دولت آرمانی امام خمینی

آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی با بیان اینکه آرمان امام خمینی(س) مطابق نظرات امام علی(ع) شکل گرفته بود، گفت: «امیرالمومنین امام علی(ع) هیچگاه اجازه نداد وقتی جایی می رود، مردم پشت سر او راه بیفتند و شعار دهند، چرا که این کار را کوچک کردن مردم می دانستند.»

کد : 50898 | تاریخ : 09/06/1393

 واقعه ۸ شهریور سال ۱۳۶۰ و ترور شهیدان رجایی و باهنر و برخی دیگر از دولتمردان، باعث آن شد تا فاصله روزهای ۲ تا ۸ شهریور هر سال، به عنوان هفته دولت نامگذاری شود. به همین بهانه به سراغ آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی، دبیر کل فعلی مجمع مدرسین و محققین حوز علمیه قم و دادستان اسبق کل انقلاب که با حکم امام خمینی(س) به این سمت منصوب شد رفتیم تا بپرسیم دولت آرمانی مدنظر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، چگونه دولتی است و چه ویژگی‌هایی دارد.

به گزارش پرتال امام خمینی(س)، مشروح گفت‌و‌گوی خبرگزاری ایلنا با آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی را در ادامه بخوانید.

*با توجه به اینکه در هفته دولت قرار داریم، به ما بگویید از نظر شما دولت آرمانی مدنظر امام خمینی (س)، چگونه دولتی بود و اساسا این دولت چه ویژگی‌هایی دارد؟

قطعا دولت آرمانی امام خمینی(س) را باید از آرمان‌های ایشان به دست آورد. امام(س) بار‌ها در کلامشان آمده است که دولت خدمتگزار مردم است؛ ایشان بدین مضمون می‌فرمودند که همه ما مسئولین و حاکمان، خدمتگزار مردم هستیم و من دست این مردم را می‌بوسم؛ از دیگر عبارات امام(س) در این مورد، این بود که من به این مردم افتخار می‌کنم و... چرا که ما چنین مردمی را حتی در صدر اسلام هم نداشتیم و اگر این مردم نبودند ما هنوز هم در زندان و تبعید و گوشه خانه‌های خودمان بودیم؛ و این مردم اصلیترین حاکمان این کشور هستند. امام خمینی(س) به گفته خودشان، یک موی کوخ نشینان را به کاخ نشینان نمی‌دادند. معنای این جمله این است که آنچه که برای امام (رض) ارزش داشت مردم ایران از هر قوم و قبلیه‌ای بودند. اما(س) همواره خود را مدیون مردم می‌دانستند؛ طبیعتا هر دولتی که بیشتر خدمتگزار مردم باشد بیشتر به دولت آرمانی مدنظر امام خمینی(س) نزدیک است.

به یاد دارم که وقتی حضرت امام، تنفیذ ریاست جمهوری شهید رجایی را اعلام کردند، فرمودند که امیدوارم که آقای رجایی بر این مرکب سوار شوند، نه این مرکب بر ایشان؛ (نقل به مضمون، صحیفه امام، ج‏15، ص: 76) منظور ایشان از مرکب عنوان ریاست جمهوری بود؛ باید توضیح دهم یک زمانی انسان اجازه نمی‌دهد که حال و هوای ریاست جمهوری وی را به جاهای پرت و بیراهه ببرد اما گاهی نیز ممکن است این حال و هوا، برخی را عوض کند و به جایی غیر از خدمت به مردم سوق دهد. هر رییس جمهوری که با رای مردم روی کار آمده و ریاست خود را برای غیر از خدمت به مردم قرار دهد، در واقع خیانت و دزدی کرده است.

امیرالمومنین امام علی(ع) در نامه‌ای (نامه ۵۰ نهج البلاغه) به فرماندهان لشگر خود می‌نویسد که یکی از وظایفی که بر گردن والی و یا به تعبیری مسئولان است، این است که فضلی را که خداوند از طرف مردم به او رسانده است و به او رأی داده‌اند، قدر بداند و عنوان خود را عوض نکند و خود را از طریق این عنوان به مردم نزدیک‌تر کند و دائما پشت سر مردم حرکت داشته باشد و در واقع خدمتگزار باشد.

در واقع دولت آرمانی مدنظر حضرت امام این است که فردی که در آن رییس جمهور شد به شعارهای خود عمل کرده و هیچ یک را فراموش نکند و مردم را در هر لحظه ببیند و آن‌ها را بزرگ خود بداند. و هرگز مردم را کوچک نشمارد.

امیرالمومنین امام علی(ع) هیچگاه اجازه نداد وقتی جایی می‌رود، مردم پشت سر او راه بیفتند و شعار دهند. چرا که این کار را کوچک کردن مردم می‌دانستند. ایشان وقتی به مقام رسیدند، می‌فرمودند که این مقام به اندازه آب بینی یک بز هم برای من ارزش ندارد مگر اینکه بتوانم به مردم خدمت کنم.

