قرائت امام از اسلام همراه با آزادی، عدالت اجتماعی، کرامت و رهایی انسانها بود

یک پژوهشگر حوزه اندیشه امام خمینی(س) گفت: امام قرائتی از اسلام ارائه داد که همراه با آزادی، عدالت اجتماعی، کرامت و رهایی انسانها بود. یعنی امام از باورهای دینی مردم بهره گرفت و تفسیر و قرائتی از دین را ارائه کرد که باورهای درونی انسان ها را پاسخ می داد.

کد : 50807 | تاریخ : 15/05/1393

اگر چه کرامت انسانی موضوعی است که علمای اسلامی مختلف درباره آن نظر داده اند، اما نوع نگاه امام به آن از چنان تازگی ای برخوردار بود که انقلابی به نام دین را ممکن کرد. برداشت امام از اسلام و کرامت انسانی برداشتی نوین بود چرا که با مطالبات مردم جامعه نیز مطابقت داشت. امام از باورهای دینی مردم بهره گرفت و تفسیر و قرائتی را از دین ارائه کرد که به باورهای درونی انسان ها پاسخ می داد. 

به گزارش پرتال امام خمینی(س) در همین زمینه و به مناسبت روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران با حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد مقدم از محققانی که در حوزه اندیشه های امام خمینی پژوهش هایی داشته است گفت و گو کرده است. دکتر مقدم معتقد است امام نمی خواست بلایی که بر سر مردم اروپا آمده بود، بر سر مردم ایران هم بیاید. بلایی که منشأ آن قرار دادن آزادی و عدالت در یک سو  و خدا در سویی دیگر بود . امام این دوگانگی را از منظر  اسلام بر نمی تافت و همین منجر به ایجاد پیوندی گسترده میان مردم شد. حتی غیر مسلمانان هم وارد نهضتی به نام اسلام شدند چرا که احساس کردند در این دین حقوق «انسان به ما هو انسان» تأمین می شود.


از نظر برخی کارشناسان، یکی از نقطه نظراتی که در رابطه با کرامت انسانی در اندیشه‌ امام خمینی وجود دارد این است که ایشان هر جا که از رعایت موازین انسانی سخن می گویند، گویی رعایت موازین اسلامی را مد نظر دارند و  هر جا که از رعایت موازین اسلامی صحبت می‌کنند، گویی از رعایت موازین انسانی سخن به میان می آورند. در واقع از دید برخی از اندیشمندان، امام خمینی رعایت موازین انسانی به صورت حقیقی را با رعایت موازین اسلامی برابر می‌دانند. ارزیابی شما از چنین دیدگاهی چیست؟
قبل از اینکه از امام به عنوان سیاستمدار برجسته‌ای که در پایان قرن بیستم بزرگ‌ترین تاثیر را در جامعه ایران، دنیای اسلام و بین‌الملل به جای گذاشتند یاد کنیم باید بدانیم که ایشان فقیه، اسلام‌شناس و انسانی بود که عمر خود را در مسیر شناخت معارف اسلام و شناساندن بنیادهای اسلامی مانند فقه، اصول، تفسیر، فلسفه و تاریخ صرف کرد.

دیدگاه امام در هر زمینه ای، در حقیقت انعکاس و تبلور اندیشه مکتب و اسلام در آن نگاه است. تلقی و شناخت ایشان از انسان و جایگاه او نیز نمونه ای از این نگاه است. اگر به فرهنگ دین در قرآن مراجعه می کنیم مشاهده می کنیم که وقتی خدای بزرگ از انسان سخن می گوید او را جانشین خود بر زمین می داند، جانشینی که امانتدار خداوند است، دارای مجموعه اسماء و صفات او است و رسالتش تحقق بخشیدن به این اسماء و صفات الهی است.

