امانت حکومت و مسئولیت در آموزه های دینی و بیانات امام خمینی(س)

از بزرگ ترین آفات یک نظام، عدم رعایت اهلیت ها در مدیریت است. مشکلی که پس از پیامبر برای جامعۀ اسلامی پیش آمد، به سبب عدم رعایت اهلیت بود؛ افرادی بر سر کار آمدند که شایستگی و کفایت لازم را برای ادارۀ امور نداشتند؛ به همین دلیل در اقامۀ حق کوتاهی کردند و سیره و سنّت پیامبر را به تعطیلی کشاندند.

کد : 50815 | تاریخ : 18/05/1393

حکومت و مسئولیت

در نظام اسلامی، انگیزۀ هرگونه پیوند اجتماعی صیانت پیوند بندگی با خدا است؛ لذا در تنظیم روابط اجتماعی بین انسان ها که بارزترین آن ها به صورت خدمات اداری و کارگشایی کارگزاران نظام اسلامی تجلّی می یابد، متخلّق بودن به اخلاق انسانی والاترین ملاک است؛ چنان که علی علیه السلام می فرمایند:

«علیکم بمکارم الأخلاق فإنّها رفعة».[1]

ارزش و اعتبار مردم به میزان مکارم اخلاق ایشان است. کسانی که عهده دار ادارۀ امور مردم می شوند بیش از دیگران به مکارم اخلاق نیازمند می باشند. هرچه حیطۀ مسئولیت آن ها وسیع تر گردد، بیش از دیگران به پایبندی به اصول اخلاقی نیازمندند.

رعایت اهلیت در قبول مسئولیت

نوع نگاه انسان به مسئولیت، از امور مهم در شکل گیری اخلاق مطلوب اداری است. قرآن کریم بر این اصل تأکید دارد که ادارۀ امور مردم امانت سنگینی است که باید به شایستگان و اهل آن سپرده شود.

«إِنَّ اللّه  یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُودُّوا اْلأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا»؛[2] همانا خداوند امر می کند شما را به این که امانات را به صاحبانشان برگردانید.

پس در هر مدیریتی و ادارۀ هر کاری باید اهل آن را یافت و امانت را به وی سپرد؛ چنان که در روایات داریم: «فالتمسوا ذلک من عند أهله»؛ آن را از اهلش بخواهید.

اگر کار به دست نااهل سپرده شود همه چیز تباه می شود و اگر امر مهمی مثل دین در میان باشد، دقت نظر بیش تر، ضرورت دارد.

از بزرگ ترین آفات یک نظام، عدم رعایت اهلیت ها در مدیریت است. مشکلی که پس از پیامبر برای جامعۀ اسلامی پیش آمد، به سبب عدم رعایت اهلیت بود؛ افرادی بر سر کار آمدند که شایستگی و کفایت لازم را برای ادارۀ امور نداشتند؛ به همین دلیل در اقامۀ حق کوتاهی کردند و سیره و سنّت پیامبر را به تعطیلی کشاندند. جلوس فرد بر مسندی که اهلیت آن را دارا نیست، سبب بدبختی خود او و تباهی امور مربوط به او می شود. حضرت امیر علیه السلام به شریح قاضی فرمود:

«یا شریح! قد جلست مجلساً لا یجلسه إلاّ نبیّ أو وصیّ نبیّ أو شقیّ»؛[3] ای شریح! تو در جایگاهی نشسته ای که نمی نشیند در آن منصب، مگر پیامبر یا وصیّ پیامبر یا شخص بدبخت.

بنابراین، اهل ایمان خود را در معرض مسئولیتی قرار نمی دهد که اهلیت آن را نداشته باشد. پذیرش کاری که در عهدۀ طاقت و توانایی انسان  مؤمن نیست، سبب ذلت و خواری او است. مؤمن عزیز است و خداوند ذلّت مؤمن را نمی پسندد و در ادارۀ امور نیز باید عزّت خود را حفظ کند. این دقت تا آن جا است که اگر به فردی مسئولیتی پیشنهاد شود و او بداند که فردی شایسته تر از او هست، هرگز خود را پیش نیندازد. وقتی فرد در جای مناسب خودش قرار نمی گیرد، مقهور و مغلوب کارها می شود.

یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان گفت: «ألا تستعملنی؟» آیا مسئولیتی به من واگذار نمی کنی؟ پیامبر دست بر شانۀ او زد و فرمود:

«إنّک ضعیف وإنّها أمانة وإنّها یوم القیامة خزی وندامة إلاّ من أخذها بحقّها وأدّی الذی علیه فیها»؛[4] تو ضعیف هستی و این پست ها امانت است و روز قیامت مایۀ رسوایی و پشیمانی است، مگر کسی که آن را آن گونه که باید، به عهده گیرد و وظیفۀ خود را در باره اش ادا کند.

