دکتر بهرام اخوان کاظمی

شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی(س) و کرامت انسانی

به نظر می رسد که میان شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی(س) با کرامات انسانی و رعایت آن، مطابقت و تعامل کامل وجود داشته و امام(س) به عنوان مصداق انسان کامل، نه رهبری کاریزماتیک، به منتهای حد، مراعی این کرامت ها بوده اند و به همین دلیل، رهبری ایشان واجد بیشترین تأثیر عمومی گشته است.

کد : 50819 | تاریخ : 11/05/1396

 دکتر بهرام اخوان کاظمی

رهبری امام خمینی(س) به گونه ای است که بسیاری نظریه پردازان و صاحب نظران  داخلی و خارجی، به دنبال تبیین تئوریک ماهیت این رهبری و علت تأثیرگذاری عمیق  آن بوده اند. از رایج ترین قالب های تئوریکی که این اندیشمندان برای چنین تبیینی  انتخاب کرده اند، نظریة کاریزمایی ماکس وبر است. متأسفانه بیش تر اندیشمندان داخلی  و خارجی، به ویژه صاحب نظران موافق انقلاب اسلامی، از این قالب تئوریک، برای  تشریح نوع و جنسیت رهبری امام و نحوة تأثیر آن بر مردم سود جسته یا سعی کرده اند  که با بازسازی این نظریه، آن را برای چنین کاربرد و تطبیقی آماده سازند.[2]

 این در حالی است که در نظریة کاریزمایی، به ویژه در تفسیرهای بعدی آن، رهبری  و سلطة کاریزمایی، سلطه ای ضد عقلانی، و منافی کرامت انسانی، بسیج گرا، توده ای،  احساسی، ضد دموکراتیک و مخصوص نظام های جامع القوا (توتالیتر) و فاشیستی  قلمداد شده است.

از آنجا که در عموم تلقی ها، نظریة رهبری کاریزمایی، به عنوان الگویی غیر انسانی،  مشئوم و مغایر با کرامت های انسانی به شمار آمده است، تبریر ساحت امام(ره) از این  شیوة مردودِ رهبری، به گونه ای بسیار روشنگرانه، بر تبیین دقیق جایگاه کرامات انسانی  در شخصیت و شیوه رهبری ایشان دلالت خواهد داشت.

به نظر می رسد که میان شخصیت و شیوة رهبری امام خمینی(ره) با کرامات انسانی  و رعایت آن، مطابقت و تعامل کامل وجود داشته و امام(ره) به عنوان مصداق انسان  کامل، نه رهبری کاریزماتیک، به منتهای حد، مراعی این کرامت ها بوده اند و به همین  دلیل، رهبری ایشان واجد بیشترین تأثیر عمومی گشته است.

گفتار نخست: ایرادات علمی و عملی نظریة رهبری کاریزمایی

 ماکس وبر (1864 - 1920)، اصلی ترین نظریه پرداز تئوری رهبری کاریزماتیک[4] به  شمار می آید. وی در کتاب اقتصاد و جامعه، در مبحث توضیح انواع اقتدار و مشروعیت و تبیین چرایی و چگونگی اطاعت انسان ها، به ارائه این نظریه پرداخته و این الگوی انتزاعی و ذهنی را طرح کرده است.

ناقدان نظریة وبر، این نظریه را موهوم و تا حد افسانه تنزل داده، تعمیم ناپذیری کاریزما از حیث صفات و مصادیق و اختصاص بی دلیل رهبری کاریزماتیک به مردان را از ضعف های علمی آشکار آن به شمار آورده اند و در کنار این نقائص، آشفته سازی و تحریف آرای وبر نیز وجود داشته است. تا جایی که این نظریه توسط مفسران بعدی، همانند تالکوت پارسونز، از مبادی و اصالت خویش منحرف و با تعابیر، معانی و مصادیق متعدد و تا اندازه ای متباین بیان گشته است. این در حالی است که این تعابیر و تفاسیر جدید در اشارات و آثار وبر، وجود خارجی و عینی ندارد و این تفسیرهای پسینی از آثار و نظریة او، موجب آشفتگی بیش تر نظریات وبر و از جمله تئوری کاریزمای وی شده که پیشاپیش از عدم انسجام و بیان جامع و نابسامانی در رنج بوده است؛ افزون بر آنکه جامعه شناسان سیاسی در عصر پیچیده و منظور دولت های جدید امروز، دیگر نقش چندانی برای کاریزما قائل نبوده، به بیهودگی و ناکارایی رهبر کاریزمایی معتقدند. تمام این نقدها از نظریة مزبور، بیانگر فقدانِ صلاحیت این نظریه موهوم و تعمیم ناپذیر، به عنوان شاخص و سنجه ای برای ارزیابی مدل های رهبری و از جمله الگوی رهبری امام خمینی است که این انطباق، از اساس نادرست، توهم زا و موهن است.

گفتار دوم: مقام مرجعیت، خاستگاه و ضامن کرامات انسانی

در طول تاریخ سیاسی اسلام، همواره مذهب تشیع، به واسطه عدالت خواهی و ظلم ستیزی، رهبری بسیاری حرکت ها و جنبش های انقلابی و مردمی را بر عهده داشته است و بدیهی است که بسیاری از روحانیون و رهبران روحانی شیعی نیز به ویژه در یکصد سال اخیر، این گونه جنبش ها را علیه استبداد داخلی، همانند انقلاب مشروطه و علیه استعمار خارجی، همانند نهضت تنباکو، هدایت و فرماندهی کنند. روحانیت و در رأس
آنها مراجع تقلید، معمولاً از طبقات فقیر و محروم جامعه برخاسته و رنج توده های اجتماعی را لمس کرده و با آن بزرگ شده اند.

