امام خمینى(س) و کاربردهاى روایات تفسیرى

استفاده امام راحل از روایات تفسیرى گاهى در جهت تأویل آیات و تأیید معانى تأویلى است. ایشان در آیاتى که داراى شأن نزول خاص یا موضوع خاص هستند با الغاى خصوصیت، حکمى کلى برداشت مى کنند و آن را بر مصادیق دیگر تطبیق مى دهند.

کد : 50954 | تاریخ : 23/06/1393

اعتبار و کاربرد روایات تفسیرى همواره مورد بحث قرآن پژوهان بوده است. احادیث تفسیرى نزد امام خمینى قدس سره از منابع مهم و پرکاربرد تفسیرى است. در اندیشه ایشان، احادیث معصومان علیهم السلام داراى روحانیت و نورانیتى است که در دیگر کلمات نیست. هرچند ایشان برخلاف عقیده شان درباره روایات فقهى، براى روایات تفسیرى حجّیتى قایل نیست، اما این عدم حجّیت به معناى اسقاط روایات تفسیرى از درجه اعتبار و به کنار انداختن آنها نیست و از این رو، از آن در روش تفسیرى خود بسیار استفاده کرده اند.

هدف این نوشتار بررسى میزان و چگونگى استفاده امام راحل از روایات تفسیرى است. بررسى کاربرد روایات تفسیرى در آثار حضرت امام نشان مى دهد، ایشان از روایات تفسیرى در کاربردهایى همچون تأویل، جرى و تطبیق و بیان مصداق آیات، تفسیر و سبب نزول آیات استفاده کرده اند.

مقدّمه

امام راحل همانند بیشتر علماى شیعه، قایل به حجّیت خبر واحد فقهى است و به تفصیل، به موضوع «حجّیت خبر واحد» و ادلّه موافقان و مخالفان آن پرداخته و با ارائه دلایل قرآنى، روایى، عقلى و اجماع، این موضوع را به تفصیل بررسى کرده است.1

از جمله ویژگى هاى برجسته تأویل در عرفان شیعى، این است که زیربناى آن، روایات و آموزه هاى اهل بیت علیهم السلاماست. از دیدگاه امام خمینى قدس سره نیز احادیث عرفانى پایه و اساس تأویل عرفانى است. از دیدگاه ایشان، روایات گاهى نقش کلیدى در تأویل آیات و راه گشایى به اعماق اندیشه عرفان دارد و محورهاى مهم در تجلّى اسما و صفات در انسان کامل را مشخص مى کند، و مواردى نیز نقش تصحیحى دارد.

در اندیشه امام راحل، احادیث معصومان علیهم السلام داراى روحانیت و نورانیتى است که در دیگر کلمات نیست؛ چراکه از سرچشمه علم رحمانى و فیض سبحانى نازل شده و دست تصرف هوا و نفس امّاره از آن دور بوده و شیطان از خیانت به آن محجور است.2 با وجود این، امام راحل خبر واحد را در تفسیرى ـ برخلاف فقه ـ حجت نمى دانند. ایشان معتقدند: خبر واحد معصومان فقط در عرصه فقه، حجّیت و اعتبار دارد: «و معلوم أنّ الاصول الاعتقادیة لایعتمد فیها بخبر الثقة»؛3 معلوم است که در اصول اعتقادى، به خبر ثقه اعتماد نمى شود.

ایشان احادیث را به دو گونه علمى و عملى تقسیم کرده، احادیث عملى را احادیثى مى دانند که باید به آنها عمل شود و احادیث علمى را احادیثى برمى شمرند که جنبه عملى نداشته، آن را شامل موضوعاتى همچون تاریخ و جغرافیا و فلکیات و هیئت مى دانند.

ایشان در ادامه مى نویسند:علما و فقها... احادیثى که از قبیل دسته دوم (تاریخى یا علمى) است، اساسا حجت نمى دانند و مورد اعتنا و بررسى هم قرار نداده، مى گویند: در بحث، اینها اثرى ندارد؛ اگر آنها موافق علم و عقل شد، که همان علم و عقل در کار است، و اگر مخالف آن شد باید آنها را کنار گذاشت 4 ... اگر فرض کردیم حدیثى با علم قطعى ـ یعنى علمى که به برهان ثابت باشد ـ نسازد آن نیز باید رد شود؛ لکن در احادیث. 5

هرچند ایشان براى روایات تفسیرى حجّیتى قایل نیست، اما ذکر این نکته ضرورى است که این عدم حجّیت به معناى اسقاط روایات تفسیرى از درجه اعتبار و به کنار انداختن آن نیست، بلکه منظور نفى حجّیتى است که براى روایات فقهى مطرح است و آن پذیرش تعبّدى است. بنابراین، روایات تفسیرى را نمى توان تعبدا پذیرفت، بلکه مى توان از آن با محک عقل، قرآن و روایات متقن استفاده کرد.امام خمینى قدس سره با این دیدگاه، از روایات تفسیرى در کاربردهایى متفاوت استفاده کرده اند. این نوشتار به بررسى این کاربردها مى پردازد.

1. تأویل

لغت شناسان واژه «تأویل» را از ماده «أول» و به معانى گوناگونى همچون «رجوع و بازگشت به اصل»،6 «مقصود قطعى کلام»7 و «فرجام و نهایت»8 آورده اند. بنابراین، «تأویل» با توجه به ریشه اصلى اش، به معناى «ارجاع» است، جز آنکه تأویل در امور معنوى بیشتر به کار مى رود؛ مانند امور متشابه گفتار یا کردار که قابل توجیه و تأویل باشد.

امام خمینى قدس سره معتقدند: «تأویل» به مفهوم برداشت معناى باطنى از ظواهر الفاظ قرآن است. ایشان آنجا که از قلوب معوج و مختلط با هواهاى نفسانى بحث مى کنند، مى نویسند: تأویل کتاب الهى، که عبارت از برگرداندن صورت به معنى و قشر به لُبّ است، به طور کمال میسر نشود، مگر براى آنان که خود آنها منحرف و معوج نباشند، و جز نور حق ـ تعالى شأنه ـ در قلب آنها چیزى نباشد، و به مقام مشیت مطلقه و فناى مطلق، که مقام تأویل است، رسیده باشند. 9

بنابر این تعریف، «مطلق برگرداندن صورت الفاظ آیات به معانى باطنى»، همان تأویل است. این سخن ایشان، چنین برمى آید که تأویل صحیح آن است که از قلوب منحرف و معوج برنخاسته باشد. ایشان بر این عقیده اند که تأویل و به طور کلى، تفکر در آیات قرآن مجید باید در جهت تأمین هدف قرآن مجید باشد و هدف قرآن همان گونه که خود قرآن فرموده، هدایت به راه هاى سلامت است. ایشان در توضیح آیه 7 سوره «آل عمران»، آیات قرآن را به دو گونه محکمات و متشابهات تقسیم مى کنند و بر این اساس، متشابهات را داراى تأویل و از قبیل رمز دانسته، تصریح مى کنند: «تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم، کسى نمى داند.»10

تأویل قرآن مجید آنچنان گریزناپذیر است که به نظر امام خمینى قدس سره، آنان که از تأویل پرهیز مى کنند، خود به تأویلى دیگر گرفتار شده اند. ایشان در بحث از تسبیح موجودات مى فرمایند:محجوبین از اهل فلسفه عامیه و اهل ظاهر، که نطق موجودات را نیافته اند، به تأویل و توجیه پرداخته اند، و عجب آن است که اهل ظاهر، که به اهل فلسفه طعن زنند که تأویل کتاب خدا کنند به حسب عقل خود، در این موارد، خود تأویل این همه آیات صریحه و احادیث صحیحه کنند، به مجرّد آنکه نطق موجودات را نیافته اند، با آنکه برهانى در دست ندارند. پس تأویل قرآن را بى برهان و به مجرّد استبعاد کنند. 11

تأویل بر پایه روایات اهل بیت علیهم السلام

تفاسیر عرفانى و تأویلات موجود در آن، چنان وابسته به روایات عرفانى اهل بیت علیهم السلام است که بدون آن سامانى ندارد. بر همین اساس، امام خمینى قدس سره تأویلات عرفانى خود را بر پایه روایات اهل بیت علیهم السلام استوار ساخته اند و به این مهم، تصریح کرده اند:ما به رأى خودمان نمى توانیم قرآن را تأویل کنیم. ما باید «انّما یعرف القرآن من خوطب به.»12 ما از طریق وحى و از طریق وابستگان به وحى قرآن را اخذ مى کنیم و بحمداللّه، از آن راه هم غنى هستیم.13

آثار عرفانى امام خمینى قدس سره نیز چنین شیوه اى را نشان مى دهد؛ چنان که در تمامى آثار ایشان، حضور پررنگ و تأثیرگذار روایات، نمایان است. از منظر ایشان، روایات اهل بیت علیهم السلام از سرچشمه الهى نشأت گرفته و آلوده به هوا و هوس نشده14 و از این رو، پاک و زلال است.

