سید جواد ورعی

تعریف فقه از نگاه امام خمینی(س)

امام خمینی در تعریف خود از علم فقه، جایگاه آن را نیز روشن می کنند. «علم فقه» از نظر رسیدن به مقام قرب الهی و در رتبه بندی علوم -به اعتبار غایتی که دنبال می کنند - در رتبة متأخر از «علم به معارف» قرار دارد. مقصود از علم به معارف، آگاهی از جهان آفرینش، مبدأ نظام هستی و اسماء و صفات او، توحید، معاد و احوال قیامت، نبوت عامه و خاصه و امامت است که از آن ها به اصول اعتقادی یاد می شود و عرفان، حکمت و کلام عهده دار آن هستند.

کد : 53092 | تاریخ : 12/10/1395

در آثار و تألیفات به جا مانده از امام خمینی تعریف دیگری از فقه به چشم می خورد. شاید چند ویژگی در شخصیت امام سبب شده تا از فقه تعریف دیگری داشته باشند.

نخست آنکه، ایشان پیش از آن که فقیهی صاحب نظر بوده و در حوزه های علمیه بر کرسی تدریس فقه و اصول تکیه بزنند، حکیم و عارفی بودند که بر کرسی درس حکمت و عرفان نشسته و به تدریس و تعلیم این دو دانش اشتغال داشتند . علم و معرفت به جهان هستی و مبدأ و معاد را بسیار مهم و حیاتی دانسته و بخش مهمی از حیات علمی خود را به تحصیل در این زمینه اختصاص داده و در این علوم صاحب نظر شدند. تألیفات ایشان در معارف عقیدتی دین از نخستین آثار مکتوب ایشان است. به همین جهت نگاهشان به دین نگاهی جامع و همه سو نگر بود. تنها از زاویة علم فقه به دین نمی نگریست، بلکه دین را مجموعه ای از معارف، اخلاق و احکام می دانست. حتی در تعریفی که از علم فقه ارائه می کنند، جایگاه علم به معارف را نیز مشخص می نمایند.

دوم آنکه، شخصیتی وارسته و فارغ از دنیا بود. از آن رو، تخصص در یک علم موجب نشده تا دین را از دریچه تخصص خود بشناسد و ابعاد و بخش های دیگر دین را نادیده بگیرد.

ویژگی سوم امام نگاه ایشان به نقش دین و قوانین و مقررات دینی در حیات بشر ی است. از دیدگاه ایشان فلسفة احکام «برقراری و گسترش عدالت» و «تعمیق ارزش های اخلاقی» در جامعه است که در پرتو تأسیس حکومت تأمین می شود، پیوندی که ایشان میان دین و اجتماع و سیاست قائل بود و نیز گستره ای که ایشان برای حضور دین در زندگی بشر باور داشت، موجب می شد که در تعریف ایشان از فقه خود را نمایان سازد.

این سه خصوصیت تأثیر خود را در تعریف ایشان از علم فقه نشان داده است . در بحث «اجتهاد و تقلید» و مقدمات اجتهاد، آنجا که آگاهی از مسائل مهم اصول فقه را که در استنباط احکام شرعی دخالت دارند، لازم می شمارد، از افراط و تفریط در پرداختن به علم اصول بر حذر می دارد و معتقد است که انسان عاقل نباید عمرش را صرف مسائلی کند که در استنباط احکام شرعی تأثیری ندارد، بلکه باید تلاش خود را در اموری مصروف دارد که در دنیا و آخرت به آن نیازمند است که در واقع همان مسائل علم فقه است. آنگاه علم فقه را این چنین توصیف می کنند:

هو قانون المعاش والمعاد، وطریق الوصول إلی قرب الرب بعد العلم بالمعارف. (الاجتهاد و التقلید، ص 12)

بنابر این تعریف، علم فقه را می توان این گونه توصیف نمود:

1. قانون زندگی دنیوی و اخروی انسان است. البته منظور این نیست که فقه عهده دار تبیین قو انین و سنّت های جهان آخرت است، بلکه مقصود آن است که دنیا و آخرت انسان در پرتو عمل به قوانینی است که در علم فقه تبیین می شود. به عبارت دیگر، انسان با پایبندی به قوانینی که در این علم بیان می شود، از خود شخصیتی می سازد که سعادت او در زندگی جاوید آخرت تأمین می شود؛ چرا که سرنوشت اخروی انسان تابعی است از متغیر حیات دنیوی او.

2. از نظر رتبه، علم فقه در مرحلة بعد از علم به معارف قرار دارد.

3. علم فقه راه رسیدن به مقام قرب الهی است که غایت کمال انسانی است.