انسانی که در قرآن معرفی می شود، انسانی است که در حقیقت، در هم پیچید شده کل آفرینش است. اگر جهان آفرینش را در هم بپیچیم به انسان می رسیم و اگر وجود انسان را باز کنیم، کلیه عوالم و لایه هایی که در عالم هستی وجود دارند را در انسان می بینیم. به این ترتیب که عوالم سه گانه ای که در آفرینش هست یعنی «عالم ماده»پیکره و جسم انسان است، عالم «مثال» یعنی عالم خیال، در خود انسان است و «عالم تجردات و عالم عقول» نفس و عقل انسان است، بنابراین در حقیقت انسان فشرده عالم هستی است.

بنابراین امام چه به عنوان یک مفسر و چه یک عارف با چنین نگاهی از انسان سخن می گوید و دیگاه او در حقیقت برتابنده نظر و دیدگاه قرآن است.

 وقتی در قرن 20 و 21 از «انسان» سخن گفته می شود برخی مواقع این شائبه به وجود می آید که از اومانیسم صحبت می کنیم. آیا می توان نگاه امام به انسان را متفاوت از دیگاه غالب در قرن بیستم دانست؟ تفاوت آرای ایشان با متفکران غربی و اسلامی مختلف در این زمینه چیست؟

وقتی سخن از «اومانیسم» می کنیم منظورمان اندیشه ای است که در دوران رنسانس و پس از قرون وسطی شکل گرفته است. اندیشه ای که نوعی استقلال دادن به انسان را مطرح می کند و در پی این است که نگاه انسان را از بالا به پایین متصل کند، وی را از آسمان به زمین بکشاند و به انسان محوریت دهد. این در حالی است که در فرهنگ و اندیشه امام خمینی که برآمده از فرهنگ و اندیشه دینی است، انسان در رابطه با خدا معنا پیدا می کند. به این معنا که وی نه تنها مخلوق، بلکه عبد خدا است و جایگاه او به گونه ای است که رشد، سعادت، سلامت معنوی و روحانی او با توجه به ملاک های خدایی شکل گرفته و تکامل پیدا می کنند. بنابراین نگاه امام خمینی درباره انسان در این زمینه با دیدگاه های دیگران متفاوت است.

در فرهنگ ادیان و به خصوص دین اسلام به انسان به گونه دیگری نگریسته شده است و همانطور که گفتیم دیدگاه امام در حقیقت لبّ دیدگاه دینی و اسلامی است. ایشان انسان را به عنوان یک موجود مستقل در این عالم نمی بیند، بلکه در نگاه ایشان «انسان» موجودی است که در سایه خدایی شدنش رشد کرده و تکامل پیدا می کند.

در این نگاه انسان یک شخصیت مادی دارد که همان زندگی مادی و زمینی او است. چیزی که به عنوان سعادت برای انسان تفسیر می شود، در پیوند با خالق معنا پیدا می کند. انسان نه تنها برنامه سعادت خود را از خداوند می گیرد، بلکه در طول قرار گرفتن در این مسیر به میزانی که بتواند خود را به خدا نزدیک کند و صفات خدایی را در خود شکل دهد طبیعتا جنبه های انسانی اش نیز از نظر معنوی رشد بیشتری پیدا می کنند.

اگر خداوند عالم است، عالم بودن صفت ثبوتی او است و اینکه خدا جاهل نیست، صفت سلبی او است. «قادر بودن » خدا صفت ثبوتی او است یعنی که خدا ناتوانی ندارد. بنابراین به میزانی که انسان خود را به صفاتی همچون علم، اراده، آزادی، قدرت، محبت و رحمت خدا نزدیک کند، به خدا نزدیک شده و این نزدیکی است که به انسان ارزش، مقام  و جایگاه می دهد. به همین دلیل است که ما نمی توانیم شخصیت انسانی را در نگاه دینی و اسلامی مستقل از خالق و آفریدگار جهان تعریف کنیم و این رمز جدایی نگاه دینی از نگاه اومانیسم به انسان است.