روزی ابن عباس دید که حضرت علی(ع) در زمان ریاست خود، کفشش را می‌دوزد، عرض کرد، آقا! این کفش چه ارزشی برای شما دارد که دائما آن را می‌دوزید؟

حضرت فرمودند که حکومت بر شما و بر مردم، برای من به اندازه این کفش ارزش ندارد مگر اینکه با این حکومت، باطلی را رفع و یا حقی را احیا کنم. پس امیرالمومنین(ع) هرگز دنبال مقام نبودند و آنچه که برای ایشان ارزش داشت خدمت به مردم بود و آرمان امام خمینی(س) هم همین بود.

اگر در جامعه‌ای، اقلیتی افراطی، منافع ملی را به خطر بیندازند، وظیفه یک دولت مطلوب در قبال این عده چیست؟

آنچه که مهم است این است که دولت مطلوب، باید همواره منافع همه مردم را یکجا درنظر بگیرد، فرقی نمی‌کند که این مردم اقلیت باشند یا اکثریت، ولی اگر این اقلیت باعث ضایع شدن حق اکثریت شوند و یا برعکس، هر دو ظلم است و دولت و حاکمیت باید از این ظلم جلوگیری کند.

یک حاکم و رییس جمهور نباید بگوید، چون تنها ۶۰ درصد مردم به من رأی داده‌اند، پس من فقط موظف به تامین منافع آن‌ها هستم؛ این ظلم است؛ از آن طرف هم اگر فقط به فکر جلب رضایت اقلیت باشیم و از حقوق اکثریت غافل شویم، بازهم ظلم است؛ در هر صورت مقدم دانستن منافع عده‌ای به گروه دیگر ظلم است.

وقتی عده‌ای از دوستان حضرت امیرالمؤمنین امام علی (ع) به ایشان گفتند که برخی بزرگان هستند که باید به نظرات و احتیاجات آن‌ها بیشتر توجه کرد، و نباید مثل مردم عادی یا مثل برده‌ها و خارجی‌ها با آنان برخورد کرد، بلکه باید حق بیشتری از بیت المال به آن‌ها بدهید، حضرت فرمودند که شما از من می‌خواهید که پیروزی را همراه با ظلم به دست بیاورم؟! من هرگز این کار را نخواهم کرد؛ اگر این مال از آن من بود باز هم مساوی برخورد می‌کردم چه رسد به اینکه این مال، برای خداست.

در زمان حکومت امام علی (ع)، خوارج به مسجد آمدند و با شعار «لاحکم الا لله» یعنی حکم برای خداست، ابراز وجود می‌کردند؛ حضرت فرمود شعار شما درست است اما منظور شما از طرح این شعار حرکت باطلی است که مردم حکومت نداشته باشند، در حالی که اگر حکومت نباشد، شاهد حرج و مرج خواهیم بود؛ اگر حکومت خوب باشد چه بهتر و حتی حکومت بد هم از بی‌حکومتی و حرج و مرج بهتر است. لذا شما هم که چنین حرفی می‌زنید مادامی که دست به اسلحه نبردید و حقوق مردم را رعایت می‌کنید، می‌توانید از من انتقاد کنید و من از بیت المال حقوق شما را قطع نمی‌کنم مگر اینکه دست به اسلحه ببرید.

در کشور و نظام ما هم همیشه یک عده اقلیت هستند و عده دیگر اکثریت؛ امروز یک گروه در اقلیت است و فردا به گروه دیگری اقلیت اطلاق می‌شود. شهید مطهری در جایی می‌گوید که ما اگر حقوق اقلیت را درنظر نگیریم، نه درست و نه صحیح است؛
در اوایل انقلاب اسلامی، اکثریت مردم ایران، ایمان و اعتقاد راسخ به اصول اسلامی داشتند و این اعتقاد بی‌چون و چرا، گناه هم نبوده و نیست، اما آنچه می‌تواند گناه و عیب باشد این است که این اکثریت مسلمان به اقلیت غیر مسلمان اجازه چون و چرا و حرف زدن ندهد. در رابطه با مسائل سیاسی هم همینطور است؛ اینکه اکثریت در سیاست داخلی و خارجی کار خود را انجام دهند و برنامه‌های خود را در سیاست داخلی و خارجی اجرا کنند اشکالی ندارد بلکه حق است، اما در برابر آن اقلیت هم باید به وظیفه انسانی خود عمل کنند.