شاخصۀ مدیریت صحیح و مبتنیِ بر سیرۀ ائمه علیهم السلام آن است که هر کس در مقام مناسب خود قرار گیرد؛ به گونه ای که توان ادارۀ درست امور را داشته باشد و کسی که کارهای بزرگ و مهم وی را درمانده نسازد و کثرت کارها او را آشفته خاطر نگرداند و مهم تر از همه امانت دار باشد.

امانت داری ملاک پذیرش مسئولیت

علی علیه السلام به مالک اشتر می فرماید:

«فاعمِد لأحسنهم کان فی العامة أثراً، وأعرفهم بالأمانة وجهاً»؛[5] بر آن کس اعتماد کن که میان همگان اثری نیکو نهاده و به امانت از همه شناخته شده تر است.

در قرآن کریم، اصولی ترین شرایط مدیریت به صورت کلی و فشرده در قدرت و امانت خلاصه شده است؛ آن جا که یکی از دو دختر شعیب گفت: «یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ اْلأَمِینُ»؛[6] پدر! او را استخدام کن؛ چرا که بهترین کسی است که استخدام می کنی؛ هم نیرومند ]و هم][ در خور اعتماد است.

بدیهی است منظور از قدرت، تنها قدرت جسمانی نیست، بلکه قدرت و قوّت بر انجام مسئولیت است. منطق اسلام این است که باید هر کاری به دست افراد نیرومند و امین باشد. آن ها که در سپردن مسئولیت ها و کارها، تنها به امانت و پاکی اکتفا می کنند به همان اندازه در اشتباهند که برای پذیرش مسئولیت تنها داشتن تخصّص را کافی بدانند. از دیدگاه امام راحل نیز هر کس در هر کاری باید امین باشد: هر کاری را که انسان عهده دار شد مسئول آن کار است. مسئول است در این که به راستی و امانت عمل کند. و مسئول است در این که با جدّیت و فعالیت عمل کند و با خلوص برای خدای تبارک و تعالی... و هر کس در هر جا هست و هر جا خدمت می کند، یکی از اموری که بسیار برای او لازم است، امانت است، امین باید باشد.[7]

البته باید توجه داشت، قدرت داشتن و امین بودن در کنار هم ارزشمند است؛ زیرا اگر فردی امین باشد، ولی امکانات نداشته باشد، قدرت انجام هیچ کاری را ندارد. اگر قدرت داشته باشد و امین نباشد، بیت المال را حیف و میل می کند.

محبوبیت و مقبولیت از آثار و پیامدهای امانت داری است که برای تصدی مسئولیت مهم است. عزیز مصر وقتی به امانت و توان و صداقت یوسف علیه السلام پی برد و خیانتی در او ندید، او را برای خود برگزید و با قاطعیت حکم صادر کرد: «وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قَالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مَکِینٌ أَمِینٌ»؛[8] و پادشاه گفت: یوسف را نزد من آورید تا وی را (مشاور) مخصوص خود قرار دهم. پس چون با او گفت و گو نمود، به او گفت: همانا تو امروز نزد ما دارای منزلتی بزرگ و فردی امین هستی.

خدمت به خلق

فلسفۀ وجودی حکومت، خدمت گزاری به مردم است. در نظام اسلامی نباید کارگزاران با مردم رفتاری ملوکانه داشته باشند، بلکه مقام و منصب خود را نعمتی بدانند که وسیلۀ خدمت گزاری به مردم است؛ چنان که امام راحل می فرمایند: شمایی که الآن به حکومت رسیده اید، [این[] حکومت نیست، خدمت گزار هستید. اسلام حکومت به آن معنا ندارد؛ اسلام خدمت گزار دارد.[9]

امام علی علیه السلام هنگامی که مالک اشتر را به فرمانداری مصر منصوب کرد، به وی نوشت:[10] از منت نهادن به مردم، به هنگام احسان بپرهیز. و بیش از  آنچه انجام داده ای کار خود را بزرگ مشمار. و از این که به آن ها وعده  دهی و سپس تخلّف کنی، برحذر باش؛ زیرا منت، احسان را باطل می سازد و بزرگ شمردن خدمت، نور حق را می برد و خلف وعده موجب  خشم خدا و خلق است. خداوند می فرماید: این موجب خشم  بزرگ تر نزد خدا است که بگویید و انجام ندهید.[11]

اصل مهم در خدمت گزاری آن است که اگر کاری انجام می شود، با میل و رغبت و به نحو مطلوب انجام شود. در اندیشۀ امام رحمه الله، حکومت اسلامی باید به گونه ای باشد که خودش را از ملت بداند، نه آن که خود را آقای ملت بداند. ایشان به کارگزاران نظام توصیه می فرمودند: خدمت گزار باشید به این ملتی که آن دست های خیانت کار را قطع کرد و این امانت را به شما سپرد... مقتضای امانت داری این است که آن را به طور شایسته حفظ کنید.[12] ما هرچه داریم از این ملت است.[13]

