برگزیده از مجموعه امام خمینی و مفاهیم اخلاقی

تجلّی اخلاق در حکومت امام

در مکتب تکلیف مدار امام، وابستگی سببی و نسبی هم نمی تواند مانعی برای اجرای عدالت شود و هر کس در هر پست و مقامی که باشد اگر از این وابستگی ها نگسلد، معنا و مفهوم ادای تکلیف را نفهمیده است، و طعم شیرین آن را نچشیده است.

کد : 50809 | تاریخ : 23/03/1397

* برخورد عادلانه در مشی سیاسی

رهبران بسیاری از انقلاب ها و نهضت های بزرگ و مکاتب الحادی شرق و غرب که شعارشان مساوات و برابری، شایسته سالاری و کرامت انسانی بود، به محض دست یابی به قدرت، تبار گرایی را سرلوحۀ عزل و نصب های خود ساختند و گلوگاه های اقتصادی، سیاسی و نظامی را در انحصار خود و بستگان خویش قرار دادند. در مقابل این ها، امام راحل و خانواده اش ـ از نظر اقتصادی ـ نه تنها رشد نکردند، بلکه از حق مسلّم خود و مزایایی که نه مخالف شرع بود و  نه  مخالف قانون، گذشتند.

چنین روشی نه یک راهبرد و تاکتیک سیاسی، بلکه یک روش عرفانی و اعتقاد قویّی بود که در سیرۀ سیاسی و سلوک اجتماعی وی تجلی کرده بود. در مکتب عرفانی و اخلاقی امام، تمامیت خواهی در زندگی ریشه در حبّ نفس دارد و حجاب و مانعی بین انسان و خدا است و شناخت این مانع پنهانی و کنار زدن آن، جز با ریاضت نفسانی شرعی میسور و مقدور نمی باشد.

گاهی وقت ها به خود آدم اشتباه می شود، بسیاری از اوقات هست که انسان خودش در کارهای خودش اشتباه می کند؛ یعنی انسان چون حبّ نفس دارد خودش را می خواهد و همه چیز را هم برای خودش می خواهد، مگر این که به ریاضات این طور نباشد. این چون حبّ نفس دارد بسیاری از امور که از خودش صادر می شود یا از کسانی که از خودش هستند (اولاد خودش، برادر خودش، عیال خودش) این ها به نظرش خوب می آید، و گاهی همین اگر صادر بشود از یک کس دیگری، به نظرش بد می آید. این برای همین است که حبّ نفس این جا پرده پوشیده است روی واقعیّت و نمی تواند انسان تشخیص بدهد.[1]

آنچه امام بر زبان می آورد، خود بدان عامل بود. امام، نفس خود را سال ها در کورۀ ریاضت آبدیده کرده بود؛ خصوصاً در طول ده سالی که در محضر آیة اللّه  شاه آبادی زانوی ادب زد؛ ده سالی که به تعبیر آیة اللّه  جوادی آملی، مقدمه ای بود برای ده سالِ پایان عمر این عارفِ عرصۀ اخلاق و سیاست.

* نفی تبعیض

در مکتب تکلیف مدار امام، وابستگی سببی و نسبی هم نمی تواند مانعی برای اجرای عدالت شود و هر کس در هر پست و مقامی که باشد اگر از این وابستگی ها نگسلد، معنا و مفهوم ادای تکلیف را نفهمیده است، و طعم شیرین آن را نچشیده است.

وقتی انسان تکلیف بفهمد دیگر نمی تواند که بگوید این دوست من است، این رفیق من است، این برادر من است، این پسر من هست.[2]

در باور امام تبعیض و تفاوت گذاری بین مردم وجود نداشت و ایشان همۀ مردم را به طور یکسان در ادارۀ امور حکومت سهیم می دانست.

اسلام بزرگ تمام تبعیض ها را محکوم نموده و برای هیچ گروهی ویژگی خاصی قرار نداده [است] و تقوا و تعهد به اسلام تنها کرامت انسان هاست؛ و در پناه اسلام و جمهوری اسلامی، حق ادارۀ امور داخلی و محلی و رفع هرگونه تبعیض فرهنگی و اقتصادی و سیاسی متعلق به تمام قشرهای ملت است.[3]

امام یکی از فرزندان دلبندش را در راه قیام الهی از دست داده بود و فرزند دیگرش را با تمام وجود دوست داشت؛ اما حاضر به قربانی کردن عدالت در پای چنین فرزندی هم نبود.

حجة الاسلام آشتیانی دربارۀ این ویژگی امام نقل می کند: زمانی که مرحوم آیة اللّه  طالقانی فهمیدند فرزندشان دستگیر شده اند، در اعتراض به این موضوع، چند روزی از نظرها پنهان شدند. پس از آن که ایشان خدمت امام رسیدند، امام به آقای طالقانی گفتند: «پسر شما یکی از منحرفان وابسته به گروهک های چپ است و نباید این قدر از این بابت ـ که دستگیر شده است ـ ناراحت شوید». سپس اضافه کردند: «واللّه  اگر احمد دچار کوچک ترین انحرافی باشد و حکمش مرگ باشد، من [خودم] شخصاً او را خواهم کشت».[4]

* نفی تبعیض در بیان اعتقادات

نگرش عدالت محور امام تنها در تقسیم و توزیع عادلانۀ ثروت و برخورد مساوی با متخلفین خلاصه نمی شد، بلکه امام قائل به عدم تبعیض بین مسلمانان و غیر مسلمانان حتی در حوزۀ بیان اندیشه و جهان بینی نیز بود و فرقی بین هیچ کس و هیچ حزب و گروهی قائل نبود. امام بر این باور بود که: اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیت های مذهبی آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همۀ انسان ها قرار داده است بهره مند شوند. ما به بهترین وجه از آنان نگهداری می کنیم. در جمهوری اسلامی، کمونیست ها نیز در بیان عقاید خود آزادند.[5]

با این که امام قائل به آزادی خدادادی افراد بود، اما این آزادی را در چهارچوب قانون می دانست و هیچ گاه معتقد به قانون گریزی و بی بندوباری نبود: حدود دارد آزادی، آزادی در حد قانون است، همه جای دنیا این طور است که آزادی که هر ملتی دارد در حدود قانون آزادی دارد. نمی تواند کسی به اسم آزادی قانون شکنی بکند. آزادی این نیست که مثلاً شما بایستید در کوچه به هر کس رد می شود یک ناسزایی بگویید خدای نخواسته، یا با چوب بزنید او را: «من آزادم!» آزادی این نیست که قلم را بردارید و هرچه دلتان می خواهد بنویسید ولو بر ضد اسلام باشد ولو بر ضد قانون باشد.[6]

* رعایت قانون

اصولاً قانون مداری و رعایت موازین قانونی، اصلی ثابت در اندیشۀ سیاسی امام بود و این اصل برگرفته از جهان بینی توحیدی و اخلاق نبوی است؛ اصلی که هیچ کس حق تخلف از آن را ندارد، حتی اگر ولی فقیه باشد.