تعریف امام خمینی از انسان و دیگاه ایشان درباره حقوق بشر در حوزه علمیه و در میان علمایی که از «انسان» صحبت کرده اند عملیاتی و به روز تر است. گویی ایشان در این زمینه نوآفرینی داشتند زیرا  تعریف ایشان نه تعریفی غربی از انسان است و نه با آنچه که از سوی برخی از علمای اسلامی عنوان شده مطابقت دارد. تفاوت آرای امام خمینی در مورد انسان با دیگر حکمای اسلامی چیست؟

به طور کلی نگاه امام همان نگاه دینی و اسلامی است، مهم این است که ایشان انسان را موجودی «تربیت پذیر» معرفی می کند که خداوند معماری شخصیتش را به خود او واگذار کرده است . بر اساس این تعریف انسان با اراده خود و در چهارچوب دستورات و برنامه هایی که شرع و عقل به او ارائه می کنند می تواند مسیر تربیتی خود را هموار کند.

امام در عین حال که معتقد است انسان موجودی تربیت پذیر است، حوزه های زندگی انسان را کاملا گسترده می بیند و برای انسان رسالتی قائل است که بر اساس آن تربیت انسان را محدود به مسایل فردی وی نمی داند. امام بخشی از تربیت انسان را به مسایل اجتماعی، سیاسی و حقوقی واگذار می کند زیرا ایشان انسان را موجودی 1ـ تربیت پذیر و 2ـ مسئولیت پذیر دانسته و  نیز  3ـ حوزه مسئولیت انسان را نه تنها در مسایل شخصی، بلکه در مسایل خانوادگی و اجتماعی می داند.

در واقع امام خمینی با این نگاه به انسان می نگرد که او به گونه ای آفریده شده که در تمام حوزه های زندگی با اراده، اختیار و آزادی خود می تواند رشد و کمال پیدا کند.

همین تفاوت را می توان میان نگاه عرفانی امام و دیگران دید. به قول مرحوم اقبال لاهوری تفاوت میان عرفا و انبیاء در این است که عرفا وقتی طعم شیرین «وصل الی الله» و وصال به عالم دیگر را می چشند و در حلقه اتصال خود با جبروت قرار می گیرند، دیگر نمی خواهند که از آن مقام والا پایین آمده و خود را در سطح اجتماع قرار دهند؛ بنابراین به حال انزوا و سیر و سلوک معنوی خود با آنچه که طعمش را چشیدند می روند. اما انبیاء و پیامبران وقتی طعم «وصل الی الله» را می چشند، تازه زمان آغاز رسالتشان فرا می رسد. «یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنذِر» (ای کشیده ردای شب بر سر برخیز و بترسان).

تفاوت عارف و نبی در این است که پس از اتصال به حق، عارف دیگر نمی خواهد از آن حالت جدا شود اما پیامبران این مرحله را سکوی پرش می دانند، چرا که عارف برای نجات خود تلاش می کند و نبی برای نجات خود، دیگران و جامعه.

این نگاه را در نگاه عرفانی امام خمینی هم می بینیم. ایشان در عین حال که یک عارف است مانند برخی از عرفا از عرصه های سیاسی و اجتماعی به دور نیفتاده است. اتفاقا این نگاه عرفانی امام است که او را به متن جامعه و سیاست آورده و از ایشان یک شخصیت ممتاز، شجاع و نترس به وجود آورده است.

شخصیتی آن چنان که به تعبیر یکی از بزرگان به نقل از حاج احمد آقا یکی از روزهایی که امام در خانه بودند و جمعیتی برای دیدار با ایشان آمده بودند و دائما فریاد می زدند «درود بر خمینی» امام فرمودند «اگر این شعارها معکوس شوند برای من تفاوتی ندارد». چنین چیزی در ادعا ممکن است و من و شما هم می توانیم ادعا کنیم ولی ایشان واقعا در عمل این گونه بودند.

امام خمینی تمام تربیتی را که در متن و روح عرفان گرفته بودند در متن زندگی، جامعه و سیاست پیاده کردند و همین دلیل تاثیرگذاری ایشان بود.  وقتی امام می گویند «والله من تا به حال نترسیده ام» این حالت برگرفته از نگاه و دید عرفانی شان است. زیرا انسان وقتی تکیه گاهش خدا باشد و در این عالم خدا را تاثیر گذار هستی ببیند، نمی ترسد.