به طور طبیعی، استقلال مالی از نظام سیاسی و تأمین معاش توسط مردم، به روحانیون شیعی و رهبران آن ها کمک کرده است که بتوانند فارغ از هر گونه نگرانی و دغدغه، فعالیت های سیاسی - مذهبی خود را بر پایة منویات اسلام انقلابی تشیع انجام داده و همواره مدافع کرامات انسانی و پناهگاه مردم و ضامن مصالح آنها در قبال دستگاه های حاکمة مستبد و جائر باشند و بدیهی است که مراجع شیعی با ده ها سال مجاهدت
نفسانی و حیات علمی و ربانی، از چنین جایگاهی برخوردار گردند. بر همین منوال، بر خلاف رهبران کاریزمایی، «مشروعیت رهبری» امام خمینی(ره)، نه فقط به دلیل داشتن صفات صرفاً شخصی، بلکه به دلیل قرار گرفتن در جایگاهی دینی و مرجعی بود که مردم مسلمان شیعه، گوش جان به فرامین ایشان سپرده بودند و اطاعت از وی را بر خود فرض می شمردند، به همین دلیل نیز در همان آغاز نهضت، امام(ره) قابلیت مرجعیت در بسیج آحاد مردم را به اسلام خواهی و مردمی بودن فقهای اسلام نسبت می دهد.[5]

 از دیگر وجوه تمایز رهبری استثنایی و کرامت محور امام خمینی(ره)، با بسیاری رهبران انقلابی یا کاریزمایی جهان، وجه مقبولیت عمومی، همه گیری، و جاذبة عام رهبری ایشان برای کلیه اقشار و گروه ها در نهضت اسلامی[6] بود که این مقبولیت، حتی در مدت کوتاهی به بخش هایی از امت اسلامی و حتی ملل ستمدیده تسرّی یافت. این در حالی است که بسیاری رهبران به اصطلاح انقلابی و کاریزمایی، با انواع شیوه های سرکوب و تهدید، با خلق ها و ملت های خود مواجه شده و مقبولیت آنها را با انواع شیوه های تهدید، تطمیع و تبلیغات عوام فریبانه به دست آوردند. تجربة رژیم های توتالیتری چپ در شوروی سابق و رژیم های توتالیتر راست گرا در آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی، مؤید این ادعاست.

 گفتار سوم: امام خمینی، مظهر کرامت و انسان کامل

از واقعیت های بارز درباره شخصیت امام خمینی(ره) و شیوة رهبری ایشان آن است که تأثیرگذاری گستردة این شخصیت و الگوی رهبری مزبور در انقلاب اسلامی، به دلیل موهوماتی مانند ویژگی های کاریزماتیک نیست. بلکه ناشی از آن است که به اعتراف بسیاری صاحب نظران، وی مصداق انسان کامل و شخصیتی خود ساخته، مهذب و با کرامت بود که تنها در دامن فرهنگ اسلام شیعی امکان پرورش و بروز آن وجود داشته است. مقام معظم رهبری در این باره می فرماید:امام به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست.[7]

شهید مطهری نیز از کسانی است که با تعابیری مانند قهرمان قهرمانان، روح ملت و تجسم ایده های عالی جامعه از امام خمینی یاد کرده است و این انسان کامل را چنین ستوده است:

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست، نام او، یاد او، شنیدن سخنان او، روح گرم و پرخروش او، اراده و عزم آهنین او، استقامت او، شجاعت او، روشن بینی او، ایمان جوشان او که زبانزد خاص و عام است؛ یعنی ان جانان، قهرمان قهرمانان، نور چشم و عزیز روح ملت ایران، استاد عالیقدر و بزرگوار ما حضرت آیت اللَّه العظمی خمینی أدام اللَّه ظلّه حسنه ای است که خداوند به قرن ما و روزگار ما عنایت فرموده و مصداق بارز و روشن: «انّ اللَّه فی کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف المبطلین» است.[8]

[در نهضت ما] تمام قشرها و طبقات مختلف ملت ایران، [امروز] در روحانیت تجسم پیدا کرده است و روحانیت در آن شخص بسیار بسیار بزرگ تاریخی که نامش و یادش قلب مرا به لرزه می آورد؛ یعنی استاد بزرگوار ما آیت اللّه  العظمی آقای خمینی... کم تر در تاریخ سابقه دارد که ملتی و خواسته های ملتی در یک فرد این چنین تشخص و تجسم پیدا کند و این همیشه در جایی است که آن فرد از فردیت خویش خارج شده است و تجسم ایده های عالی جامعه است.[9]

 امام(ره) انسان متکاملی[10] بودند که روح الهی خویش را به حقیقت وارستگی آراسته بودند. با آنکه از بهترین استعداد و زمینة مناسب امکانات برای رسیدن به انواع مظاهر دنیا برخوردار بودند؛ ولی هیچ گاه به دنبال دنیا نرفته، بلکه از آن گریزان و رویگردان بودند. درست به همین دلیل و به مشیت خداوند، دنیا در تمام مظاهر گوناگونش، به ایشان روی آورد و به اوج محبوبیت، شهرت، قدرت و امکانات دنیا دست یافتند. در این مرحله نیز امتحانی نیکو دادند. ایشان همة آنچه در راستای وارستگی و خلوص و خدمت به دین خدا و بندگان او به دست آورده بودند، فقط و فقط در راه خدا صرف کردند و هرگز هیچ گونه، اثری از کم ترین دلبستگی به ریز و درشت و خرد و کلان امور دنیوی در ایشان مشاهده نشد، چرا که او خانه را به صاحبخانه تسلیم کرده، دل را یکپارچه به محبوب سپرده بود و نه «خود»ی برای خود می پنداشت؛ نه دلی برای «خود» تا چیزی را جز «خدا» برای خود بخواهد یا آنکه به چیزی جز خدا دل سپارد.[11] 

آیت الله فاضل لنکرانی در مقاله ای با عنوان اما مصداق انسان کامل، ضمن تبیین این  موضوع اظهار می دارند: در طول تاریخ تشیع و جهان اسلام، نمی توانیم بدیلی برای حضرت امام خمینی  پیدا کنیم... امام بزرگوار جداً مصداق «انسان کامل» بودند؛ یعنی همة فضایل انسانی را داشتند. امام در تمامی مراحل زندگانیشان نسبت به شاگردان، دوستان و خانواده شان آنچه را که شایسته یک انسان کامل بود، مراعات می کردند.[13]

 «یرواند آبراهامیان» نیز یکی از دلایل تأثیر گذاری رهبری امام و کسب همبستگی بی شائبه پیروان وی را در این می داند که «او مظهری از همت، صداقت، زیرکی سیاسی و به طور کلی تقوای امام علی(ع) بود».[14]

گفتار چهارم: نگرش «الهی» و «مدنی» به مردم

 در بسیاری تحلیل های موجود دربارة رهبری کاریزمایی و حتی از نظر خود وبر، مریدان شخصیت کاریزمایی و به عبارت دیگر، پیروان و «فرزدگان» او، از صنف «جامعة توده ای»[15] و نه «جامعه مدنی»[16] به حساب آمده اند. جامعة توده ای در حقیقت توده های فاقد شعور، بینش و منفعلند که کورکورانه به رهبر مزبور وفادار بوده، چشم و گوش بسته، و تا پای جان از او حرف شنوی دارند. افراد بیماری که ناامنی های روانی و انفعال
سیاسی و اجتماعی خود را با پناه بردن به رهبر پناه بخش، با کیش شخصیت و قهرمان ناجی، مرتفع می سازند و عقل و عاطفه و عمل خود را تسلیم رهبر می کنند تا با رهبری او، به ناکجاآبادهای کاذب و نجات بخش رهنمون شوند که در عمل نیز جان و مال خود را در این مسیر سراب گونه، به نابودی می کشانند.