امام دربارۀ عدالت محوری و قانون مداری دین اسلام می فرماید: اسلام دین قانون است. پیغمبر هم خلاف قانون نمی توانست بکند؛ نمی کرد هم، البته نمی توانست هم بکند. خدا به پیغمبر می گوید که اگر یک حرف خلاف بزنی رگ وتینت را قطع می کنم. حکم قانون است، غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد. برای هیچ کس، حکومت نیست نه فقیه و نه غیر فقیه؛ همه تحت قانون عمل می کنند، مجری قانون هستند همه، هم فقیه و هم غیر فقیه همه مجری قانون اند.[7]

امام راحل گرچه از اجرای عدالت و برخورد با هرگونه تخلف از چهارچوب قانون سخن به میان می آورد؛ اما عطوفت و مهربانی او به قدری بود که هرگز حاضر نبود با کسی که به شخص وی توهین می کند قانونی برخورد شود و مورد مجازات قرار گیرد. امام با بزرگ منشی و تحمّل، از کنار آن می گذشت.

او که بارها به عدم مصونیت خود در برابر قانون تأکید می کرد و اعلام کرده بود که برای هر تخلفی حاضر به مؤاخذه و محاکمه است، به چنان از خود گذشتگی و به خدا پیوستگی رسیده بود که حتی از حقّ مسلّم خود در برابر توهین ها و تهمت ها گذشت. وی در موضع گیری هتّاکان و حریم شکنان حزب خلق مسلمان، به خاطر اسلام و حفظ نظام، خطاب به یاران خود گفت: من این را اعلام می کنم که اگر کسی به من سبّ بکند، فحش بدهد، عکس من را پاره کند، احدی حق ندارد که به او تعرض بکند. حرام است تعرض کردن به کسی که به من سبّ کند، به من فحش بدهد، عکس مرا پاره کند، مرا بزند. هر کاری بکند، احدی حق ندارد در این وقتی که ما گرفتار هستیم در این مصیبت بزرگ، با او مقابله کند، تا این که به زد و خورد برسد و غائله ایجاد بشود. امروز آرامش ما می خواهیم.[8]

در حالی که در هر نهضت و انقلابی، رهبران آن نسبت به قشر و صنفی که وابسته به آن هستند تبعیض قائل می شوند، امام راحل با تمام عشق و علاقه ای که به حوزه ها و طلاّب داشت، در عمل هرگز به خود اجازه نداد چنین علاقه ای در تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی تأثیر گذار باشد.

حضرت امام در پیام به فرزندان بسیجی خود، آنان را به استفادۀ معنوی از قشر روحانی دعوت کرده، و از برخورد رضا خان با حوزه های علمیه و روحانیان به عنوان بدترین روزهای زندگی خود یاد می کند؛ اما این موجب نمی شود که به این صنف نگاه احساسی داشته باشد و همۀ آنان را تأیید کند: قضیه این نیست که من بگویم هر که عمامه سرش هست، این مورد تأیید است؛ خیر.[9]

ایشان در جایی دیگر خداوند را شاهد می گیرد که تشکیل دادگاه ویژه روحانیت را نه به عنوان دفاع، بلکه برای برخورد شدیدتر با انحرافات کسانی برمی شمارد که با نفوذ، در صدد بدنام کردن این لباس برآمده اند: خدای متعال می داند که من نسبت به آخوندهای فاسد آن قدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من  محترم تر است از آخوند فاسد.[10]

در باور امام، اسلام و انقلاب با هیچ کس عقد اخوت نبسته است. ایشان در تنفیذ حکم ریاست جمهوری شهید رجایی ـ این مرید و پیرو خالص امام ـ همان سخنانی را بر زبان آورد که به دولت موقت و رئیس جمهور قبل از او به زبان آورده بود: مادام که ایشان در خط اسلام عزیز و پیرو احکام مقدس آن می باشند و از قانون اساسی ایران تبعیّت [می کنند] و در مصالح کشور و ملت عظیم الشأن ـ در حدود اختیارات قانونی خویش ـ کوشا باشند و از فرامین الهی و قانون اساسی تخطی ننمایند، این نصب و تنفیذ به قوت خود باقی است و اگر خدای ناخواسته بر خلاف آن عمل نمایند مشروعیت آن را خواهم گرفت.[11]

* خدامحوری در انتخاب افراد

در مکتب اخلاقی ـ سیاسی امام ریشۀ تبعیض ها به همان حبّ نفس باز می گردد و این حبّ نفس در قالب حزب و دستۀ «من» خود را نشان می دهد. از دیدگاه امام، نادیده گرفتن شایسته سالاری در انتخاب مدیران، چشم پوشیِ درون گروهی و مچ گیری از رقیب، از منیّت افراد سرچشمه می گیرد که با توجیهات سیاسی و شعارهای پوچ و گاه مقدس ظهور می کند. گاهی اشخاص مؤمن هم ناخواسته و ندانسته در دام آن گرفتار می شوند.

