مفاهیم و معانی عدالت در نگاه امام خمینی(س)

در نگاه امام خمینی حکومت و تشکیل حکومت یک وسیله و ابزاری برای تحقق عدالت در جامعه و جلوگیری از انحراف و پرورش نفوس آدمیان و تهذیب آنها می باشد و عدالت در این معنا به اخلاق و معنویت پیوند تام و تمام دارد و اصولاً عدالت بدون انگیزه و قصد الهی معنا نخواهد داشت.

کد : 51263 | تاریخ : 18/08/1393

امام خمینی نسبت به عدالت، قسط و عدل با دیدی گسترده نگریسته و آن را از زوایای گوناگون مورد توجه قرار داده است. بررسی آثار مکتوب، سخنان و پیامهای او بیان کنندۀ این است که آن بزرگوار در بیان و تعریف عدالت و قسط به ارائۀ مفاهیمی چند از آن پرداخته است. این پردازشها در قالب گزاره هایی چند قابل بحث و بررسی است که ما در اثر دیگری آنها را به تفصیل آورده ایم.[1] با توجه به تعریف عدالت که شاید یکی از مهمترین مباحث در باب عدالت ـ بویژه در حوزۀ امور انسانی و اجتماعی ـ می باشد، در این بخش ابتدا به بررسی مختصر از برخی تعاریف امام خمینی می پردازیم. چه با توجه به نگرش چند بعدی (کلامی ـ فقهی ـ فلسفی و عرفانی) به عدالت، این مسأله می تواند به صورتهای گوناگونی مورد تعریف قرار گیرد. بویژه اینکه امام خمینی مسألۀ عدالت را در ارتباط تنگاتنگ با کلیت هستی و بویژه اجتماع و سیاست می بیند: در نگاه امام خمینی نگرش به عدالت نه تنها بی ارتباط با مسائل اجتماعی و سیاسی نیست بلکه عامل و زمینه ساز تحقق عدالت اجتماعی و سیاسی نیز هست.[2] بعلاوه در نگاه او حکومت و تشکیل حکومت یک وسیله و ابزاری برای تحقق عدالت در جامعه و جلوگیری از انحراف و پرورش نفوس آدمیان و تهذیب آنها می باشد و عدالت در این معنا به اخلاق و معنویت پیوند تام و تمام دارد و اصولاً عدالت بدون انگیزه و قصد الهی معنا نخواهد داشت. این است که مطرح می سازد: و انبیا اینکه دنبال این بودند که یک حکومت عدلی در دنیا متحقق کنند، برای این است که؛ حکومت عدل اگر باشد، حکومتی باشد با انگیزۀ الهی، با انگیزه اخلاق و ارزشهای معنوی انسانی، یک همچو حکومتی اگر تحقق پیدا بکند، جامعه را مهار می کند و تا حد زیادی اصلاح می کند.[3]  1ـ عدالت صفت پروردگار و سنت عالم است از دیدگاه امام خمینی، جهان هستی عبث و پوچ و محصول صِدفه و تصادف نمی باشد، بلکه دارای خالق و مدبری یکتاست که جهان را بر اساس علم و قدرت مطلقه و حکمت و لطف خود خلق نموده است و آن را تدبیر می کند و به همۀ ابعاد آن آگاهی مطلق دارد. چه جهان، ملک و دارایی و خلق اوست و جز او کسی را توان آن نیست که بتواند مالک حقیقی باشد. ریشه و اصل همۀ آن عقاید ـ که مهمترین و با ارزش ترین اعتقادات ماست ـ اصل توحید است. مطابق این اصل، ما معتقدیم که خالق و آفرینندۀ جهان و همۀ عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همۀ حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز.[4] از این دیدگاه همچنین، اصولی چون تکلیف پذیری، آزادی انسان، برابری آدمیان، و وضع قانون و... از همین اصل اساسی، یعنی توحید، ناشی می شود. ذات باری تعالی که عالم علی الاطلاق و قادر علی الاطلاق و در نتیجه حکیم مطلق می باشد، دارای عدالت مطلق است. به این معنا که استحقاقها و استعدادهای هر موجودی را برای دریافت وجود یا کمالات وجود به او عطا فرموده و همه ذات هستی در بهره مندی از این افاضۀ خداوندی یکسان و برابرند و هیچ گونه ظلم وجوری در ساحت ذات مقدس الهی راه ندارد. خداوند هم در بعد تکوین یعنی خلق و تدبیر عالم و هم در بعد تشریع یعنی قانونگذاری برای