام(س) دستشان را شسته بودند تا اینکه افرادی آمدند و او را کنار کشیدند. امام و آن فرد حرفهائی به فارسی گفتند که من متوجه نشدم و فقط یک جمله را فهمیدم که امام گفتند: ان شاءالله موفق باشید. من که تا آن موقع به ایران نیامده بودم، فهمیدم که ملت ایران چقدر امام(ره) را دوست دارند. ایشان مرجعی دینی و شخصی محترم برای ما بود و ما نمیتوانستیم تصور کنیم چنین فردی وجود داشته باشد که مردم به عنوان مرجعی دینی تا این اندازه به او ایمان داشته باشند.