در مکتب امام، انتخاب افراد، تنها باید بر مبنای تقوا و علم و رضای خداوند صورت پذیرد و هیچ فرد و نهاد و دستگاهی حق تخطی از آن را ندارد. انتخابات، ارادۀ جمعی مردم است که برای به قدرت رساندن شخص و یا گروهی به منظور رسیدن به مطالبات معنوی و مادی خود ـ در سایه سار درخت تنومند و سبز انقلاب ـ در آن شرکت می کنند. امام همۀ مردم و همۀ نهادها و دستگاه های دولتی و احزاب و گروه ها را به رعایت خدامحوری و پرهیز از تبعیض و گروه گرایی و غلبۀ بینش خطی در انتخابات دعوت می کرد. برای نمونه، امام به شورای نگهبان ـ که نهاد تأیید کننده یا رد کنندۀ صلاحیت ها است ـ چنین خطاب می کند: شورای نگهبان، بدون ملاحظه از هیچ کس فقط و فقط خدا را در نظر بگیرند.[12]

آن گاه امام تشکل ها، احزاب و گروه ها را در عرصۀ انتخابات به پرهیز از گروه گرایی دعوت می کند و بر مبنای همان باور الهی خود که راه انبیا است، توصیه ای اخلاقی و الهی می کند که در هیچ فرهنگ سیاسی امروز جهان یافت نمی شود. امام توصیه می کند اگر فرد شایسته ای در حزب و گروه مخالف حضور دارد باید به او رأی داد.

اگر کسی یا کسانی را در غیر گروه یا صنف خود یافتند که از افراد گروهشان لایق تر است او را کاندیدا کنند، مسألۀ انتخابات یک امتحان الهی است که گروه گرایان را از ضوابط گرایان ممتاز می کند و مؤمنین و متعهدین را از مدعیان جدا می نماید.[13]

در اندیشۀ اخلاقی امام، انتخابات یک امتحان الهی است؛ همان گونه که عرصۀ انتخابات و صف آرایی های سیاسی، عرصۀ شناخت مؤمنان از غیر مؤمنان و میزانی برای شناخت از خود گذشتگی و به خدا پیوستگی است: اگر اصلح را انتخاب کردید کاری اسلامی می کنید و این یک مَحَکی است برای خودتان که تشخیص بدهید انتخاب برای اسلام است یا برای صلاح خودتان.[14]

امام پس از پایان مبارزه انتخاباتی، با توجه دادن نمایندگان به پرهیز از ملاحظات سیاسی و روش های متداول در دنیا، مثل چشم پوشی های درون گروهی و مچ گیری ها و حذف رقیب از صحنه توصیه می کنند: در اعتبارنامه ها که مورد بحث و نظر واقع می شود، بدون ملاحظۀ دوستی و دشمنی و جهات سیاسی رایج در دنیا آنچه رضای خداست و واقعیت اقتضا می کند در نظر گیرند و گرایش های سیاسی را کنار گذارند و این رویه را در همۀ اعمال و اقوال و آرای خود در مدت این خدمت ارزشمند ملحوظ دارند و برای رضای مخلوق، خدای نخواسته به سخط خالق مبتلا نشوند و در حقیقت مجریان عدل الهی باشند.[15]

توجه دادن انتخاب شوندگان، انتخاب کنندگان و دست اندرکاران انتخابات به عالم ماورا و رضای خالق هستی، و ترجیح دادن خدا بر خود و منافع شخصی، در سیرۀ سیاسی امام به قدری تأثیر گذار است که مردم انتخابات را یک عبادت می بینند و در حقیقت تفکیک ناپذیری اخلاق و دین از سیاست را در زیباترین چهره به تصویر می کشند.

هنگامی که نمایندگان بر کرسی مجلس تکیه زدند، امام باز آنان را دعوت به کنار نهادن حبّ و بغض های جناحی و گروهی می کند و در نظر گرفتن رضایت خداوند در تصویب و رد لایحه ها و نیز استیضاح دولت و وزرا را یادآور می شود. امام با توصیۀ به تقوا و فرار از دامان نفس امّاره، مرز بین نظارت و استیضاح با عیب جویی و انتقام گیری از دولت را مرزی بسیار ظریف برمی شمارد که شناخت آن تنها با رجوع به وجدان ممکن خواهد بود. کوتاه سخن این که بر اساس مکتب اخلاقی امام، اگر اختلاف فاقد هدف و راهبرد مشخص و مقدسی باشد، حبّ دنیا است.

ریشۀ تمام اختلافاتی که فاقد هدف مشخص و مقدسی باشد، به حبّ دنیا برمی گردد. و اگر در میان شما هم چنین اختلافاتی وجود دارد، برای آن است که حبّ دنیا را از دل بیرون نکرده اید.[16]

* امام و منتقدان

در مکتب اخلاقی ـ سیاسی امام، انتقاد، چیزی غیر از غرض ورزی است و برخورد گزینشیِ اصحاب رسانه ها با اخبار و اطلاعات و پدیده های اجتماعی به شیوۀ رسانه های غربی و فرهنگ اطلاع رسانی و روزنامه نگاری در جهان، در فهرست و عنوان غرض ورزی جای می گیرد.

انتقاد غیر از غرض ورزی است. گاهی صاحب قلمی می خواهد مسأله ای را که کوچک است، بزرگ کند؛ چند برابر کند؛ با تیتر بزرگ بنویسد و هرچه دلش می خواهد بنویسد. گاهی تیترها مناسب با خود مطلب نیست، بلکه تیتر را از جای دیگری پیدا کردند و ذیل آن چیز دیگری نوشتند که البته این غرض ورزی است.[17]

امام همان گونه که انتقاد را غیر از غرض ورزی می شمرد، بین فرد منتقد و فرد مغرض هم، مرز و تفاوت قائل بود. امام راحل در برخورد با مغرضان نظام که به نام انتقاد از وضعیت موجود نظام، پایه های نظام جمهوری اسلامی را مورد هجمه قرار می دادند، ضمن توصیۀ اخلاقی به پرهیز از این حرکت، آنان را به خلوت با خدا و وجدان خود فرا می خواند: وصیت من به نویسندگان و گویندگان و روشن فکران و اشکال تراشان و صاحب عقدگان آن است که به جای آن که وقت خود را در خلاف مسیر جمهوری اسلامی صرف کنید، و هرچه توان دارید در بدبینی و بدخواهی و بدگویی از مجلس و دولت و سایر خدمت گزاران به کار برید و با این عمل کشور خود را به سوی ابرقدرت ها سوق دهید، با خدای خود یک شب خلوت کنید و اگر به خداوند عقیده ندارید با وجدان خود خلوت کنید.[18]