عهده دار شدن حکومت فی حد ذاته، شأن و مقامی نیست، بلکه وسیلۀ انجام وظیفه، اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام دربارۀ نفس حکومت و فرماندهی به ابن عباس فرمود: این کفش چقدر می ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزش تر است. مگر این که به وسیلۀ فرماندهی و حکومت بر شما، بتوانم حق... را برقرار سازم و باطل... را از میان بردارم.[14]

مصداق مهم انجام وظیفه خدمت به خلق می باشد. امام رحمه الله به فرزندشان فرمودند: خدمت به خلق را برای آن که خلق خدا هستند، بنمایی.[15]

حفظ اسرار مردم

در سورۀ انفال صریحاً از سه چیز نهی شده است: خیانت به خدا، رسول و امانت هایی که در میان مردم است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَخُونُوا اللّه  وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ».[16]

معروف در میان مفسران آن است که منظور از امانت خدا و پیامبران همان «اسرار» مسلمانان است که افرادی چون ابولبابۀ ضعیف الایمان به خاطر حفظ منافع شخصی خود و ترجیح مال و فرزند، اسرار نظامی مسلمانان را برای دشمنان سرسختی، چون یهود بنی قریظه، فاش ساخت. وی با غفلت از آن که اموال و اولاد وسیلۀ آزمایش است، آگاهانه خیانت نمود. بنابراین، امانت های الهی و مردمی چیزی نیست که انسان بتواند به بهانه های مختلف در آن خیانت کند.

به همین جهت، علی علیه السلام به مالک اشتر توصیه می فرماید که: در وضع منشیان و کارمندانت دقت کن و کارهایت را به بهترین آن ها بسپار و نامه های سرّی و نقشه ها و طرح های مخفی خود را در اختیار کسی بگذار که دارای اساسی ترین اصول اخلاقی باشد.

متأسفانه از مشکلات جامعۀ امروزی این است که برخی با زیر پا گذاشتن حقوق برادران دینی، در هتک حیثیت و ترور شخصیت مخالفان خود کوتاه نمی آیند و خطای شخصی آن ها را به همگان اعلام می کنند. به حریم خصوصی زندگی آن ها وارد می شوند و با شنود مکالمات تلفنی و ضبط نوار و یا تحت عنوان کشف جرم و یا کشف گناه از دیگران تجسّس می کنند و به دنبال اسرار مردم می گردند یا اسراری را که به آن ها رسیده است، به راحتی فاش می کنند، غافل از آن که تمامی این ها مصداق جرم و خیانت و گناه است.[17]

یکی دیگر از مصادیق خیانت در امانت مردم، عدم حفاظت از اسرار زندگی کسانی است که با آن ها در ارتباط هستیم و آگاهی ما از این اسرار با حضور در مجالس آن ها و یا همنشینی و مصاحبت آن ها حاصل می شود؛  لذا پیامبر صلی الله علیه و آله در توصیه ای به ابوذر می فرمایند: «یا أباذر! المجالس بالأمانة وإفشاء سرّ أخیک خیانة»؛[18] ای ابوذر! گفت و گوهایی که در مجالس خصوصی می شود، امانت است و افشای سرّ برادرت خیانت محسوب می شود.

باید توجه داشت، پایبندی به اصول اخلاقی، همچون پرهیز از غیبت، عدم تجسس در امور شخصی مردم، مراقبت و اعتدال در سخن گفتن، صبر و خویشتن داری در مقابل معصیت، در جلوگیری از افشای اسرار دیگران تأثیر بسزایی دارد.

اهمیت دادن به اموال مردم

رعایت امانت در همۀ موارد مطلوب و امری پسندیده است، اما از دیدگاه اسلام، امانت داری در اموال عمومی و سرمایه های معنوی و مادی که متعلق به جامعه است، اهمیت بیش تری دارد. علت این اهمیت نیز آن است که عده ای به اشتباه می پندارند، چون برخی سرمایه ها عمومی هستند، آنان آزاد هستند، هرگونه که می خواهند از این سرمایه ها بهره برداری کنند.

