مبانی ادبیات بیداری و پایداری از نگاه حضرت امام خمینی (ره)

کد : 30235 | تاریخ : 23/02/1391

همایش نظریه بیداری اسلامی در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره ) و حضرت آیت الله العظمی خامنه ای 24 اردیبهشت به همت موسسه تنظیم و نشر آثار آیت الله خامنه ای در مرکز همایش های بین المللی سازمان صدا وسیما، برپا می شود. از میان مقالات و آثار رسیده به این همایش، مقاله مبانی ادبیات بیداری و پایداری از نگاه حضرت امام خمینی (ره) را می خوانید:

حضرت امام خمینی (ره) از جمله رهبران قیا مهاى دینى است که با تکیه بر آموزه هاى اسلامى، سعى در احیاى مقاومت در برابر استکبار و استبداد را توأمان درک، برنامه ریزى و اجرا نمود. هر چند برخى از مصلحان در دنیاى اسلام با قیام علیه ظلم در استبداد داخلى یا استکبار خارجى مسیر حرکت اسلام‌خواهى را ترسیم مى نمودند؛ ولى به دلیل نداشتن نقشه راه در هر دو مسیر نتوانستند فراتر از زمان و مکان خویش جلو بروند. حضرت امام آمد تا ادبیات پایدارى اسلام را در مقابل استبداد داخلى واستکبار خارجى، که به فراموشى سپرده شده بود، احیاء نماید. وى ادبیاتى پدید آورد که به واسطه ی آن اسلام احیاء گردید. امام خمینى(ره) با زبان قرآن همه طاغوتیان و هم آواز طاغوتیان را نفى و ادبیاتى را ایجاد کرد و توسعه بخشید که به واسطه آن طلسم طاغوتیان شکسته شد و مردم به سمت الله و خداوند سبحان خوانده شدند که بر آن اساس نهضت اسلامى خود را تا به حال برپا و پویا نگه داشته است. چنین ادبیاتى با اندک توجهى به آثار و گفتار امام خمینى(ره)، به خوبى برجسته و نمایان مى گردد. فلذا مى بینیم که واژه هاى استقامت، پایدارى، مقاومت و ایستادگى در لسان و ادبیات امام خمینی(ره) بارها و بارها به کار رفته است. مثلاً در صحیفه امام، واژه ی استقامت 43 مرتبه، واژه ی پایدارى 16 مرتبه و واژه ایستادگى مجموعاً 33 مرتبه ذکر شده است.1 اما سؤال این است که بر چه اساس امام خمینی(ره) مردم را به استقامت فرا مى خواند و یا خود بر چه مبنایى به مقاومت و پایدارى تن مى داد و چرا؟ مبانى ادبیات پایدارى ایشان چه بود؟

1 مبناى عقلى - استدلالى امام خمینى(ره) معتقد است، چون احکام اسلامى اعم از قوانین اقتصادى، سیاسى و حقوقى، تا روز قیامت باقى و لازم الاجراست، بقا و دوام همیشگى احکام اسلامى امکان پذیر نیست مگر با ایجاد حکومت اسلامى؛ بنابراین لزوم حکومت به منظور بسط عدالت، تعلیم، تربیت، حفظ نظام جامعه، رفع ظلم و حراست مرزهاى کشور و جلوگیرى از تجاوز بیگانگان، از بدیهى ترین امور است. بنابراین؛ قیام و مقاومت جهت حفظ مرزهاى کشور اسلامى و جلوگیرى از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعاً واجب است و این حکم از بدیهى ترین نیازهاى مسلمانان است2 و این مهم محقق نمى گردد مگر اینکه ملت خودشان بخواهند. امام خمینى(ره) که ادبیات پایدارى اش را تبلیغ مى کند با استشهاد به آیه «إنَّ اللهَ لایُغَیِّرُ مابِقَوْمِ حَتَّى یُغَیِّروُا مَا»3 تغییر نظام حاکم بر یک ملت را در گرو فرهنگ و روحیه ی حاکم بر آن ملت مى داند و مى فرماید: «ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» یک واقعیتى است، و دستورى. واقعیت به این معنا که تغییراتى که در یک ملتى، یک قومى، حاصل بشود، این منشأ تغییرات تکوینى، تغییرات جهانى، تغییرات موسمى مى شود. دستور است به اینکه تغییراتى که شما مى دهید، تغییراتى باشد که آن تغییرات دنبالش یک تغییراتى به نفع شما باشد»4