نکتۀ زیبایی که در سیرۀ اخلاقی امام، در عرصۀ سیاست به چشم می خورد، احترام قائل شدن ایشان برای منتقدان منصف، نا آگاه و حتی برای کسانی که به خاطر نوع نگاهشان به انقلاب، از پیکرۀ نظام جدا شده بودند. این رفتار امام در جای جای زندگی سیاسی و اخلاقی ایشان به چشم می خورد. امام در برابر سخن منتقدان به برخی از نابسامانی های اجتماعی ـ که ایران به خاطر محاصرۀ اقتصادی و کارشکنی های مجامع به اصطلاح جهانی، با آن دست و پنجه نرم می کرد ـ سخن بسیار زیبایی دارد که یادآور سخن جدش امیر مؤمنان علیه السلام دربارۀ مرز میان زیرکی و شیطنت است: کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهان خواران را نمی دانیم؛ ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند.[19]

* امام و روشن فکران

امام راحل که خود از احیاگران و مصلحان مکتب اسلام و مذهب تشیع به شمار می رود، در ادبیات سیاسی و اخلاقی اش مرزی بین روشن فکر اصیل و دلسوز با روشن فکر غرب زده قائل بود. بی گمان اگر لفظ «منور الفکری» در عصر مشروطیت ـ که بعدها به واژۀ روشن فکری تغییر یافت ـ در جامعه نهادینه نمی شد و مردم ذهنیتی منفی را به خاطر عملکرد غلط بعضی از روشن فکران پیدا نمی کردند، شاید هرگز امام واژۀ روشن فکر را در معرفی برخی از جریان های منفی به کار نمی برد؛ اما باز این هنر امام بود که هرگاه بر آن می شد تا چهرۀ منفی روشن فکری را به تصویر بکشد، از پسوند و یا پیشوندی چون غرب زده، حرفه ای، مصنوعی، به اصطلاح و... استفاده می کرد.

در باور امام، روشن فکران همچون محققان و عالمان در نجات اسلام نقشی محوری داشته و دارند: باید علما و روشن فکران و محققان به داد اسلام برسند و اسلام را از غربتی که دامن گیرش شده است نجات دهند و بیش از این ذلّت و حقارت را تحمل نکنند.[20]

در باور امام، روشن فکران دلسوز یک ضلع از سه ضلع مثلث نجات برای دانشگاه ها و به دنبال آن برای نجات جوانان و کشور به شمار می روند. ضلع دوم این مثلث، ارادۀ شخص و محیط خانواده است و سومین ضلع را برنامه های دولت مردان تشکیل می دهد. نکتۀ جالب در این نگاه امام، قرار دادن روشن فکران دلسوز در کنار برنامۀ دولت مردان برای این امر مهم است که بیانگر نقش مشورتی و عملیاتی این قشر فرهیخته در این عرصه می باشد: نجات دانشگاه از انحراف، نجات کشور و ملت است، و این جانب به همۀ نوجوانان و جوانان در مرحلۀ اول، و پدران و مادران و دوستان آن ها در مرحلۀ دوم، و به دولت مردان و روشن فکران دلسوز برای کشور در مرحلۀ بعد وصیت می کنم که در این امر مهم که کشورتان را از آسیب نگه می دارد با جان و دل کوشش کنید.[21]

امام راحل که خود در ابداع و نهادینه کردن برخی از واژه ها در فرهنگ سیاسی ـ اجتماعی ید طولایی داشت، واژۀ روشن فکر مصنوعی و وارداتی و غرب زده را نیز وارد فرهنگ منظوم و منثور جامعه نمود تا مردم، سره را از ناسره و اصلی را از بدلی بشناسند. امام راحل همان گونه که بر عملکرد روحانی نمایان می تازد و برای آن معیارهایی چون بی تقوایی، درباری بودن و دنیاگرایی قائل است، برای روشن فکران مصنوعی و غرب زده نیز معیارهایی از قبیل تقلید کورکورانه از فرهنگ و آداب بیگانه قائل است. در مقابل، امام در بیاناتش از الگوی روشن فکرانی که قلم و قدمشان در مسیر دفاع از فرهنگ خودی در برابر فرهنگ بیگانه است، به احترام یاد می کند. امام در دیدار با شمس آل احمد، سردبیر وقت روزنامۀ اطلاعات می فرماید: آقای جلال آل احمد را جز یک ربع ساعت بیش تر ندیده ام، در اوایل نهضت یک روز دیدم که آقایی در اتاق نشسته اند و کتاب ایشان (غربزدگی) جلو[ی ]من بود، ایشان به من گفتند: چطور این چرت و پرت ها پیش شما آمده است!؟ (یک همچنین تعبیری) فهمیدم که ایشان جلال آل احمد است. مع الاسف دیگر او را ندیدم، خداوند او را رحمت کند.[22]

* امام و جوانان

امام راحل به قشر جوان و نیروی جوانی به عنوان نیرویی کارامد، فعّال، پرانرژی و پرتلاش می نگریست و تحقق آرمان های انقلاب را بسته به میدان دادن به آنان می دانست؛ از این رو، امام در عرصۀ عمل هم ثابت کرد که جوان گرا است. بی شک چنین اعتمادی از سوی امام به جوانان، ریشه در اعتماد متقابل داشت. جوانان همانند سایر اقشار مردم، به امام به چشم پدری دلسوز می نگریستند که نگران دین و دنیای آنان است و در مسیر هدایت معنوی و مادّی آنان از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمی کند. با نگاهی به بیانات و دغدغه های امام نسبت به قشر جوان، این واقعیت روشن می شود که نگاه امام راحل رحمه الله به جوانان در عرصه سیاست و اجتماع، چیزی جز دعوت آنان به تزکیه و تعلیم نبود.