البته همه باید مطیع قانون باشند، اما اگر اقلیت بدون مجوز قانونی هر کاری را که خواست انجام دهد و آزاد باشد، اما به اکثریتی که حتی طالب مجوز قانونی هم هستند این مجوز داده نشود این ظلم مضاعفی خواهد بود. چرا که هم به قانون عمل نشده و هم اینکه به آرای اکثریت قاطع مردم توجهی نشده است. در اینجا حکومت از دو جهت ظالم می‌شود. اگر عده‌ای از این اقلیت بخواهند کاری کنند، اگر در چارچوب قانون باشد باید از آن استقبال کرد؛ چرا که انتقاد می‌تواند در عین مفید بودن سرمنشأ یسیاری از پیشرفت‌ها شود؛ اما اگر آن‌ها بر خلاف مقرارات قانونی، حرج و مرج ایجاد کنند و به هر کسی که می‌خواهند تهمت بزنند و بخواهند جلوی روال اجرای قانون را بگیرند، باید برای رعایت حق اکثریت مردم، با آن‌ها برخورد کرد.

 فرمودید که در منش امام(س)، مردم به شرط رعایت قانون آزاد هستند. اما در چند سال اخیر و به ویژه پس از رحلت امام(س)، افرادی که در زمان حیات ایشان، همراه امام و همگام با مبارزات سیاسی انقلاب نبودند، مدعی نزدیکی به امام شدند و حتی دموکراسی و آزادی که به نظر خود شما، امام خمینی به آن اعتقاد داشتند را به دیو و بت تشبیه می‌کنند که باید آن را شکست. با توجه به اینکه این گروه، تریبون‌های زیادی را نیز در اختیار دارند، به نظر شما بهترین راه مقابله با آن‌ها چیست؟

بهترین راه حل این است که ما اکثریت بتوانیم از طریق تشکیل احزاب و گروه‌ها و رسانه‌ها، بالاخره حرف و حق خود را بیان کنیم. تشریح کنیم که وقتی امام از دموکراسی حرف می‌زد واقعا به آن اعتقاد داشت. و بار‌ها اعلام کردند که منظور من از دموکراسی‌‌ همان چیزی است که در جهان است؛ ایشان می‌گفتند ما هم می‌خواهیم خودمان در این مملکت مستقل وآزاد باشیم و می‌خواهیم مطابق همین بیانیه حقوق بشر عمل کنیم. مثلا امام می‌فرمودند که نشریات و مطبوعات در نشر همه واقعیات آزادند. و هرگونه اجتماعات از سوی مردم در صورتی که منافع سایر مردم را به خطر نیندازد آزاد است و اسلام در تمامی این شئون حد و مرز آن را مشخص کرده است. (صحیفه امام، ج‏4، ص: 266)

در صحیفه  امام تاکید دارند که دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به معنای کامل است و برای همه اقلیت‌های مذهبی، به طور کامل آزادی وجود دارد. هرکس می‌تواند اظهار عقاید خود را داشته باشد و اسلام پاسخ همه عقاید را بر عهده دارد. دولت اسلامی به تمامی سوالات با منطق پاسخ خواهد داد. (صحیفه امام، ج‏4، ص: 410 و 411)

حکومت مدنظر ما جمهوری اسلامی است و در اسلام نیز آزادی به طور مطلق وجود دارد مگر آنچه به حال ملت و کشور ضرر داشته باشد و موجب مفسده‌ای شود. (صحیفه امام، ج‏5، ص: 419) از این قبیل عبارات در بیان امام فراوارن داریم. امام برای همین انقلاب کرد و به خاطر همین‌ها از مردم دفاع کرد و ایستاد.

یادم می‌آید در زمان مجلس سوم امام خمینی یک بار در رابطه با مسئولی صحبت کرده بود و آقای ناطق نوری هم با حرف امام مخالفت کرد؛ در مقابل آقای ناطق نوری حرف‌هایی زده شد و مثلا عده‌ای آن حرف‌های آقای ناطق نوری را بر خلاف عقاید امام می‌دانستند؛ در نتیجه آقای ناطق نوری در نامه‌ای از امام خواست که اگر ایشان هم همین برداشت را از اظهارات وی دارد، او حاضر است حرف‌های خود را پس بگیرد، اما امام در پاسخ به نامه آقای ناطق تاکید می‌کنند که در جمهوری اسلامی جز در موارد نادر که اسلام و حیثیت نظام در خطر باشد، آن هم با تشخیص موضوع از طرف کار‌شناسان دانا، هیچ کس نمی‌تواند رای خود را بر دیگران تحمیل کند و این هیچ کس یعنی من. (صحیفه امام، ج‏21، ص: 142)

ایشان سپس می‌فرمایند که هر‌گاه که ما توانستیم نظامی بر پایه‌های نه شرقی و نه غربی واقعی، و اسلام پاک منزه از ریا و بدون خدعه و فریب ارائه دهیم، آنگاه انقلاب پیروز شده است. (نقل به مضمون، صحیفه امام، ج‏21، ص: 143) یعنی در صورتیکه ما بدون تزویر، ریاکاری و فریب با مردم صحبت کنیم و این بدون این باشد که خود را در قالب یک دین‌شناس به مردم معرفی کنیم (صرفا برای اینکه آن‌ها به حرف‌های ما گوش کنند) در رسیدن به اهداف اسلام و انقلاب پیروز شده‌ایم.