در مورد دیدگاه امام در مورد زنان به عنوان بخشی از جامعه انسانی، باید گفت که در جامعه آن زمان، ما میان دو نگاه قرار گرفته بودیم. یک نگاهی که از زن به عنوان موجودی ابزاری استفاده می کرد، همان نگاهی که در دنیای مغرب زمین از آن استفاده می شد و مشکل زن را نداشتن آزادی و تساوی می دانست. در همین راستا به زن به اصطلاح آزادی و تساوی دادند اما در واقع نهاد خانواده به هم ریخت.

در جامعه ما نیز نگاهی به زن ایجاد شد که بر اساس آن جامعه ما زنی را متمدن می دانست که رها باشد. نگاه دیگر هم نگاه بسته ای بود که به زن نه اجازه تحصیل و از خانه بیرون آمدن می داد و نه به دانشگاه رفتن. در این نگاه،  زنان حداکثر اجازه داشتند به مکتبخانه بروند و چند جزء قرآن یاد بگیرند.

اما نگاه متعادل به زن که امام خمینی آن را مطرح کرد به این نحو بود که زنان به حوزه جامعه، سیاست و مشارکت عمومی بیایند. امام کرامت زنان را نیز یادآور شد و گفت جایگاه و پایگاه زن، مادری است و از دامان اوست که می توان مردان جامعه را تربیت کرد. بنابراین هم آزادی های مشروع و منطقی را به زنان برگرداند و به آنان کرامت داد و هم  زنان را از آن نوع آزادی هایی که دنیای مغرب زمین به زن می داد و از وی عروسکی در دست سرمایه داری می ساخت نجات داد.

نگاه امام به زنان نگاه بسته ای نبود و این را میتوان از برخورد ایشان با خانواده فهمید چرا که  فضای لازم را برای آموزش، پرورش، تحصیل و مشارکت سیاسی اعضای خانواده فراهم آورده بود.نگاه امام برگرفته از علم و آگاهی ایشان به مبانی دینی و تعادل بود. ایشان شخصیتی کاملا متعادل و جامعیت نگر داشت و دیدگاه ایشان درباره انسان را نیز می توان از همین منظر تبیین کرد.

به نظر شما به عنوان کسی که نگاه امام به انسان را بررسی کرده اید، ایشان چگونه توانسته اند این دیدگاه خود را تا حد ممکن پیاده سازی کنند و ابزارشان در این زمینه چه بوده است؟

کار امام پیامبرگونه بود. پیامبران چهره های مشخص و موفق تاریخ بوده اند و تفاوتی که انبیاء و پیامبران با فیلسوفان و حکیمان داشتند در این بود که فیلسوفان فقط در گوشه آکادمی های خود تئوریهای علمی مطرح می کردند، اما در عمل در اجرایی کردن آن در جامعه و پیاده سازی آنها ناتوان بودند، چرا که به دنبال هزینه کردن و الگو ساختن از خود نبودند.

در حالی که امام باورهای خود را به عنوان باورهای دینی و تربیتی به متن جامعه آورد و ابتدا یک رابطه منطقی میان خود و مردم خود برقرار کرد بنابراین در یک باور متقابل، هم مردم و هم او همدیگر را باور کردند.امام خمینی اندیشه ای به مردم داد که بر اساس آن مردم دریافتند آنچه که به عنوان کرامت خود می پندارند، در اندیشه دینی وجود دارد.

از ویژگی های امام این بود که تفکر اسلامی خود را به گونه ای مطرح می کرد که اقشار مختلف جامعه به خوبی متوجه می شدند و مطالبات خود را همان چیزهایی می دانستند که امام مطرح می کرد.  در زمان انقلاب اصلی ترین مسئله جامعه ایران که از آن رنج می برد، ظلم، بی عدالتی و اسارت بود و احساس امام این بود که جامعه نیاز به آزادی دارد.