جوان ها قدر جوانی شان را بدانند که صرف کنند در علم و در تقوا و در سازندگی خودشان که اشخاص امین صالح بشوند که مملکت با اشخاص امین صالح می تواند مستقل باشد.[23]

امام راحل به جوانان چنان اعتماد داشت و به توانایی آنان چنان ایمان و باور داشت که در موضع گیری کاملاً نادر و بی سابقه فرمود: امروز ایران میدان کار است. میدان نبرد است با شیاطین، و میدان سازندگی جوانان است.[24]

جوانان غیور ایران اسلامی نیز در عرصه های سیاسی و اجتماعی و در میدان نبرد با شیاطین داخلی و خارجی و عرصه سازندگی، چنان وارد میدان شدند که امام آنان را سمبل «شرافت انسانی» خواند: شرافت انسانی به این است که در مقابل زور بایستند؛ و جوانان ما ایستادند.[25]

امام که دست خدا را با دست جوانان و مردم این سرزمین می بیند، بر دست و بازوی جوانان این سرزمین بوسه می زند و می فرماید: مبارک باد بر ملتْ چنین جوانان رزمنده ای و بر شما چنین ملت قدردانی که به مجرد فتح و پیروزی توسط رزمندگان، به دعا و شادی برخاستند. این جانب از دور، دست و بازوی قدرتمند شما را که دست خداوند بالای آن است می بوسم و بر این بوسه افتخار می کنم. شما دیْن خود را به اسلام عزیز و میهن شریف ادا کردید.[26]

تفاوت بارز جوان گرایی امام با جوان زدگی بسیاری از رهبران مادّی جهان آن است که رهبران مادی، جوان را به دید ابزار سیاسی برای اهداف خود می بینند، اما امام راحل موج احساسات پاک جوانان را به سوی هدایت الهی و توجه و تنبّه و عدم غرور و خودکامگی ها سوق می دهد. از این رو، امام به خاطر حفظ نگرش توحیدی و توجه جوانان به ذات اقدس الهی پس از هر پیروزی، آنان را متوجّه منبع اصلی قدرت می کند: بارالها! جوانان رزمندۀ ایران، فتح را از تو می دانند و به قدرت خویش مغرور نیستند و اگر غرور و سرافرازی هست برای آن است که مورد عنایت و حمایت ذات مقدس تو هستند. تو طمأنینه و سکینه را در دل آنان نازل فرمودی و رعب و وحشت را در قلوب دشمنان آنان که دشمنان اسلامند انداختی. خداوندا! هرچه هست از توست.[27]

* امام و عنصر هدایت در سیاست خارجی

امام راحل بر اساس نقش هدایت گرانه ای که داشت، هر انسانی را دارای فطرت الهی و قابل هدایت می دانست و خود را به عنوان یک روحانی و مبلّغ تعالیم اسلام، مسئول می دانست: بشر به فطرتش یک فطرت سالم است؛ اگر یک چیزی را القا بکنند، روی فطرت سالم خودش قبول می کند، و قدرت مندها از همین معنا می ترسند، بنابراین ما یک وظیفۀ بسیار بزرگ بر عهده داریم.[28]

از این رو، امام وظیفۀ سنگین خود را ابلاغ رسالتی می دید که برای آن به پاخاسته بود، و این ابلاغ رسالت را محدود به جغرافیای ایران و حتی جهان اسلام نمی دید: من امیدوارم که ما بتوانیم پرچم اسلام را، پرچم جمهوری اسلام را در همه جای دنیا برپا کنیم و اسلام که حق همه است، از او تبعیت کنند، همه از او تبعیت کنند.[29]

نگاه امام به صدور انقلاب و برپایی پرچم اسلام، نگاهی کاملاً الهی و اخلاقی بود. امام دوست داشت ملت های دیگر جهان، همانند مردم ایران طعم شیرین آزادی و حاکمیت مستضعفان و واژگون شدن تخت ظلم و جور را بچشند: خداوندا! بر ما منّت بنه و انقلاب اسلامی ما را مقدمۀ فرو ریختن کاخ های ستم جباران و افول ستارۀ عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان و همۀ ملت ها را از ثمرات و برکات وراثت و امامت مستضعفان و پا برهنگان برخوردار فرما.[30]

یکی دیگر از علایق امام این بود که مردم دیگر کشورها ـ چه اسلامی و چه غیر اسلامی ـ رابطۀ عاطفی و محبت آمیز مسئولین با مردم را لمس کنند و برداشته شدن رابطۀ حاکم و محکوم را مانند مردم ایران اسلامی با چشمان خود ببینند: من امیدوارم که این نقطۀ عطف تاریخی که از ایران پیدا شده است به همۀ ممالک اسلامی بلکه به همۀ مستضعفان جهان پرتو افکن باشد.[31]

بنابراین، امام صدور انقلاب را در شناساندن چهرۀ واقعی اسلام و تعالیم روح بخش ائمه اطهار خلاصه می کرد. به همین جهت بود که راهبرد و به تعبیری، اخلاق امام در عرصۀ سیاست جهانی، چیزی جز تبلیغ و صدور انقلاب اسلامی به عنوان انقلابی خدا محور نبود: ما که می گوییم اسلام را ما می خواهیم صادر کنیم، معنایش این نیست که ما سوار طیّاره بشویم و بریزیم به ممالک دیگر. یک همچو چیزی نه ما گفتیم و نه ما می توانیم؛ اما آن که ما می توانیم این است که به وسیله دستگاه هایی که داریم به وسیلۀ همین صدا و سیما، به وسیله مطبوعات، به وسیلۀ گروه هایی که در خارج می روند، اسلام را آن طوری که هست معرفی کنیم.[32]

* مکتب اخلاقی و سیاسی امام

سیره و سلوک امام از آغاز نهضت تا روزی که وصیت نامۀ آن بزرگ مرد گشوده شد ثابت کرد، امام هیچ نوع قانون شکنی را در هیچ جای دنیا برنمی تافت و خود و یارانش را ملزم به رعایت قانون هر کشوری می کرد؛ حتی اگر ذبح یک گوسفند در منزلی در کشوری چون فرانسه باشد. خانم فریده مصطفوی در خاطرات خود می گوید: از امام اجازه خواستند تا برای تهیه گوشت، گوسفندی را در منزل ذبح کنند. امام فرمودند: چون در قوانین فرانسه ذبح گوسفند در منازل ممنوع است، این کار را انجام ندهید.[33]

در مکتب اخلاقی ـ سیاسی امام همسویی و همراهی با مردم هر کشوری، در رعایت کردن سنّت های حسنۀ کشورشان ـ حتی اگر کشور غیر اسلامی باشد ـ امری پسندیده، بلکه ضروری به شمار می رود: شب سال نو مسیحی [در نوفل لوشاتو] از طرف امام هدایایی برای همسایه ها فرستاده شد.[34]