اگر داستان عقیل را به خاطر آوریم، آن جا که از برادرش علی علیه السلام تقاضا کرد کمی بر سهمیۀ وی از گندم بیت المال بیفزاید و ضابطۀ عدالت در تقسیم بیت المال را به خاطر رابطۀ برادری تغییر دهد؛ علی علیه السلام آهن تفتیده ای را نزدیک او برد و فریاد عقیل بلند شد، امام فرمود: «یا عقیل أتئنّ من حدیدة أحماها إنسانها للعبه وتجرنی إلی نار سجرها جبّارها لغضبه! أتئن من الأذی ولا أئنّ من لظی»؛[19] ای عقیل! از آهن تفتیده ای که انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ کرده است، ناله می کنی؛ اما مرا به سوی آتشی می کشانی که خداوند جبّار با شعلۀ خشم و غضبش آن را بر افروخته است! تو در این رنج می نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم!

در حکومت علی علیه السلام رعایت مساوات ایشان در توزیع بیت المال، مورد اعتراض بعضی از خودخواهان قرار گرفت. آن ها به حضرت علیه السلام پیشنهاد کردند که برای پیشرفت امر حکومت، در آغاز کار برای افراد صاحب نفوذ امتیازی از بیت المال قائل شود؛ چنان که در زمان خلفای قبل مرسوم شده بود. امام علیه السلام از این پیشنهاد ناراحت شده و فرمودند: آیا به من دستور می دهید که برای پیروزی خود، در حق کسانی که بر آن ها حکومت می کنم، از جور و ستم استمداد جویم... بخشیدن ناروا و صرف اموال ]بیت المال][ در مورد افراد غیر مستحق، تبذیر و اسراف است. این کار، ممکن است در دنیا باعث سربلندی انجام دهندۀ آن شود، ولی در آخرت موجب سرافکندگی وی می گردد.[20]

حفظ اموال عمومی

امام راحل همواره کارگزاران نظام را به حفظ بیت المال توجه می دادند: کسانی که متکفل حکومت هستند، که تا اندازۀ ممکن در بیت المال تصرف نکنند. یک درهمش در آن طرف حساب دارد؛ باید حساب بدهیم.[21]

یکی از برکات جمهوری اسلامی، تأسیس دیوان محاسبات در سال 1361 بود که در سال 1370 اصلاح شد. اختیارات وسیعی به دیوان محاسبات داده شده است تا با استفادۀ از ابزار ممکن، امور مالی کشور را تحت کنترل قرار دهد. قانونِ دیوان محاسبات به شکلی وضع شده است که امکان استفادۀ مطلوب از این قانون، برای حفاظت از بیت المال فراهم می باشد. مصادیق بیت المال در عصر کنونی متعدد می باشد، اما متأسفانه عدم رعایت اصل امانت از سوی افراد در سطوح مختلف آثار و پیامدهای منفی را به همراه داشته و دارد.

نمونه هایی عینی از عدم رعایت اموال عمومی و خیانت در بیت المال در جامعه ما ـ  که گاهی به نظر، ناچیز می آیند  ـ عبارتند از: عدم حفاظت از جنگل ها و مراتع و پارک ها؛ تخریب صندلی اتوبوس های شرکت واحد، نیمکت های مدارس و تلفن های عمومی؛ استفادۀ ناصحیح از اسکناس که از سرمایه های ملی می باشد، مصداقی از ضرر به اموال عمومی است. و نمونه های اجتماعی دیگری از تخریب اموال عمومی که در این مقال نمی گنجد.

باید توجه داشت، انگیزه های روانی ـ اجتماعی مختلفی در تخریب اموال عمومی وجود دارد که برای اصلاح آن، خانواده ها، رسانه ها و مراکز آموزشی باید فرهنگ سازی کنند. به منظور حفظ اموال عمومی باید الگوهایی صحیح ارائه شود. حفظ اموال عمومی با تمرین، تکرار و تشویق امکان پذیر است. این امر آموختنی و قابل اکتساب است، نه ذاتی و باید به افراد آموزش داد که فرقی بین اموال عمومی و اموال شخصی نیست. گاهی اوقات علت تخریب، پرخاشگری است که حذف زمینه های پرخاشگری نیز از وظایف مسئولان است. اموال و تسهیلات عمومی با مالیاتی که از مردم گرفته می شود و یا از درامدهای ملی که سرمایۀ عمومی است، تهیه شده است؛ به عبارتی، از جیب ما پرداخت شده است، پس تخریب اموال عمومی به نوعی تخریب اموال شخصی است.

بهره برداری شخصی از مسئولیت

احساس وظیفه، نسبت به امور مردم، باید به عنوان اصلی اساسی در ادای امانت، مورد توجه کارگزاران و کارکنان نظام قرار گیرد. علی علیه السلام به منظور تصحیح بینش اداری کارکنان، در نامه ای به اشعث بن قیس، استاندار آذربایجان، می نویسد: «إنّ عملک لیس لک بطعمة ولکنّه فی عنقک أمانة»؛[22] همانا کاری که به عهدۀ تو است طعمه ای برای تو نیست، بلکه امانتی است بر گردن تو.