امام قرائتی از اسلام ارائه داد که همراه با آزادی، عدالت اجتماعی، کرامت و رهایی انسانها بود. یعنی امام از باورهای دینی مردم بهره گرفت و تفسیر و قرائتی از دین را ارائه کرد که باورهای درونی انسان ها را پاسخ می داد.

امروزه در رابطه با انسان این بحث مطرح می شود که آیا حقوقی مانند آزادی خواهی، عدالت خواهی، شخصیت گرایی، کرامت گرایی و انتخاب گری ریشه طبیعی دارد یا خیر؟ و اغلب حقوقدانان دینی و اسلام شناس، از شاطبی تا مطهری همه بر این باور هستند که این حقوق ریشه در نهاد و عمق وجود انسان دارد و انسان ذاتا موجودی انتخاب گر، آزادی طلب و عدالت گرا است. بنابراین اگر ما قرائتی از دین را مطرح کنیم که با خواسته ها، مطالبات و گرایش های درونی انسان سازگار باشد، دین منطبق با درون انسان می شود.اگر ما قرائتی از دین مطرح کنیم که در آن آزادی، عدالت اجتماعی و قدرت انتخابمان صدمه می بیند دیر یا زود دین را رها می کنیم. همان چیزی که در قرون وسطی رخ داد و دنیای غرب، کلیسا را رها کرد.

من بر این باورم که بزرگترین هنر امام این بود که تفسیری از دین ارائه داد که اخلاقی و مبتنی بر کرامت انسانی بود. تفسیری که در آن انسان می توانست از آزادی، عدالت اجتماعی و قدرت انتخاب نیز برخوردار باشد. به همین دلیل وی در زمان تعیین نوع حکومت نگفت حکومت اسلامی، گفت «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» آن هم در زمانه ای که برخی حکومت ها خود را به مردم تحمیل می کردند. به این دلیل که قدرت انتخاب گری مهم ترین خواسته جامعه در آن زمان بود.  

هنر امام این بود که در انقلاب اسلامی تفسیری از دین ارائه کرد که نیازهای مردم را مد نظر داشت. به همین دلیل مردم احساس کردند که دین همه خواسته هایشان را مد نظر دارد. یعنی اگر آزادی، استقلال و ضدیت با  ظلم مطالبه مردم است، دین هم به آزادی و استقلال بها می دهد و هم ضد ظلم است. پاسخ پرسش شما که چرا و چگونه امام خمینی توانست اندیشه دینی را از انزوای تاریخی بیرون بیاورد این است که نوع تلقی امام نسبت به دین و تفسیری که ایشان از دین کرده بود باعث این رخداد شد.

در دهه های 40 و 50 افکار و اندیشه های چپ و کمونیستی تقریبا بسیاری از اندیشمندان و جوانان ما را به خود جذب می کرد چرا که در بسیاری از مجامع دینی، دین را محدود به حوزه های فردی می دانستند و این امام خمینی بود که دین را به عنوان یکی از رقبا در عرصه بین الملل مطرح کرد.

این امام بود که دین را به عنوان جریان و نهادی که مدعی نجات جامعه و تحقق آزادی و عدالت اجتماعی است ارائه کرد؛ جریانی که می خواهد انسان را به پایگاه و جایگاه اصلی انسانی اش برساند.

هنر امام این بود که تمام خواسته های منطقی، سیاسی، اجتماعی و حقوقی جامعه را در متن قرائت خود از دین مطرح کرد و مردم هم که مسلمان بودند وقتی دیدند اسلامشان در حقیقت آنها را به این سمت و سو می کشاند، همه یکپارچه در مسیری که امام معرفی می کرد قرار گرفتند و بر این اساس نگاه و جریان واحد و به هم پیوسته ای به عنوان انقلاب شکل گرفت.