رعایت ادب و اخلاق، پای بندی به قانون یک کشور بیگانه و احترام به سنّت های آنان در هنگام اقامت کوتاهش در فرانسه، موجب صمیمیّت مردم با امام شده بود؛ به گونه ای که از نوفل لوشاتو برای امام در تهران، نامه می فرستادند: پس از آمدن ایشان به ایران و پیروزی انقلاب، بعضاً نامه هایی از اهالی نوفل لوشاتو برای امام رسید که پیروزی انقلاب را تبریک گفته و اظهار خوشحالی می کردند.[35]

ارسال نامه های محبت آمیز به همراه هدایایی گاه گران بها برای امام، نشان از ارتباط عاطفی و عمیق امام با افرادِ دیگر ملل جهان داشت نگاه دلسوزانه و هدایت گرانه امام حتی نسبت به دولت های منطقه که در تجهیز و تأمین رژیم بعث عراق، از هیچ کوششی دریغ نمی کردند، از نکات روشن و تابناک زندگی مردی است که اخلاق را در عصر حیله گری ها و سیاست بازی ها به عرصۀ سیاسی جهان بازگرداند. امام در موعظه ای به کشورهای عربی و حاشیۀ خلیج فارس، در تاریخ بیست و ششم اردیبهشت سال 1361 می فرماید: این حکومت هایی که در منطقه هستند یا خارج منطقه هستند، توجه داشته باشند که آن ها را دارند وادار می کنند که خودشان را به هلاکت بیندازند، برای خاطر امریکا یا بلوک دیگر. ما به آن ها مکرّر تنبه داده ایم که شما آلت دست ابرقدرت ها هستید... شما بدانید که اگر صدام نجات پیدا کند و قدرت به دست بگیرد، آدمی نیست که قدرشناسی از امثال شما بکند. آدمی است که جنون بزرگ بینی خودش را دارد و با این جنون با شما که با او هم همراهی کردید به جنگ برمی خیزد.[36]

امام حتی در برخورد با آخرین رهبر شوروی سابق و سرزمین پنجه های آهنین، آهنگ هدایت را به صدا درآورد، و در مقطعی که رقیب سنّتی شوروی، یعنی امریکا در صدد نابود کردن این امپراطوری ـ به هر قیمت و به هر وسیله ای ـ بود، این امام بود که به دور از هر هیاهویی، نگران سعادت مردم آن سرزمین، گم کردن مسیر هدایت و فراموشی شاه راه سعادت آنان بود: جناب آقای گورباچف! باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما، مسئلۀ مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست؛ مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما، مبارزۀ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.[37]

در اندیشۀ سیاسی ـ اخلاقی امام، نظام اسلامی و مسئولین آن موظّف به پیروی و تأسّی از دستورات انبیای الهی هستند تا چگونه بودن و چگونه زیستنِ مردم مطابق با خواست الهی باشد: راه انبیا ارزش ها را طور دیگری می داند. انسان را صاحب ارزش می داند و ارزشش را به حیوان نمی دانند، به جماد نمی دانند به دارایی نمی دانند. به آن چیزهایی که در باطن خودش هست می دانند. به علم می دانند، به تقوا می دانند، به مکارم اخلاق می دانند و این قشر از جمعیت بشر، تمام ارزش ها را به غیر از آن چیزی که انبیا می دانند، می دانند.[38]

در اندیشۀ سیاسی امام، نجات مردم ـ اعم از مسلمان و غیر مسلمان ـ در پیروی از راه انبیا است؛ اما امام با همان صداقت و شفافیتی که در گفتار و کردارش بود، این نکته را هم یادآور می شد که عملکرد نظام ما چون عملکرد انبیا و ائمه نبوده است. امام قله ای بلند چون آرمان های انبیا و ائمه را فرا روی بشر نهاد و مردم را به صعود و بالا رفتن از آن دعوت کرد.

* اصالت هدایت در حرکت امام

در مکتب اخلاقی ـ سیاسیِ امام اصالت با هدایت است (نه جنگ و نه صلح). در این مکتب، راهبرد اصلی نظام پیروی از سیره و سخن انبیا و ائمه است و تاکتیک های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی باید بر اساس موازین، مبانی و الگوهای اسلام باشد.

در نگاه امام: «تمام مقصد ما مکتب ماست»[39] و مقصد اسلام چیزی جز هدایت بشر و تضمین سعادت دنیوی و اخروی بشر امروز نیست.
از این رو، اصالت در نگاه امام هدایت و پیاده کردن قوانین اسلام با رعایت مقتضیات زمان و ظرفیت جامعه و با احتساب سرمایه های موجود و رفع موانع است و جنگ و صلح، فریاد و سکوت، گذشت و مجازات، قلم و مسلسل و... فرع است. هدف، انگیزۀ الهی و هدایت است و بس.

راز این که هزاران «فهمیدۀ» چهارده ساله در برابر موضع گیری های امام لب به شکوِه نگشودند، ولی در مقابل آن ها عدّه ای حرکت های سیاسی  اجتماعی امام را با معادلات رایج جهانی تفسیر و تحلیل کردند و در برابر امام موضع گرفتند، به عدم درک آنان از بینش امام باز می گردد.

* تکلیف مداری در اندیشۀ امام

در مکتب سیاسی ـ اخلاقی امام آنچه اصل است ادای تکلیف است، و نتیجه فرع آن است؛ و به عبارت دیگر، هدف، غایت اخلاقی و الهی هر فعل و عملی است نه نتیجۀ آن: راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است![40]

در چنین مکتبی هر حرکت سیاسی ـ اجتماعی که بر خلاف مدار اخلاق (اخلاق اسلامی) باشد مردود است. به دست گرفتن هر نوع قدرت و مسئولیتی باید مبتنی بر اصول اخلاقی باشد. در حکومت مورد نظر امام، همه موظف به ادای تکلیفند؛ کسی که شایستگی و توانایی احراز یک مقام و پستی را دارا است باید خدمت گزار دین و مردم باشد و کسی که از خدمت کردن به دین و مردم سر باز زند در پیشگاه خداوند مؤاخذه می شود. بی شک آنچه موجب شد تا انقلابِ خدا محورِ امام به پیروزی برسد، نگاه تکلیف مدار امام به حرکت و مبارزۀ خود بود و آنچه مردم را به تحمّل و پذیرش همۀ سختی ها برای دفاع از ارزش های اسلامی و دستاوردهای انقلاب واداشت، همین دیدگاه بود. در چنین نگاهی تنها رضای خداوند شرط است و نتیجه، فرع آن است. از این رو، نه هدف وسیله را توجیه می کند و نه دروغ و تزویر و رشوه و... جایی برای خود در فرهنگ آن می گشاید.