 حال باید بررسی کرد که آیا مردم تحت رهبری امام خمینی، از صنف جامعه توده ای بودند یا به عکس از گونه جامعه مدنی؟

 تجربة انقلاب اسلامی و حضور فعالانه مردم، در بیش از یک ربع قرن، پس از پیروزی انقلاب و تلاش های اسلام خواهانه، برای انجام تکلیف شرعی در کلیه مقاطع و فراز و نشیب های نهضت، به خوبی بیانگر رشد و بلوغ فکری و عملی مردم بوده است و به هیچ وجه نمی توان بین مردم آگاه، مقاوم و با فرهنگ را با پیروان نهضت های فاشیستی آلمان هیتلری و ایتالیایی موسولینی و سایر پیروان رهبران کاریزمایی مقایسه کرد. مردمی با تمدن چند هزار ساله، با تداوم فرهنگی پویا و گسست ناپذیر که ریشه های آن در تمدن کهن ایرانی و فرهنگ بارور اسلامی نهفته است. بدیهی است، به چنین مردمی نمی توان، جامعة توده ای و اجتماعی بیمار لقب داد. از سویی نوع نگرش امام خمینی به مردم ایران، به بهترین وجه، گواه مدعای پیشین است.

از ویژگی های مهم دیدگاه و سلوک عرفانی امام خمینی، بعد مردمی آن است. در توضیح این مطلب، مقدمتاً باید به تلقی خوش بینانه و قدسی ایشان از انسان پرداخته شود. امام همة موجودات عالم و از جمله انسان را جلوه خدا می دانست و اگر خدا نور است، انسان نیز ظهوری دارد که بر گرفته از خداست و انسان هم نور است.[17] ایشان انسان را موجودی ملکوتی می دید؛ تلاش های این موجود را نیز به صورت مبارزه و مجاهدة کسی که قصد بازگشت به اصل خویش را دارد و در پی رفع موانع برای وصول به این اصل است، تعبیر می کرد. از این رو جهاد در نظام فکری امام، تلاشی است که انسان ملکوتی برای رفع موانع درونی و بیرونی و حجاب هایی که او را از صعود به مبدأ نور باز می دارد، انجام می دهد؛[18] از این منظر، نخستین گام انسان برای خروج از بیت نفس، قیام برای خدا است و حکومت وسیله ای است تا انسان را به مرتبة الهی برساند و هدف مکتب های توحیدی آن است که مردم را از ظلمت های ماده به نور بکشند و آنها را از اسارت نفس و شیطان به حزب اللَّه وارد کنند و آنها را تربیت الهی و انسانی کرده، به بالاترین مقاماتی که در وهم نیز نگنجد، برسانند:[19]

اساس عالم بر تربیت انسان است. انسان عصارة همه موجودات است و فشردة تمام عالم است. و انبیا آمده اند برای اینکه این عصاره بالقوه را بالفعل کنند و انسان یک موجود الهی بشود این موجود الهی تمام صفات حق تعالی در اوست و جلوه گاه نور مقدس حق تعالی است.[20]

در مباحث سیر و سلوک و عرفان، بسیاری بر این عقیده اند که کمال معرفت، جز از راه انزوا و فاصله با مردم حاصل نمی شود. این در حالی است که عرفان مردمی امام، در نقطة مقابل این طرز فکر قرار دارد. «در عرفان امام مردم پذیرای همه مدارج عرفانی بودند، امام معتقد بود که شخصیت عارف، در این ارتباط بارور می شود...».[21] به عقیدة ایشان، عرفان واقعی از بستر ارتباط با مردم شکل می گیرد. «امام خدمت به مردم را عرفان می دانست. ایشان درک روح مردم را عرفان می دانست و معتقد بود که اگر آدم در خدمت مردم باشد، آن عرفان بارورتر خواهد شد.[22]

از مهم ترین دستاوردهای سیاسی عرفان مردمی امام، اعتماد و خوش بینی به هدایت همه انسان ها و شعور و استعداد آنها در درک و رهروی حق است. همچنان که ایشان نظر حقارت آمیز در بندگان خدا و ناچیز شمردن اعمال مردم را از مظاهر عجب و موجب هلاکت انسان می دانست.[23] امام همة موجودات، به ویژه انسان ها را شایستة نظر رحمت و محبت می دانست، زیرا آنها مورد رحمت پروردگار عالمیان هستند و فقدان چنین بینشی را مایه نقص و نشانه کوته ­بینی و کوته ­نظری می دانست.[24] این گونه دیدگاه ها امام را وادار می کرد که در جهت مصالح الهی و دنیوی مردم، با جدیّتی امیدوارانه و با روحیه ای خستگی ناپذیر، از فکر انگیزش و بیداری وجدان های خفتة مردم در دوران مبارزه مأیوس نگردد و بر خلاف بسیاری از علمای معاصر خویش، جوهرة آنان را در مبارزه برای اقامه حکومت، قابل اتکا بپندارد. به همین دلیل در نظرگاه و سیره عملی ایشان، مردم، پس از رکن الهی، رکن دوم نهضت و پیروزی آن را تشکیل می دهند.[25] و برای همراه کردن مردم با نهضت، باید قلوب آنها را فتح کرد و دل آنها را به دست آورد و اسلام رگ خواب مسلمان است و با تمسک و عمل به این آیین، می توان آنها را به سوی خود جلب کرد.[26] در همین راستا، امام اعتقاد عمیقی به ضرورت روشنگری و بیدار سازی توده های مردم داشتند. به عقیدة ایشان بدون آگاهی بخشی به مردم، به ویژه در زمینه آشنایی آنها با اسلام و همچنین جنایات رژیم خودکامة پهلوی، نمی توان از آنها انتظار مبارزه و قیام برای حفظ اسلام و مصالح مختلف را داشت.

گفتار پنجم: رهبری مصلح با تفکر جهانی

تفکر و عمل بسیاری رهبران دنیا، به ویژه رهبران به اصطلاح کاریزمایی، محصور در زوایای تنگ نژادی، صنفی، حزبی، طبقاتی و ایدئولوژیک بوده است و معمولاً به هیچ وجه مصالح خارج از این محدوده ها را لحاظ نمی کرده اند. تاریخ هنوز از یاد نبرده است که هیتلر و موسولینی، چگونه با کیش، شخصیت و نژادگرایی، خود را تبلور نژاد برتر و حزب واحد به شمار آورده، آنگاه در راستای زیاده طلبی های ملی و نژادی، با امپریالیسم ایدئولوژیک و نژادی، جهان را به خاک و خون کشیدند.