 با توجه به اینکه آنگونه که به ما رسیده است مشهورترین فرمایشات امام خمینی در  آغاز نهضت ایشان انتقاد از بحث کاپیتولاسیون است، آیا  می توان این گونه گفت که امام در مواجهه با این بحث به این نتیجه رسیدند که حقوق انسان در جامعه در حال پایمال شدن است و برای تحقق کرامت انسان ها انقلاب را پایه گذاری کردند و برای حفظ این انقلاب مردمی، قید جمهوری بر آن گذاشتند؟

اگر بخواهیم به طور خلاصه انقلاب اسلامی را طبق نگاه و نظر امام تبیین کنیم باید بگوییم که در حقیقت انقلاب اسلامی یک انقلاب انسانی بود. جامعه ما به دنبال نظامی می گشت که در آن هم آزادی، هم عدالت و هم حقوق انسانی اش تامین شود. هنر امام در این بود که توانست این موضوع را به خوبی رهبری کند و رهبری امام در این بود که قبل از هرچیز تفکر داشت.

من همواره به این نکته توجه دارم که امام بر اساس نوع تفکر و اندیشه خود سعی می کرد تا تمام خواسته ها، تقاضاها و مطالبات سیاسی ـ فرهنگی جامعه را به نوعی به عنوان مطالبات دینی مردم تفسیر کند یا به تعبیر دیگر دینی را به تصویر بکشد که از آن همان مطالبات بیرون بیاید. بلایی که بر سر اروپا آمد این بود که آزادی و عدالت یک سو قرار داشت و خدا در سویی دیگر. امام این دوگانگی را از منظر قرائت خود از اسلام بر نمی تافت و به نظر من پیوند گسترده ای که در انقلاب در میان مردم ایجاد شد به همین دلیل بود. یعنی حتی غیر مسلمانان هم آمدند چون احساس می کردند که دین به نوعی حقوق «انسان به ما هو انسان» را هم تامین می کند و این گونه نیست که نظام بگوید عدالت و آزادی فقط متعلق به مسلمانان است.

بنابراین براساس نظر برخی از صاحب نظران معاصر، نگاه امام خمینی به دین اسلام به گونه ای است که دین آمده برای انسان و خارج از توان انسان چیزی ندارد و از این منظر یک دین انسانی است؟

دقیقا همین طور است یعنی دیدگاه امام نگاهی است که اسلام را «دین انسانی» می داند، همچنان که دین اخلاقی نیز می داند. در واقع امام بر این باور است که دین آمده است که انسان را تربیت کند و دینی که برای تربیت انسان آمده، باید برنامه اش انسانی باشد و نمی تواند با اندیشه انسانی در تلاقی و تزاحم باشد. ابزار چنین دینی هم باید انسانی و اخلاقی باشد تا بتواند گیرا باشد. رمز موفقیت و گیرایی امام هم همین بود که در بینش اسلامی، بینش انسانی را مطرح می کرد و به همین دلیل بود که در همه عرصه ها  صد در صد اخلاقی  رفتار می کرد.

پس از گذشت بیش از 35 سال از انقلاب اسلامی،  به نظرتان شخص امام یا نهضتی که ایشان ایجاد کرده اند چقدر در پیاده کردن افکار متعالی خود موفق بودند؟

من درباره دوران حیات امام نظر می دهم اما دوران پس از وفات ایشان را باید آسیب شناسی کنیم.

در زمان حیات ایشان برخی از مسائل مطرح می شود مثل اینکه چرا امام حجاب افراد در جامعه را مشخص نکردند یا اینکه درباره ارتداد حرف زده اند اما هنوز منظور از ارتداد در حکومت جمهوری اسلامی مشخص نیست. مواردی از این دست بسیار است که برخی با تمسک به آنها به نظام خرده می گیرند. برای مثال اینکه گفته می شود برخی مباحث ذکر شده در قانون اساسی و آنچه که در نظام جمهوری اسلامی انجام می شود غیر انسانی است.به نظرتان امام خمینی در طول حیات خود چقدر توانستند افکارشان را پیاده کنند و اگر توانستند دلایلتان چیست و اگر هم نه به چه دلیل چنین اتفاقی افتاده است؟