* حفظ حرمت انسان در پیشبرد اهداف

انقلاب اسلامی که از دیدگاه امام راحل، از نظر ماهیت و تداوم و حرکت به سوی آرمان هایش با همۀ انقلاب های دنیا متفاوت بود، در نوع برخورد با عوامل رژیم و گروه های معارض نیز با انقلاب های دیگر تفاوت دارد. در حالی که در انقلاب ها، نهضت ها و خیزش های دیگر، برای حرکت، پیروزی و تثبیت، از حذف فیزیکی و ترور شخصیتی مخالفین استفاده می شود و پس از دستیابی به قدرت با تسویۀ خونینِ مخالفین، حمام خون جاری می نمایند و حتی منتسبین به سران و رهبران و کارگزاران مخالف به مجازات می رسند، تنها در انقلاب الهی امام و مریدان موحّد او بود که با رعایت کرامت و حرمت انسانی به کسی تعرض نشد و حریم خانه و کاشانۀ
مخالفان حفظ شد.

شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران از همۀ انقلاب ها جدا است! هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزۀ انقلاب و قیام. و تردید نیست که این یک تحفۀ الهی و هدیه غیبی بوده که از جانب خداوند منّان بر این ملت مظلوم غارت زده عنایت شده است.[41] در اخلاق سیاسی امام و مکتب فقهی او، صدمه زدن به اموال عمومی حتی در دوران ستم شاهی جایز شمرده نمی شد و ورود به خانۀ شخصی مردم، غارت اموال و هتک حرمت انسانی به نام انقلاب، ممنوع بود.

در مکتب اخلاقی ـ سیاسی امام، حفظ کرامت انسانی را در اولویت نخست دانستیم. علاوه بر آن، هدایت، رحم، عطوفت، گذشت و باز گذاردن باب توبه و بازگشت به آغوش رحمانیت خداوند تبارک و تعالی هم پس از پیروزی انقلاب، سیاست نظام اسلامی به شمار می رفت. چنین حرکتی از سوی امام و نظام اسلامی پس از پیروزی انقلاب، زیباترین تصویر را از یک انقلاب نشان داد که تا قبل از آن ـ در نوع خود ـ بی نظیر بود.

در بخشی از پیام امام آمده است: در حالی که اشخاص فاسد و مفسد تصفیه می شوند، اشخاص مفید و مؤثر با اشکالات واهی کنار گذاشته نشوند. و میزان، حالِ فعلی اشخاص است، با غمض عین از بعض لغزش هایی که در رژیم سابق داشته اند؛ مگر آن که با قرائن صحیح معلوم شود که فعلاً نیز کارشکن و مفسدند.[43]

بند چهارم آن پیام چنین است: هیچ کس حق ندارد کسی را بدون حکم قاضی ـ که از روی موازین شرعیه باید باشد ـ توقیف کند یا احضار نماید، هر چند مدت توقیف کم باشد. توقیف یا احضار به عنف جرم است و موجب تعزیر شرعی است.[44]

امام، بند پنجم را این گونه ابلاغ فرمود: هیچ کس حق ندارد در مال کسی ـ چه منقول و چه غیر منقول ـ و در مورد حق کسی دخل و تصرف کند یا توقیف و مصادره نماید؛ مگر به حکم حاکم شرع، آن هم پس از بررسی دقیق و ثبوت حکم از نظر شرعی.[45]

بند ششم آن پیام بدین قرار است: هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه و یا محل کار شخصی کسی بدون اذن صاحب آن ها وارد شود یا کسی را جلب کند، یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید. و یا نسبت به فردی اهانت نموده و اعمال غیر انسانی ـ اسلامی مرتکب شود، یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگری به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند.[46]

* رابطۀ ساده زیستی و مقابله با ظلم در اندیشۀ امام

در مکتب اخلاقی ـ سیاسی امام، ارزش های واقعی همان ارزش هایی هستند که پیامبران الهی و ائمۀ معصومین منادی آن به شمار می رفتند؛ ارزش هایی چون ساده زیستی و پرهیز از تجمل و روی گردانی از مظاهر دنیا:  ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست. اگر ارزش انسان به این ها بود انبیا باید همین کار را بکنند. انبیا سیره شان را دیدید چه جور بوده.[47]

بر اساس مکتب ارزشی امام، ساده زیستیِ صِرف ـ بدون در نظر داشتن غایت و نیّت الهی ـ ارزش چندانی در پیشگاه خدا ندارد؛ و اگر ساده زیستی دکانی برای زهد فروشی، عُزلت گزینی و خانقاهی برای شهرت طلبی باشد مذموم است و در ترازوی اعمال بی مقدار و بی ارزش می باشد: دنیای مذموم همین است که انسان توجه داشته باشد ولو به یک تسبیح، ولو به یک کتاب. چه بسا که دل بستن یک کسی به یک تسبیح و یک کتابی، به دنیا بیش تر توجه کرده باشد تا دل بستن یک کس دیگری به یک پارکی و باغی و کذا.[48]

در چنین مکتبی، ساده زیستی دو چهره دارد: چهرۀ پیدا و چهرۀ پنهان؛ و هر کس که بر آن است تا بر مسند قدرت تکیه زند، باید چهرۀ پیدای آن را نمایان کند و در صدد باشد با الهی کردن چهرۀ پنهان آن، از دام و دانۀ شیطان بگریزد.