به همین دلیل، رهبران دینی همواره در پی تبیین این مهم بوده اند که مسئولیت امانت است و ملک شخصی و طعمه ای برای بهره برداری شخصی نیست؛ چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی معاذ بن جبل را به زمامداری یمن فرستاد به وی سفارش فرمود: «وأنفذ فیهم أمر اللّه  ولا تحاش فی أمره ولا ماله أحداً فإنّها لیست بولایتک ولا مالک. وأدّ إلیهم الأمانة فی کلّ قلیل وکثیر»؛[23] امر خدا را در میان ایشان اجرا کن و کسی را بر دخالت در امور و مال مردم جرأت نده؛ زیرا این حکومت و اموال ملک (شخصی) تو نیست و در هر چیز کم یا زیاد، امانت را نسبت به ایشان ادا کن.

به تعبیر امام رحمه الله باید «این مقام را برای امت خرج کنیم».[24]

بنابراین، مسئولیت وسیله ای برای اصلاح امور امت است، نه انتفاع شخصی. اصلاح نیز بدون خیرخواهی و دلسوزی ممکن نیست؛ چنان که قرآن در توصیف دلسوزی پیامبر در مقام رهبری جامعه می فرماید: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ»؛[25] گویی، می خواهی خود را از غم و اندوه هلاک  کنی.

اگر این دلسوزی نباشد، رهبری و مدیریت حقیقی پیاده نخواهد شد. پس باید تکلیف را به بهترین وجه و با درایت و دقت انجام دهیم.[26] زیرا کار هر کس وسیلۀ آزمایش او است و هر کسی که در این دنیا پا گذاشت، مکلف به تکلیفی است و مورد آزمایش الهی است و خداوند به عنوان ناظر و رقیبی است که بر همۀ اعمال ما مراقبت دارد. پس نباید گمان کرد که کسی ما را نمی بیند، بلکه عالم محضر خدا است و کم کاری نیز از نظر خداوند پنهان نیست و در ادای مسئولیت، هر نوع کم  کاری مصداق خیانت است.

پرهیز از ثروت اندوزی غیر قانونی از طریق سوء استفادۀ از مسئولیت، عدم تغییر کاربری و بهره برداری نادرست از اموال عمومی، عدم کسب سودهای غیر مشروع و... نمودی از ادای امانت است. کسی که به انگیزۀ خدمت، قبول مسئولیت کرده است، نه برای کسب نان و آب، هرگز خود را به دریافت رشوه، به بهانۀ هدیه، آلوده نمی کند. اما گاهی انسان به دلیل حبّ نفس و علاقۀ به مال، در داوری بین هدیۀ واقعی و رشوه دچار اشتباه می شود. تعبیر قرآن از رشوه و مال حرام «سُحت» است: «وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ».[27]

سحت عبارت است از: پوستی که از اصل آن کنده شود و چیزی را که دارای پوست بوده برهنه می کند. بنابراین، کارگزار نظام اسلامی باید بداند که اموال حرام به بهانۀ هدیه، نظام را برهنه می کند و آن را مستأصل می کند و پیکر عریان آن را در معرض هر آسیبی قرار می دهد و اگر انگیزۀ خدمت به مردم تبدیل به خدمت به خود شود، زمینه ای برای بروز فساد در جامعه خواهد بود.

امانت داری ویژگی نخبگان جامعه

بر اساس آنچه بیان شد و با بررسی اندیشه های امام، می توان دریافت: مهم ترین ویژگی نخبگان مطلوب در دیدگاه ایشان، امین بودن افراد در نزد ملت و امانت داری ایشان است.[28] همین معنای مهم را خداوند در قرآن چنین بیان می کند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَخُونُوا اللّه  وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ»؛[29] ای مؤمنان! از خیانت به خدا و پیامبر بر حذر باشید و نیز در امانت های بندگان خدا خیانت نکنید.

انجام ندادن وظایف اجتماعی و عدم کارایی در پست و مقام و خدمت نکردن به مقتضای هر مسئولیت، مصداق خیانت است.

اهمیت رعایت اصل امانت تا آن جا است که قرآن خیانت در حق دیگران را ـ  در هر سطحی که باشد  ـ به عنوان خیانت به خویشتن و جان خود بیان کرده است: «وَلاَ تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللّه  لاَ یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّاناً أَثِیماً»؛[30] و از کسانی که به خویشتن خیانت می کنند، دفاع مکن که خداوند هر کس را که خیانتکار و گناه پیشه باشد، دوست ندارد.

نکته ظریفی که از آیه استفاده می شود این که: چون مردم در جامعه دینی در حکم امت واحدی می باشند و به منزلۀ اعضای یک پیکرند و اگر خیانتی به یک فرد شود گویی به همۀ افراد خیانت شده است و خائن به دیگران، به دلیل همبستگی با دیگران و عضویت در جامعه انسانی، در حقیقت به خودش خیانت می کند.