به شهادت تاریخ، امام خمینی رهبر و مصلحی متمایز از تمام رهبران، به ویژه رهبران کاریزمایی بود که اندیشه متعالی و عمل وی دارای بُعدی جهانی و فراتر از حصارها و زوایای تنگ نژادی، ایدئولوژیک، حزبی، منطقه ای، طبقاتی و... بود؛ همچنان که در وصیت نامه خویش می فرماید: و آنچه لازم است تذکر دهم آن است که وصیت سیاسی الهی این جانب اختصاص به ملت عظیم الشأن ایران ندارد، بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامی و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب می باشد.[27]

در فراز پایانی و مهم این بخش از وصیتنامه، ملاحظه می شود که امام با نوید حکومت جهانی آتی اسلامی، آن را فارغ از نژاد پرستی و خود محوری دانسته، کشورهای غیر مسلمان را به گونه نظام های فدرالیستی مدرن، با تعبیر «جمهوری های آزاد و مستقل» یاد کرده است و این نشان از مقام و منظر مصلحانه ایشان در نگرش به دنیا و لحاظ مصالح و منافع جهانیان دارد.

 از سویی، ویژگی های شخصیتی امام، ایشان را برای کسب منزلت اجتماعی عام، از داشتن حزب سیاسی بی نیاز می کرد؛ از این رو، ایشان برای پیروزی قیام خود، سرپرستی هیچ حزب و دسته ای را نپذیرفت و خود را گرفتار محدودیت های حزبی نساخت. امام چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی می گوید: متذکر می شوم که ما با هیچ جبهه و دسته ای رابطه نداشته و نداریم و هر کس و یا هر گروهی که مسائل ما را نپذیرد، او را نمی پذیریم.[28]

در نتیجه رهبری امام به یک صنف، یا قشر، یا گروه، محدود نمی گردید، بلکه عملاً طیف گسترده ای از مردم که در میان آنها همة لایه های اجتماعی به چشم می خوردند، در پشت سر ایشان قرار گرفتند. همین امر بازخورد بسیار مناسبی برای فراگیر شدن جنبش مردمی امام بود. جنبش اسلامی کنونی ملت ایران، همة جامعه را در بر گرفته و به همین صورت هم به پیش می رود.[29] چنان که در ایام نهضت هم می فرمودند.

گفتار ششم: منبع مشروعیت، الهی نه کاریزمایی

چنان که پیش تر گذشت، در آرای وبر و تفسیرهای وبری، ویژگی های کاریزماتیک یکی از منابع مشروعیت ساز اعمال اقتدار و سلطه معرفی شده است. این اعتقاد طرح گردیده که وجود این ویژگی های شخصیتی، اعمال قدرت را از سوی شخصیت ها و رهبران کاریزماتیک بر جامعه مشروعیت می بخشد و اطاعت مردم وابسته به این خصوصیات کاریزماتیک و تأثیر آنها است و وجاهت قدرت و مشروعیت اعمال آن در گرو ویژگی های کاریزماتیک رهبران است. اما آیا در سیرة نظری و عملی امام خمینی(ره)، منبع مشروعیت و اقتدار، به همین شکل توجیه و تعریف می شود؟ بدیهی است که پاسخ این پرسش منفی است و این پاسخ منفی یکی از براهین محکم در عدم صحت مقایسه الگوی رهبری امام با مدل رهبری کاریزمای وبری است.

به طور کلی، میان دو نوع رهبری شیعی و رهبری کاریزماتیک، فرق های ماهوی وجود دارد؛ از جمله اینکه مشروعیت رهبران کاریزمایی بر خصوصیات شخصی و انگیزش احساسات و عواطف مردم استوار است؛ در حالی که مشروعیت رهبران شیعی بر حکم شرع و عقل متکی است و منشأ آن، ضوابط و قوانین الهی و در درجة دوم خواست و اراده مردم است.

 منبع مشروعیت حکومت اسلامی از نگاه امام خمینی، نه شخصی و نه کاریزماتیک، که منحصراً امری الهی است و حتی حق الناس نیست؛ منشأ حاکمیت فقط خدای سبحان است و جز او، هیچ کس حق حکومت ندارد. به همین دلیل فقیه جامع الشرایط، پیش از انتخاب مردم یا نمایندگان ایشان، دارای مقام ولایت است و قبلاً از سوی امامان معصوم (ع) به شکل عام منصوب گشته است. از این رو انتخاب مردم در تعیین و ثبوت و تعلیل مقام زعامت فقیه، نقش چندانی ندارد و در منشأ حاکمیت و اعمال آن با فقیه شریک نیست.

 بدین ترتیب چون ولایت فقیه امانتی است الهی، رأی و انتخاب مردم در ثبوت آن نقشی ندارد و چنان نیست که اگر مردمی رأی ندادند، او امام و ولیّ امر نباشد و دخالتش در امور غاصبانه باشد. از این دیدگاه، رأی و نظر مردم در تشخیص ولیّ امر، خبری است؛ نه انشایی، و کاشف از حاکمیت اوست؛ نه اینکه او را تعیین کند؛ به عبارت دیگر، شرط وجود است؛ نه شرط وجوب، و باعث فعلیت بخشی به حکومت فقیه می گردد و پایگاه مردمی آن را اثبات می کند. بر این اساس با پذیرش حق حاکمیت الهی فقیه، حکومت اسلامی در مرحلة پیاده شدن، دارای دو جنبة الهی و مردمی خواهد شد و به مرحلة فعلیت می رسد و از عالم تشریع و طرح ذهنی، به عینیت خارجی قدم می نهد. بر مبنای این دیدگاه، «تأثیر حضور مردم در صحنة عمل و اظهار رأی آنان در قلمرو فکر، نه تنها ضامن اجرای ولایت فقیه است، بلکه مایة موفقیت اصل دین و حاکمیت قرآن و زمامداری پیامبر اکرم(ص) و رهبری امامان معصوم(ع) می باشد و هرگز نباید بین تأثیر خارجی حضور مردم و بین تأثیر آن در ایجاد حق حاکمیت و علّیت نسبت به اصل ولایت فقیه، خلط کرد و به بهانة تکریم آرای عمومی، حق حاکمیت را مجعول خلق دانست و جنبه ربوبی آن را رها کرد».[30]

گفتار هفتم: عدم کیش شخصیت، زهد، نفی خود محوری و ریاست طلبی

داشتن کیش شخصیت، تقریباً در بین بسیاری رهبران بزرگ دنیا و نیز رهبران کاریزمایی مسئلة معمولی است. خود محوری، خودستایی و ریاست طلبی، در بسیاری از این رهبران، به ویژه دسته اخیر، به حدی بود که روانشناسان اجتماعی، آنها را به داشتن عقده های حقارت در ایام کودکی و تلاش در بزرگسالی برای جبران آنها متهم کرده اند. به خصوص رهبران کاریزمایی جنبش های توتالیتری از سوی این روانشناسان، به مثابه بیمارانی نامتعادل و روانی با مرض «خود و دیگر آزاری»؛ یعنی «سادومازوخیسم» شناخته شده اند؛[31] اما آیا این یافته و مدعا را نیز می توان به رهبری و شخصیت امام خمینی تعمیم داد؟ مسلماً پاسخ این پرسش منفی است و وجه تمایزِ دیگری بر سایر وجوه تمایز امام با رهبران کاریزمایی به شمار می آید.