بشر و ارسال رسل عادل مطلق است. در نگاه امام خمینی به پیروی از حکیمان مسلمان عدل خدا، معیار امور نیست بدین معنا که اشاعره می گویند هر چه خداوند کند، عین عدل است بلکه در نگاه او خداوند عادل است یعنی هیچ عمل قبیحی از او سر نمی زند و فعل نیکو را ترک نمی کند. چون خداوند عادل علی الاطلاق است و ذات او عین عدل، لذا آنچه نیز به قلم قدرت او جریان یافته و صادر شده، بر اساس عدل است؛ بنابراین نظام هستی چون بر اساس عدل به وجود آمده نظام اتم و احسن می باشد. یکی از معارفی که حکیم[5] و متکلم[6] و عامۀ مردم از اهل شرایع تصدیق دارند و جای شبهه برای احدی نیست، آن است که آنچه به قلم قدرت حکیم علی الاطلاق، جلّت قدرته، جریان پیدا کرده،... از وجود و کمالات آن و از بسط نعمت و تقسیم آجال و ارزاق، بهترین نقشه و جمیل ترین نظام است و مطابق با مصالح تامه؛ و نظام کلی اتم نظام متصوَّر است.[7] از دید امام خمینی، عدالت به مثابۀ سنت و قانونی عام و فراگیر در سرتاسر جهان جریان دارد و لذا آن را تبدیل به نظام اتم و احسن نموده است. پس نتیجه می گیریم: نظام اتم کامل که جمال مطلق است، در ظل جمیل مطلق، جمال مطلق است و غایت آن هم جمیل مطلق است.[8] انسان نیز به عنوان بخشی از جهان هستی، تابع این نظام احسن و اکمل است. بعلاوه، توانایی تحقق عدل الهی را، به طور نسبی در وجود خود دارد و همین امر بر مقدار و ارج او می افزاید. به گونه ای که جلوه ای از عدل الهی قابل تحقق در نفس و وجود انسان است و او با تحقق جلوه ای از عدل الهی در وجود خود به کمال انسانی خویش می رسد و اسم اعظم حق تعالی و انسان کامل می گردد. در این میدان رسول خدا(ص) مصداق تام انسان کامل و به تعبیر امام خمینی، بر اعتدال و استقامت تام است: چه در مظهریت اسما و صفات و تحققِ به آن، که استقامت مطلقه است، و مختص به انسان کامل است، و رَبِّ آن حضرت اسم اللّه  الاعظم است که بر صراط مستقیم حضرات اسمایی است... رب انسان کامل، که حضرت خاتم رسل ـ صلی اللّه  علیه و آله و سلم ـ است، بر صراط مستقیم و حدّ اعتدال تام است.[9] همان طور که گذشت، عدل در این معنا در نظام تکوین و تشریع الهی متحقق است. در نظام تکوین، عدل به صورت سنن الهی در عالم هستی تحقق یافته و حاصل آن نظام احسن و اکمل است و در نظام تشریع، قوانین عادلانه برای ساخته شدن انسان وضع شده است. به همین دلیل امام خمینی تعلق حکمت الهی به زندگانی عادلانه برای بشر را سنت لایتغیر الهی می داند: حکمت آفریدگار بر این تعلق گرفته که مردم به طریقۀ عادلانه زندگی کنند، و در حدود احکام الهی قدم بردارند. این حکمت، همیشگی و از سنتهای خداوند متعال، و تغییرناپذیر است.[10]  2ـ عدالت در وجود انسان گرایشی فطری است بر اساس برخی از روایات، عدل و قسط یکی از جنود یا لشکریان عقل است، نمونۀ این روایات، حدیث معروف جنود عقل و جهل از امام جعفر صادق(ع)  می باشد که در آن با بیان «اِعرفوُا العَقلَ وَ جُنْدَهُ و الجَهْلَ و جُنَدَهُ تَهْتَدوا»[11] به شمارش لشکریان عقل و جهل می پردازد و اشاره می کند «والعَدلُ و ضِدُّهُ الجَوْرِ»[12].  امام خمینی در شرح این حدیث، عدل را از لشکریان عقل و جور را از لشکریان جهل می داند. این مسأله بیان کنندۀ این است که عدل ریشه در ساختار ذاتی و وجودی انسان دارد و بخشی از وجود است و گرایش به آن امری فطری می باشد که در نهاد بشر سرشته شده است و مطابق فطرت مخمورۀ انسانی از ویژگیهای طبیعی و وجودی هر انسانی است. بدین معنا که انسان طبعاً جذبه، تمایل و گرایش به عدل و قسط دارد و از جور و ستم متنفر و گریزان است. طبع سلیم انسانی به عدل تمایل دارد و از بیداد و بیدادگری گریزان و رویگردان است. بعلاوه، از دید امام خمینی، عدالت از مقوله های کمال طلبی است و انسان به طور ذاتی موجودی کمال طلب است. پس باید دانست که توجه به کمال مطلق و عشق به کمال مطلق... از فطریّات است.