ایشان درباره تفاوت فهم ما از قرآن با فهم معصومان علیهم السلاماز آن فرموده اند:ما یک صورتى، یک پرده اى از پرده هاى کتاب خدا را مى فهمیم، و باقى اش محتاج به تفسیر اهل عصمت است که معلَّم به تعلیمات رسول اللّه بوده اند.15

امام راحل بر این عقیده اند که دست یابى به علم تأویل قرآن براى غیرمعصومان نیز امکان پذیر است. بر این اساس، راسخان در علم، که در آیه 7 سوره «آل عمران» بدان اشاره شده، منحصر در رسول خدا صلی الله علیه و اله و اهل بیت ایشان نمى شود و دیگران نیز مى توانند به این عرصه وارد شوند. از همین روست که خود ایشان تأویلات عرفانى زیادى از آیات قرآن را در آثار خود بر جاى گذاشته اند. منتها از دیدگاه ایشان، دست یابى به تأویل قرآن مجید، با قدم طهارت نفس و تهذیب باطن امکان پذیر است.

از این رو، فرموده اند:این حقیقت و لطیفه الهیه، که علم به تأویل است، به مجاهدات علمیه و ریاضات عقلیه، مشفوع به ریاضات عملیه و تطهیر نفوس و تنزیه قلوب و تقدیس ارواح حاصل شود... گرچه راسخ در علم و مُطَهَّر به قول مطلق، انبیا و اولیاى معصومین ـ علیهم السلام ـ هستند و از این جهت، علم تأویل به تمام مراتب آن، مختص به آنهاست، لکن علماى امت را نیز از آن به مقدار قدَم آنها در علم و طهارت، حظّ وافرى است. 16

از بیان چنین برمى آید که رسوخ در علم، امرى مشکّک بوده که مصداق اتمّ آن معصومان علیهم السلام هستند و دیگران از پیروان آنها، هر کدام به میزان مرتبه وجودى و علوّ روحانى شان، مى توانند بدان دست یابند.

کاربرد روایات تفسیرى در تأویلات امام خمینى قدس سره

امام خمینى قدس سره از روایات تفسیرى در جهت تأویل آیات قرآن، بسیار استفاده کرده اند. استفاده ایشان از این دسته روایات گاهى در جهت تأویل آیات و تأیید معانى تأویلى است. در این بخش، به نمونه هایى از این روایات، که ایشان از آنها در تأویل آیات استفاده کرده اند، اشاره مى شود:

1. در شرح حدیث جنود عقل و جهل، آیه «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» (عبس: 24) را، که با توجه به سیاق کلام و آیات صدر و ذیل آن، درباره توجه به طعام مادى است، با استفاده از روایتى از امام صادق (ع)، به غذاى معنوى تأویل کرده اند:در محل خود مقرّر است که علم و عالِم و معلوم باید با هم متناسب باشد، و علم غذاى عالم است. و چنانچه غذا با متغذّى باید مناسب باشد ـ زیرا که با متغذّى متحد شود ـ غذاى روحانى با متغذّى نیز باید متحد شود و با آن باید مناسب باشد؛ چنانچه در باب اتحاد عالم و معلوم و عاقل و معقول مبرهن است 17 و خداىِ تعالى در سوره مبارکه «عبس» آیه 24 فرماید: «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ»؛ باید انسان البته نظر کند به طعام خود.

و در کافى شریف، سند به حضرت صادق ـ (ع) ـ مى رساند که در معنى آیه شریفه فرمود: باید انسان نظر کند به علمش که اخذ مى کند، ببیند از که اخذ مى کند. 18 و شیخ مفید ـ رضوان اللّه علیه ـ از حضرت باقر ـ (ع) ـ به همین مضمون روایت فرموده است. 19 و 20

2. در تأویل آیه «إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ» (غاشیه: 25و26) با استفاده از فرازى از زیارت «جامعه کبیره»، که «و إیاب الخلق إلیکم و حسابهم علیکم» رجوع به انسان کامل را رجوع به اللّه مى دانند:و اینکه در آیه شریفه، حق مى فرماید: «إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ» و در زیارت «جامعه» مى فرماید: «و ایابُ الْخَلْقِ الَیکُمْ و حِسابُهُمْ عَلَیکُم» 21 سرّى از اسرار توحید، و اشاره به آن است که رجوع به انسان کامل، رجوع الى اللّه است؛ زیرا که انسان کاملْ فانى مطلق و باقى به بقاءاللّه است و از خودْ تعین و انّیت و انانیتى ندارد، بلکه خود از اسماء حسنى و اسم اعظم است؛ چنانچه اشاره به این معنى در قرآن و احادیث شریفه بسیار است. 22

چنان که مشاهده مى شود، ظاهر آیه بیان کننده این حقیقت است که رجوع انسان به اللّه بوده و حساب رسى او بر عهده خداست، اما ایشان با استفاده از حدیث، رجوع انسان ها به معصومان علیهم السلام را، که انسان کامل هستند، رجوع به اللّه دانسته، بنابراین، ظاهر آیه را تأویل کرده اند.

3. داستان حضرت آدم و خوردن ایشان از شجره منهیه چند بار در قرآن تکرار شده است. تأویل امام خمینى قدس سره از شجره، عالم طبیعت است و این تأویل را با استفاده از روایات ذکر کرده اند:عالم طبیعت همان شجره است؛ چنان که در بعضى از اخبار وارد شده است، آن شجره منهیه درختى بود که در آن همه چیز بوده، از سیب و گلابى و جو و گندم و عسل و روغن و بادام و خلاصه آنچه که در طبیعت و زیر گنبد فلک است. البته چنین درختى، غیر عالم طبیعت نیست و متوجه شدن به این همه جهات کثرت، خطیئه آدم است که از آن خطیئه اوّلى و مقام تعلّم اسماء شروع شد. 23

از این دست تأویلات، مى توان نمونه هاى زیادى در نوشته ها و بیانات ایشان یافت که براى جلوگیرى از اطاله کلام، تنها به چند نمونه اشاره شد.24

2. جرى و تطبیق

جریان آیات قرآن در گذر زمان، بر مصادیق جدید، که بى ارتباط با همان بطن آیات نیست، از ویژگى هاى قرآن است که پشتوانه مهمى براى جاودانگى قرآن گردیده است. طبق این دیدگاه، گرچه بخشى از آیات قرآن داراى سبب نزول خاص و داراى مصداق نخستین است، اما امکان تحلیل و تطبیق آن بر مصادیق دیگر نیز وجود دارد.25 بر این اساس، هرچند منطوق آیات در ظاهر، ناظر به امت هاى گذشته یا اتفاقات عصر نزول است، ولى روح و حقیقت آن در حصار هیچ زمانى محصور نیست، بلکه به تعبیر دیگر، «فرازمانى» است و در آیندگان همانند گذشتگان، جارى و سارى است.

