جامعه توحیدى و اسلامى از منظر امام خمینى(س)

امام خمینى در تبیین خود از جامعۀ توحیدى، همان گونه که جامعه را به طور کلى به انسان تشبیه مى کند، جامعۀ توحیدى را نیز به انسان متعادل، عادل و کامل شبیه مى داند.

کد : 50760 | تاریخ : 31/04/1393

اداره و هدایت امور جامعه، مستلزم شناخت ماهیت و نظام جامعه است. هر اندیشمندى، بر اساس شناخت و درکى که از جامعه دارد، به بررسى موضوع و تدبیر امور جامعه مى پردازد. پس تأثیر مبانى جامعه شناختى بر تشخیص و تأمین مصالح جامعه در عرصۀ نظر و عمل، آشکار است.

امام خمینى به عنوان یک اندیشمند و رهبر سیاسى و مذهبى جامعه، در دو بعد نظرى و عملى به جامعه، به مثابۀ یک انسان مى نگریست و همۀ احکام و عوارض مربوط به انسان را به جامعه تعمیم مى داد. به همین دلیل از حیات، سلامت، رشد، اصلاح، تربیت، پیشرفت، توسعه، هدایت، آزادى، استقلال، تغییر و تحول جامعه از یک طرف و از مرگ، بیمارى، انحطاط، فساد، انحراف، تحجّر، رکود، ضلالت، بردگى، وابستگى و سکون جامعه در طرف دیگر سخن مى گفت.

او بر اساس نگرش معنوى، عرفانى و اسلامى خود و دو بعدى دانستن جوامع بشرى و تکیه بر ایمان، معنویت و قائل بودن به نقشى اساسى بر آن در پیشبرد سعادت فرد و جامعه، به طور کلى جوامع را به لحاظ نظرى به دو گونۀ کلى تقسیم بندى مى کرد که عبارتند از:

1ـ جامعۀ توحیدى (اسلامى و...)؛

2ـ جامعۀ غیرتوحیدى.

منظور از جامعۀ توحیدى، جامعه اى است که بر مبناى توحید بنا و ایجاد مى گردد و در کلیۀ کنشها و اقدامات خود با تکیه بر خدا و خالق هستى به پیش مى رود، از ایمان نسبت به او برخوردار است و تمام اقداماتش را در ارتباط با او و در نظرگرفتن رضاى او انجام مى دهد و ملاحظات دیگر را کنار مى گذارد. در چنین جامعه اى، برترى مصالح کلى جامعه بر مصالح فردى امرى پذیرفته شده و قطعى است و انسانها همه با هم برابر و برادر تلقى مى شوند و هیچ کس را نسبت به دیگرى مزیت و برترى نیست. چه ملاک برترى تقوا و پاکى است. جامعۀ توحیدى، جامعه اى است که در آن اتحاد و یکرنگى میان انسانها حاکم است و درون جامعه یعنى ارتباط درونى جامعه، عطوفت و بهره بردارى حکمفرماست و در رابطۀ آن با جهان بیرون، ایمان به معبودى یکتا و بى مانند، بر کلیت جامعۀ توحیدى یک فکر و اندیشه حکومت دارد. او در بیان جامعۀ توحیدى مى گوید: 

جامعه توحیدى معنایش این است که همه اینها به خدا فکر کنند؛ توجه به خدا داشته باشند نه هرج و مرج باشد. جامعه توحیدى اصل قابل وجود به آن معنا که مى‏گویند نیست. جامعه توحیدى به آن معنا که مى‏گویند خوب، همه رعیت باشند، ما دیگر نساج نمى‏خواهیم، ما دیگر فرض کنید که آن کسى که آهنگر نمى‏خواهیم، این توحیدى نمى‏شود. یکى زحمتش زیاد است. یکى زحمتش کم است. جامعه توحیدى در حیوانات هم کم است. در بعضى حیوانات یا اکثر حیوانات جامعه توحیدى است. یعنى اینکه دیگر در حیوانات یک بالا و پایین نیست، الّا در بعضى‏شان. در مثل موریانه. آنها هم تمدن دارند و مى‏گویند تمدنشان هم اسبق است از انسان. یا در مثلًا زنبور، زنبور نحل- یعنى زنبور عسل- آنها هم بالا و پایین دارند. اگر بنا باشد که به آن معنا که شما مى‏گویید جامعه توحیدى، معنایش این است که تفاوت ما بین افراد نباشد  [1]

امام خمینى در تبیین خود از جامعۀ توحیدى، همان گونه که جامعه را به طور کلى به انسان تشبیه مى کند، جامعۀ توحیدى را نیز به انسان متعادل، عادل و کامل شبیه مى داند. بدین معنا که همان گونه که در یک انسان متعادل همه چیز در جاى واقعى خویش قرار دارد و هم از نظر جسمانى و هم از نظر روحى و روانى، در یک جامعۀ توحیدى همۀ امور در جایگاه حقیقى خویش قرار دارند و لذا اگر چه تفاوت مطرح است تبعیض و بى عدالتى نیست چه جامعۀ توحیدى جامعه اى عادلانه است که براساس توحید و عدالت به وجود آمده و چنین جامعه اى با حفظ سلسله مراتب همگانى و تفاوتهاى استعدادى و اکتسابى یک موجود واحد با اندیشه اى واحد است و از هویتى واحد برخوردار مى باشد.