تعبیر دیگر قرآن در خصوص قبح خیانت در امانت مسلمانان این است که خائن با خیانت خود محشور می شود: «وَمَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَمَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمَا غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ»؛[31] و هیچ پیامبری را نَسِزد که خیانت ورزد و هر کس خیانت ورزد، روز قیامت با آنچه در آن خیانت کرده بیاید؛  آن گاه به هر کس [پاداش[] آنچه کسب کرده، به تمامی داده می شود. و بر آنان ستم نرود.

خداوند در آیۀ فوق هشدار می دهد که خائن هرگز از خطر خیانت خود  رهایی نمی یابد و قدرت کتمان آن را نیز نخواهد داشت. هرچند بکوشد با فریب و تزویر به خیانت خود سرپوش نهد یا آن را با هر دلیل واهی توجیه کند!

جمهوری اسلامی

در اندیشۀ امام راحل، جمهوری اسلامی به عنوان امانت الهی است.[32] و حفاظت از این امانت الهی واجب عینی است.[33] جمهوری اسلامی یعنی این که رژیم به احکام اسلامی و به خواست مردم عمل کند. بنابراین، با  پایبندی به احکام الهی و خدمت به مردم، در واقع حرمت این امانت حفظ شده است.

از آن جا که جمهوری اسلامی از برترین نعمت های الهی در عصر اخیر می باشد، شکر آن واجب است؛ زیرا در قاموس بندگی، اگر شکر نعمتی به جا آورده نشود و حدود آن رعایت نشود، بی شک معصیت صورت گرفته است و چه بسا موجبات زوال نعمت فراهم می شود. البته علاقۀ به نظام باید با هوشیاری و حفظ امانت باشد.

از آن جا که امام نهضت کربلا را مبدأ فاعلی انقلاب اسلامی می دانست، مکرر توصیه نمودند که نام کربلا و یاد سید الشهداء علیه السلام را احیا کنند؛ زیرا هرچه داریم از کربلا داریم و این نام و یاد را باید حفظ کرد. پس انقلاب که محصول خون سید الشهداء علیه السلام است، امانتی است که متعلق به ما نیست، بلکه به تعبیر امام امانتی است که باید به خلف شایسته سید الشهداء علیه السلام، حضرت مهدی (عج)، سپرده شود.[34]

آزادی

«ولا تکن عبد غیرک وقد جعلک اللّه  حرّاً»؛[35] بندۀ غیر از خودت مباش، در حالی که خداوند تو را آزاد آفرید.

خداوند از باب رحمت و لطف خود ما را آزاد آفریده است و یکی از اهداف بعثت پیامبران و ارسال رسل آن بود تا عوامل حبس و سلب آزادی  را از زندگی بشر بردارند و نغمۀ حرّیت را ساز کنند. قرآن دربارۀ پیامبر می فرماید:

«یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَاْلأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ»؛[36] پیامبر بارهای گران و زنجیرهایی را که بر دوش و گردن آن ها است، برمی دارد.

مراد از بار سنگین، چیزی است که مانع از فعالیت انسان می شود و انسان را حبس می کند و برای انسان محدودیت ایجاد می کند. هدف پیامبران، پاره کردن زنجیرهای جهل و نادانی و... از دست و پا و گردن انسان ها است.

علاقۀ انسان به آزادی نیز ریشه در فطرت انسان دارد و این گرایش نه تنها در انسان، بلکه در تمامی موجودات زنده وجود دارد. اگر پرنده ای را در قفسی از جنس طلا حبس کنند، خواندن را فراموش می کند و عمرش کوتاه می شود. داستان معروف طوطی و بازرگان و ترفندی که به کار برد و خود را به مردن زد تا رها شد، اشاره ای به معنای فوق است.

در دین آزادی رهایی از اسارت های دنیوی و التزام به صفات اخلاقی و حرکت در مسیر عبودیت است. و آزادۀ واقعی و امین این امانت الهی رنج زندان مادی را به جان می خرد تا حرّیت و آزادگی خود را حفظ کند؛ چنان که یوسف علیه السلام به اسارت هوس های زلیخا تن نداد. به زندان رفت، اما آزادی خود را به زندان نینداخت و گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ»؛[37] پروردگار من! زندان محبوب تر است برای من از آنچه مرا به سوی آن می خوانند.

