جواد بخشی
از دید حضرت امام (س) قدرت خواهی انسان ها ریشه در فطرت کمال جوی انسان دارد. در همین زمینه ایشان در شرح حدیث جنود عقل و جهل می فرمایند: «انسان به حسب فطرت اصلی و جِبِلَّتْ ذاتی، عاشق کمالِ تامِ مطلق است و شطر قلبش متوجه به جمیل علی الاطلاق و کامل من جمیع الوجوه است.» (شرح، چهل حدیث،1377، ص127) از طرف دیگر، وی از نقص و عجز تنفر دارد و از هر آنچه موجب نقص است گریزان است. یکی از جلوههای این دو امر فطری، قدرت جویی است. لذا انسان در درون خود، قدرت را دوست دارد و از عجز روی گردان است. اگر فردی در تطبیق دچار اشتباه شود و تصور کند که خود باید قدرت به دست آورد و بر دیگران اعمال کند به وادی خطرناکی کشیده میشود؛ زیرا «هر چه انسان از ملک و ملکوت دارا شود و هر چه کمالات نفسانی یا کنوز دنیایی یا سلطنت و ریاست پیدا کند، اشتیاقش روزافزون گردد» (همان) به طوری که آنان که «کمال را در سلطنت و نفوذ قدرت و بسط ملک دانسته اند و اشتیاق به آن پیدا کرده اند، اگر چنانچه سلطنت یک مملکت را دارا شوند متوجه مملکت دیگر شوند و اگر آن مملکت را تحت نفوذ و سلطه در آورند به بالاتر از آن متوجه شوند و اگر یک قطری را بگیرند به اقطار دیگر مایل گردند؛ بلکه آتش اشتیاق آنها روز افزون گردد و اگر تمام روی زمین را تحت سلطنت بیاورند و احتمال دهند در کرات دیگر بساط سلطنتی هست، قلب آنها متوجه شود کهای کاش ممکن بود پرواز به سوی آن عوالم کنیم و آنها را تحت سلطنت در آوریم». (همان، ص 183)
امام خمینی (س) با توجه به خاستگاه فطری قدرت طلبی در انسان، کارگزاران دولت اسلامی را با توجه به غایت اخلاقی دولت اسلامی، به رعایت موازین و اصول اخلاقی در جهت ارائه کارکرد ها و وظایف خویش سفارش و تاکید می کند. ایشان موارد بسیاری را اشاره فرموده اند که ما در اینجا به سه نکته مهم آن اشاره می کنیم.
1. تربیت اخلاقی راه نجات از قدرت طلبی: امام (س) این قدرت طلبی را مذموم میشمارد و راه نجات را تربیت اخلاقی صحیح میداند؛ زیرا «هیچ چیز انسان را سیر نمیکند؛ مگر این که تربیت بشود... و با آن [تربیت] به کمال مطلق برسد اگر رسید این طمانینه برایش حاصل میشود. اطمینان قلوب، به رسیدن به خدا است؛ به غیر او هیچ آرام نیست قلوب» (صحیفه امام، ج12، ص 505). از این رو ایشان، زمامداران را تشویق به ریشه کن کردن قدرت خواهی میکند. از طرف دیگر، با بیان ماهیت قدرت سیاسی که لازمه حکومت است، تلاش میکند که آن را به عنوان ابزاری در خدمت خدا و خلق به کار گیرد.
2. تواضع در اوج قدرت: اولین رهنمود امام (س) این است که با تحصیل قدرت، باید تواضع پیشه کرد در این راستا میفرماید: «وقتی قدرت، دستتان آمد، بیشتر مواظب باشید که متواضع بشوید» (صحیفه امام خمینی (س) جلد ۱۸، صفحه ۲۰۹). این سخن، ریشه در آموزههای مکتب علوی دارد. علی علیه السلام در نامهای به مالک اشتر با دو بیان سلبی و ایجابی این نکته را گوشزد میکند: إیّاک و مساماة اللّه فی عظمته، والتشبّه به فی جبروته؛ فإنّ اللّه یذلّ کلّ جبّار، و یهین کلّ مختال»؛ بپرهیز که با بزرگی فروختن،خدا را هم نبرد خوانی و در کبریا و عظمت، خود را همانند او دانی که خدا هر سرکشی را خوار میسازد و هر خودبینی را بی مقدار. در سخن دیگر، به لزوم تواضع در برابر نیازمندان سفارش میکند: و اجعل لذوی الحاجات منک قسما، تفرغ لهم فیه شخصک، و تجلس لهم مجلسا عامّا، فتواضع فیه اللّه الذی خلقک. و بخشی از وقت خود را خاص کسانی کن که به تو نیاز دارند؛ خود رابرای کار آنان فارغ دار و در مجلس عمومی بنشین تا در آن خدایی را که تو را آفرید فروتنی کنی. البته روشن است که تواضع با چاپلوسی متفاوت است؛ به تعبیر امام (س) اگر «حبّ دنیا و جذبه طلب شرف و جاه، انسان را به تواضع وامیدارد، این خلق تواضع نیست؛ این تملّق و چاپلوسی است و از رذایل نفسانیه است». (شرح چهل حدیث، 1377،ص 100).
3. وظیفه انگاری حکومت: ماهیت زمامداری در اسلام، وظیفهای الهی تلقّی میشود. حضرت امام (س) در این باره میفرماید: «اساسا حکومت کردن و زمامداری در اسلام یک تکلیف و وظیفه الهی است که یک فرد، در مقام حکومت و زمامداری، گذشته از وظایفی که بر همه مسلمین واجب است، یک سلسله تکالیف سنگین دیگری نیز بر عهده او است که باید انجام دهد. حکومت و زمامداری در دست فرد یا افراد، وسیله فخر و بزرگی بر دیگران نیست که از این مقام بخواهد به نفع خود، حقوق ملتی را پایمال کند؛ هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیما در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده بدهد.» (صحیفه امام، ج 5، ص 409)
این نگاه به قدرت سیاسی، به مردم شجاعت و توانایی برخورد با انحرافات میدهد؛ آنان میتوانند با حاکمان سوءاستفاده کننده از قدرت برخورد کنند چنانچه در جای دیگر فرموده اند: «اگر یک فرد خیلی به نظر مردم مثلاً پایین، یک فردی که به نظر مردم خیلی اعلا رتبه هم هست، اگر از او یک انحرافی دید، بیاید ـ اسلام گفته برو به او بگو: نکن ـ بایستد در مقابلش بگوید: این کارت انحراف بود، نکن. میگویند: عمر گفت (در وقتی که خلیفه بود) که من اگر چنانچه خلافی کردم، به من بگویید... یک عربی شمشیرش را کشید، گفت: ما با این مقابل تو میایستیم اگر تو بخواهی خلاف کنی ما با این شمشیر مقابلت میایستیم» (صحیفه امام، ج10، ص 110).