از این رو، با توجه به خصیصه کارآمدى و جاودانگى قرآن، مفاهیم آیات در طول زمان، بر همه موارد مشابه قابل تطبیق است؛ زیرا آیات قرآن محدود به مورد نزولشان نیست. از این رو، گرفتار رکود و درجازدگى نمى شود. از این خصیصه، در اصطلاح، به «جرى و تطبیق» یاد مى شود. در واقع، جرى و تطبیق رمز جاودانگى و پویایى قرآن را بیشتر نمایان مى سازد.

علّامه طباطبائى اثر قاعده «جرى و تطبیق» را در توسعه مصادیق و مفاهیم قرآن و در نتیجه، جاودانگى آن مهم دانسته، مى نویسد:قرآن از نظر انطباق بر مصادیق و بیان حال آنها، از وسعت و مجال خاصى برخوردار است و هیچ یک به مورد نزول خاصى اختصاص ندارد، بلکه در هر موردى که با مورد نزول آن از جهت ملاک متحد است، جارى مى شود و این همان قاعده «جرى» است. 26  در بسیارى از روایات تفسیرى مفاد آیات بر غیر مورد نزول آن، از جمله پیامبر صلی الله علیه و اله و اهل بیت علیهم السلام و موافقان و مخالفان آنها تطبیق شده است.

جرى و تطبیق از دیدگاه امام خمینى قدس سره

امام خمینى قدس سره در توجیه تفسیرها و تأویلات عرفانى موجود در کتاب آداب الصلاة، به چند موضوع اشاره مى کنند. ایشان در ابتدا آورده اند:ممکن است بعضى غفلت از حقیقت حال کنند و چون از معارف قرآنیه و دقائق سخن الهیه بى خبرند، بعضى از مطالب این رساله را «تفسیر به رأى» گمان کنند، و این خطاى محض و افتراى فاحش است. 27

ایشان در ادامه، به چند دلیل براى این موضوع اشاره مى کنند. دلیل سوم ایشان آن است که غالب مباحث تفسیرى ـ عرفانى شان از قبیل بیان مصداق است:... ثالثا، غالبا مطالبى که ما ذکر کردیم یا در بیان آیات شریفه ذکر مى کنیم، از قبیل بیان مصادیق مفاهیم است و بیان مصداق و مراتب حقائق، مربوط به تفسیر نیست، تا آنکه تفسیر به رأى باشد. 28

ایشان عقیده دارند: هر لفظى مانند «آمنوا» و «اتّقوا» را، که بر خلّص اولیا و ائمّه خاص تطبیق شده و در روایات یا اسباب نزول بر اشخاص معینى حمل گردیده است، بر مطلق حمل مى کنیم و وقتى در آیات قرآن «مؤمنون» یا «متقین» مى گوییم، آن را به همه مراتب آن حقایق حمل مى کنیم؛ چون این الفاظ عناوین موضوعات هستند، صرف نظر از هر قید و حدّى.29 از این رو، ایشان معتقد است:بنابراین، هر گروه و طایفه اى از مؤمنان را به معنى حقیقى شامل مى شود و مصادیق عنوان مطلق هستند و این مطلب راه گشاى فهم بسیار از اخبارى است که تطبیق آیاتى را بر یک گروه یا یک شخص نموده اند که توهّم مى شود اختصاص را، و این گونه نیست، بلکه ذکر مصداق یا مصادیق است. 30

امام خمینى1 در آیاتى که داراى شأن نزول خاص یا موضوع خاص هستند، با الغاى خصوصیت، حکمى کلى برداشت مى کنند و آن را بر مصادیق دیگر تطبیق مى دهند. نمونه این عمل ذیل آیه «وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» (مائده: 2) است که ایشان پس از تفسیر آیه و بحث بر اینکه مصداق «تعاون بر اثم» چیست، مى نویسند:حاصل آنچه گفته شد، همانا بعد از اینکه عرفا از آیه شریفه الغاى خصوصیت مى شود، حرمت آماده کردن وسایل گناه براى کسى که همّت به انجام گناه دارد، فهمیده مى شود. 31  بر اساس همین مبناست که ایشان در بسیارى از نوشته ها و سخنرانى هاى خود، از این شیوه استفاده کرده و موضوعات روز را نیز بر آیات قرآن تطبیق نمودند. نمونه هاى ذیل از این گونه است:

1. امام خمینى قدس سره درباره پیروزى رزمندگان جنگ تحمیلى آورده است:آیا آنچه خداوند تعالى مى فرماید: «وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقا» (احزاب: 26) مصداق ظاهرش در فتح مبین متحقق نیست؟ آیا آیه «هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» (فتح: 4) مصداق ظاهرش رزمندگان این جبهه نیست؟ مگر آنچه در صدر اسلام واقع شد و موجب فتح لشکر اسلام گردید جز اینها بود؟ 32

2. در یکى از بیانات ایشان چنین آمده است:«جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقا» (اسراء: 81) باطل الآن خودش را در مقابل حق زبون مى بیند و براى او باطل خیلى ارزشمند است. باطلِ آنها بود که همه کشورهاى اسلامى جهان را عقب نگه داشته است، باطل هاى آنها بود که از مرکز دانشگاه ها تا همه جاى کشور نفوذ کرده بودند و باطلِ خودشان را به پیش مى بردند و حالا مى بینند که در معرض زهوق است... ما باید کوشش کنیم که مفاد این آیه شریفه را متحقق کنیم و همه ملت هاى اسلامى باید کوشش کنند که حق را در جامعه خودشان پیاده کنند که مصداق «جَاء الْحَق» متحقق بشود. 33

بیان مصداق آیات با استفاده از روایات

امام خمینى قدس سره معتقد بودند: نوع تفاسیر رسیده از اهل بیت علیهم السلام از قبیل بیان مصداق است. اگرچه این مصداق از حیث ظهور و خفا یا اشرفیت و افضلیت گوناگون است و به همین دلیل، گاهى درباره یک آیه، روایات متنوع و متفاوت وارد شده است، به گونه اى که کسى که اطلاع ندارد آنها را متعارض و متناقض مى پندارد. از دیدگاه ایشان، آیه کریمه در هر بار، به اقتضاى مناسبت، به مصداق جدیدى تفسیر مى شود، ولى جاهل گمان مى کند که بین روایات تعارض وجود دارد.34

ایشان ذیل تفسیر آیه «فطرت»، درباره روایات واردشده که فطرت را به «توحید» تفسیر کرده اند، مى نویسند:و باید دانست که گرچه در این حدیث شریف و بعضى از احادیث دیگر، 35 «فطرت» را تفسیر به «توحید» فرمودند، ولى این از قبیل بیان مصداق است، یا تفسیر به اشرف اجزاء شى ء است؛ چنانچه نوعا تفاسیر وارده از اهل عصمت ـ سلام اللّه علیهم ـ از این قبیل است. 36

یکى از راه کارهاى امام خمینى قدس سره براى رفع تعارض میان روایات تفسیرى، که ذیل یک آیه وارد شده، آن است که این روایات مختلف و متعارض را از قبیل بیان مصداق بدانیم و همه را بپذیریم. ایشان در تفسیر و مصداق یابى «حسنه» در آیه «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً» (بقره: 201) ضمن تفسیر و بیان چند مصداق براى آن مى فرمایند:روایات مختلفى که در این باب هست و تألیف شده است، مصادیقى را ذکر کرده اند ـ اختلاف ندارند. این روایات آنها مصادیق را ذکر مى کنند و لهذا، مصادیق مختلفه در روایات ذکر شده است و در لسان مفسرین هم جهات مختلف گفته شده است. 37

روایاتى که امام راحل در تعیین مصداق آیات به کار برده اند، در موضوعات گوناگونى است. بخش زیادى از این روایات، در تطبیق اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و پیروان آنها با آیات است. دسته اى دیگر مربوط به مصداق یابى مفاهیم فقهى است. برخى نیز تطبیق مسائل روز جامعه با آیات است. در اینجا، به چند نمونه از استفاده هاى ایشان از روایات تفسیرى در بیان مصداق آیات اشاره مى شود:

الف. تطبیق بر معصومان علیهم السلام به عنوان مصداق اتم و اکمل:

در برخى تفاسیر روایى مانند نورالثقلین و البرهان، روایات تفسیرى بسیارى وجود دارد که محتواى آن ذکر مصادیق امامت و ولایت و تطبیق این موضوعات بر آیات است. این تفاسیر تنها به نقل این روایات بسنده نموده اند. از دیدگاه امام خمینى قدس سره، تطبیق این گونه روایات بر اهل بیت علیهم السلام از قبیل تطبیق مصداق است. نمونه هاى ذیل از این گونه است:

1. مصداق «اهل ذکر» در آیه «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (نحل: 43): «از طریق سنّیان سه حدیث وارد شده که اهل ذکر على بن ابى طالب (ع)است.»38 2. مصداق «نفس مطمئنة» در آیه «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً» (فجر: 27ـ28):با یاد خداست که تزلزل ها ریخته مى شوند؛ اطمینان پیدا مى شود. وقتى اطمینان پیدا شد و ذکر خدا و یاد خدا شد، وقتى است که مخاطب مى شود به این خطاب: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» در روایتى است که خطاب به حضرت سیدالشهداست. 39 آن وقت است که به شما مى گویند که «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی»، نه فى عباداللّه، نه فى عباد دیگر. 40

2. مصداق «وجه اللّه»:این ولایت مطلقه همان مقام فیض مقدس است که در کتاب شریف، اشاره به آن فرموده بقوله [تعالى]: «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قصص: 88) و در حدیث شریف کافى، حضرت باقرالعلوم ـ (ع) ـ فرماید: «نحن وجه اللّه.» 41 و در دعاى «ندبه» است: «اَینَ وَجْهُ اللّه الذى الیه یتوجه الاولیاء، اَینَ السَببُ المُتصل بین الارض و السماء»؟ 42 و 43  براى بررسى بیشتر، پژوهشگران را به نمونه هاى دیگر ارجاع مى دهیم.44

ب. روایات بیانگر مصداق مفاهیم قرآنى:

1. مصداق آیه «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (نور: 19):هرچند استدلال به خود آیه براى اثبات مدعا، تکلّف و به بى راهه رفتن است، پس بهتر است به این آیه به ضمیمه بعضى روایات استدلال شود؛ روایاتى مثل مرسله ابن ابى عمیر از امام ابى عبداللّه که امام گفت: «من قال فى مؤمن ما رَأته عیناه و سَمعته اُذناه، فَهُو مِن الذین قال اللّه ـ عزوجل (کسى که در مورد مؤمنى چیزى بگوید که چشمانش دیده و گوش هایش شنیده است، این همان کسى که خدافرموده است: «إِنَ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِیالَّذِینَ آمَنُوالَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.» 45 و 46

2. مصداق «من شاء اللّه» در آیه «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِیَامٌ یَنظُرُونَ»(زمر: 68):و شاید در آیه شریفه «فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ»، مقصود از مستثنى این نوع از اهل سلوک باشد که براى آنها قبل از نفخ صور کلى، صعق و محو حاصل شده. و شاید یکى از محتملات فرمایش رسول خدا که فرمودند: «انَا وَ السّاعَةُ کَهاتَین» هستیم 47 ـ و جمع فرمودند بین دو سبّابه شریفه خود ـ همین معنى باشد. 48

3. مصداق آیه «لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابا» (نبأ: 23): «در ذیل آیه شریفه «لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابا» روایت شده که این "حقب" براى اهل هدایت و کسانى است که اصل ایمانشان محفوظ باشد.»49و50

3. تفسیر آیات

معصومان علیهم السلام بر اساس شأنشان، که مبین قرآن بودن است،51 در موارد لزوم، به تفسیر آیات قرآن پرداخته و ابهامات معانى، مفاهیم و مصادیق آیات را براى دیگران توضیح داده اند. از ایشان در بسیارى از موارد، درباره آیات گوناگون، سؤال کرده اند. بیانات ایشان درباره آیات و جواب ایشان به پرسش هاى دیگران و همچنین احادیثى که به صورت مستقیم به شرح آیات نپرداخته اند اما مى توان از آنها در تبیین آیات بهره گرفت، مجموعه اى از روایات تفسیرى را شکل داده اند که بخشى از آن به دست ما رسیده است.

بخش عمده اى از روایات تفسیرى معصومان در جهت کشف و تبیین پیام هاى آیات است. در این دسته از روایات، مى توان به لایه هاى درونى و بیرونى آیات پى برد. مراد از «لایه هاى درونى آیات»، پیام هاى آن آیه است که از ظاهرش برنمى آید و منظور از «لایه هاى بیرونى»، واژگان و مضمون ظاهرى آیات است. امام خمینى قدس سره بخشى از روایات را در این زمینه به کار گرفته و از این رهگذر، داده هاى تفسیرى خود را سامان داده اند. بررسى موارد استفاده ایشان از روایات تفسیرى نشان مى دهد که وقتى ایشان درصدد شرح و تفسیر آیه با استفاده از روایات بوده، از روایات در سه عرصه استفاده کرده اند که در ذیل، به تفصیل ذکر مى شود:

الف. شرح و تفسیر واژگان

روایات تفسیرى از جمله منابعى است که براى شرح واژگان آیات از آنها استفاده مى شود. معمولاً این روایات در پاسخ به سؤالات صحابه ذکر شده و معصومان علیهم السلام در جهت تبیین معانى آن واژگان و اصطلاحات، به سؤال ایشان پاسخ مى گفته اند. امام خمینى قدس سره از این گونه داده هاى روایى معصومان علیهم السلام استفاده کرده و آن را در جاى جاى آثار تفسیرى خود به کار برده اند. نمونه هاى ذیل، توجه ایشان به این گونه روایات را نشان مى دهد. ذکر این نکته ضرورى است که ایشان گاهى از این روایات براى توضیح ظاهرى واژگان، و گاهى شرح معانى غیرظاهرى ـ که به نحوى تفسیر آن است ـ استفاده کرده اند:

1. ترتیل:

و از آداب قرائت، که موجب تأثیر در نفس نیز هست و سزاوار است که شخص قارى مواظبت آن کند، «ترتیل» در قرائت است. و آن ـ به طورى که در حدیث است ـ عبارت است از: حد توسط بین سرعت و تعجیل در آن و تأنّى و فتور مفرط که کلمات از هم متفرق و منتشر گردد.عن محمّدبن یعقوب بإسناده عن عبداللّه بن سلیمان، قال: سألت أباعبداللّه ـ (ع) ـ عن قول اللّه تعالى: «وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً.» قال: قال أمیرالمؤمنین ـ (ع): «تبینه تبیانا، (خ ل: تبیینا) و لا تهذّه هذّ الشّعر [و لا تنثره ]نثر الرّمل، و لکن أفزعوا قلوبکم القاسیة، و لا یکن همّ أحدکم آخر السّورة.» 52

گوید: پرسیدم از حضرت صادق ـ سلام اللّه علیه ـ از قول خداى تعالى که مى فرماید: «وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً» مقصود چیست؟ فرمود: حضرت امیرالمؤمنین ـ (ع) ـ فرمود: یعنى: اظهار کن آن را اظهار نمودن کاملى، و سرعت مکن در آن؛ چنانچه در شعر سرعت مى کنى، و متفرّق مکن اجزاى آن را چون ریگ هاى متفرق که اجزایش با هم ملتئم نشود، ولیکن طورى قرائت کنید که تأثیر در قلوب کند و دل هاى سخت شما را به فزع آورد، و همّ شما آخر سوره نباشد. 53

2. استدراج:

و اگر نادرا حق تعالى ظالمى را گرفتار کند مى توان گفت: از عنایات حق تعالى به آن ظالم است. اگر اهل معصیت و ظلم را به حال خودشان واگذار فرماید «استدراج» است؛ چنانچه خداى تعالى مى فرماید: «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُونَ وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ» (اعراف: 182ـ183)؛ یعنى زود است که نعمت دهیم آنها [را] درجه درجه، از جهتى که نمى دانند، و مهلت دهیم آنها را. همانا اخذ من شدید است. ... و در مجمع البیان روایت کند از حضرت صادق ـ (ع): أنّه قال: «إذا أحدث العبد ذنبا جدّد له نعمة فیدع الاستغفار، فهو الاستدراج.» 54 فرمود: وقتى حادث کند بنده گناهى را تجدید شود براى او نعمتى، پس واگذارد استغفار را، پس آن استدراج است. 55

3. واژگان سوره توحید:

اللّه: فرمود حضرت باقر ـ (ع): معنى «اللّه» معبودى است که خلق متحیرند از درک حقیقت او و احاطه به کیفیت او. 56

أحد: فرمود حضرت باقر ـ (ع): «احد» فرد یکتاست. و «احد» و «واحد» به یک معنا است؛ و آن یکتایى است که نظیرى براى او نیست. و توحید اقرار به وحدت است، و آن یکتایى است که نظیرى براى او نیست. و توحید اقرار به وحدت است، و آن انفراد است. و «واحد» عبارت از متباینى است که از چیزى منبعث نشود و با چیزى متّحد نگردد. و از اینجاست که گویند بناء عدد از «واحد» است و "واحد" از عدد نیست؛ زیرا که عدد به «واحد» گفته نشود، بلکه به دو تا گفته شود. پس معنى قول خدا: «اللَّهُ أَحَدٌ» آن است که معبودى که خلق متحیرند از ادراک او و احاطه به کیفیت او. یکتاست در خدایى، و متعالى از صفات خلق است. 57 و 58

صمد:فرمود حضرت باقر ـ (ع) ـ که حدیث کرد براى من پدرم، زین العابدین ـ (ع) ـ از پدرش، حسین بن على ـ علیهماالسلام ـ که فرمود: «صمد» آن است که جوف ندارد. و «صمد» آن است که آقایى او به منتها رسیده. و «صمد» آن است که نمى خورد و نمى آشامد. و «صمد» آن است که نمى خوابد. و «صمد» دائمى است که همیشه بوده و همیشه خواهد بود.

فرمود حضرت باقر ـ (ع) ـ محمّدبن حنفیه مى گفت: «صمد» آن است که قائم بنفسه باشد و غنىّ از غیر باشد. و غیر او گفت: صمد متعالى از کَوْن و فساد است. و «صمد» آن است که موصوف به تغایر نباشد. و حضرت باقر ـ (ع) ـ فرمود: «صمد» بزرگ مُطاعى است که فوق او امر و نهى کننده اى نباشد. فرمود: سؤال شد على بن الحسین زین العابدین ـ علیهماالسلام ـ از صمد. فرمود: «صمد» آن کسى است که شریک از براى او نیست، و مشکل و ثقیل نیست براى او حفظ چیزى، و پوشیده نمى ماند از او چیزى. 59 و 60

ب. شرح مفاد ظاهر آیات

شرح مفاد آیات قرآن و تبیین معنا و مضمون آیه از دیگر استفاده هاى امام خمینى قدس سره از روایات تفسیرى است. روایات تفسیرى در بسیارى موارد، تفسیر آیات را بر عهده دارد و با استفاده از آن، مى توان فهم آیه و منظور خداوند از ایراد آیه مورد نظر را دریافت. این گونه روایات بسیارى از سؤالاتى را که در مواجهه با آیه در بادى نظر به ذهن مى رسد، پاسخ مى دهد. نمونه هاى ذیل، که در آثار امام راحل پراکنده است، از این گونه روایات است که به کمک ایشان آمده و تفسیر و فهم آیه را آسان مى سازد.

1. تفسیر آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» (حجرات: 10): در کافى شریف است: عن العقرقوفى، قال سمعت أباعبداللّه ـ (ع) ـ یقول لأصحابه: «اتّقوا اللّه و کونوا إخوة بررة متحابّین فى اللّه متواصلین متراحمین، تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا أمرنا و أحیوه»؛ 61 امام صادق ـ (ع) ـ به اصحابش فرمود: تقوا پیشه کنید و با یکدیگر برادرانى نیکوکار باشید که یکدیگر را براى خدا دوست دارند و با هم رابطه دارند، در حالى که با هم مهربانند. به دیدار و ملاقات یکدیگر بروید و امر ما را یاد کنید و آن را زنده کنید.

و عن أبى عبداللّه ـ (ع) ـ قال: «یحقّ على المسلمین الاجتهاد فى التّواصل و التّعاون على التّعاطف و المواساة لأهل الحاجة و تعاطف بعضهم على بعض، حتّى تکونوا کما أمرکم اللّه ـ عزّو جلّ ـ: «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ...» الآیة. 62 و عنه ـ (ع): «تواصلوا و تبارّوا و تراحموا، و کونوا إخوة أبرارا کما أمرکم اللّه ـ عزوجل»؛ 63 بر مسلمانان واجب است که در رابطه با یکدیگر و همکارى در مهربانى و مواسات به نیازمندان و مهربانى بعضى از آنها به بعضى دیگر، کوشش کنند تا همان گونه شوید که خداوند ـ عزوجل ـ به شما امر کرده است: «در میان خود، با یکدیگر مهربانند...» ایشان همچنین فرمودند: با یکدیگر ارتباط برقرار کنید و به هم نیکى کنید و مهربانى نمایید و براى همدیگر برادرانى نیکوکار باشید؛ همان گونه که خداوند ـ عزوجل ـ به شما امر کرده است. 64

2. تفسیر آیه «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابا مِن دُونِ اللّهِ» (توبه: 31)؛ در تفسیر مجمع البیان از ثعلبى از عُدى بن حاتم نقل شده است که گفت: به حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و اله رسیدم، در حالى که این آیه از سوره «برائت» را قرائت مى کردند: «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ...»، به آن حضرت گفتم: ما که رهبران و دانشمندان خود را پرستش نمى کنیم.

پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «ألیس یحرمون ما احل اللّه فتحرمونه»؛ آیا چنین نیست که آنان حلال خدا را حرام مى کنند و شما نیز به پیروى از آنان، آن را بر خود حرام مى دانید، و حرام خدا را حلال مى کنند و شما هم آن را حلال مى دانید؟ مى گوید: گفتم: بله، همین گونه است. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: «فتلک عبادتهم»؛ همین کار شما، پرستش و عبادت آنان است. 65 روایات دیگرى نیز به این مضمون وجود دارد. این شرک به معناى حقیقى نیست. 66

3. تفسیر زنگار گرفتگى قلب در آیه «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (مطففین: 14): «از مراجعه به کتاب الهى و اخبار و آثار انبیا و اولیا ـ علیهم السلام ـ معلوم [مى]شود که [آنان] اهمیت به تطهیر قلوب، از تطهیر ظواهر بیشتر داده اند، بلکه [به نظر ائمه] جمیع اعمال و افعال ظاهره، مقدمه تطهیر قلوب [معرفى شده] است؛ چنانچه تطهیر قلوب مقدمه تکمیل آنهاست...

