نوآوری هاى امام خمینی(س) در تاریخ عرفان

نوآورى امام خمینى(س) در این عرصه آن بود که ایشان معتقد بودند که همه علوم، عملى هستند؛ یعنى حتى علم توحید هم عملى است. توحید بر وزن تفعیل است، پس در واقع یک عمل و حرکت خواهد بود و آن حرکت عبارت است از توجه انسان موحد از کثرت به وحدت. پس هر علمى،عملى در برخواهد داشت و نتیجه هر دانشى، یک عمل و حرکت خواهد بود.

کد : 50845 | تاریخ : 26/05/1393

اگر بپذیریم که نیروهاى روحانى و معنوى از آن جهت در عرصۀ عرفان به‏وجود آمده ‏اند که نظریات جدیدى درباره هستى ارائه دهند، براى آنکه امانت را رعایت کرده باشیم و به همه منابع اشاره کنیم، این موضوع را مورد بررسى قرار مى ‏دهیم که رهاورد جدید امام در عرصۀ عرفان چه بود و ایشان چه نقشى در روند حرکتى تاریخ عرفان داشتند؟

براى پاسخ به این سؤال، موضوع را به چند بخش تقسیم مى‏ کنیم که عبارتند از: علم و عمل، القائات قلبى و رابطۀ میان وحدت وجودى و القاى قلبى.

 الف) علم و عمل

هنگامى که صوفیان به مفاهیم کشف و شهود و سیر و سلوک عرفانى خود، اشاراتى را آغاز کرده و ویژگی هاى رابطۀ خود با خداوند و با مردم را بیان نمودند، اختلافى میان فقها و صوفیان پدید آمد. فقها از گسترش این
تفکرات در میان عامۀ مردم هراس داشتند و مى ‏خواستند تلاشهاى صوفیان در عرصۀ معنوى و روحى، به جنبه ‏هاى اخلاقى و رفتارى محدودشود؛ یعنى فقه درونى، کامل کنندۀ فقه برونى باشد و فقه قلبى بتواند فقه
عملى را تکمیل کند.

بدین ترتیب در میان صوفیان گروههایى پیدا شدند که معتقد به هماهنگى میان ظاهر و باطن بودند و بویژه پس از قتل منصورِ حلاج این تفکر تقویت شد. برخى از آنان عقیده داشتند که گرایشات صوفیانه داراى دو بخش است: یک بخش، شامل مجاهدتها و ریاضت هاى نفسانى براى رسیدن به مقاماتى از قبیل زهد و بى ‏توجهى به دنیا و توکل و رضاى به ارادۀ خداوند ... و بخش دیگر، مرحله مشاهده و کشف و شهود عرفانى است که صوفى پس از آنکه مورد عنایت خداوند قرار مى ‏گیرد و یا از طریق سختی هایى که تحمل مى ‏کند، بدان مرحله دست مى‏ یابد.

این گروه معتقد بودند که کشف و شهود عرفانى، مخصوص انسان است و تعمیم و گسترش آن فایده ‏اى نخواهد داشت؛ زیرا تأثیر عملى نخواهد داشت.

نوآورى امام خمینى(س) در این عرصه آن بود که ایشان معتقد بودند که همه علوم، عملى هستند؛ یعنى حتى علم توحید هم عملى است. توحید بر وزن تفعیل است، پس در واقع یک عمل و حرکت خواهد بود و آن حرکت عبارت است از توجه انسان موحد از کثرت به وحدت. پس هر علمى،عملى در برخواهد داشت و نتیجه هر دانشى، یک عمل و حرکت خواهد بود.

 ب) القائات قلبى

القاى قلبى یکى از مراحل مهم اندیشۀ عرفانى امام است و نتایج عمده‏ اى دارد که در اینجا به‏طور خلاصه به سه مورد از آنها اشاره مى ‏کنیم:

1. امام با اشاره به القائات قلبى، میان فیلسوفان و انبیا و اولیا تفاوت قائل مى‏ شوند؛ ایشان عقیده دارند که: فیلسوفان با وجودى که با اقامۀ دلیل و برهان اثبات مى‏ کنند که خداوند در همه جا حضور دارد؛ اما این دلیل و برهانها در قلب آنها وارد نشده است، به دلیل اینکه آنان آداب حضور در محضر خدا را رعایت نمى‏ کنند. پس، آنها انسانهایى تربیت مى‏ کنند که دلهایشان در پس پرده و حجاب قرار دارد؛ امّا انبیا(ع) و اولیا به روح و جان انسانها توجه دارند و تلاش مى ‏کنند تا این برهانها و دلایل را به دلهاى افراد وارد کنند؛ و این مفهوم واقعى «هدایت» است. بدین ترتیب پیامبران، انسانهایى مؤمن و عاشق حق تربیت مى‏ کنند.

2. امام، تلقین و القاى قلبى را به‏ عنوان یکى از منابع یقینى معرفت پذیرفته و علم خود را از امامان معصوم و هدایتگر اقتباس کرده بودند ... در عین حال ایشان از میراث صوفیانۀ موجود در نوشته‏ هاى عرفانى عربى و فارسى بهره ‏گیرى کردند؛ و نوآورى ایشان در این زمینه، انتقال القائات قلبى از مرحلۀ فکر و عقل به حوزۀ قلب و روح بود و تلقین و القاى قلبى را ابتداى راه تلاش و مجاهدت مى ‏شمردند.