[13] همچنین عدالت از مقولۀ خیر و سعادت و نیکی است یعنی عدالت فی نفسه و ذاتاً «حَسَن» و «نیک» و «خیر» است و ستم بیعدالتی ذاتاً و فی نفسه «قبیح» و «بد» و «شَر» است. انسان بالطبع موجودی است که گرایش به خیر و نیکی داشته و از شر و بدی گریزان است: فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است که در کانون جمیع سلسلۀ بشر، از سعید و شقی و عالم و جاهل و عالی [و] دانی، مُخمَّر و مطبوع است.[14] از دید امام همچنین عدالت، خیر و کمال است و ظلم، ستم و پایمال کردن حق خود یا رهاکردن آن نقص می باشد و عدل و قسط به صورت گرایشی فطری از آغاز تولد با انسان است و همگان در آن شریکند و امری اکتسابی نیست. بنابراین، از نهاد انسان جدا شدنی نیست مگر اینکه فطرت و نهاد انسان دچار مشکل شده باشد: قلب فطرتاً در مقابل قسمت عادلانه خاضع است و از جور و اعتساف فطرتاً گریزان و متنفر است. از فطرتهای الهیه، که در کمون ذات بشر مخمّر است، حُب عدل و خضوع در مقابل آن است، و بغض ظلم و عدم انقیاد در پیش آن است؛ اگر خلاف آن را دید، بداند در مقدمات نقصانی است.[15] اگر اینگونه است عدل و قسط و تلاش برای تحقق و برپایی آن در اجتماعات بشری امری نیست که با مرور زمان کهنه و فرسوده گردد یا دچار تغییر و انحطاط شود بلکه سنت و قانونی پایدار در نظام آفرینش است و از این نظر چونان قواعد و اصول عقلی می باشد: اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگری و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی... و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار... بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه، و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود... .[16]  3ـ عدالت به مفهوم اعتدال و حد وسط ارسطو، در بحث از فضایل اخلاقی، در کتاب اخلاق نیکوماخس، مسألۀ حد وسط را به طور مشروح بحث و بررسی نمود و هر صفت نیکی را به عنوان فضیلت، در حدّ وسط دو رذیلت ـ حد افراط و حد تفریط آن ـ عنوان کرد، پس از او نیز بسیاری از اندیشمندان به این مسأله توجهی خاص مبذول داشته اند؛ هر چند مسألۀ حد وسط در مورد بسیاری از صفات نیک اخلاقی معنا پیدا نمی کند ولی از آنجایی که عدالت و قسط در درون خود بیان کنندۀ نوعی اعتدال، تعادل و میزان در درون فرد و نیز جامعه تلقی می شد، طرح آن به عنوان فضیلت اعتدالی با دو سر تفریط و افراط (تبعیض، جور، زیادت طلبی و پایمال کردن و نادیده گرفتن حقوق خود) صحیح به نظر می رسد. امام خمینی نیز به کرّات این موضوع را مورد توجه قرار داده و عدالت را حد وسط میان افراط و تفریط دانسته است. بدان که عدالت عبارت است از: حد وسط بین افراط و تفریط. و آن از امّهات فضایل اخلاقیه است.[17] و یا در جایی دیگر مطرح می سازد: پس عدالت، که عبارت از حدّ وسط بین افراط و تفریط و غُلّو و تقصیر است.[18] و اما دلیل بر آنکه «فریضۀ عادله» راجع به علم اخلاق است، توصیف فریضه است به «عادله». زیرا که خُلق حَسَن، چنانچه در آن علم مقرر است، خروج از حد افراط و تفریط است؛ و هر یک از دو طرفِ افراط و تفریط مذموم، و «عدالت»، که