* دکترین ساده زیستی مسئولین

امام راحل برای اثبات این دکترین خود، سندی به گویایی تاریخ داشت. سندی که برگ برگ تاریخ دیروز و امروز مُهر تأیید بر آن می زند. طبق این دکترین، هر کس طعم رنج را نچشیده باشد، نمی تواند طعم عدالت و مساوات را به جامعه بچشاند؛ و هر کس خوی کاخ نشینی داشته باشد، نمی تواند درد و داغ کوخ نشینان را احساس کند. امام راحل در یکی از سخنرانی هایش، نگرانی خود را از مسئولانی که در خانه های مجلّل آرمیده و رنج پا برهنگی را نکشیده اند، ابراز نموده، حضور آنان را در پست های کلیدی، خطرناک خوانده و می فرماید: نباید به مسئولیت های کلیدی تکیه کنند که اگر به آن جا راه پیدا کنند، چه بسا انقلاب را یک شبه بفروشند و حاصل همۀ زحمات ملت ایران را بر باد دهند.[49]

بر اساس شیوه های امام، ساده زیستی رابطه ای تنگاتنگ با مبارزه و جهاد دارد و کسانی که جامعه را به سوی تجمّل گرایی و لذّت طلبی رهنمون می کنند در حقیقت بر استقلال، جهاد و فداکاری برای اسلام و ایران نقطۀ پایان می گذارند: بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت جویی دو مقوله ای است که هرگز با هم جمع نمی شوند و تنها آن هایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدیّنین بی بضاعت، گردانندگان و برپا دارندگان واقعی انقلاب ها هستند.[50]

در مکتب اخلاقی امام، علاقه و وابستگی به هر فردی حتی فرزند انسان و فاصله گرفتن از ساده زیستی، نزدیک شدن به دام و دانۀ شیطان است. لذا مرید آن مرادِ سفر کرده، به محض شنیدن کنایۀ خضرِ راهش، به دامان سادۀ پیرش باز می گردد!

حاج احمد آقا می گفت: روزی از برادران سپاه مستقر در بیت امام درخواست کردم جلوی ایوان بیت را نرده ای نصب کنند. وقتی برادران مشغول این کار شدند، امام وارد شده، فرمودند: احمد! چه کار می کنی؟ عرض کردم برای حفاظت جان علی [فرزندم] که خدای نکرده به پایین پرت نشود از برادران خواسته ام نرده ای جلوی ایوان نصب کنند، و این کار مرسومی در همه جا است.

حضرت امام فرمودند: شیطان از همین جا سراغ آدم می آید. اول به انسان می گوید منزل شما احتیاج به نرده دارد؛ بعد می گوید رنگ می خواهد؛ سپس می گوید این خانه کوچک است و در شأن شما نیست و خانۀ بزرگ تر می خواهد، و آرام آرام انسان در دام شیطان می افتد.[51]

در مکتب امام روحیۀ کاخ نشینی با ذلت پذیری و سازش و روحیۀ کوخ نشینی با ایستادگی و دفاع از ارزش های انسانی و الهی رابطۀ تنگاتنگی دارد. بر مبنای این دکترین، زمانی دولت مردان و مردم توان مقابله با دسیسه های دشمنان داخلی و خارجی را دارند که از مشی ساده زیستی در زندگی عدول نکنند و از تعلّقات زندگی فاصله گیرند: اگر بخواهید بی خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح های پیشرفتۀ آنان و شیاطین و توطئه های آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلّق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید... با زندگانی اشرافی و مصرفی نمی توان ارزش های انسانی ـ اسلامی را حفظ کرد.[52]

بر اساس همین باور بود که امام ساده زیستی را سرلوحه زندگی خود قرار داد و معتقد بود که تنها کسانی با ما تا آخر خط باقی خواهند ماند که دردِ رنج و فقر را کشیده باشند. و تنها به خاطر همین نگاه بود که پا برهنگان (صاحبان و حامیان اصلی انقلاب و برپا دارندگان انقلاب) مظلومانِ همیشۀ تاریخ به شمار می رفتند و امام یک تار موی کوخ نشینان را با همۀ دنیای زراندوزان و زورمداران و تزویر ورزان معاوضه نمی کرد.

منبع: اخلاق سیاسی، نویسنده حسن ایراهیم زاده، از مجموعه امام خمینی و مفاهیم اخلاقی، ص 63-120 (با تلخیص)



[1] صحیفه امام، ج 18، ص 311. [2] همان، ج 20، ص 130. [3] همان، ج 11، ص 56. [4] سیرۀ آفتاب، ص 83. [5]  صحیفه امام، ج 4، ص 363 ـ 364. [6] همان، ج 8، ص 119. [7] همان، ج 10، ص 353. [8] صحیفه امام، ج 11، ص 177. [9] همان، ج 13، ص 359. [10] همان، ج 10، ص 278. [11] همان، ج 15، ص 67. [12] همان، ج 18، ص 242. [13] همان، ص 336. [14] همان، ص 197. [15] همان، ص 470. [16] جهاد اکبر، ص 30. [17] ر.ک: صحیفه امام، ج 13، ص 481. [18] صحیفه امام، ج 21، ص 441. [19] همان، ج 21، ص 98. [20] همان، ج 20، ص 338. [21] همان، ج 21، ص 418 ـ 419. [22] صحیفه امام، ج 12، ص 298. [23]) همان، ج 9، ص 4. [24] همان، ج 17، ص 235. [25] همان، ج 18، ص 132. [26] همان، ج 16، ص 142 ـ 143. [27] همان، ص 155. [28] همان، ج 18، ص 364. [29] همان، ج 9، ص 339. [30] همان، ج 20، ص 326.[31] همان، ج 11، ص 353. [32] همان، ج 18، ص 364. [33] مجله نامۀ جامعه، ص 10. [34] همان. [35] همان. [36] صحیفه امام، ج 16، ص 251 ـ 252. [37] همان، ج 21، ص 221. [38] همان، ج 17، ص 190. [39] همان، ج 13، ص 76. [40] همان، ج 21، ص 284. [41] همان، ص 402. [43] همان، ج 17، ص 139. [44] همان، ص 140. [45] همان. [46] همان. [47] همان، ج 19، ص 252. [48] همان، ج 18، ص 14 ـ 15. [49] همان، ج 20، ص 333 ـ 334. [50] همان، ج 21، ص 86. [51] سیرۀ آفتاب، ص 93. [52] صحیفه امام، ج 18، ص 471. 

انتهای پیام /*