جامعۀ توحیدى عبارت از جامعه اى است... که با حفظ همۀ مراتب یک نظر داشته باشند، کأنّه یک موجودند... همه با حفظ مراتبشان یک مقصد داشته باشند و آن یک مقصد الهى، کأنّه همان طورى که یک جامعۀ توحیدى در خود بدن انسان است. انسان به منزلۀ جامعۀ توحیدى است. چشم، گوش، دست، اینها، اما هم فرمانفرما دارد، هم فرمانبر دارد. مغز فرمان مى دهد، دست فرمان مى برد، اما همه یک راه دارند. همه براى این است که این کشور فردى را ـ انسانى را ـ اداره کنند. همه دنبال اینند که فرمان از بالا مى آید و پایین هم اطاعت مى کند، لکن جامعۀ توحیدى است. اعضاى یک موجودند، اعضاى یک هیکلند، یک هویتند، لکن در عین حالى که اعضاى یک هویتند و همه هم براى همین هویت دارند زحمت مى کشند، لکن فرمانفرما و کارفرما و کاربرداریم...[2]

چنین جامعه اى از منظر امام از فساد و آسیب پذیرى محفوظ است چه هرج و مرج و بى نظمى به آن راه نمى یابد و وحدت کلمه و اندیشۀ حاکم بر آن مانع بروز فساد و در نتیجه آسیب مى گردد:

اگر همه چیز اسلامى بشود، یک جامعه اى پیدا مى شود غیرقابل فساد. آسیب دیگر نمى بیند آن جامعه. و اگر بنا باشد که باز یک جامعۀ هرج و مرجى باشد آسیب بردار هست.[3]

و از آنجایى که اسلام کاملترین دید را از توحید و اتحاد و یکرنگى آدمیان ارائه داده است، نمونۀ کامل جامعۀ توحیدى را مى توان جامعۀ اسلامى دانست.

 جامعۀ اسلامى

یکى از تعابیرى که به کرات در نوشته ها و سخنان امام خمینى آمده، جامعۀ اسلامى است که کم و بیش مى توان آن را همان جامعۀ توحیدى مورد نظر او دانست. چه ویژگیهاى اساسى این نوع جامعه همان ویژگیهاى جامعۀ توحیدى است. هر چند گاه این عبارت در مورد جامعۀ فعلى مسلمین به کار رفته است. لذا اسلامى بودن گاه به معناى وجود و حکومت مسلمانان در درون جامعه است و گاه به معناى اینکه چنین جامعه اى واقعاً بر اصول و پایه هاى عقیدتى اسلامى و دینى مبتنى است. برخى از ویژگیهاى جامعه اسلامى عبارتند از:

 توحید کلمه و کلمۀ توحید

منظور از توحید کلمه، وحدت و یکرنگى در نظر، بیان و خواسته ها نسبت به کلیت جهان و جامعۀ بشرى است بدین معنا که حرف اصلى و اساسى تمام اعضاى جامعه یکى باشد و همه بر سر یک کلمه یا کلام اصلى توافق داشته باشند و کلمۀ توحید یعنى پذیرش اصل وحدانیت خداوند در جهان هستى. امام خمینى براى نمونه، در این مورد مى فرماید:

در جامعۀ اسلامى که مشترک مابین همه است، در کلمۀ توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامى که مشترک بین همه است با هم توحیدِ کلمه کنند.[4]

توحید کلمه و کلمۀ توحید دو رکن اساسى جامعۀ اسلامى تلقى مى گردد که بدون این دو تصور جامعۀ اسلامى ناممکن است.

 مصالح اسلامى

جامعۀ اسلامى، جامعه اى است که همت و تلاش و جهت گیرى اصلى آن در جهت تأمین مصالح اسلامى یعنى مصالح کلى دین اسلام و امت اسلامى مى باشد.