آزادی هر کس رهین حاکمیت او در تحت عقل و شرع می باشد. تا وقتی تابع نفس و اسیر معاصی باشیم، برده و بندۀ این ها هستیم؛ مگر آن که از هوس برهیم و به آزادی برسیم. کلمۀ آزادی، واژه شناخته شده ای است که نیاز به تعریف ندارد. از دیدگاه اسلام انسان تا آن جا آزاد است که آزادی او موجب سلب امنیت و آرامش دیگران نگردد. هر یک از آزادی های فردی و اجتماعی نیز حد و ثغوری دارند. آزادی به گونه ای که ضرر به غیر نرساند.[38] در اندیشۀ امام آزادی نعمت بزرگ الهی است که به عنوان امانت الهی در اختیار انسان می باشد.[39] آزادی در رهنمودهای امام جلوه های گوناگونی دارد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

الف: رعایت قوانین اسلام: مردم آزاد نیستند که قانون را بشکنند. معنی آزادی این نیست که هر کس بر خلاف قوانین، بر خلاف قانون اساسی یک ملت، بر خلاف قوانین ملت هم هرچه دلش می خواهد، بگوید. آزادی در حدود قوانین یک مملکت است. مملکت ایران، مملکت اسلامی است و قوانین ایران، قوانین اسلام است.[40]

بنابراین، هر کجا به اسم آزادی، قوانین اسلام زیر پا گذاشته شود، خیانت محسوب می شود.

ب: انجام کارهای صحیح و مشروع و نفی فساد و فحشا: آزادی در  حدود قوانین شرعی و کارهای عقلانی مطلوب است هر فردی نمی تواند به بهانه آزادی هر کاری را انجام دهد.[41] بعضی از کارها اشاعه فساد، فحشا و از گناهان کبیره محسوب می شود و مرتکبین هر یک از امور فوق مجرم و مستحق تعزیر شرعی هستند و بعضی از آن ها موجب حد شرعی هستند.[42] ما آزادی مطلق خواهیم داد، نه برای فساد و آزاد نیستیم که فساد کنیم. هیچ انسانی آزاد نیست که کار خلاف عفّت کند.[43]

به همین دلیل امام رحمه الله بر وجود پیشگیری از آزادی به شکل غربی آن تأکید فراوانی داشتند. ایشان با بیان نتایج آزادیِ غربی، مهم ترین شاخصۀ این آزادی را بی دینی، بی بندوباری و اهانت،[44] معرفی می کنند.

ج: آزادی بیان: در خصوص آزادی بیان نیز ایشان می فرمایند: اگر مضر به حال ملت نباشد بیان همه چیز آزاد است، چیزهایی آزاد نیست که مضر به حال ملت ما باشد.[45]

یک وقت انتقاد است؛ یعنی انتقاد سالم است، این مفید است؛ یک وقت انتقام است نه انتقاد، این نباید باشد، این با موازین جور در نمی آید.[46]

انتقاد سازنده آزاد است، اما توطئه آزاد نیست. و نیز انتقاد باید در محیطی آرام و با آرامش خاطر بیان شود. انتقاد برای ساختن است؛ اگر با هیاهو و جار و جنجال همراه باشد، عقل را ضایع می کند و قوۀ غضبیّه ـ  که از بدترین قوای نفسانی است  ـ بر انسان مسلّط می شود و مسائل را مشکل تر ی کند.[47]

البته ضروری است که روحیۀ پذیرش انتقاد را در خود ایجاد کنیم و به استقبال انتقاد سازنده برویم و همۀ منتقدان را دشمن نپنداریم. از طرفی حضرت امام با تأکید بر صحت اخبار می فرمایند: اسلام دین مستند به برهان و متکی به منطق است و از آزادی بیان و قلم نمی هراسد.[48]

به شرط آن که هر قلم یا هر قدم، ابزاری برای خیانت نباشد. به همین دلیل، امام با تکیه بر اصل عدم خیانت، مطبوعات را از تبلیغات سوء بر حذر می دارد و بر صحت اخبار توسط رسانه ها تأکید می نماید و می فرماید: رادیو و تلویزیون موظفند اخباری را نقل کنند که صد در صد صحت آن ثابت می باشد و برای عدم اضطراب و تشویش اذهان، اخبار را از غیر منابع موثق نقل ننمایند.[49]

مسائل را آن طوری که هست پخش بکنند.[50]

ساختن خبرهای دروغین یکی از حربه های نظام های استعماری است که به وسیلۀ آن جوّ کاذبی ایجاد می کنند و با اغفال مردم ناآگاه آن ها را گمراه  می کنند تا سرمایه های آنان را به تاراج ببرند. قرآن دستور می دهد:

«إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَاٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ»؛[51] هنگامی که اخباری را به شما می رسانند، بدون تحقیق دست به هیچ اقدامی نزنید؛ زیرا عمل کردن بدون تحقیق، عین جهالت و نادانی است و سرانجام آن ندامت و پشیمانی است.