اساساً در بینش عرفانی امام، یکی از موانع اصلی فهم درست و حجاب های دریافت حقیقت، دنیا دوستی، خود بینی و خودخواهی است. دنیا دوستی از منظر مزبور، سبب کوری آدمی و بسته شدن درهای ادراک حقیقی است، چنان که امام می فرماید:

از حجب غلیظه که پردة ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیا است که به واسطة آن، قلب تمام همّ خود را صرف آن کند و وجهة قلب یکسره دنیاوی شود و قلب به واسطه این محبت از ذکر خدا غافل شود و از ذکر و مذکور اعراض کند و هر چه علاقه مندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیم تر گردد. و گاه شود که این علاقه به طوری بر قلب غلبه کند و سلطان حبّ جاه و شرف به قلب تسلط پیدا کند که نور فطرت اللَّه به کلی خاموش شود و درهای سعادت به روی انسان بسته شود و شاید قفل های قلب که در آیه شریفه است که می فرماید: )أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا( [32] همین قفل و بندهای علایق دنیوی باشد[33]... تا تزکیه نباشد، تعلیم کتاب و حکمت میسور نیست. باید تزکیه بشود نفوس از همه آلودگی ها که بزرگ ترین آلودگی عبارت است از آلودگی نفس انسان و هواهای نفسانیه که دارد... تا انسان از حجاب بسیار ظلمانی خود خارج نشود، تا گرفتار هواهای نفسانی است، تاگرفتار خودبینی هااست، تا گرفتار چیزهایی است که در باطن نفس خود ایجاد کرده است، از ظلماتی که )بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ([34] است؛ لیاقت پیدا نمی کند که این نور الهی در قلب او منعکس بشود.[35]

 امام از جمله رهبران بی­مانند دنیاست که نه تنها در اوج کمال شخصیت، فاقد کیش شخصیت است، بلکه با فروتنی از ادبیاتی متواضعانه، برای اشاره به خود اشاره می کند، چنان که در آغاز وصیتنامة خویش، از خود با عنوان «طلبة حقیر»[36] یاد می کند یا در مکاتبات با فرزندش، عمر خود را «بر باد رفته» و «نود سال در بطالت» به شمار آورده، با تحقیر دنیا و کم شماری و عاصی دانستن خویش، عبارتِ «از هیچ هیچ تر» را به نفس
طاهرش خطاب می کند و به شدت بر ضرورت نفی خودپرستی، خود بزرگ­بینی، و حب جاه و مقام و نفس و هرگونه انانیت و انیّت پافشاری می کند.

 گفتار هشتم: مقابلة شدید با مرید پروری و پیروسازی

 در ادبیات جامعه شناسانه وبر و مفسران دیدگاه های او، یکی از ویژگی های مهم رهبران کاریزمایی، مرید پروری و پیروسازی است. این رهبران در رأس حلقه های هرمی، از مریدان و پیروان مجذوب خویش قرار می گیرند که بر حسب میزان ارادتمندی ایشان به رهبر، جایگاهشان در نزدیکی یا دوری به وی، فرق می کند. رهبران مزبور، به ویژه نوع فاشیستی توتالیتر آن ها، به شدت به مرید پروری این پیروان چشم و گوش بسته دامن زده، انقیاد و تبعیت محض و بی شرط آنها، را خواستارند و ایشان را در خدمت امیال قدرت طلبانه و بیمار خویش قرار می دهند و خواهان هضم و ذوب این مریدان در هواهای جاه­طلبانه، نژاد پرستانه و کیش شخصیت خود هستند. طبق تفاسیر وبر، کاهش ارادت این مریدان به عادی شدن فرّه شخصیت کاریزمایی و کاهش تأثیر این رهبران در پیروان منتهی می شود و چنین اقتداری به تدریج، در نتیجه به نوع دیگر، یعنی اقتدار قانونی تبدیل می شود. امام خمینی نیز در این زمینه چه با رهبران کاریزمایی و چه با سایر رهبران دنیا، فرق بنیادین و ماهوی دارد که در ادامه به آن اشاره می شود.

 کم تر انسانی را در طول تاریخ می توان یافت که در مقام هدایت نهضتی بزرگ، این چنین از مریدپروری و توجه جامعه به خود گریزان باشد. مهم ترین نمونة اجتناب از مریدپروری را در ایشان، می توان در برخورد امام با موضوع مرجعیت، پس از وفات آیت اللَّه بروجردی و آیت اللَّه حکیم مشاهده کرد. ابتدا برای هیچ یک از آنها مجلس فاتحه برگزار نکرد تا مبادا این تصور در مردم به وجود آید که او می خواهد، به عنوان صاحب عزا، ابراز وجود کند. پس از اصرار بسیار شاگردانش و هشدار آنها مبنی بر اینکه عدم برگزاری مجلس، ممکن است حمل بر وجود اختلاف بین ایشان و آن دو مرحوم شود، به برگزاری مجلس رضایت داد و تأکید کرد که به هیچ وجه، از او نامی برده نشود. از چاپ رساله خودداری کرد و سرانجام در اثر فشار مقلدان، اجازه داد که رساله اش با هزینة طلاب چاپ شود.[37]

 زمانی یکی از علمای تهران به امام پیام داده بود که این بی ­اعتنایی شما به بعضی روحانیون، موجب شده است که بسیاری روحانیون تهرانی، مردم را بعد از فوت آقای حکیم، در امر مرجعیت و تقلید به کسانی غیر شما ارجاع می دهند؛ حضرت امام در پاسخ فرمودند:سلام ما را به آن آقا برسانید و بگویید که شما هر چه مردم را از ما دور کنید، ما راحت تر هستیم، وظیفة ما سبک تر است و مسئولیتمان کمتر است. [38]