 ابتنا بر قوانین و احکام اسلام

اگر همه چیز اسلامى بشود، یک جامعه‏اى پیدا مى‏شود غیر قابل فساد. آسیب دیگر نمى‏بیند آن جامعه. و اگر بنا باشد که باز یک جامعه هرج و مرجى باشد آسیب بردار هست. همه چیزش باید سر جاى خودش محکم باشد، و موازین باید موازین الهى باشد، و مملکت یک مملکت اسلامى باشد، قانون اسلام باشد. در اسلام یک چیز حکم مى‏کند و آن قانون است. زمان پیغمبر هم قانون حکم مى‏کرد. پیغمبر مجرى بود. زمان امیر المؤمنین هم قانون حکم مى‏کرد. امیر المؤمنین مجرى بود. همه جا باید این طور باشد  .[5]

 رهبرى و نظارت علما و متخصصان اسلام در شئون جامعه

هیچ حرکت و عملى از فرد و یا جامعه نیست مگر اینکه مذهب اسلام براى آن حکمى مقرر داشته است. بنا بر این طبیعى است که مفهوم رهبر دینى و مذهبى بودن، رهبرى علماى مذهبى است در همه شئون جامعه، چون اسلام هدایت جامعه را در همه شئون و ابعاد آن به عهده گرفته است‏  [6]

 دو بعدى بودن جامعه

جامعۀ اسلامى از آنجایى که بر قوانین اسلام تکیه دارد و این قوانین تمام ابعاد زندگى فردى و اجتماعى انسان را مورد توجه قرار مى دهند، لذا به دو بعد کلى حیات اجتماعى انسان یعنى بعد مادى و بعد معنوى و عرفانى آن توجه دارد و بویژه بر بعد دوم تکیه بیشترى داشته و از آن براى تهذیب انسان، جامعه و رساندن او به سعادت و تعالى استفاده مى کند. در حالى که در نگرش حاکم در جوامع غربى دوران معاصر این بعد یعنى بعد عرفانى و معنوى نادیده گرفته مى شود یا بى اهمیت تلقى مى گردد و لذا نگاه این جوامع به جامعۀ بشرى، نگاهى ابزارى و ماشینى مى باشد. نگاهى که براى نمونه مى توان ریشه هاى آن را در اندیشۀ سیاسى هابز و در کتاب لویاتان وى دید. امام خمینى در باب نقش تربیت اسلام نسبت به بعد معنوى انسان مى گوید:

و اسلام در کنار مقررات اجتماعى، اقتصادى و غیره به تربیت انسان بر اساس ایمان به خدا تکیه مى کند... اگر ایمان به خدا و عمل براى خدا در فعالیتهاى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و سایر شئون زندگى بشر وارد شود پیچیده ترین مشکلات امروزى جهان به آسانى حل مى شود.[7]

 برابرى و ملاک امتیاز به تقوا و پاکى

جامعۀ اسلامى، جامعه اى است که تمام افرادش در اصل و بویژه در حقوق اجتماعى و سیاسى با هم برابرند و افراد جامعه نسبت به حقوق، هیچ گونه امتیازى در برابر یکدیگر ندارند، قانون به چشم برابر به همه مى نگرد و همگان در برابر مراعات آن یکسان هستند. چه در جامعۀ اسلامى از همین اصل اعتقادى توحید، ما الهام مى گیریم که همۀ انسانها در پیشگاه خداوند یکسانند. او خالق همه است و همه مخلوق و بندۀ او هستند. اصل برابرى انسانها و اینکه تنها امتیاز فردى نسبت به فرد دیگر بر معیار و قاعدۀ تقوا و پاکى از انحراف و خطاست.[8]

و در بیانى دیگر مطرح مى سازد که جامعۀ اسلامى ما جامعه اى است که ملاک امتیاز در آن جامعه، تقوا و صداقت و درستى و امانت در کار باشد.[9] 

جامعۀ اسلامى، جامعۀ عدل و داد است

از آنجایى که عدالت و قسط رکن اصلى زیست انسان در جامعه است و رسیدن انسان به سعادت و تحقق اهداف اجتماعى او جز از طریق تحقق عدل و قسط در جامعه، محقق نمى شود، لذا حکومت عدل و ایجاد عدالت و قسط بالاترین رکن جامعه در مسیر پیشرفت خود به سوى سعادت قلمداد مى گردد و با توجه به اینکه دین اسلام براساس عدالت ابتنا یافته و دینى عادلانه است، پس جامعۀ مورد نظر این دین و مبتنى بر قوانین این دین، جامعۀ عدل یا جامعۀ قسط مى باشد؛ یعنى جامعه اى که هم محور امور آن را عدالت تشکیل مى دهد و هم عدالت در تمام ابعاد آن جامعه به اجرا درمى آید. در اسلام یک حکومت است و آن حکومت خدا، یک قانون است و آن قانون خدا، و همه موظفند به آن قانون عمل کنند. تخلف از آن قانون هیچ کس نباید بکند. قانون عدل است، عدالت است، جامعۀ عدل و جامعه اى که در آن عدالت اجرا بشود.[10]

منبع: اندیشه سیاسی امام خمینی، دکتر محمد حسین جمشیدی،  ص 444-450



[1] صحیفۀ امام، ج 11، صص 417ـ422. [2] همان، ج 11، ص 469. [3] همان، ج 11، ص 522. [4] همان، ج 2، ص 33. [5] همان، ج 11، ص 522. [6] همان، ج 5، ص 389. [7] همان، ج 5، ص 410. [8] همان، ج 5، ص 388. [9] همان، ج 5، ص 448. [10] همان، ج 11، ص 467. 

انتهای پیام /*