اگر ملتى روحیه ی شهادت طلبى، فداکارى، جانفشانى در راه هدف و آمادگى براى جلوگیرى از ظلم و ستم داشت و سلطه بیگانه را مایه ی ذلت و ننگ براى خویش دانست، سرنوشتش تغییر کرده و نظام حاکم بر او هم تغییر مى کند اما اگر ملتى بى تفاوت باشد، و روحیه ی انظلام و ذلت پذیرى پیدا کند سرنوشت او محکوم ظلم و سلطه ظالم می شود. بنابراین ملتى که تحول روحى پیدا کرده و درصدد دفع انظلام و ذلت مى باشد؛ نمى تواند به پیروزى برسد مگر اینکه به وحدت و همبستگى و همدلى رسیده و در این راه پایدار شده باشد. امام خمینى در ادبیاتش به این مهم توجه داشته، فلذا مى فرمایند: «اگر ما دست به دست هم ندهیم، همه مان با هم نباشیم، زمینمان خواهند زد، مجلس را زمین مى زنند، دولت را زمین مى زنند،... همه زمین مى خورند، پس عقل اقتضا مى کند که ما الآن مشکلات را تحمل کنیم.»5

2 مبناى دینى - اعتقادى دلیل اینکه چرا و بر چه اساس امام خمینى(ره)، مردم را بعد از قیام، دعوت به استقامت مى کند این است که این مطلب را علاوه بر اینکه امرى بدیهى و عقلى مى دانند، یک دستور الهى نیز قلمداد مى کنند و مى گویند: استقامت معنایش این است که اگر گرفتار ىهایى پیدا شد در جهاد، اگر در جنگهایى که پیش مى آید براى یک ملتى که مى خواهد شرافتمند باشد... در مشکلات سستى نکند! این امر خداست. خداى تبارک و تعالى، که دفاع را بر همه ی ملت و بر همه ی مسلمین واجب کرده است.... همان که امر فرموده است که دفاع کنید، به همه ملتها امر فرموده است که پایدار باشید، استقامت کنید.6

امام استدلال مى کند که حضور انسانها در قیامها و مقاومت امرى از پیش ساخته خود انسان نیست؛ بلکه خداوند سبحان و اسلام از ما مى خواهد که در مقابل کفر و زندقه و ستم و ستمکاران ایستادگى کنیم. فلذا مى گویند: چه بسا افرادى که ابتدائا در یک امرى وارد مى شوند، لکن بعضى مشکلات وقتى پیش آمد نمى توانند خوددار باشند، نمى توانند استقامت کنند... تعلیمى که خداى تبارک و تعالى به مسلمین داده است این است که باید در مأموریتهاى خودتان استقامت داشته باشید.7 خدا به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید که استقامت داشته باش در آن امورى که مأمورى8 در یک آیه وارد شده است « هود » و در سوره ی دیگرى هم که: فاستقم کما امرت. اسلام مى خواهد که در مقابل کفر و زندقه و در مقابل ستم و ستمکاران ایستادگى بکنند.9

براى دستیابى به مبانى پایدارى در ادبیات امام خمینى(ره) و یا تشریح بیشتر آن، و وجه تمایز این مبانى با مبانى دیگر در ادبیات پایدارى مطرح در جوامع، بهتر دیده شد که به پاسخ این سؤال بپردازیم که: پایدارى براى چه؟ و براى چه کسى؟ حضرت على(ع) پاسخى به این پرسش مى دهد که حکایت گر نفى ادبیات پایدارى مسلک مادى گرایانه و صرفاً دنیوى است. آنجایى که حضرتش مى فرماید:10 «خداوندا، تو خود مى دانى که حرکت ها، جنبش ها، قیام ها، اعتراض ها، جنگید نها و مقاومت هاى ما، رقابت در کسب قدرت دنیوى نبوده. براى تحصیل قدرت براى یک فرد نبود، به عنوان جاه طلبى نبود، براى جمع آورى مال و منال دنیا و براى زیاده طلبى در مال و منال دنیا نبوده و نیست. پس هدف چیست؟   مى ا فزاید: راز پایدارى ما در این است که مى خواهیم نشانه ها و پرچم هاى اسلام و هدایت و رستگارى که بر زمین افتاده و رهروان راه را پیدا نمى کنند، اسلام فراموش شده را بازگردانیم و آمده ایم که زندگى مردمان را اصلاح کنیم، آمده ایم مظلومان از شر ظالمان نجات پیدا کنند، آمد ه ایم که مقررات اسلامى اجرا شود.11