 بر این اساس، ایشان از مرید پروری به شدت بیزار بود و هنگامی که طلبه ها مطابق سنت مرسوم حوزه، پس از اتمام کلاس درس، یا برای رفتن به زیارت، همراهی اش می کردند، بر آنها بانگ می زد که «مگر عروس به خانه می برید» یا «مگر کار دیگری ندارید که دنبال من راه افتاده اید»[39] و به نوه اش که برای او شعر سروده بود، محرمانه یادآور شد: «دیگر برای من شعر نگو».[40]

 مرید گریزی امام موجب شده بود که ایشان در رفت و آمدها و دید و بازدیدها، همیشه تنها حرکت کنند و با دارودسته ای نمی رفتند و از راه انداختن اصحاب، عساکر و اطرافی متنفر بودند. آیت اللَّه صانعی می­نویسد: روزی در قم، امام می خواستند به دیدن یکی از علما بروند؛ لکن نشانی نداشتند و از من نشانی خواستند، من هرچه اصرار کردم که به عنوان راهنمایی تا درِ آن منزل، ایشان را همراهی کنم، نپذیرفتند.[41] امام از مشایعت همراهان و دوستداران و طلاب با خویش، به اندازه ای پرهیز داشت و در ممانعت از آن جدیت می کرد که حتی برخی مغازه­ داران اطراف منزلشان، سیمای ایشان را به درستی نمی شناختند[42] و حتی برای جلوگیری از حلقه زدن طلاب به دور ایشان در معابر عمومی، سؤالات آنها را در خانه شان جواب می دادند و وقتی از کلاس درس خارج می شدند، مسیر خلوتی را که عمدتاً کوچه های منتهی به منزل بود، انتخاب می کردند و به منزل می آمدند. بارها دیده می شد که پس از درس، عده ای طلاب که دوست داشتند، همراه امام حرکت کنند، دنبال ایشان به راه می افتادند؛ اما وقتی امام، متوجه حضور آنها می شد، می ایستاد و می فرمود: «آقایان بفرمایند بروند».[43] امام یکبار به عده ای طلاب مشایع خود گفته بود: «آقایان فرمایشی دارند؟» آنها گفته بودند: «نه عرضی نداریم، فقط دوست داریم که همراه شما باشیم و از این کار لذت می بریم». امام در پاسخ فرمود: «شکر اللَّه سعیکم». من از این کار شما تشکر می کنم، شما آقا هستید، طلبه هستید، محترم هستید، من دوست ندارم که شخصیت شما با حرکت کردن به دنبال من کوچک شود.[44]

 شاگردان امام نقل کرده اند که ایشان از فرستادن صلوات، آن هم تنها به دلیل ذکر نام خود توسط مردم راضی نبود[45] یا نسبت به برنامه های ستاد استقبال خویش در بدو ورود خود به ایران، اعتراض کرده، گفته بودند: «مگر کورش به ایران می آید؟!». از این رو جلو استقبال تجملاتی و پرخرج را گرفتند.[46]

در خاطرات شاگردان امام آمده است که در ایام تبعید نجف، ایشان همواره زیارات خود را به صورت گمنام و بی تشریفات انجام می دادند وبا وجود کهولت سن، حدود یک ساعت و نیم به این کار مبادرت می ورزید، بی اینکه از این بابت به خود ناراحتی به خرج دهند که در اثر ازدحام و تنه جمعیت، معمولاً مزاحمت هایی برایشان به وجود آید: که عموماً هم این امر اتفاق می افتاد. امام در نجف، به هر مجلسی که وارد می شدند، در هر جای خالی نزدیک می نشستند؛ در حالیکه معمولاً فضلا و آیت اللَّه ها در یک صف می نشستند.

مریدگریزی امام، دشواری هایی هم برای حفاظت ایشان ایجاد کرده بود. گفته شده که روزهای اول اقامت امام در قم، مشکل بزرگی از نظر حفاظت و امنیت به وجود آمد. بدین دلیل که امام مانع می شد که پاسداران با اسلحه دنبال ایشان باشند و همیشه می فرمودند: «من مأمور مسلح نمی خواهم،کسی دنبال من نیاید، مردم از من محافظت می کنند». افزون بر آنکه این خصیصه موجب شده بود که امام از بسیاری تکلفاتی که سایر مراجع داشتند، از قبیل رفت و آمد، دست­بوسی، تعظیم و تکریم، و در خانه را باز گذاشتن دوری کنند.[47]

 گفتار نهم: استبدادستیزی، نقد و انتقادپذیری، قانون­گرایی

 استبداد، نقد ناپذیری و فراقانونی بودن از ویژگی هایی است که معمولاً برای رهبران کاریزمایی، به ویژه نوع منفی و توتالیتری آنها ذکر می شود. در این قسمت سعی می شود، با توضیح این مطلب که ساحت امام از این صفات منزه و بَری بوده، بر وجوه متعدد تمایز شخصیت ایشان با رهبران کاریزمایی بیفزاییم و عدم امکان مقایسه آنها با یکدیگر را بیش تر روشن و مدلل سازیم.

 مبحث یکم: استبدادستیزی

 بسیاری از نظریه ولایت مطلقه حضرت امام، برداشتی استبدادآمیز دارند؛ در حالی که اساساً «اطلاق» ولایت فقیه، در برابر ولایت نسبی مطرح می شود؛ یعنینباید اختیارات ولی فقیه را محدود و مقید به امور خاصی دانست؛ مانند آنکه گفتهشود، فقیه صرفاً در قضاوت و تعیین قاضی حق دخالت دارد؛ اما در تعیین فرمانده جنگ، حق دخالت ندارد؛ از این رو هیچ محدودیتی جز محدودة مصالح مردم و قوانین الهی و موازین و ضوابط اسلامی در زمینة اختیارات فقیه عادل وجود ندارد و مفهوم اطلاق آن، به معنای نسبی نبودن ولایت برای فقیه، در چارچوب مقررات اسلامی است.[48]

 امام راحل در بیانات و آثار مکتوب خود، به وضوح مرزهای اختیارات ولی فقیه را در چارچوب قوانین الهی[49] و مصالح عمومی[50] تعریف و ترسیم کرده اند که همان مرزهای آزادی است. از سوی دیگر، ولایت مطلقه فقیه از نگاه امام، به معنای نظارت و کنترل فعال، و نه حکومت حاکم بر محکومان است و اساساً در نظام اسلامی، حکومت به معنای استیلا و «تغلب» حاکم بر محکومان وجود ندارد. ولی فقیه نه جزء دولت است؛ نه خارج آن، بلکه به شکلی فعال، هدایت گر جامعه و مجریان کشور در مسیر صحیح اسلامی است؛ دولت و نظام سیاسی، به واسطه این نوع دخالت و کنترل فقیه، مشروعیت می یابد.