امام در مقابل همه گروه‌ها حتی آن‌ها که برخی از عقاید ایشان را کاملا قبول نداشتند اصل آزادی بیان را رعایت می‌کردند.

در بخشی از سخنانتان فرمودید که اگر اقلیت بتوانند بدون مجوز هر کاری انجام دهند اما حتی با درخواست مجوز اکثریت برای کاری موافقت نشود این ظلم است؛ سؤال این است که چه اتفاقاتی در جامعه ما رخ داد که گروه‌های افراطی تا این حد قدرت گرفتند و حتی توانستند با فشارهای خود سخنرانی یادگار امام خمینی(س) را در شهرستانی لغو کنند؟

قدرت گرفتن این گروه‌ها تنها بستگی به مدیریت جامعه دارد؛ آن‌ها بدون ایجاد زمینه نه تنها نمی‌توانند قدرت پیدا کنند بلکه از لحاظ هویتی نیز کسی نیستند که قدرت داشته باشند؛ مثلا انجمن حجتیه در زمان امام اعلام انحلال کردند ولی در واقع زیر سایه یا پرده رفتند و می‌بینیم که بعد از رحلت امام آن‌ها باز هم حرکت خود را آغاز می‌کنند و حتی برخی از آن‌ها در تعدادی از مسئولیت‌ها قرار داده می‌شوند، معنای این اتفاق این است که انجمن حجتیه‌ای که با امام چنین رفتاری را داشت و امام نیز با آن‌ها مخالف بود، فعالیت خود را از سر می‌گیرند.

مثلا کسی که قبل از انقلاب حتی حاضر نبود زیر یک اطلاعیه را امضا کند و بعد از کشتارهایی که منافقین انجام دادند، حتی حاضر نشدند در یک سخنرانی علیه آن‌ها موضع گیری کنند. نه تنها به جبهه نرفتند بلکه حتی حاضر نشدند در قم هم با یک سخنرانی از بسیجیان برای رشادتهای آن‌ها در جبهه جنگ تشکر کنند و حتی طی این سال‌ها همواره در مورد امام و انقلاب با کنایه صحبت می‌کردند اما بلافاصله پس از رحلت امام به افرادی انقلابی تبدیل می‌شوند که با عنوان رهبری گروه‌هایی، راه خود را شروع می‌کنند حتی به عنوان مدافعان امام حرف‌هایی را مطرح می‌کنند که نه تنها امام آن‌ها را بیان نکرده‌اند بلکه در تفسیر فرمایشات امام، آن‌ها را نیز به نوعی تحریف می‌کنند وبا تهمت به امام، ایشان را فردی دو رو و بی‌توجه به واقعیات به جامعه معرفی می‌کنند و می‌گویند امام دموکراسی را به شکل ظاهری و برای فریب مردم مطرح کرد. در حالی که دموکراسی در اهل بیت (ع) وجود دارد، باید به آن‌ها گفت اگر شما تابع امام حسین هستید، ببینید که امام حسین(ع) وقتی نامه‌های مردم کوفه را برای دعوت به حکومت دیدند آن‌ها را به راحتی نپذیرفتند و حضرت مسلم را برای اطمینان یافتن به کوفه فرستادند و شرایط خود را گفتند.

هر حاکمی، وقتی می‌خواهد حکومت کند، زمانی موفق است که اکثریت مردم پشت وی باشند و او را بخواهند. اگر کسی بخواهد با زور شمشیر و با توجه به اقلیت بودنش خود را بر اکثریت حاکم کند نه تنها این مساله جواب نمی‌دهد، بلکه خیلی سریع حکومت وی از بین خواهد رفت. و سرنوشت صدام و شاه و فراعنهٔ مصر گریبان گیراو خواهد شد.