حد وسط و «تعدیل» بین آنهاست، مستحسن است. مثلاً شجاعت، که یکی از اصول و ارکان اخلاق حسنه و ملکۀ فاضله است، عبارت است از حالت متوسطه و معتدله بین افراط، که از آن تعبیر شود به تهور ـ و آن عبارت است از نترسیدن در مواردی که ترس سزاوار است ـ و بین تفریط، که از آن تعبیر شود به جبن ـ و آن عبارت است از ترسیدن در مواردی که سزاوار ترس نیست... پس، «عادله» بودن فریضه دلالت کند بر آنکه آن منطبق بر علم اخلاق است.[19] بر این اساس، عدالت چون نسبت به دیگر فضایل در حد وسط قرار می گیرد، برقرار کنندۀ تعادل بین تمام فضایل است؛ یعنی اعتبار سایر فضایل به فضیلت عدالت مشخص می گردد. لذا عدالت و قسط یک میزان و مقیاس محسوب می شود، میزان و ملاکی که در سلسلۀ علل قرار می گیرد و اوامر و نواهی بر اساس آن تعیین می شوند. بنابراین، در حقوق، فقه، سیاست، اقتصاد و اخلاق نیز عدالت یک اصل اساسی، اولیه و میزانی است که سایر امور با آن سنجیده و قوانین بر اساس آن تدوین و تصویب می شوند و به مرحلۀ اجرا درمی آیند و بر اساس عدل و قسط با قانون شکنان برخورد می شود.  4ـ عدالت صراط مستقیم و طریقت است شاید مهمترین مفهوم عدالت از دید امام، با توجه به نظریۀ اعتدال در اسلام، حد وسط، طریقه و روش بودن آن است. بدین معنا که در سیر تکاملی انسان در مسیر سعادت و سلوک الی اللّه ، عدالت راه عادل بودن است و باید تا رسیدن به کمال و تبدیل آن به ملکه ای پایدار که تمام وجود فرد را فراگیرد و او را به انسان کامل تبدیل نماید، بپیماید.
این نگرش از عدالت نگرشی عرفانی است که بر سلوک تکیه دارد و عدالت را طریق سیر انسان کامل می داند. در این نگاه به عدالت به مثابۀ خطی مستقیم (صراط مستقیم) نگریسته می شود که انسان سالک در آن به سلوک و خودسازی می پردازد تا به کمال مطلوب دست یابد. اعتدال و حد وسط بودن نیز با این نگاه معنای دقیقتری به خود می گیرد. مهمترین استنادات امام در این مورد آیاتی چون: «وَاِنَّ هٰذٰا صِراطی مُستقیماً فَاتَبِعوه»[20]، «اهدِنا الصِّراط المُستقیم.»[21] و.... این حدیث شریف نبوی می باشد. جابر پسر عبداللّه  انصاری می گوید: کُنّٰا جلوساً عند النبی(ص) فَخَطَّ خَطّاً هٰکَذٰا اَمامَهُ؛ فَقٰالَ: هٰذِهِ سَبیلُ اللّه  و خَطَّیْنِ عن یَمینه و خطّیْنِ عن شِماله و قٰال: «هٰذٰا سبیل الشَیطانِ» ثُمَّ وضَعَ یده علی الخَطّ الأَ وسَطِ وتَلاٰ: وَ اِنَّ هٰذٰا صراطی.[22] در این نگاه، پیش روی انسان، حقیقت مطلق و کمال مطلق قرار دارد و بین انسان به مثابۀ نقطۀ آغاز و خدا به مثابۀ هدف نهایی تنها یک خط قابل ترسیم است؛ چون دو نقطه بیشتر وجود ندارد. نقص و کمال مطلق یا عبودیت و ربوبیت و این راهی است که باید پیموده شود تا به کمال مطلوب، در حد توان برسد. حرکت در این راه، حرکت در مسیر اعتدال و عدالت است. به همین جهت، از دید امام خمینی، عدالت طریق سیر انسان کامل به سوی معبود و سعادت راستین است. همچنین با حرکت در این مسیر است که تعدیل قوا صورت می گیرد. پس راه بودن، حد وسط بودن و متعادل بودن عدالت همه، در واقع، یکی می باشد؛ چون همه به معنای حرکت در مسیر صحیح و صراط مستقیم و منحرف نشدن از آن است. اگر از نقطۀ عبودیّت تا مقام قرب ربوبیت تمثیل حسی کنیم، بر خط مستقیم وصل شود. پس طریق سیر انسان کامل از نقطۀ نقص عبودیّت تا کمال عزِّ ربوبیت عدالت است که خط مستقیم و سیر معتدل است. و اشارات بسیاری در کتاب و سنت بدین معنی است چنانچه صراط مستقیم، که انسان در نماز طالب آن است، همین سیر اعتدالی است. و [اینکه] در احادیث شریفه است که، صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است[23] برای همان است که حد اعتدال وسطیّت حقیقیّه را دارد.