3. امام، قلب انسان را همچون طفلى مى ‏پنداشتند که زبانش خود به خود باز نمى ‏شود؛ بلکه باید او را آموزش و تعلیم داد. قلب، محور اصلى عرفان عملى است و آماده‏ سازى آن، فقط به تهى کردن آن از زشتیها محدود نمى ‏شود، بلکه در ادامه باید آن را به معارف و تعالیم حیاتبخش آراسته کنیم ... نوآورى امام در این زمینه آن است که تا پیش از ایشان بیشتر تجربیات عرفان عملى و راهنمایی هاى عارفان بزرگ، به مرحلۀ آماده ‏سازى قلب براى دریافت معارف الهى، و در راستاى زدودن زنگارها از آیینۀ دل محدود مى ‏شد؛ امّا امام مبحث جدیدى در این زمینه گشودند و علاوه بر آماده ‏سازىِ دل براى دریافت حقایق، تعلیم و تلفیق معارف به قلب را لازم مى ‏دانستند و آن را نتیجۀ عملى عرفان مى ‏شمردند؛ و بدین ترتیب با تاریخ عرفان همراه شد و بر آن افزودند.

 ج) وحدت وجود و القائات

با توجه به تجربه ‏هاى معنوى و نتایجِ آن مى ‏توان گفت که حضرت امام نظریۀ وحدت را از مرحلۀ نظرى به حوزۀ عمل کشاندند و از آن در جهت ایجاد یک تحول سیاسى ـ اجتماعى در عرصۀ فرد و جامعه بهره گرفتند.

1. در حوزۀ فردى، عارف سالک وحدت وجودى خداوند را به قلب خود تلقین مى ‏کند و مطمئن مى ‏شود که خداوند ظاهر است و هر ظهورى در واقع ظهور خداوند سبحان است. عارف، به دل خود القا مى ‏کند که در جهان هیچ تأثیرگذارى جز خداوند وجود ندارد؛ خود را به چشم حقارت مى ‏نگرد و فقر وجودى خویش را باور مى ‏کند و درمى‏ یابد که همۀ چیزهایى که در اختیار دارد، امانتى است در دست او؛ بدین ترتیب این حقایق سراسر وجود او را فرا مى‏ گیرد.

بنابراین، تهى کردن دل از صفات ناپسند از نگاه حضرت امام مفهوم جدیدى مى ‏یابد که عبارت است از: خالى شدن وجود انسان نه تنها از صفات زشت، بلکه تهى شدن از هرچه غیر خداست و آراسته شدن به تجلى اسما و صفات ذاتى خداوند. و بدین‏سان توجه به کثرت اسماى الهى پس از فنا شدن در ذات حق، مفهوم ندارد.

2. عارفِ سالک مى‏ داند که دنیا، سرمنشأ عذاب و موجب اندوه و پریشانى است و راه چارۀ این مشکل، تغییر دیدگاه او نسبت به دنیاست. به او مى ‏آموزد که با تکیه بر دیدگاه و ایمان قلبى خود به وحدت وجودى، به دنیا بنگرد و بدین ترتیب جهانى را که چون حجاب در پیش رو دارد، به جلوه تجلیگاه ظهور مقام ربوبیت خدا تبدیل مى‏ کند؛ پس علاقۀ او به دنیا و مردم، پرتوى از تجلیات خداوند، و یکى از مظاهر عظمت ذات حق خواهد بود و چنین شخصى نسبت به همگان لطف و رحمت روا مى‏ دارد.

3. امام با توجه به ایمان قلبى نسبت به وحدت وجودى، چگونه عبادت کردن را به ما مى ‏آموزد؛ پس شخص عارف، عبادت را فقط وسیله‏ اى براى به دست آوردن صفات پسندیدۀ روحى نمى‏ داند، بلکه آن را به‏ عنوان سرّى از اسرار معارف الهى انجام مى ‏دهد.

از باطن تا ظاهر و از مخفى تا پیدا... ، البته فرصتى براى بیان کامل اسرار عبادتها از نظر امام وجود ندارد؛ اما به‏طور خلاصه اشاره مى‏ کنیم که ایشان براى هر عملى که از انسان سر زند، یک مفهوم روحانى و غیر مادى هم در نظر گرفته‏ اند. مثلاً جنابت، یک بعد مادى دارد؛ اما از نظر روحى، عبارت است از فنا شدن در طبیعت و فرورفتن در غفلت؛ و تطهیر و غسل از دیدگاه معنوى عبارت است از پاکى از غفلت و ورود به حوزۀ حاکمیت الهى و شایستگى حضور تحت سیطره خداوند.

خاتمه بحث

بدین ترتیب حضرت امام شاگرد سالک خود را از مرحلۀ تلاش در راه اصلاح رفتار ـ که مورد تأکید فرقه‏ هاى صوفیه بوده است ـ عبور مى ‏دهند، و او را به عارفى تبدیل مى ‏کنند که در راه رسیدن به وحدت وجودى و القاى قلبى و زندگى بر اساس آن، گام برمى‏ دارد.

در عرصۀ اجتماعى هم شاهد بودیم که ایشان همگان را به مشارکت در امور سیاسى و اجتماعى صحیح، فرا مى ‏خواندند. در اینجاست که فرد عارف و روحانى، از مرحلۀ توجه به امور درونى عبور کرده، به مرحلۀ تقویت ظرفیت هاى روحى و معنوى خویش در حوزۀ درونى، و سپس به انجام آن درعرصۀ بیرونى و اجتماعى مى ‏رسد و معیار سنجش هرکارى، انگیزۀ آن کار خواهد بود.

آنچه گفته شد، اشاره‏ اى به باورهاى حضرت امام نسبت به فلسفۀ تجلیات ذات الهى بود که حضور معنویات باطنى در پیکرۀ ظاهرى امت را موجب مى ‏شود.

منبع: عرفان در اندیشه امام خمینی، بخشی از مقاله دکتر سعاد حکیم، ص 71 تا 76

انتهای پیام /*