 راهکار مقابله با این گروه‌های تندرو از نظر شما چیست؟

راهکار این است که همه مردمی که به دنبال اصلاحات هستند و دلشان برای امام و انقلاب و کشور می‌تپد و مشکلاتی که این اقلیت در این چند سال در زمینه اقتصادی و اجتماعی، فرهنگی و سیاسی برای کشور ایجاد کردند را می‌بینند، باید گلایه‌هایی جزئی از یکدیگر را کنار بگذارند و در برابر این اقلیت خطرناک که جز منافع خود چیزی را نمی‌بینند و بعدا هم ممکن است پشت پرده اینکه آن‌ها از کجا حمایت می‌شدند، فاش شود، بایستند؛ و البته به نظر من قطعا این عده از خارج از کشور نیز کمک می‌شوند ممکن است حتی حامیان آن‌ها نیز آمریکا و صهیونیست‌ها باشند؛ اگرچه ممکن است آن‌ها شعار مرگ بر آمریکا هم بگویند، ولی از این شعار مرگ بر آمریکای آن عده خاص، جز آمریکا، کشوری نفع نمی‌برد.
این درست نیست که ما شعار مرگ بر آمریکا بدهیم اما ۶۰ درصد جوانان ما بیکار باشند؛ طبق آمار در سال ۹۲ حدود ۱۰ هزار نفر از جوانان تحصیل کرده ما تنها به کشور آلمان رفتند. این رقم غیر از افرادی است که به دیگر کشورهای اروپایی و آمریکا رفتند؛ این آماری است که یکی از مقامات وزارت علوم داده است؛ در مقابل چرا باید به با پول این مردم، به افرادی به ناحق بورسیه تحصیلی بدهند که با پارتی بازی و بدون شرایط و به ناحق این بورسیه را دریافت کنند؟ در حالی که در کشور، حق بسیاری از افراد با معدل‌های بالا باید ضایع می‌شود، در صورتی که اگر این افراد به خارج از کشور می‌رفتند قطعا با دست پر بازمی‌گشتند و خدمتگزار مردم می‌شدند. اولا این کار دزدی از بیت المال و دست درازی به حقوق مردم است.
چرا باید فساد اداری کشور ما، از همه کشور‌ها به جز دو کشور آفریقایی، وضعیت بدتری داشته باشد. ایران در بحث فساد اداری حتی از افغانستان هم بد‌تر است، البته ما نمی‌خواهیم به افغانستان اهانت کنیم، اما واقعا ما باید مترقی‌تر باشیم. برای همین مسائل و موضوعات، مردم باید به خاطر خودشان و آینده فرزندانشان توجه کنند که اگر هم که از یکدیگر گلایه‌ای داریم از آن بگذریم.
مثلا در بحث احزاب، من تعجب می‌کنم که برخی از احزاب اصلاح طلب به خاطر گلایه‌ای که دارند، حتی حاضر نیستند مقداری گذشت کنند تا همه کنار یکدیگر بنشینیم و با آنهایی که می‌توانیم با یکدیگر صحبت کنیم خانه احزاب را بار دیگر احیا کنیم و تا جایی که می‌توانیم از این طریق به مردم خدمت کنیم.
چه اشکالی دارد به مردم اعلام می‌کنیم که وزارت کشور دولت گذشته به مردم خیانت کرد و خانه احزاب را مورد یورش قرار داد و اسناد و مدارک آن را ضبط کرد؟ حق همه ما در این میان ضایع شده است، اما تنها کاری که می‌توانیم برای احیای خانه احزاب انجام دهیم این است که همه در کنار هم بنشینیم و این کار را انجام دهیم.
ما باید از مولا امیرالمومنین امام علی (ع) یاد بگیریم که وقتی به ایشان گفتند که چرا در شورایی که عمر تشکیل داده بود حضور داشتی برای اینکه بعد از او حاکم تعیین شود؟ در حالیکه خود حضرت علی (ع) هم از مخالفان تشکیل این شورا بودند. حتی ابن عباس بار‌ها به ایشان توصیه کرد که به این شورا نروند چراکه در آن به شما رای نخواهند داد اما امام در آن شورا حاضر شد و عثمان به عنوان حاکم جامعه اسلامی انتخاب شد؛ سپس ابن عباس گفت که آیا من نگفتم که به این شورا نروید؟ حضرت فرمودند که ابن عباس! من تسلیم خواهم بود مادامی که مصلحت اسلام و مسلمین در میان باشد و حتی اگر به خودم هم ظلم باشد. ما هم باید تابع امیرالمومنین (ع) باشیم؛ تنها راه وحدت میان احزاب اصلاح طلب و گروه‌های معتدل دلسوز انقلاب، از خودگذشتگی است؛ حتما لازم نیست که یک حزب تشکیل بدهیم، اما یک سلسله اصولی داریم که می‌تواند ما را در کنار هم نگه دارد و با وحدت منافع کشور را حفظ کنیم.