[24] البته باید دانست که راه بودن و طریقت عدالت دارای معانی و سطوح گوناگونی است. گاه راه بودن عدالت در ظاهر شریعت و انجام واجبات و ترک محرمات است؛ یعنی همان نگاهی که در فقه به عدالت می شود و گاه در اخلاق است، که اعتدال قوای سه گانه نفس انسانی (شهویه، غضبیه و بهیمیه) شامل می شود. گاه در اعتقادات و نیز گاه در همۀ اینها. بعلاوه، در مورد انسانها نیز این طریقت متفاوت است. بدین معنا عادل بودن انسانی با عادل بودن انسان دیگر می تواند متفاوت باشد و آن تابع اوضاع، احوال، شرایط، مسائل و تواناییهای فرد سالک و پویندۀ راه حق است. لذا از دید امام خمینی اعتدال حقیقی و طریقۀ کاملۀ عدل و عدالت، به معنای راستین آن، خط احمدی یعنی راه اسم اعظم الهی، پیامبر عظیم الشأن اسلام است: اعتدال حقیقی، جز برای انسان کامل که از اول سیر تا منتهی النهایۀ وصول هیچ منحرف و معوج نشده است، برای کسی دیگر مقدّر و میسور نیست، و آن به تمام معنی خط احمدی و خط محمدی است و دیگران از سایرین، سیر به تبع کنند، نه به اصالت.[25] پس طریقت عدالت دارای ابعاد گوناگون است. برای نمونه امام به برخی از ابعاد آن اشاره می کنند: 1ـ عدالت برای اهل سلوک به مثابۀ تجلی معارف الهیه در قلب او: عدالت در آن عبارت است از: عدم احتجاب از حق به خلق، و از خلق به حق. و به عبارت اُخری، رؤیت وحدت در کثرت، و کثرت در وحدت. و این مختص به کُمَّل اهل اللّه  است.[26] 2ـ عدالت در اصول عقاید ایمانی: عدالت در آن عبارت است از: ادراک حقایق وجودیه علیٰ ما هی علیه.[27] 3ـ عدالت در اخلاق: و آن عبارت است از: تعدیل جمیع قوای باطنیّه و ظاهریّه و روحیّه و نفسیّه.[28]  5ـ عدالت ملکه ای نفسانی و حالتی شهودی است ملکه و حالت نفسانی بودن عدالت امری است که محل اتفاق غالب فقها، متکلمین و فلاسفه است. این ملکه و حالت نفسانی در اثر تمرین و ممارست، گرایش به حق و حقیقت، تقوا و گذشتن از منافع خصوصی و اولویت دادن به مصالح عمومی و طی طریق عدالت، در سطوح گوناگون و به تدریج، در فرد شکل می گیرد و او را از ارتکاب محرمات و زیان زدن به دیگران بازمی دارد و به اقامۀ واجبات و ایثار در راه مصالح عامه و از خودگذشتگی، پاکی، مروت و اعتدال فرامی خواند. به تعبیر ابن ابی الحدید: عدالت ملکه ای است که به واسطۀ آن از نفس آدمی افعال فاضله و نیک به طور طبیعی و بدون زحمت (خلقاً لاتخالقاً) سرچشمه می گیرد.[29] امام خمینی در تعریف عدالت در این معنا، می فرماید: العِدالة عِبارة عَن مَلَکة رٰاسِخة بٰاعِثة عَلٰی مُلاٰزَمِة التَّقویٰ، مِن تَرک المُحرمات و فِعل الوٰاجبات.[30] یعنی: عدالت صفت نفسانی (ملکۀ) ریشه داری است که همواره انسان را به ملازمت تقوا، ترک محرمات و فعل واجبات وادار می کند. این نگاه به عدالت، نگاهی است فقهی و در ابواب گوناگون فقه و به مثابۀ شرایط فردی که مسئولیت یا تکلیفی خاصی را می پذیرد؛ نظیر ولی فقیه، امام جمعه، امام جماعت، قاضی، شاهد و... آمده است. این مفهوم از عدالت همان طور که قبلاً بیان شد در عین فردی بودن می تواند مترادف با تقوا نیز باشد. بر همین اساس عدالت در این نگاه، می تواند دارای سطوح متعددی باشد که پایین ترین سطح آن انجام واجبات و ترک محرمات در ظاهر و ملأعام است و با ترک واجبی یا انجام امر حرامی می تواند ساقط گردد. البته امام بر گناهان صغیره نیز تأکید دارد؛ البته بعد از تعریف عدالت به عنوان صفت نفسانی ریشه داری که همواره انسان را به ملازمت تقوا، ترک محرمات و انجام واجبات وادار می کند.