سید مصطفی خمینی از زبان برادر

واقعاً از اینکه چنین برادرى را از دست دادم بشدت ناراحت هستم. ایشان یک مجتهد عالم اصولى بود، فقیه بود، فیلسوف خوبى بود، ادبیات عرب و تاریخ را به خوبى مى دانست. وقتى براى آخرین بار به نجف رفتم، معمم بودم و در آنجا نزد ایشان مدتى درس خواندم. من علاوه بر احساس برادرى نسبت به ایشان احساس شاگردى هم دارم. واقعاً با از دست دادن ایشان ضربه بزرگى خوردم.

کد : 51105 | تاریخ : 30/07/1393

آنچه در ادامه می خوانید متن مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی به مناسبت سالگرد شهادت برادر گرامی شان آیت اللّه  سید مصطفى خمینى  است که در روز 30 مهر 1360 با روزنامۀ اطلاعات  انجام شده است:

بسم اللّه  الرحمن الرحیم

آنچه که من در برادرم دیدم و آن را در کمتر کسى یافتم، صراحت لهجه ایشان بود. به این معنا که حاج آقا مصطفى در مسائل اسلامى به هیچ وجه با کسى رودربایستى نداشت و خیلى صریح صحبت مى کرد. مثلاً در طول مبارزات پانزده ـ شانزده ساله امام از سال 1342 به این طرف برادرم اگر مى دید کسى که زمانى رفیقش بوده، از راه راست منحرف شده و با دستگاه همکارى مى کند یا سکوت کرده است، صریحاً به او مى گفت من دیگر نمى توانم با تو باشم، تو آن طرف جوى و ما این طرف؛ و این صراحت به حدى بود که گاهى بعضى از این دوستها وقتى او را صدا مى زدند هرگز جوابى از او نمى شنیدند. به همین مناسبت به قول امروزیها خیلى ملاکى بود زیرا هرگز نمى خواست که در مسائل مختلف مماشات کند. از صفات بارز برادرم، عشق به پدرم بود. ایشان علاقۀ عجیبى به پدرم داشت و من گاهى مى گفتم که این محبت از صورت علاقۀ فرزند و پدرى خارج شده است. رابطه ایشان با پدرم فوق العاده بود و در زندگى اش هم نشان داد که نسبت به امام چقدر از خودگذشتگى دارد. در تمام سختیها با امام بود و هرگز در مقابل مشکلات امام بى تفاوت نمى ماند. خلاصه همه جا با ایشان بود.

از دیگر صفات او، خصوصیات ضدشاهى اش بود. من هیچ کس را مثل برادرم ندیدم که تا به آن حد با شاه بد باشد. البته من موفق نشدم با ایشان در زمینه هاى مختلف به اندازۀ کافى گفتگو داشته باشم، چون وقتى که ایشان را تبعید کردند من کلاس ده بودم. من به صورت قاچاق به نجف رفتم و دوباره به ایران برگشتم. مدت هفت ـ هشت سال در ایران بودم که دوباره سفر دیگرى به نجف داشتم. به طور کلى این را باید اقرار کنم که در این زمینه ها غیر از این سالهاى آخر نتوانستم دقیقاً با او تماس پیدا کنم. او این را خوب درک کرده بود که تمام بدبختیهاى ما از شاه است، دولت و مجلس و اینطور نهادها را بازیچه او مى دانست. من این دو خصیصه را در او از همه چیز قویتر مى دیدم. از خصوصیات دیگر ایشان این بود که در عین اینکه این مسائل را جدى مى گرفت هرگز خونسردى اش را از دست نمى داد.

یادم نمى رود همان موقعى که پدرم را گرفته بودند، ایشان به منزل آمده خیلى عادى نشسته بود، با اینکه مى دانستم به واسطه علاقه اى که به پدرم دارد تا چه حد ناراحت است، ولى او خیلى آرام و خونسرد بود و با حرفهایش به بقیه روحیه مى داد و از این نظر خیلى ممتاز بود.

شکل پذیرى شخصیت ایشان از شخصیت قاطع و کم نظیر امام به چه ترتیب بوده است؟

عقیدۀ من این است که به مناسبت خصوصیات امام او نیز بسیارى از این خصوصیات را کسب کرده بود و یک حالت کینه انقلابى داشت و هرگز در مقابله با مسائل و مشکلات حالت مماشات نداشتند.

مبارزات و مجاهدات ایشان را در رابطه با حرکتهاى انقلابى روحانیت مبارز چگونه مى بینید؟

ایشان دو نوع فعالیت داشت: فعالیت مخفیانه که به صورت پول دادن، اعلامیه منتشر ساختن، سخنرانیها و چنین کارهایى بود. و دیگر کارهاى علنى ایشان در حفظ بیت امام بعد از رفتن امام چه در زندان و چه در تبعید، البته خود ایشان هم به ترکیه تبعید شد، که در هر دو بُعد خوب عمل مى کرد. دوستان و برادران ایشان در این زمینه از او خیلى راضى هستند. از دیگر خصال بارز ایشان که همیشه در ذهن من است قاطعیت او در برخورد با مسائل بود.