مراد حضرت این است که به ما بفهماند که قیام و پایدارى مى تواند براى کسب قدرت دنیوى، تحصیل قدرت، جا ه طلبى، و مال دنیوى، زیاد ه طلبى و براى زنده نگاهد اشتن دین الهى و تحقق و اجراى آن باشد. خلاصه اینکه، قیام و مقاومت یا براى خدا و به امر خداست (به دستور الهى و براى او و جهت تحقق امر او) یا براى خود و به امر امیال نفسانى خود یا جامعه می باشد. این دو نوع قیام و مقاومت (قیام و مقاومت دنیوى و الهى) با هم افتراق اساسى دارند. ادبیات پایدارى امام خمینى(ره) که از تصویرگر یهاى قرآن و اهل بیت(ع) الگو مى گیرد و از واژه ها و ترکیب هاى ادبى قرآن بهره مى برد. در تمامى قلمروهاى ادب پایدارى وحى محور و به عبارتى دیگر، ثقلین محور است. ادبیات پایدارى ایشان بریده از اسلام نیست بلکه بن مایه اى قرآنى دارد و در پرتو قرآن و سنّت رخ مى نماید. امام با این مبانى درصدد دینى کردن ادبیات پایدارى و حضور دین در عرصه اجتماع است و ادبیات پایداریش با خدا و دستور الهى «فاسْتَقِم کَمَآ أُمِرْتَ»12 آغاز مى شود تا به خلق برسد. این ادبیات پایدارى دایره‌اش بسیار وسیع بوده که آرما نهاى ملّى و ایمانى جامعه را دربر می گیرد و به عبارتى همه آرما نها را جهت مى بخشد و با محتوایى الهى در جامعه ظهور و تجلى پیدا مى کند، بر همین مبناست که امام خمینى(ره) مى گویند: بزرگان اسلام ما، در راه حفظ اسلام و احکام قرآن کریم کشته شدند، زندان رفتند، فداکاری ها کردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ کنند و به دست ما برسانند. امروز وظیفه ماست که در برابر خطراتى که متوجه اسلام و مسلمین مى باشد، براى تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نماییم و جلو اغراض و مطامع آ نها را بگیریم.13

 

پی‌نوشت‌ها:

1.براى اطلاع بیشتر در این باره رجوع کنید به: صحیفه امام 1378 ج 1 :؛ 298 ؛ ج: 17 ،60 : 251 ؛ ج 14 ،164 ،124 : 481 ؛ ج 13 : 254 ؛ ج 3 ،169؛: ج 2 .83 ،48 : 56 ؛ ج 21 : 285 ؛ ج 19 ،274 ،47 : 359 ؛ ج 18

2.امام خمینى، روح الله. شؤون و اختیارات ولى فقیه. وزارت ارشاد اسلامى( 1365 )، ص 23 و 24

3. سوره مبارکه رعد: آیه 1

4. صحیفه امام تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینى 1378 ج10 ص 128

5. صحیفه امام ، همان، ج 18 : ص 254

6. صحیفه امام ، همان، ج 13 :ص 463و 464

7. صحیفه امام ، همان، ج 13 :ص 463

8. صحیفه امام، همان، ج 13 : ص 462

9. صحیفه امام، همان، ج 16 :ص 75

10. در نهج البلاغه، خطبه 131 این چنین آمده است: «اللَّهُمَ إِنَّکَ تَعْلَمُ َنَّهُ لَمْ یَکُنّ الذَّىُ کَان مَنَّا منُافَسًَة فِى سُلْطانٍ وَ لاالتِماسَ شَىءٍ مِنْ فُضُولِ الحُطامِ. وَ لکِنْ لنَِرُدَّ المَعالمَِ مِنْ دیِنِکَ وَ نُظْهِرَ الإِصْلاحَ فِى بِلادِکَ. فَیَأمِنَ المَظْلوُموُنَ مِنْ عِبادِکَ، وَ تَقَامَ المَعَطَّلَةُ مِنّ حُدودِکَ».

11. فیض الاسلام، نهج البلاغه، بى تا :خطبه 131

 12. سوره مبارکه هود، آیه 11

13. صحیفه امام، همان، ج 1:ص 166

انتهای پیام /*