[31] تَزولُ صِفة العِدالة ـ حُکماً ـ بِاِرتکاب الکَبائر اَوْالاِصرار عَلَی الصَغائر، بَل بِارتکابِ الصَغائِر عَلَی الاَحوط، وَ تَعود بِالتَّوبة اِذٰا کانت المَلَکة المَذکورة بٰاقیةَ.[32] یعنی: صفت عدالت به لحاظ حکم فقهی، با ارتکاب گناهان کبیره یا اصرار بر گناهان صغیره زایل می شود، بلکه بنابر احتیاط با ارتکاب صغیره [بدون اصرار]، و اگر ملکه عدالت در فرد باقی باشد، صفت عدالت با توبه بازمی گردد. همچنین راههای شناخت عدالت از دید امام خمینی عبارتند از: 1ـ بِشَهٰادَةِ عدلین[33] (شهادت دو نفر عادل)؛ 2ـ بِالمُعاشرة المفیدة لِلعِلم اَو الاِطمئنان[34] (معاشرتی که موجب علم یا اطمینان است)؛ 3ـ بِالشیاع المُفید لِلعِلم[35] (به شیوع علم آور)؛ 4ـ تعرف بحسن الظاهر و مواظبته علی الشرعیات و الطاعات و حضور الجماعات و نحوها[36] (حسن ظاهر و مواظبت بر شرعیات و...) و در مورد چهارمی می فرماید: ظاهر آن است که حسن ظاهر تعبداً کاشف از عدالت است هر چند موجب گمان یا علم به عدالت نباشد.[37] همچنین او در جواب این پرسش که اگر عادلی غیبت عادل دیگری را کند آیا غیبت کننده از عدالت ساقط می شود یا نه؟ می فرماید: اگر عدالت هر دو محرز بوده تا یقین به فسق یکی پیدا نشده هر دو محکوم به عدالت هستند و کار هر کدام محکوم به صحت است ولی اگر معلوم است که غیبت کننده بدون مجوز غیبت می کند از عدالت ساقط می شود.[38] این بعد از عدالت هر چند بیان کنندۀ مفهوم فردی محض از عدالت است ولی چنین نگرشی به مسأله عدل نه تنها بی ارتباط با نگرش عدل به عنوان موضوعی اجتماعی و سیاسی نیست بلکه زمینه ساز و مقدمۀ آن نیز می باشد. همان گونه که می فرماید: و بعد از تسلیم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت [نفس و جامعه ]بروز کند و حکومت عادلۀ حقه تشکیل شود که کارکن در آن و حکمفرمای در آن حق و قوانین حقه باشد.[39] او در وصیت نامه سیاسی ـ الهی خویش، اهمیت و میزان عدل را در مورد میزان واقع شدن برای امور و بعد اجتماعی و سیاسی عدل را این گونه مورد توجه و عنایت قرار داده است؛ به گونه ای که حدود، قصاص، تعزیرات و تمام قواعد سیاسی و اجتماعی بر آن ابتنا می یابد: و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد وتباهی یک جامعه، و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود. این دعوی به مثابۀ آن است که گفته شود قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگر نشانده شود.[40]  6ـ عدالت خصلتی اجتماعی است هر چند امام خمینی در کتابها و بیانات خود به ارائۀ مفهوم خاصی از عدالت اجتماعی یا بعد اجتماعی آن نپرداخته، ولی نگرش و توجهی که به مسألۀ قسط و عدالت در جامعه و نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، قضایی و... داشته، بیان کنندۀ این مطلب است که آن بزرگوار عدالت را نه صرفاً ملکه ای یا فضیلتی فردی بلکه خصلت و حالتی اجتماعی و سیاسی نیز می داند. در این نگرش، عدالت خصلت و ویژگی قوانین سیاسی و اجتماعی و نیز ویژگی گروههای اجتماعی، سیاسی و... می تواند باشد. بعلاوه عدالت خصلت نهادهای سیاسی و اجتماعی و مهمتر از آن ویژگی جامعۀ انسانی و خصلت جامعه، دین اسلام و صفت تمام مسئولین جامعۀ اسلامی است. البته امام خمینی مفهوم خاصی را از عدالت اجتماعی ارائه نکرده اند[41]، همچنین از عدالت سیاسی به مثابۀ یک مفهوم، سخن به میان نیاورده اند ولی به تحقق و ضرورت عدالت در