به عنوان برادر شهید حاج آقا مصطفى مطالبى در مورد روابط خودتان با ایشان بیان بفرمایید.

واقعاً از اینکه چنین برادرى را از دست دادم بشدت ناراحت هستم. ایشان یک مجتهد عالم اصولى بود، فقیه بود، فیلسوف خوبى بود، ادبیات عرب و تاریخ را به خوبى مى دانست. وقتى براى آخرین بار به نجف رفتم، معمم بودم و در آنجا نزد ایشان مدتى درس خواندم. من علاوه بر احساس برادرى نسبت به ایشان احساس شاگردى هم دارم. واقعاً با از دست دادن ایشان ضربه بزرگى خوردم. من فکرهاى زیادى داشتم براى اینکه چگونه از علم ایشان بهره مند شوم. اینکه ایشان چه استفاده هایى به حوزه هاى علمى و محیطهاى دیگر مى توانستند برسانند، مسائلى بود که با برادران راجع به آن صحبت مى کردیم. و من از اینکه ایشان را از دست دادم، بسیار متأثرم. ایشان را خیلى دوست داشتم و این محبت به صورت برادرى نبود، چون این اواخر دیگر من با ایشان رفیق شده بودم و هر شب مى بایست او را مى دیدم ولو نیم ساعت هم شده با ایشان صحبت مى کردم. مرگ ایشان خیلى ناگهانى بود، و به احتمال قوى دولت وقت ایران او را از پاى درآورد.

واکنش امام پس از شنیدن خبر شهادت حاج آقا مصطفى چه بود؟

صبح زود حدود ساعت پنج من خواب بودم و با تکانهایى که به پایم داده مى شد، چشمهایم را باز کردم و امام را دیدم که مى گویند «بلند شو و برو خانه مصطفى، گفته اند بروى آنجا، فکر مى کنم معصومه خانم (همسر حاج آقا مصطفى) ناراحت است.» چون ایشان مریض بودند و شب قبل هم دکتر رفته بودند. من با عجله به آنجا رفتم. دیدم یک تاکسى دم خانه ایشان (مرحوم حاج آقا مصطفى) دم در است. وقتى به داخل منزل رفتم، و سه نفر را دیدم؛ من جمله آقاى دعایى، یک برادر افغانى که در آنجا درس مى خواند، و یک آقاى دیگر. وقتى به قسمت بالاى منزل رفتم، دیدم زیر بغل و پاهاى برادرم را گرفته اند که از پله پایین بیاورند. من دستم را بر پیشانى ایشان گذاشتم و دیدم هنوز گرم است، او را در تاکسى گذاشتیم، ولى انگار کسى در همان لحظه به من گفت که او مرده است.

ایشان را در بغل گرفتیم و به بیمارستان رفتیم. دکتر بعد از معاینه او گفت: متأسفم، ایشان تمام کرده است. من به خانه برگشتم، نمى دانستم که به امام چه بگویم، بالاخره مى بایست طورى قضیه را به امام مى گفتم. رفتم در قسمت بیرونى بیت امام جایى که مراجعه کنندگان عمومى مى آمدند، دو نفر را خدمت ایشان فرستادم که بگویند حال حاج آقا مصطفى بد شده است و ایشان را بیمارستان برده اند. آنها هم رفتند و همین را گفتند. امام گفتند: «بگویید احمد بیاید». من خدمت ایشان رفتم و امام گفتند من مى خواهم به بیمارستان بروم و مصطفى را ببینم. خیلى ناراحت شدم، بیرون آمدم و به آقاى رضوانى (که الآن در شوراى نگهبان است) گفتم ایشان چنین چیزى گفته اند، خوب است به ایشان بگوییم دکتر ملاقات با حاج آقا مصطفى را ممنوع کرده است که حتى المقدور امام دیر از جریان مطلع شوند. قرار شد بروند اینطور مطلب را بگویند، آنها هم از طرح این قضیه وحشت داشتند. من در طبقه بالا در آنجا بودم، پنجره اى بود که امام از آنجا مرا دید. صدا زد و گفت «احمد» من به خدمت ایشان رفتم. گفتند: «مصطفى فوت کرده؟» من هم خیلى ناراحت شدم، گریه ام گرفت، چیزى نگفتم. ایشان همان طور که نشسته بود و دستهایشان روى زانو قرار داشت چندبار انگشتانشان را تکان دادند و سه بار گفتند: «اِنّالِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ رٰاجِعُونَ» [1] تنها عکس العملشان همین بود. هیچ واکنش دیگر نشان ندادند. و بلافاصله آمدن برادران براى تسلیت دادن به امام شروع شد.

منبع: مجموعه آثار یادگار امام، ج1، ص 64-67


[1] حضرت امام پس از آگاهى از وقوع هر حادثۀ ناگوارى، تنها به اداى جملۀ استرجاع اکتفا مى‏ کردند. 

انتهای پیام /*