من فکر می کنم به یک حقیقت باید اذعان کنیم و آن این است که همیشه باید میان آرمانگرایی و واقعیت گرایی تفاوتی قائل باشیم.  همین پرسش در مورد پیامبران نیز مطرح می شود. مگر پیامبران در زمان حیات خود توانستند تمام آرمان هایشان را محقق کنند، آنچه که ما در مورد آن صحبت می کنیم، ساختار اندیشه و تفکر امام است که جامعه را به سمت یک آرمان هدایت می کند. برای اینکه به این آرمان برسیم باید پله به پله حرکت کنیم. 

ارزیابی من این است که در سیر جمهوری اسلامی در زمان حیات امام درجا نزدیم و مسیری را به سمت آن آرمان ها طی کردیم. نکته مهم این است که آرمان ها جهت را نشان می دهند اما هیچ کس چنین ادعایی ندارد که ما صد در صد به آن نقاط رسیده ایم و خود امام هم چنین ادعایی نمی کردند.
ما در مسیر آرمان اصلی مان که برخورداری انسانها از کرامت و مجموعه ای از آزادی های مشروع است، قرار گرفته ایم. بالاخره در جامعه ما قانون اساسی شکل گرفته، ساختاهای سیاسی براساس انتخاب مردم تشکیل شده اند و تلاش شده تا انتخابات تا حد ممکن آسیب پذیر نباشد و آرای مردم حفظ شود. اما طبیعی است که  باید ببینیم امروزه جامعه مان چه صله و ارتباطی با اندیشه امام دارد؟ آیا هنوز در همان سمت است، آرمانی است یا در بخشهایی  و یا به طور کلی از آن جدا شده؟ 

اگر ممکن است به چند مورد از دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران در عرصه تحقق کرامت انسانی  در زمان حیات امام خمینی اشاره کنید.

مهم ترین دستاورد انقلاب اسلامی این بود که سرنوشت کشور دیگر به دست قدرت های بیگانه رقم زده نمی شد.جامعه ایرانی با اراده و انتخاب، برنامه های خود را پایه ریزی کرد و حتی در سالهای نخست چنین احساسی در افراد جامعه وجود داشت که فضاهای تنگ و تاریک برای آنها باز شده و آن گونه نیست که هر کسی بتواند خارج از چهارچوب قانون و نظامهایی قانونی که ترسیم شده مسیر خود را برود. همچنین جامعه به ساختارهایی که به آن نیاز داشت مانند آزادی، استقلال و جمهوریت رسید. البته من مدعی این نیستم که صد در صد به این آرمان ها رسیده ایم اما معتقدم که در مسیر قرار گرفته ایم. 

شما می گویید جمهوریت نظام، آرمان امام خمینی بود که تا حدودی هم ما به آن دست پیدا کردیم اما بعد از  35 سال می بینیم که برخی از افراد منکر این می شوند و میگویند که اصلا جمهوریت مد نظر امام نبوده است؟

بی ربط می گویند. بالاخره معیار سخنی که من می گویم، گفته ها و نوشته های امام است. به خصوص سخنانی که ایشان در روزهای پایانی عمرشان بر زبان آورده اند، چرا که انسانها به مرور و در گذر روزهای زندگی خود به نتایجی می رسند و تکامل می یابند.
در همین گفته ها می بینیم امام چقدر به مردم و به جمهوریت، اخلاق و آزادی بها داده اند. البته کاملا مشخص است که برخی از مسایل مانند ارتداد باید به تنهایی مورد بحث قرار گیرند اما به طور کلی  امام تلقی و دریافتی از اندیشه دینی و اسلام داشت که در آن انسانها می توانستند جایگاه خود را پیدا کنند و بر اساس آن به جامعه ای مبتنی بر جایگاه کرامت انسان بها دهند و در این مسیر حرکت کنند.

انتهای پیام /*