درون جامعه و نهادهای اجتماعی و در سیاست و نهادهای سیاسی جامعه بویژه در آثار و بیانات مربوط به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تأکید دارند. به عنوان مثال، یکی از مهمترین و شاید ویژگی اصلی حکومت جمهوری اسلامی را تحقق عدالت و عدالت الهی می داند: با جمهوری اسلامی سعادت، خیر، صلاح برای همه ملت است... در جمهوری اسلامی زورگویی نیست، در جمهوری اسلامی ستم نیست.... در جمهوری اسلامی برای فقرا فکر رفاه خواهد شد؛ مستمندان به حقوق خودشان می رسند... عدالت الهی بر تمام ملت، سایه می افکند.[42] بعلاوه از دید امام خمینی، احکام دین و لذا کلیت دانش فقه و موضوع آن در جهت تحقق عدالت است، زیرا احکام همگی اموری ابزاری و وسیلۀ تحقق عدالت در جامعه می باشند: احکام شرعی قوانین اسلام هستند و این احکام شأنی از شئون حکومت می باشند، بلکه احکام، مطلوب بالعرض و اموری ابزاری هستند برای اجرای حکومت و گسترش عدالت.[43] از سوی دیگر، باید دانست که در نگاه او در جامعۀ مبتنی بر توحید، عدل الهی منشأ تمام امور خواهد بود. بنابراین عدالت در جامعه، منتج از عدل الهی و توحید است. چه به زعم ایشان در جامعۀ توحیدی، همۀ امتیازات لغو می شود و تقوا ملاک امور خواهد بود. در چنین جامعه ای به تعبیر او: زمامدار با پایین ترین فرد جامعه برابر است. ضوابط و معیارهای متعالی الهی و انسانی، مبنای پیمانها و یا قطع روابط است.[44] بر همین اساس می توان استنباط کرد که امام خمینی معتقد است که عدل الهی ـ به طور نسبی ـ می تواند در جامعه تحقق یابد و انسانها می توانند بر اساس آن به تحقق نوعی از عدالت در جامعه، از طریق تشکیل حکومت و ایجاد نظامات سیاسی، اقدام نمایند. هر چند در عین حال، به منشأ فطری این عدالت نیز توجه دارد: البته بسط عدالت همان بسط صفت حق تعالی است برای اشخاصی که چشم دارند. بحث عدالت هم می دهند، عدالت اجتماعی هم به دست آنهاست، حکومت هم تأسیس می کنند، حکومتی که حکومت عادله باشد.[45] نگاهی به کثرت کاربرد واژۀ عدل و مشتقات آن در آثار حضرت امام نشان دهندۀ اهمیت بعد اجتماعی عدالت در نزد ایشان است. به عنوان نمونه در مجموعۀ 22 جلدی صحیفۀ امام، 471 مورد واژۀ عدالت اجتماعی، 382 مورد واژۀ عدل، 173 مورد واژۀ عادل و 15 مورد واژۀ قسط آمده است. مهمتر از همه اینکه، از دید ایشان، اسلام گونه ای است که قابلیت تحقق عدالت در همه ابعاد را مطرح کرده است و با شناخت آن می توان چنین عدالتی را در جامعه پیاده نمود. بعلاوه، آنچه اسلام در مورد عدالت آورده: به طور عاقلانه و قابل عمل و عینیت... به طور کامل[46] است. بنابراین امام بر اسلامی نظر دارد که عدالت محور و اساس آن است. عدالت اسلامی را می خواهیم در این مملکت برقرار کنیم... ما یک همچو اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن ظلم هیچ نباشد، اسلامی که آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سواء در مقابل قانون باشند.[47] بر این اساس اگر در جامعه ای تساوی در برابر قوانین وجود داشته و جایی برای تبعیض و دوگانگی باقی نمانده باشد و همۀ اقشار جامعه به حقوق خود رسیده باشند می توان به آن جامعه صفت عدالت را اضافه نمود. بنابراین، از دید امام خمینی، عدالت منحصر به قوۀ قضاییه یا افراد انسانی نیست بلکه به تمام نهادهای اجتماعی تعلق می گیرد: عمل به عدل اسلامی مخصوص به قوۀ قضاییه و متعلقات آن نیست، که در سایر ارگانهای نظام جمهوری اسلامی از مجلس و دولت و متعلقات آن و قوای نظامی و انتظامی و سپاه پاسداران و کمیته ها و بسیج و دیگر متصدیان امور نیز به طور جدی مطرح است.