 ایشان بر این باور بود که: ما باید به مردم ارزش بدهیم... و خودمان کنار بایستیم و روی خیر و شر کارها نظارت کنیم.[51]

با این توضیحات، مبرهن است که ولایت فقیه، نه خود روایتی از استبداد دینی به حساب می آید؛ نه اسباب به استبداد کشیدن نهاد دولت را فراهم می آورد:  دولت اسلامی اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت وارد نخواهد شد... ولایت فقیه آن طور که اسلام مقرر فرموده است و ائمه ما نصب فرموده ­اند، به کسی صدمه وارد نمی کند، دیکتاتوری به وجود نمی آورد، کاری که بر خلاف مصالح مملکت است، انجام نمی دهد. کارهایی که بخواهد دولت... بر خلاف مسیر ملت و بر خلاف مصالح کشور انجام دهد، فقیه کنترل می کند، جلوگیری می کند.[52]

]فقیه[ اگر یک گناه صغیره هم بکند، از ولایت ساقط است؛ مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هر کس... ما می خواهیم که فقیه باشد که جلوی دیکتاتور ها را بگیرد؛ نگذارد رئیس جمهور، دیکتاتوری کند؛ نگذارد نخست­ وزیر دیکتاتوری کند...؛ نه این­که بخواهیم دیکتاتوری درست کنیم.[53]

 مبحث دوم: نقد و انتقادپذیری تام

 از جمله دغدغه های اصلی اندیشمندان سیاسی، در طی قرون و اعصار، چگونگی تحدید و کنترل قدرت کارگزاران سیاسی بوده است، زیرا همگان معترف بوده ­اند که قدرت در ذات خویش، به طغیان وتعدی گرایش داشته و در صورت عدم کنترل و مهار لازم، به فساد می انجامد. بدین ترتیب، تاریخ، بخش عظیمی از اندیشه های سیاسی، به ویژه نوع مردم­سالار آن، تاریخ چگونگیِ نظارت بر قدرت بی رقیب و مطلقه دولت و کارگزاران و نحوة تحدید و تعدیل آن بوده است؛ اینکه با چه ساز و کارهایی، از تعدی و تخطی قدرت عالیه دولت نسبت به حقوق شهروندان و سایر گروه­های اجتماعی، می توان جلوگیری کرد[54] این سازوکارها ـ و از جمله نحوه نظارت بیرونی و درونی ـ به وضوح در اندیشه های سیاسی اسلامی و به تبع آن اندیشه های امام خمینی مشخص است.

 برای نمونه، از مهم ترین عناصر اندیشة سیاسی امام، تأکید بر نظارت درونی است. از نگاه ایشان، قدرت ـ فی نفسه ـ خیر است و خداوند از آنجا که قادر مطلق است، دارای کمال مطلق؛ از این رو گرایش انسان به قدرت نوعی کمال جویی و سیر به سوی کمال مطلق است. امام قدرت را در صورتی خطرناک و تهدیدی برای جامعه می داند که در دست اشخاص غیرمهذب باشد.[55] بدین ترتیب، فساد هم ناشی از همین قدرتمندان بی تقوا است. بنابراین با تأکید بر اهمیت نظارت درونی،[56] پیامبران و اولیای الهی را به کسانی معرفی می کنندکه به دلیل تهذیب درونی و تقوا، از قدرت سوء استفاده نمی کنند.[57] شایان توجه است که امام به اهمیت نظارت بیرونی بی­توجه نیست و همواره بر نظارت مردم بر حکومت تأکید می کنند که نشان از پیوند آرمان گرایی با واقع نگری در اندیشه ایشان است. از نگاه امام، نظارت بیرونی باید از سوی مردم اعمال شود تا مانع انحراف دولت از مسیر اسلامی و انسانی شود، چون یکی از عوامل تباهی و فساد سیاسی، عدم نظارت مردم بر عملکرد دولت است.[58] این نظارت بر عملکرد همة دستگاه ها، اعم از اجرایی، قانون­گذاری و قضایی و همراه با نقد آن است. فرد فرد اعضای جامعة اسلامی حق دارند که رؤسای جامعه و نیز عالی ترین مقام آن؛ یعنی رهبر، در قبال آنها پاسخ­گو باشند.

 مبحث سوم: قانون­گرایی و استثناناپذیری خود

 در اندیشة سیاسی امام خمینی، آنچه بر همه حاکمیت دارد، قانون است، و هیچ کس از حاکمیت قانون بیرون و فراتر از قانون و فوق قانون نیست.

 از این دیدگاه، نظام اسلامی، نظام حاکمیت قانون است. نظامی که در آن، همه چیز و همه کس تابع قانون است؛ و نه اینکه حکومتی تابع رأی و آرای شخصی و خودسری باشد.[59] در اندیشه امام، معیار همه امور، میزان همه کارها، مبنای عمل همه اشخاص و سازمان ها ونهادهای یک جامعه، قانون است و آنچه سلامت امور و پیشرفت کارها و صلاح و سامان فرد و جامعه را تأمین می کند، قانون­گرایی است؛ تا جامعه ای قانون­گرا
نشود، روی اصلاح و پیشرفت و تعالی را نمی بیند.[60]

 در سیرة نظری و عملی امام، ولی فقیه جایگاهی فوق قانون خدا ندارد و تبعیت از احکام اسلامی، حتی بر او هم واجب است. برخی با پیشوا یا رهبر نامیدن ولی فقیه، گمان کرده اند که او جایگاه فوق قانون داشته، از شمول آن مستثنا است؛ حال آنکه ایشان بارها در بیانات و سیره عملی خویش، این گونه تلقی را مردود دانسته اند: شما از ولایت فقیه نترسید، فقیه نمی خواهد به مردم زورگویی کند؛ اگر یک فقیهی بخواهد، زورگویی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حکومت می کند، پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهی، نمی توانست تخلف بکند... نمی خواهیم دیکتاتوری باشد، می خواهیم ضد دیکتاتوری باشد، ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است؛ نه دیکتاتوری.[61]

منبع: کرامت انسان در اندیشه و سیره امام خمینی(س)، ج1، صص128-152

پی نوشت ها:


[2]. ر.ک: ارزیابی نظریه کاریزما در تطبیق با واقعیت انقلاب اسلامی ایران مندرج در مجموعه مقالات انقلاب و اندیشه؛ بررسی نظریه‏ های رهبری انقلابی با تکیه بر رهبری امام خمینی(ره)، فصلنامه متین، ش1؛ رهبری و انقلاب، نقش امام خمینی(ره) در انقلاب اسلامی؛ رهبری کاریزماتیک؛  رابطة امام خمینی(ره) و مردم در انقلاب اسلامی؛ مطالعه تطبیقی نظریه کاریزما (به مفهوم وبری) با رهبری امام خمینی(ره)[4]. در نظریه مزبور، مشروعیت کاریزماتیک بر تسلیم غیر معمول مردم در برابر شخصیت و فضیلت قهرمانی یا ارزش‏های استثنایی یک شخص و فرامین او استوار است. در واقع ویژگی فوق العاده، فوق طبیعی و فوق بشری شخصیت واجد کاریزماست که موجب می‏ شود، فرامین او مثل فرستاده خدا یا یک پی‍‍شوا، مورد قبول مردم واقع شود. از نظر وبر، قدرت کاریزماتیک، آشکارا در مقابل سلطة عقلایی یا سنتی قرار می‏ گیرد (Ibid, P,289,320). [5]. ر.ک: نهضت امام خمینی، ج2، ص202. [6]. برای اثبات این مدعا ر.ک: مقدمه ­ای بر انقلاب اسلامی[7]. بیانات آیت الله خامنه ‏ای در مورخ 8/3/70، روزنامه اطلاعات مورخ 9/3/70. [8]. سرگذشت‏ های ویژه از زندگی امام خمینی، به روایت جمعی از فضلا. ج 2، ص38. [9]. پیرامون جمهوری اسلامی، ص71 ـ 72. [10]. برای اطلاع از آرا و منظومه فکری امام دربارة «انسان کامل» ر.ک: امام خمینی، امامت و انسان کامل[11]. در سایه آفتاب، ص 58. [12]. همة اشعار امام که در این اثر به کار رفته است از این منبع اخذ شده است: دیوان امام، سروده ‏های حضرت امام خمینی. [13]. «امام مصداق انسان کامل»؛ فصلنامه حضور، ص1ـ3. [14]. IRAN Between Two Revolutions, p,533. [15].Mass Sociaty. [16].Ciril Sociaty. [17]. ر.ک: تفسیر سورة حمد، ص 12 ـ 7. [18]. مجموعه مقالات سومین سمینار بررسی سیرة نظری و عملی حضرت امام خمینی (ره)، ص168. [19]. ر.ک: صحیفه امام، ج7، ص192؛ ج8، ص7 ـ 8، ص 238. [20]. همان، ج14، ص103. [21]. امام، مردم و پاسداری از ارزش‏های انقلاب؛ ر.ک: مجموعه مقالات سومین سمینار بررسی سیرة نظری و عملی حضرت امام خمینی، ص156. [22]. همان، ص156. [23]. ر.ک: شرح چهل حدیث، ص69. [24]. ر.ک: صحیفه امام، ج16، ص217 ـ 218. [25]. همان، ج21، ص404. [26]. ر.ک: نهضت امام خمینی، ج1، ص203 ـ 204. [27]. اساساً امام نه تنها به دنبال کسب مزیت‏های صنفی نبود، بلکه از بزرگ‏ترین منتقدان آفات حوزه ‏ها و روحانیت به شمار می ‏رفت و تا آخرین روزهای حیاتشان با دیدی نقادانه، به دنبال اصلاح وضعیت حوزه ‏ها بودند، برای اطلاع بیشتر ر.ک: حوزه و روحانیت در سیرة نظری و عملی امام (ره) مندرج در: امام خمینی و حکومت اسلامی، ص9-51. [28]. صحیفه امام، ج 4، ص 336. [29]. همان. [30]. ولایت فقیه، رهبری در اسلام، ص21. [31]. ر.ک: نقد و ارزیابی نظریة‏ کاریزمایی در تبیین رهبری امام خمینی، ص 59 ـ 79. [32]. «آیا در قرآن تدبر نمی‏ کنند؟ یا ]مگر[ بر دل‏هایشان قفل‏هایی نهاده شده است؟»؛ محمد (47): 24. [33]. آداب الصلاة، ص 201 ـ 202. [34]. نور (24): 40. [35]. صحیفه امام، ج 14، ص 388 – 389. [36]. ر.ک: همان، ج 21، ص 401. [37]. ر.ک: رهبری و انقلاب، نقش امام خمینی در انقلاب اسلامی، ص 114. [38]. پا به پای آفتاب، ج2، ص 325. [39]. خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، ص 39. [40]. ر.ک: رهبری و انقلاب، نقش امام خمینی در انقلاب اسلامی[41]. ر.ک: برداشتهایی از سیره امام خمینی(ره)، ج 2، ص 123. [42]. همان. [43]. همان. [44]. همان. [45]. ر.ک: روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه اربعین امام، 7/6/68. [46]. ر.ک: روزنامة کیهان، 14/4/68. [47]. ر.ک: برداشت‏هایی از سیرة امام خمینی (خاطرات آیت الله صادق احسان­بخش)، ج 2، ص 125. [48]. دموکراسی و آزادی از دیدگاه امام خمینی، فصلنامه دانشگاه اسلامی، ش نهم و دهم، ص 82 – 83. [49]. ر.ک: صحیفه امام، ج 10، ص 481. [50]. ر.ک: ولایت فقیه، ص 95؛ شؤون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه مباحث کتاب ولایت فقیه از کتاب البیع، ص21. [51]. صحیفه امام، ج 19، ص 346. [52]. همان، ج 10، ص 58. [53]. همان، ج 11، ص 306 – 307. [54]. ر.ک: نظارت بیرونی در نظام­های سیاسی، حکومت اسلامی، ش 33، ص 110 – 140. [55]. ر.ک: صحیفه امام، ج 18، ص 155 – 156. [56]. شایان ذکر است که در اندیشة سیاسی غرب، و در مبحث نظارت بر رهبران و کارگزاران سیاسی، راهکاری برای منظور کردن نظارت درونی در نظر گرفته نشده و این امر، از دلایل اصلی عدم موفقیت کامل ساز وکارهای نظارت بیرونی این نظام­های سیاسی در تحدید و کنترل قدرت است؛ لذا افسارگسیختگی صاحبان قدرت در این رژیم‏ها بیشتر است که رهبران کاریزمایی از جمله مصادیق این قدرت‏های فاسد است. [57]. ر.ک: صحیفه امام، ج18، ص 156. [58]. ملت اگر نظارت نکنند در امور دولت و ملت، همه چیز... ممکن است به تباهی کشیده شود. ملت باید ناظر باشد به اموری که در دولت می‏ گذرد. (همان، ج 10، ص 60). [59]. همان، ج 8، ص 281 – 282. [60]. ر.ک: انتخابات و مجلس از نگاه امام خمینی(ره)، ص 33. [61]. صحیفه امام، ج 10، ص 310.

انتهای پیام /*