آرای مردم

از پیامدهای جمهوری اسلامی حضور آزادانه مردم در انتخابات مختلف از زمان پیروزی انقلاب تاکنون می باشد. آرای مردم نقش اصلی در تعیین و گزینش افراد مورد نظر را داشته است. امام راحل آرای مردم را به عنوان یکی از امانت هایی می داند که باید در حفظ آن کوشید.[52]

وحدت کلمه

نعمت نظام اسلامی و حکومت اسلامی با هیچ معیاری ارزیابی نمی شود. به برکت انقلاب اسلامی، حاکمیت استعمار در ایران به پایان رسید و روحانیت، اسلام و مسلمین به مجد و اعتلا رسیدند و اسلام فراموش شده، ظهور کرد. و با ظهور خود کلمۀ توحید را به ارمغان آورد و با محوریت کلمۀ توحید، توحید کلمه را آفرید و فکرها را احیا کرد و مردم را از تشتّت و تفرق رهایی بخشید. خداوند در سایۀ حبل اللّه  مردم را متحد کرد. بنابراین، وحدت کلمه امانتی است که باید آن را حفظ کرد و از هرگونه اختلاف داخلی باید اجتناب نمود و با حفظ وحدت و اطاعت از عترت، در مقابل دشمنان نظام ایستاد و از جمهوری اسلامی دفاع کرد.

امام علت اصلی و منشأ اختلافات را هوای نفس می داند و می فرماید: اگر کارهایتان از الوهیت سرچشمه نگیرد و از وحدت اسلامی بیرون بروید، مخذول می شوید.[53]

از این جهت که دست خدا در کار است، باید شما و ما و همه کاری بکنیم که این دست رحمت بسته نشود؛ از روی سر ما برداشته نشود. و آن کار  این است که همان طوری که تا حالا همه با هم بودیم و یداللّه  مع الجماعه و همه برای خدا بود و خدای تبارک و تعالی عنایت فرمود... الآن هم توجهمان به همان مقصد باشد.[54]

منبع: امام خمینی رحمه ‏الله و مفاهیم اخلاقی، ج10، ادای امانت، سیده طاهره آقامیری، صص 95-126 (با اندکی تلخیص)



[1] بحار الانوار، ج 75، ص 53. [2] نساء (4): 58. [3] الکافی، ج 7، ص 406. [4] صحیح مسلم، ج 6، ص 6. [5] نهج البلاغه، ص 580، نامۀ 53. [6] قصص (28): 26. [7]  صحیفۀ امام، ج 17، ص 237 ـ 238. [8] یوسف (12): 54. [9] صحیفۀ امام، ج13، ص 202 ـ 203. [10] نهج البلاغه، ص 591، نامۀ 53. [11] صف (61): 3. [12] صحیفۀ امام، ج 18، ص 78 ـ 79. [13] همان، ج 13، ص 196. [14] ولایت فقیه، ص 44. [15] صحیفۀ امام، ج 19، ص 119. [16] انفال (8): 27. [17] ر.ک: صحیفۀ امام، ج 17، ص 140. [18] بحار الانوار، ج 74، ص 89. [19] نهج البلاغه، ص 461، خطبۀ 224. [20] همان، ص 238، خطبۀ 126. [21] صحیفۀ امام، ج 19، ص 374. [22] نهج البلاغه، ص 484، نامۀ 5. [23] تحف العقول، ص 19. [24] صحیفۀ امام، ج 14، ص 214. [25] کهف (18): 6. [26] ر.ک: صحیفۀ امام، ج 21، ص 89. [27] مائده (5): 63. [28] ر.ک: صحیفۀ امام، ج 17، ص 238. [29] انفال (8): 27. [30] نساء (4): 107. [31] آل عمران (3): 161. [32] ر.ک: صحیفۀ امام، ج 12، ص 416؛ ج 15، ص 249. [33] همان، ج 19، ص 486. [34] ر.ک: همان، ج 8، ص 526 ـ 528. [35] نهج البلاغه، ص 532، نامه 31. [36] اعراف (7): 157. [37] یوسف (12): 33. [38] ر.ک: صحیفۀ امام، ج 8، ص 96. [39] همان، ص 37. [40] صحیفۀ امام، ج 7، ص 535. [41] ر.ک: همان، ج 8، ص 120. [42] همان، ج 17، ص 140. [43] همان، ج 8، ص 283. [44] همان، ج 8، ص 96 ـ 97؛ ج 9، ص 344. [45] صحیفۀ امام، ج 5، ص 520. [46] همان، ج 19، ص 362. [47] ر.ک: همان، ج 14، ص 366. [48] صحیفۀ امام، ج 10، ص 81. [49] همان، ج 13، ص 228. [50] همان، ج 11، ص 203. [51] حجرات (49): 6. [52] ر.ک: صحیفۀ امام، ج 6، ص 408. [53] صحیفۀ امام، ج 18، ص 135. [54] همان، ج8، ص 77.

انتهای پیام /*