[48] منبع: اندیشه سیاسی امام خمینی، محمد حسین جمشیدی، ص289-303 [1] محمدحسین جمشیدی، نظریۀ عدالت، صص 448ـ458. [2] همان، ص 458. [3] صحیفۀ امام، ج 16، ص 162. [4] همان، ج 5، ص 387. [5] در مورد آراء فلاسفه و عرفاء ر.ک. صدرالدین محمد شیرازی [ملاصدرا]، الاسفار الاربعة، قم: مکتبة مصطفوی، ج 7، بی ‏تا، صص 55 ـ 105. [6])) در مورد آراء متکلمین ر.ک. علامۀ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، صیدا: مطبعة العرفان، 1353ق.، ص 234، (مقصد سوم، فصل دوم، سفر سوم، موقف هشتم، فصل 1 تا 9). [7] شرح چهل حدیث، همان، ص 112. [8] امام خمینی، تقریرات شرح اسفار، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1381، 3‏جلدی؛ عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، همان، ص 136. [9])) شرح حدیث جنود عقل وجهل، همان، صص 147ـ148. [10] ولایت فقیه، همان، قم: انتشارات آزادی، بی‏ تا، ص 40. [11] ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 23. [12] همان، ص 24. [13] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 99. [14] همان، صص 76ـ77. [15] شرح چهل حدیث، ص 113. [16] صحیفۀ امام، ج 21، ص 405، امام خمینی، آخرین پیام، وصیتنامۀ سیاسی ـ الهی، صص 22ـ23. [17] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 147. [18] همان، ص 150؛ همان ، ص 24. [19] شرح چهل حدیث، ص 391. [20] انعام(6): 153. [21] حمد(1): 6. [22] یعنی ما پیش پیامبر نشسته بودیم، پیامبر(ص) خطی اینگونه [مستقیم] در برابرش رسم کرد، پس فرمود: این راه خداست، سپس دو خط از طرف راست و دو خط از طرف چپ کشیدند، آنگاه فرمودند: اینها راه شیطان است. سپس دستش را بر روی خط وسط نهاد و این آیه را تلاوت کرد: «و بدرستی که این خط من است که مستقیم است پس از آن پیروی کنید.» جلال الدین سیوطی، تفسیر الدرر المنثور، قم: مکتبة آیت‏اللّه‏ المرعشی، 1404 ق.، ج 3، ص 56، این روایت به صورتهای دیگر از ابن مسعود و دیگران نقل شده است. [23] پیامبرص «الصِراطُ ادَقَ مِنَ الشِّعر و اَحَدُّ مِنَ السَیْفِ و اَظلم مِن اللَیل»، محسن فیض کاشانی، علم الیقین، قم: انتشارات بیدار، ج 2، 1358، ص 969؛ بحارالانوار، ج 8، ص 65 و مواضع دیگر. [24] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 152. [25] همان، صص 152ـ153. [26] همان، ص 148. [27])همان، ص 148. [28] همان، ص 151. [29] شرح نهج‏البلاغه، ج 6، ص 37. [30] تحریر الوسیله، قم: ج 1، مسألۀ 28 از فروع تقلید؛ ترجمۀ تحریر الوسیله، ج 1، صص 12ـ13. [31] تحریرالوسیله، همان؛ ترجمه تحریر الوسیله، همان. [32] تحریر الوسیله، همان، ص 12، مسألۀ 29؛ ترجمۀ تحریر الوسیله، همان، صص 12ـ13. [33] تحریرالوسیله، همان، ص 9، مسألۀ 27؛ ترجمه تحریرالوسیله، همان. [34] تحریرالوسیله، همان؛ ترجمۀ تحریرالوسیله، همان. [35] تحریرالوسیله، همان؛ ترجمۀ تحریرالوسیله، همان. [36] تحریر الوسیله، همان؛ ترجمۀ تحریرالوسیله، همان. [37] تحریرالوسیله، همان؛ ترجمۀ تحریرالوسیله، همان. [38] استفتائات، ج 2، 1372، ص 621. [39] شرح چهل حدیث، ص 169. [40] صحیفه امام؛ ج 21،ص 45. [41] کاظم قاضی‏زاده، همان، ص 289. [42] صحیفۀ امام، ج 6، ص 525. [43] کتاب البیع، ج 2، بی تا، ص 472. [44] صحیفۀ امام، ج 5، ص 81. [45] تفسیر سورۀ حمد، ص 174. [46] صحیفۀ امام، ج 3، ص 323. [47] همان، ج 9، صص 424ـ425. [48] همان، ج 17، ص 140.

انتهای پیام /*