چرا در گذشته توصیه‌های دولتمردان به مردم اثر بیشتری داشت؟ یا از سویی در تاریخ می‌بینیم که با یک فتوای میرزای شیرازی، جامعه مسلمان ایران تحت الشعاع قرار می‌گیرد؛ اما امروز می‌بینیم که برای مثال توصیه دولتمردان مبنی بر انصراف افراد غیر نیازمند از دریافت یارانه و پس از آن تأکید برخی علما، بازهم جواب لازم را نمی‌دهد؟

رمز نفوذ کلام امام خمینی(س) به عنوان حاکم جامعه اسلامی و یا علمایی همچون میرزای شیرازی، ابتدا خلوص رفتار و تقوای خودشان و در مرحله بعد باورهای مردم بود. امام(س) را اکثریت جامعه باور داشتند و خلوص وی را در جامعه دیده بودند. حتی کسانی که در تشییع جنازه امام هم حاضرشدند، جمعیتی بودند که کاملا خودجوش بوده و از جایی سازماندهی نشده بودند. اگر جمعیت حاضر در مراسم ارتحال امام را ببینیم متوجه می‌شویم که این جمعیت، از جمعیتی که در مراسم استقبال از امام در ابتدای انقلاب حضور داشتند، بیشتر بودند. این تنها برای این بود که این جعیت در امام خلوص و گذشت برای مردم دیدند. امام همواره نه تنها خود، بلکه فرزندش را برای مردم فدا کرد.
وقتی در مساله‌ای پای مردم در میان بود امام هیچ مشکلی با آن نداشتند؛ مثلا ایشان در دوره دفاع مقدس فرمودند که در مورد ادامه جنگ تردیدی نکنید؛ اما وقتی یک هفته بعد نامه فرماندهان و دولت در مورد کمبود تجهیزات و نیروی نظامی به دست ایشان می‌رسد که شرایط ادامه جنگ مناسب نیست، حضرت امام(س) بدون توجه به فرمایشات گذشته خود، و از خودگذشتگی، حرف آن‌ها را می‌پذیرد. بحث جام زهر هم برای این مطرح کردند که اینجام زهر به خاطر آرمان‌های امام است اما به خاطر وظیفه امام، نه تنها جام زهر نیست، بلکه جام نوش است، که امام به دلیل عمل به تکلیف خود این امر را به دلیل مصلحت‌های موجود پذیرفتند.
من معتقدم که باورهای راسخ مردم به امام بود که ایشان را در ادامه کار پیش برد. وقتی مادران شهدا هنگام دفن پیکر فرزندانشان اعلام می‌کردند که‌ای کاش ما فرزند دیگری داشتیم که در این راه شهید شود نشان از همین باور‌ها داشت و اینکه آن‌ها نمی‌خواستند ضعفی در نیروهای انقلاب ایجاد شود. امروز باور همین مادر‌ها ممکن است از بین برود و تنها دلیل آن، نه عوامل خارجی، ماهواره‌ها، شیاطین و افراد بی‌دین، بلکه عمل خود ما است. اگر عمل ما حتی به میزان ناچیزی خلاف نظر عرف باشد، این مساله توسط بیگانگان چند برابر می‌شود، اما اگر خود ما به دست نا‌محرمان و مستکبران بهانه ندهیم آن‌ها نمی‌توانند علیه ما تبلیغات کنند.
اگر بیگانگان ببیند که ما در صرف بیت المال، در انتخاباتمان و رفتار خود با مردم دچار اشتباه شدیم و بر حاکمیت زور تاکید داریم، کم کم اعتماد مردم هم از میان می‌رود و عرصه برای عوامل بیگانه باز می‌شود.
اعمال مسئولین کشور و حتی روحانیونی که مسئولیتی هم ندارند، بر حکومت اسلامی تاثیرگذار است، چراکه مردم حکومت اسلامی را از عمامه می‌بینند؛ هرچند که این عمامه امروز هیچ کاره است. وقتی مردم می‌بینند این افراد عمامه به سر در جامعه دچار خطا شده و کار اشتباهی می‌کند، او را نماینده حکومت اسلامی می‌دانند. ما گاهی می‌رویم خریدی کنیم و به فروشنده می‌گوییم چرا این قدر گران است؟ می‌گویند شما چرا؟ یعنی ما را می‌گویند حاکم هستند دیگر؛ حالا ما را هم نمی‌شناسند. به هر حال امروز وظایف ما که جزو روحانیت هستیم چند برابر شده است مهم این نیست که حاکم باشیم یا نباشیم؛ مرجع تقلید مخالف یا موافق حکومت باشند، اعمال و رفتار آن‌ها، در کاهش و یا افزایش باور‌ها به حکومت اسلامی تاثیر می‌گذارد.