ابى جعفر ـ (ع) ـ قال: «ما من عبد اِلّا و فى قلبهِ نقطَةٌ بیضاءٌ؛ فان اَذنَبَ ذَنبا خرجَ فى تلک النکتة نکتةٌ سوداء، فإن تاب ذَهَب ذلک السَّوداء، و ان تمادى فى الذُنوب زاد ذلک السوداء حتى یغَطِّى البیاض؛ فاءذا غُطِّى البیاضُ لم یرجع صاحبه الى خیر ابدا و هُوَ قولُ اللّه ـ عزَّوجل: «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ.» 67

امام باقر ـ (ع) ـ فرمودند: هیچ بنده اى نیست، مگر اینکه در قلبش نقطه سفیدى [و نورانى اى] است. اگر مرتکب گناهى گردد در آن نقطه، نقطه سیاهى پدیدار مى گردد. پس اگر بنده توبه کند آن نقطه سیاه از بین مى رود، و اگر در انجام گناهان اصرار ورزد آن سیاهى افزون گردد تا اینکه سفیدى قلب را فراگیرد و آن گاه است که نقطه سفیدى فراگرفته شد، صاحب آن هرگز به خیر و نیکى باز نمى گردد؛ و این سخن خداوند بلندمرتبه است که مى فرماید: «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ»؛ هرگز چنین نیست، بلکه آنچه به دست آورده اند بردل هایشان زنگار گذاشته است. 68

ج. کشف پیام درونى آیات

بخشى از روایات تفسیرى، دربردارنده موضوعاتى فراتر از شرح ظاهر آیه است. چنین روایاتى ممکن است جزئیات یک موضوع کلى را شرح دهد و یا به دلیل یا نتیجه یک واقعه قرآنى اشاره کند و یا یک موضوع قرآنى را به تصویر بکشد و یا حقیقت خارجى یک مفهوم قرآنى را شرح دهد. در نمونه هاى ذیل بدان ها اشاره مى شود: این شیوه اى است که در روایات تفسیرى قابل دست یابى است و امام خمینى قدس سره به خوبى از این دسته روایات در جهت کشف پیام هاى درونى آیات بهره برده اند:

1. تفسیر ولایت در آیه«النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ»(احزاب: 6):شکى نیست که امر «ولایت» از نظر عقلا، مانند ارث در اموال قابل انتقال است. اگر کسى به آیه شریفه «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» نظر کند و این روایتى را که مى گوید: «العلماء ورثة الانبیاء» بنگرد، متوجه مى شود که مراد همین امور اعتباریه است که عقلا آن را قابل انتقال مى دانند.

اگر این عبارت «العلماء ورثة الانبیاء» درباره ائمّه ـ علیهم السلام ـ وارد شده بود، همچنان که در روایت آمده که ائمّه در همه امور وارث پیغمبر (ص) هستند، جاى تردید نبود که مى گفتیم: ائمّه در همه امور وارث پیغمبر (ص) هستند، و این طور نبود که کسى بگوید که مراد وراثت در علم و مسائل شرعیه است.

بنابراین، اگر ما فقط جمله «العلماء ورثة الانبیاء» را در دست داشتیم و از صدر و ذیل روایت صرف نظر مى کردیم، به نظر مى رسید که تمام شئون رسول اکرم (ص)، که بعد از ایشان قابل انتقال است، و از آن جمله امارت بر مردم، که بعد از ایشان براى ائمّه ثابت است، براى فقها هم ثابت مى باشد، مگر شئونى که به دلیل دیگرى خارج شود، و ما هم به مقدارى که دلیل خارج مى کند، کنار مى گذاریم. 69

2. حقیقت غیبت کردن با توجه به آیه «وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتا فَکَرِهْتُمُوهُ» (حجرات: 12):و در روایت دیگر است که غیبت کننده در روز قیامت، گوشت خود را مى خورد. و در وسائل از مجالس صدوق طائفه ـ رضوان اللّه علیه ـ سند به حضرت امیر ـ (ع) ـ رساند در ضمن مواعظش به نوف البکالى: قال قلت: زدنى. قال: «اجتنب الغیبة؛ فإنّها إدام کلاب النّار.» ثمّ قال: «یا نوف، کذب من زعم أنّه ولد من حلال و هو یأکل لحوم النّاس بالغیبة.» 70 نوف گوید: گفتم به مولى ـ (ع): زیاده از این موعظه فرما مرا. فرمود: دورى کن از غیبت؛ زیرا که آن نانخورش سگ هاى آتش است. پس از آن فرمود: اى نوف، دروغگوست کسى که گمان کند زاییده حلال است، و حال آنکه گوشت هاى مردم را مى خورد به غیبت.» 71

3. حقیقت «نور» با توجه به آیه «وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورا فَمَا لَهُ مِن نُورٍ» (نور: 40):حقیقت وجود عین نور است و عین علم است:«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ.» (نور: 35) پس علم عین نور است. و در آیات شریفه، ایمان و علم را به نور تعبیر فرمودند:«وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورا فَمَالَهُ مِن نُورٍ» و در آیه شریفه «نور» به حسب تفسیر اهل بیت عصمت ـ علیهم السلام ـ نور تفسیر به علم شده است. 72 و 73

4.  سبب نزول آیات

«سبب نزول» در اصطلاح مفسّران و دانشمندان علوم قرآنى، رویداد یا پرسشى است که به اقتضاى آن، قسمتى (آیه یا آیات یا سوره اى) از قرآن کریم همزمان یا در پى آن نازل شده است.74 بسیارى از مفسّران از اصطلاح «شأن نزول» به جاى «سبب نزول» استفاده کرده اند و تفاوتى میان این دو قایل نشده اند؛ اما با یک تعریف دقیق تر، مى توان مصادیق این دو اصطلاح را از یکدیگر بازشناخت.

هرگاه به مناسبت جریانى درباره شخص یا حادثه اى، خواه در گذشته یا آینده و یا درباره فرض احکام، آیه یا آیاتى نازل شود، همه این موارد را «شأن نزول» آن آیات مى گویند؛ اما «سبب نزول» حادثه یا پیشامدى است که متعاقب آن، آیه یا آیاتى نازل شده و به عبارت دیگر، آن پیشامد موجب نزول گردیده است.75

بخشى از روایات تفسیرى موجود در کتب تفسیرى، روایاتى است که سبب نزول آیات و زمینه هایى را بیان کرده است که موجب نزول آیات شده اند. این اسباب و زمینه ها در شکل هاى گوناگون بروز داشته است. گاهى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله سؤالى مى شد، گاهى حادثه اى اتفاق مى افتاد، و گاهى شرایط سیاسى ـ اجتماعى روز ایجاب مى کرد که آیاتى نازل شود. اطلاع از این روایات، نقش مهمى در درک صحیح و تفسیر درست آیات دارد و در برخى موارد، آگاهى از تفسیر قرآن، بدون دانستن سبب نزول ممکن نیست.76

آیت اللّه معرفت معتقد است: «چه بسا آگاهى از حادثه نخستین و مناسبت اولیه اى که مقتضى نزول آیه بوده، از بهترین ابزارهاى پرده برداشتن از رخسار آیه است.»77 علّامه طباطبائى نیز، که به دلیل جهانى و جاودانه بودن معارف قرآن، براى سبب نزول نقش مهمى در فهم آیات قایل نیست،78 با این حال، تأثیر آن را در روشن شدن مورد نزول آیات پذیرفته، مى نویسند: «این زمینه ها را که موجب نزول سوره یا آیه مربوطه مى باشد، "اسباب نزول" مى گویند و البته دانستن آنها تا اندازه اى انسان را از مورد نزول و مضمونى که آیه نسبت به خصوص مورد نزول خود به دست مى دهد، روشن ساخته، کمک مى کند.»79

امام خمینى قدس سره در موارد گوناگون، از روایات تفسیرى در جهت بررسى سبب نزول آیات، بهره گرفته اند. تفسیر بخشى از سور قرآن کریم، که توسط امام خمینى قدس سره انجام شده و در دست ماست، شامل برخى از روایات اسباب نزول است. بررسى آثار تفسیرى و غیرتفسیرى ایشان نشان مى دهد تعامل امام راحل با روایات سبب یا شأن نزول، از لحاظ اعتبار و میزان کاربرد و مواجهه با متن و سند آن، همانند دیگر روایات تفسیرى است. ایشان در برخى موارد، به نقد نظر مفسّران را ذیل روایات اسباب نزول نیز مى پردازند. در این بخش، به چند نمونه از استفاده هاى ایشان از روایات تفسیرى براى ارائه سبب یا شأن نزول آیات، اشاره مى شود:

1. سبب نزول آیه «اکمال»:80 کشف سبب نزول آیه «اکمال» مى تواند مؤیّد یکى از دو دیدگاه شیعه یا اهل سنت درباره ولایت حضرت على (ع) باشد. حدیثى که امام راحل نقل کرده و بدان استناد جسته اند مؤیّد دیدگاه شیعه در نصب الهى جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله است:حضرت ابوجعفر ـ (ع) ـ در ضمن روایتى طولانى در کافى فرموده اند: ثم نَزَلت الولایة، و انّما اَتاه ذلک فى یوم الجُمعة بِعرفة انزل اللّه تعالى: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»؛ 81 سپس «ولایت» نازل شد. و این [امر] در روز جمعه در صحراى عرفات واقع شد و خداوند این آیه را نازل فرمود: امروز دینتان را کامل کردم ونعمتم را بر شما تمام نمودم. و کمال دین به ولایت حضرت على ـ (ع) ـ بوده است. 82

2. سبب نزول آیه «غیبت»: ذکر و پذیرش سبب نزول آیه «غیبت» از میان روایاتى که ذیل آیه نقل شده، مى تواند برداشت مفسّر از آیه «غیبت» را متفاوت کند. امام خمینى قدس سرهدرباره آیه «غیبت» آورده اند:ظاهرا شأن نزول آیه: «وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضا» (حجرات: 12) بنابر آنچه که در تفسیر مجمع البیان آمده [بر طبق این نقل ]چنین مى باشد. امام (ع) فرمودند: آیه شریفه «وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضا...» در مورد دو نفر از اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و اله نازل شد که غیبت رفیقشان را کرده بودند و رفیقشان سلمان بود که آن دو نفر سلمان را نزد پیامبر صلی الله علیه و اله فرستاده بودند تا غذایى براى آنان ببرد و پیامبر هم او را براى گرفتن طعام نزد اسامه بن زید، که خزانه دار پیامبر و مسئول بیت المال بود فرستاد.

اسامه گفت: من چیزى ندارم که بدهم، سلمان نزد آن دو نفر رفت، [و ماجرا را ذکر کرد، اما] آن دو نفر گفتند: اسامه بخل ورزیده، و در مورد سلمان هم گفتند: اگر او را سر چاه آب هم مى فرستادیم، خشک مى شد. آن گاه خودشان براى آگاه شدن از جریان به طرف اسامه، مسئول بیت المال رفتند، در بین راه به حضور پیامبر صلی الله علیه و اله رسیدند، پیامبر به آنان گفت: من در دهان شما، آثار خوردن گوشت را مى بینم، شما چه خورده اید؟ جواب دادند: اى پیامبر، نه، ما امروز هیچ گوشتى نخورده ایم. پیامبر فرمود: چرا، شما گوشت سلمان و اسامه را خورده اید، و در این هنگام آیه شریفه نازل شد. 83

امام راحل سپس نظر خود را درباره این روایت و نقل طبرسى چنین بیان مى کنند:و معلوم است که سلمان و اسامه این طور نبودند که آن دو نفر گفتند. پس آیه شریفه بنابراین نقل، در مورد تهمت نازل شده است.از کلام طبرسى فهمیده مى شود که او یقین دارد شأن نزول آیه همین قصه بوده و این گونه نقل کردن مرسله از شخصى مثل طبرسى خالى از یک نوع اعتبار نیست. 84

3. سبب نزول آیات ابتدایى سوره «معارج»: از آیات ابتدایى سوره «معارج» برمى آید که سبب نزول خاصى داشته است. سبب نزول خاصى که امام راحل از منابع گوناگون ذیل این آیات نقل کرده اند منجر به اثبات عقیده شیعه در موضوع «ولایت» مى شود. ایشان نوشته اند:نعمان بن حرث چون شنید که پیغمبر (ص) امیرالمؤمنین (ع) را روز غدیر به امامت نصب کرد، آمد پیش پیغمبر (ص)، گفت: تو ما را از جانب خدا امر کردى که شهادت به وحدانیت خدا و رسالت تو دهیم و امر کردى به جهاد و حج و صیام و صلات، ما نیز قبول کردیم. بعد از اینها، راضى نشدى، تا آنکه این بچه را نصب کردى براى امامت و گفتى: «هر کس که من مولاى او هستم، على هم هست.» این گفته را از خود آوردى یا از طرف خداست.

پیغمبر (ص) سوگند خورد که از طرف خداست. نعمان بن حرث رو برگرداند و گفت: خدایا، اگر این راست است از آسمان به سر ما سنگ ببار. ناگهان خدا سنگى بر سر او زد و او را کشت، و این آیه نازل شد. امام ثعلبى در تفسیر کبیر [الکشف و البیان] خود و علّامه مصرى شلنجى در کتاب نور الابصار و حلبى در سیره خود در حجه الوداع و حاکم [نیشابورى] در مستدرک این قضیه را نقل نمودند و اینها از معتبرین [منابع] اهل سنت هستند. 85

نتیجه گیرى

از مطالبى که گذشت، نکات زیر به دست مى آید:

1. امام خمینى قدس سره قایل به عدم حجّیت روایات تفسیرى غیرفقهى است، ولى آن را کنار نمى گذارد و از آن استفاده مى کند.

2. طبق نظر حضرت امام، دست یابى به علم تأویل قرآن براى غیرمعصومان نیز امکان پذیر است و هر کدام به میزان مرتبه وجودى شان مى توانند بدان دست یابند.

3. استفاده امام راحل از روایات تفسیرى گاهى در جهت تأویل آیات و تأیید معانى تأویلى است. ایشان در آیاتى که داراى شأن نزول خاص یا موضوع خاص هستند با الغاى خصوصیت، حکمى کلى برداشت مى کنند و آن را بر مصادیق دیگر تطبیق مى دهند.

4. امام خمینى قدس سره معتقدند: نوع تفاسیر رسیده از اهل بیت علیهم السلام از قبیل بیان مصداق است. کاربردهایى که ایشان از روایات در این زمینه داشته اند عبارت است از: تطبیق اهل بیت علیهم السلام و پیروان آنها با آیات، مصداق یابى مفاهیم فقهى و تطبیق مسائل روز جامعه با آیات.

5. امام راحل از روایات تفسیرى با هدف تفسیر، در سه موضوع استفاده کرده اند: تفسیر واژگان، شرح مفاد ظاهر آیات، کشف پیام درونى آیات

پی‌نوشت‌ها:

 1ـ ر.ک: سیدروح اللّه موسوى خمینى، انوارالهدایة فى التعلیقة على الکفایة، ج 1، ص 275؛ همو، تهذیب الاصول، ج 2، ص 437؛ همو، تنقیح الاصول، ج 3، ص 190. 2ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 4. 3ـ همو، تهذیب الاصول، ج 2، ص 468. 4ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، کشف الاسرار، ص 318. 5ـ همان، ص 320. 6ـ ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 174؛ راغب اصفهانى، المفردات، ص 99. 7ـ نورالدین جزایرى، فروق اللغات، ص 88ـ89. 8ـ احمدبن فارس، مقاییس اللغة، ج 1، ص 87. 9ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 311و312. 10ـ همو، کشف الاسرار، ص 323. 11ـ همو، تفسیر سوره حمد، ص 33. 12ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 24، ص 237ـ238. 13ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 18، ص 423. 14ـ همو، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 4. 15ـ همو، تفسیر سوره حمد، ص 93. 16ـ همو، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 61. 17ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 312، فصل 7 از مرحله 10. 18ـ محمدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 49. 19ـ ر.ک: محمدبن محمد نعمان مفید، الاختصاص، ص 4. 20ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 114. 21ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره. 22ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، آداب الصلوة، ص 263. 23ـ همو، تقریرات فلسفه، ج 3، ص 546. 24ـ نمونه هاى دیگر: تأویل آیه 2 سوره فتح، همو، شرح چهل حدیث، ص 338ـ341؛ تأویل «طه»، همان، ص 350؛ تأویل وضو و تیمم، همو، سرالصلاة، ص 41ـ43؛ تأویل آیه «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، همو، شرح دعاى سحر، ص 52ـ53؛ همو، تفسیر سوره حمد، ص 6ـ7 و 133؛ همو، آداب الصلوة، ص 240ـ241؛ همو، تأویل عقده لسان حضرت موسى (ع)، تقریرات فلسفه، ج 1، ص 87 و... . 25ـ سیدرضا مؤدب، مبانى تفسیر قرآن، ص 304. 26ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 3، ص 67. 27ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، آداب الصلوة، ص 347. 28ـ همان. 29ـ سیدمحمدعلى ایازى، تفسیر قرآن مجید برگرفته از آثار امام خمینى، ج 1، ص 264. 30ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 18، ص 518. 31ـ همو، مکاسب محرمه، ج 1، ص 214. 32ـ همو، صحیفه امام، ج 16، ص 155. 33ـ همان، ج 13، ص 162ـ163. 34ـ ر.ک: همو، شرح چهل حدیث، ص 180. 35ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 12و13؛ محمدبن على صدوق، التوحید، ص 328ـ331؛ سیدهاشم بحرانى، البرهان، ج 3، ص 261ـ263. 36ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح چهل حدیث، ص 180. 37ـ همو، صحیفه امام، ج 20، ص 395. 38ـ همو، کشف الاسرار، ص 139. 39ـ على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 2، ص 422. 40ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 14، ص 210. 41ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 145. 42ـ شیخ عباس قمى، همان، دعاى ندبه. 43ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح چهل حدیث، ص 635. 44ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح چهل حدیث، ص 360 و 533ـ534 و 636؛ همو، کشف الاسرار، ص 139و140 و 163ـ164؛ همو، انوارالهدایه، ج 1، ص 310؛ همو، آداب الصلوة، ص 287ـ288؛ همو، صحیفه امام، ج 10، ص 533ـ534 و... . 45ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 12، ص 280. 46ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، مکاسب محرمه، ج 1، ص 373. 47ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 2، ص 309. 48ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، آداب الصلوة، ص 275. 49ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 9ـ10، ص 643. 50ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، جهاد اکبر، ص 34. 51ـ ر.ک: نحل: 44. 52ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 614. 53ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح چهل حدیث، ص 503. 54ـ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 9ـ10، ص 510. 55ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح چهل حدیث، ص 245ـ246. 56ـ همو، آداب الصلوة، ص 315. 57ـ محمدبن على صدوق، همان، ص 90. 58ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، آداب الصلوة، ص 315. 59ـ محمدبن على صدوق، همان، ص 90. 60ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، آداب الصلوة، ص 315ـ316. براى مطالعه بیشتر، ر.ک: همو، الخلل فى الصلاة، ص 322؛ همو، الطهارة، ج 3، ص 433ـ434 و 466؛ همو، شرح چهل حدیث، ص 213. 61ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 175. 62ـ همان. 63ـ همان. 64ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح چهل حدیث، ص 310. 65ـ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 5، ص 37. 66ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، الطهارة، ج 3، ص 402. 67ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 273. 68ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، سرالصلاة، ص 36ـ37. براى مطالعه بیشتر، ر. ک: همو، شرح چهل حدیث، ص 321؛ همو، الطهارة، ج 2، ص 73ـ75؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 284ـ285؛ همو، شرح دعاى سحر، ص 60؛ همو، مصباح الهدایة، ص 47ـ48. 69ـ همو، ولایت فقیه، ص 101ـ102. 70ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 12، ص 283. 71ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح چهل حدیث، ص 304. 72ـ ر.ک: محمدبن على صدوق، همان، ص 157. 73ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح چهل حدیث، ص 419. براى مطالعه بیشتر، ر.ک: همان، ص 326ـ327؛ همو، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 276 و 293. 74ـ على اکبر بابایى و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، ص 144. 75ـ ر.ک: محمود رجبى، روش تفسیر قرآن، ص 121ـ122. 76ـ ر.ک: جلال الدین سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 93، نوع نهم؛ محمدعبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 109، مبحث پنجم. 77ـ محمدهادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، ج 1، ص 242. 78ـ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 137. 79ـ همان، ص 135. 80ـ مائده: 3. 81ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 290. 82ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، شرح الدعاءالسحر، ص 66. 83ـ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 9ـ10، ص 203؛ سیدروح اللّه موسوى خمینى، مکاسب محرمه، ج 1، ص 385. 84ـ همان. 85ـ همو، کشف الاسرار، ص 136. براى مطالعه بیشتر، ر.ک: همو، ولایت فقیه، ص 100؛ همو، البیع، ج 4، ص 29؛ همو، کشف الاسرار، ص 130ـ131 و 137ـ138.

منابع

ـ ابن فارس، احمدبن، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام هارون، قم، دارالکتب العلمیه، بى تا. ـ ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، چ سوم، بیروت، دار صادر، 1414ق. ـ ایازى، سیدمحمدعلى، تفسیر قرآن مجید برگرفته از آثار امام خمینى، قم، عروج، 1384. ـ بابایى، على اکبر و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، چ سوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387. ـ بحرانى، سیدهاشم، البرهان فى تفسیرالقرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق. ـ جزایرى، نورالدین، فروق اللغات فى التمییز بین مفادالکلمات، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376. ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، چ دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367. ـ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فى غریب القرآن، بیروت، دارالعلم، 1412ق. ـ رجبى، محمود، روش تفسیر قرآن، چ سوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387. ـ زرقانى، محمدعبدالعظیم، مناهل العرفان، بیروت، دارالفکر، 1988ق. ـ سیوطى، جلال الدین، الاتقان فى علوم القرآن، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، قم، شریف رضى، بى تا. ـ صدوق، محمدبن على، التوحید، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، 1398ق. ـ طباطبائى، سیدمحمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1417ق. ـ طباطبائى، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، به کوشش سیدهادى خسروشاهى، چ چهارم، قم، بوستان کتاب، 1389. ـ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، چ دوم، بیروت، دارالمعرفه، 1408ق. ـ قمى، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، چ سى وچهارم، قم، فاطمه الزهراء، 1389. ـ قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمى، چ چهارم، قم، دارالکتاب، 1367. ـ کلینى، محمدبن یعقوب، اصول کافى، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365. ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404ق. ـ معرفت، محمدهادى، التمهید فى علوم القرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1411ق. ـ مفید، محمدبن محمدنعمان، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق. ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیه فى الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، بى تا. ـ موسوى خمینى، سیدروح اللّه، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1370. ـ موسوى خمینى، البیع، چ پنجم، بى جا، نشر اسلامى، 1415ق. ـ موسوى خمینى، الخلل فى الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378. ـ موسوى خمینى، الطهاره، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1379. ـ موسوى خمینى، المکاسب المحرمة، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1374. ـ موسوى خمینى، انوارالهدایة فى التعلیقة على الکفایه، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1372. ـ موسوى خمینى، تفسیر سوره حمد، چ سوم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1376. ـ موسوى خمینى، تقریرات فلسفه، تقریر آیت اللّه سیدعبدالغنى اردبیلى، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، بى تا. ـ موسوى خمینى، جهاد اکبر، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، بى تا. ـ موسوى خمینى، سر الصلاة، چ ششم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378. ـ موسوى خمینى، شرح الدعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1374. ـ موسوى خمینى، شرح چهل حدیث، چ دوم، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1371. ـ موسوى خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1377. ـ موسوى خمینى، شرح دعاى سحر، ترجمه سیداحمد فهرى، چ سوم، تهران، تربت، 1384. ـ موسوى خمینى، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378. ـ موسوى خمینى، کشف الاسرار، تهران، دفتر نشر فلق، بى تا. ـ موسوى خمینى، مصباح الهدایه الى الخلافه و الولایه، مقدمه سیدجلال الدین آشتیانى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1376. ـ موسوى خمینى، ولایت فقیه، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1381. ـ مؤدب، سیدرضا، مبانى تفسیر قرآن، قم، دانشگاه قم، 1388. 

منبع: ماهنامه علمی ـ ترویجی معرفت شماره 180

انتهای پیام /*