اخیرا بحثی از سوی آقای دکتر روحانی رئیس جمهور مطرح شد مبنی بر اینکه نمی‌توان مردم را به زور به بهشت برد؛ این موضع رئیس جمهور واکنش‌های تندی از سوی برخی افراد به دنبال داشت و حتی فردی گفته بود ما به زور شلاق هم که شده مردم را به بهشت می‌بریم؛ سؤال این است که آیا وظیفه یک دولت مطلوب و آرمانی مد نظر اسلام و امام خمینی(س) این است که مردم را به زور به بهشت بفرستد یا خیر؟

متاسفانه در سال‌های اخیر، مسائل سیاسی و جانب داری از گروه‌های سیاسی خاص، حتی در فهم دین و اجرای آن، بر برخی حاکم شده است. اصلا وقتی ما برای هدفی بزرگ پیش می‌رویم، قطعا اهداف کوچک را باید در کنار آن به شکل تدریجی عملی کنیم تا اعتقادات مردم را افزایش دهیم. مثلا حضرت محمد (ص)، تا ۱۰ سال پس از زمانی که پیامبر بود بحثی در مورد حجاب نداشت؛ حتی آیه حجاب هم در آن دوران هنوز نازل نشده بود و یا اگر نازل شده بود، پیامبر هنوز مامور ابلاغ آن قرار نگرفته بود؛ در مورد آیات مربوط به ربا و شرب خمر هم همینطور بود. حتی در روایات داریم که برخی احکام را امام زمان(عج) پس از ظهور اجرایی می‌کنند؛ چراکه مصلحت بر گفتن آن نبوده است؛ به طور کلی هم به مرور زمان، انبیا هرآنچه را که برای جامعه مصلحت بوده بیان کردند. این مصلحت بینی، در تبلیغ و تربیت دینی، مساله مهمی است. و اینکه مثلا بحث خمس و سهم امام دادن واجب است، از زمان امام باقر و امام صادق به این طرف اعلام شده، در حالی که آیه اصلی آن در قرآن هست ولی ظاهرش در رابطه با غنایم جنگی بوده، اما در رابطه با کسب و کار هم مسئله خمس و سهم امام آمده است. به هر حال احکام اسلام به صورت تدریجی بیان شده چراکه بر اساس مصالح انسان است.
از اوایل پیروزی انقلاب و بویژه از زمانی که امام وارد کشور شدند، زنان و دخترانی بودند که پیش از آن بی‌حجاب بودند و به خاطر امام حجاب خود را رعایت می‌کردند. امام همه دل‌ها را شیفته خود کرده بود. ما حتی یک بار هم نمی‌بینیم که امام در مورد زنان گفته باشد که باید حتما حجاب داشته باشند البته ایشان همواره تاکید داشتند که باید احکام شرعی را رعایت کرد و کلیات را می‌فرمودند.
پس از پیروزی انقلاب تا اواخر سال ۱۳۶۰ یعنی حدود ۳ سال تمام، صحبت از اجباری کردن حجاب نشد؛ جز در زمان شهید رجایی، که آن هم فقط در خصوص ادارات بود که حتی منجر به تظاهرات کارمندان بی‌حجاب ادارات شد که هیچ یک از آن‌ها هم دستگیر نشدند و کسی با آن‌ها کاری نداشت باز هم امام دستوری برای برخورد با این عده صادر نکردند.
اواخر سال ۱۳۶۰ که بنده دادستان کل انقلاب بودم صحبتی در میان مسئولین شد؛ در جلسه‌ای که آیت الله هاشمی، مهندس میرحسین موسوی و بنده و سایر مسئولین سپاه بودند پیشنهادی در مورد مساله حجاب مورد بررسی قرار گرفت؛ به طور مثال قرار شد آیت الله هاشمی در خطبه‌های نماز جمعه در خصوص حجاب برای مردم صحبت کند و بنده هم اطلاعیه‌ای بدهم؛ بر این مبنا که چون بی‌حجابی مظهری از رضاشاه بوده افراد بیایند به احترام انقلاب حجاب خود را رعایت کنند. البته در آن زمان آقای لاجوردی داستان انقلاب تهران بود و یک گشت مبارزه با منکرات راه انداخت که موقتی بود و تنها به تذکر ختم می‌شد و در آن زندان و شلاق وجود نداشت.
باز هم تاکید می‌کنم که امام هیچگاه چنین دستوری را ندادند؛ خود ما مسئولین تصمیم گرفتیم که با صحبت و گفتار مردم را ترغیب به حجاب کنیم.
البته در تبریز در سال ۱۳۵۹ یک عده جوان تندرو نزد شهید مدنی رفته بودند و یک اجازه لفظی از وی گرفته بودند که تا اقدامات و تحرکاتی را در خیابان‌ها بر علیه بی‌حجابی انجام دهند و متاسفانه تندروی کردند و مثلا گاهی به صورت بی‌حجاب‌ها رنگ می‌پاشیدند؛ در آن زمان من قاضی شرع تبریز بودم و اعلام کردم که باید در نماز جمعه در این مورد صحبت شود. در آن نماز جمعه بنده اعلام کردم که کار این عده بسیار خلاف شرع و قانون است و اگر دوباره تکرار شود علاوه بر دستگیری این افراد، زندان نیز در انتظار آن‌ها خواهد بود؛ اما در‌‌ همان روز خطاب به زنان گفتم که بی‌حجابی یک موضوع عارضی در کشور است که رضاخان با اجبار آورده است و هم اکنون بی‌حجاب ماندن تابلویی برای تبلیغ رضاخان است. و خواهش کردم که خود خانم‌ها حجاب را هرطور که صلاح می‌دانند رعایت کنند؛ از فردای‌‌ همان روز دیگر ما خانم بی‌حجاب در تبریز نداشتیم.
یا جالب است یادآوری کنم که خانه‌ای که من در تهران اجاره کرده بودم دیوار به دیوار دفتر امام و حاج احمد خمینی بود؛ همسر صاحب خانه بنده، خانم بی‌حجابی بود؛ ایشان کارمند وزارت خارجه زمان شاه بود و حتی دفتر امام هم از آن‌ها اجاره شده بود؛ وی همواره در کنار دفتر امام رفت و آمد داشت، اما حتی حفاظت بیت امام هم با او برخوردی نداشتند.
حفظ حجاب زنان بالاخره در سال ۶۱ با گفتار آیت الله هاشمی و بنده و سایر دوستان بدون زور و اجبار عملیاتی شد. حتی به نظر من وضعیت حجاب از امروز هم بهتر شد، چون مردم، انقلاب و روحانیون را باور داشتند؛ اگر الان با مشکل بد حجابی مواجه هستیم و اگر بررسی کنیم این مساله میان خانواده شهدا، روحانیون و مسئولان کشور هم وجود دارد و اینطور نیست که بدحجابی فقط مختص مردم عادی و یا فقط مخصوصا دشمنان انقلاب باشد. این مساله به این دلیل است که ایمان اعتقاد مردم ضعیف شده است که این مقدار عمده‌اش به ما بازمی گردد که نتوانسته‌ایم دین را درست معرفی کنیم و با این کار اصل دین را زیر سوال بردیم.
یا مثلا امام(س) وقتی شنید که در دانشگاه پرده‌ای کشیدند تا خانم‌ها و آقایان را به این وسیله از هم جدا کنند فرمودند که این کار غلط است.
وقتی آقای روحانی می‌گوید که نمی‌توان با زور کسی را به بهشت برد معنایش این است که باید با دلیل و برهان و منطق، با مردم برخورد کرد تا مثلا آن‌ها با ایمان و اعتقاد واقعی حجاب خود را حفظ کنند و واقعا هم حجاب با ایمان ارزش دارد؛ چادر به تنهایی ایمان نمی‌اورد؛ آنچه موجب ایمان می‌شود اعتقاد واقعی است؛ قطعا اگر ما درست عمل کنیم، همانطور که مردم به نماز و روزه اعتقاد دارند، به حجاب هم اعتقاد خواهند داشت.
این حرف آقای روحانی که به زور نمی‌توان کسی را به بهشت فرستاد، نه تنها از ویژگی‌های دولت مطلوب است، بلکه در قرآن هم خطاب به پیامبر آمده است؛ برخی ممکن است بپرسند پس در این میان ولایت فقیه چه می‌شود؟ باید گفت ولایت فقیه این است که ما حکومت اسلامی را به گونه‌ای پیش ببریم که ایمان مردم تقویت شود. ولایت فقیه یعنی اینکه دشمنی مردم با دین را از بین ببریم و احیانا جلوی خودخواهی‌ها گرفته شده و اینکه به نام دین هر کاری که خلاف شرع است انجام ندهیم و فقر و بدبختی را به آن‌ها تحمیل کنیم.
مثلا نباید به نام دین به نیمی از افراد که برای انتخاباتی کاندیدا می‌شوند، بگوییم شما التزامی به اسلام ندارید، چراکه در اینصورت مردم از اصل دین سرد می‌شوند و به اصل دین شک پیدا می‌کنند و می‌گویند اگر این دین است این عین ظلم و خیانت و تحمیل و اجبار است؛ قطعا اگر ما خودمان را درست کنیم مردم هم به دنبال ما می‌آیند.
ما با عمل خود می‌توانیم، راه بهشت را به مردم نشان دهیم و آن‌ها را به این راه تشویق کنیم.
در خصوص بهشت فرستادن شلاقی مردم هم باید گفت که نه تنها چنین چیزی امکان ندارد، بلکه خدا هم نمی‌پذیرد که کسی مردم را به زور شلاق به بهشت دعوت کند؛ این عین نماز با ریا است؛ کسانی که با ریا به نماز خواندن اقدام می‌کنند، بدانند که ثوابی کسب نکردند. چیزی که ما از اسلام یاد گرفتیم این است که هیچ کاری با اجبار ارزش ندارد.

منبع: ایلنا

انتهای پیام /*