امام خمینی در تعریف خود از علم فقه، جایگاه آن را نیز روشن می کنند. «علم فقه» از نظر رسیدن به مقام قرب الهی و در رتبه بندی علوم -به اعتبار غایتی که دنبال می کنند - در رتبة متأخر از «علم به معارف» قرار دارد. مقصود از علم به معارف، آگاهی از جهان آفرینش، مبدأ نظام هستی و اسماء و صفات او، توحید، معاد و احوال قیامت، نبوت عامه و خاصه و امامت است که از آن ها به اصول اعتقادی یاد می شود و عرفان، حکمت و کلام عهده دار آن هستند. بدیهی است که بدون آشنایی و ایمان به مبدأ و معاد و نبوت و امامت، شریعت و تکلیف و عمل به آن معنا و مفهومی ندارد، هر چند دانش فقه و عمل به قانون زندگی دنیوی و اخروی راه رسیدن به مقام قرب الهی است، ولی بعد از علم به معارف.

فرازی از نوشته امام در کشف اسرار نوع نگاه و نگرش امام را به دانش فقه نشان می دهد، نگاهی که در تعریف یاد شده نیز نمایان است.

تمام قوانین بزرگ اسلام دارای این دو جنبه است که هم نظر به حیات مادی و فراهم ساختن ساز و برگ آن دارد و هم نظر به حیات معنوی و ساز و برگ آن، مثلاً دعوت به توحید و تقوا که بزر گ ترین دعوت ها است در اسلام، چنانچه تهیه ساز و برگ زندگانی معنوی را می کند، در زندگانی مادی و کمک کاری به نظم کشور و حیات اجتماعی و اساس تمدن دخالت کامل دارد، یک توده اگر با توحید و تقوا بودند، چنانکه روح آن ها بزرگ و کامل می شود، کشور آن ها نیز با عظمت و زندگانی اجتماعی و سیاسی آن ها نیز با عظمت می شود. و قانون مالی مثلاً در اسلام که برای اداره کشور و احتیاج زندگانی مادی وضع شده، به طوری وضع شده است که جنبه زندگانی معنوی در آن منظور است و کمک کاری به زندگانی معنوی می کند. از این جهت در دادن بیشتر مالیات ها قصد تقرب به خدا که به واسطة آن زندگانی معنوی، تأمین و روح انسانی بزرگ می شود، شرط شده است و همین طور در قانون نظام و قضا و دیگر قوانین. (کشف اسرار، ص 312)

بنابراین نگرش علم فقه صرفاً یک علم دنیوی نیست که هیچ نقشی و تأثیری در سرنوشت ابدی انسان در جهان آخرت نداشته باشد، چنان که برخی پنداشته اند اگر علمی ظرفیت آن را داشته باشد که انسان را به چنین مقام و منزلتی برساند، بدون شک در سرنوشت اخروی و سعادت ابدی او تأ ثیر دارد پس نمی تواند صرفاً دانش دنیوی باشد.

گفتنی است که ترسیم چنین جایگاهی برای علم فقه اختصاص به امام ندارد . فقیهان دیگر نیز محور بخش وسیعی از قوانین فقهی را تأمین مصالح اخروی بشر دانسته اند، به این معنا که با تحقق آن قوانین مصالح اخروی انسان نیز تأمین می شود. هر چند امام خمینی در برابر نگاه غزالی به فقه از خود عکس العمل نشان داده و به تعیین جایگاه این دانش پرداخته است. از این جهت می توان امام را از بسیاری از فقیهان دیگر امتیاز بخشید. علامه حلّی، فقیه نامور شیعی درباره غرض علم فقه می گوید:

لما بحثنا عن المنافع الدنیویه وجدناها فی الحقیقة غیر منافع، بل هی دفع آلام، فإن کان فیها شیء یستحق أن یطلق علیه اسم النفع فهو یسیر جداً، ومثل هذا الغرض لا یمکن أن یکون غایة فی حصول هذا المخلوق الشریف، خصوصاً مع انقطاعه و شوبه بالآلام المتضاعفة، فلابد وأن یکون الغرض شیئاً آخر مما یتعلق بالمنافع الاُخرویة. و لما کان ذلک النفع من أعظم المطالب وأنفس المقاصد، لم یکن مبذولاً لکلّ أحد، بل إنما یحصل بالاستحقاق، و ذلک لا یکون إلا بالعمل فی هذه الدار، المسبوق بتحصیل کیفیة العمل المشتمل علیه هذا العلم، فکان ذلک من أعظم المنافع فی هذا العلم والحاجة إلیه ماسة جداً لتحصیل هذا النفع والتخلّص من العقاب الدائم. (منتهی المطلب، ج 1، ص 5)

بدیهی است که مقصود علاّمه نفی مصالح دنیوی انسان که در پرتو بخش وسیعی از قوانین و مقررات شرعی تأمین می شود، نیست، بلکه روی سخن او در اهمیت منافع و مصالح اخروی است که منافع دنیوی در مقایسه با آن ها ناچیز جلوه می کند. بنابراین دانش فقه از نظر فقیهان به خاطر آن که چگونگی اعمال انسان را در دنیا ترسیم می کند، اعمالی که منافع اخروی را در پی دارد؛ هر چند به اعمال انسان در زندگی دنیا مربوط می شود، اما این علم را «دنیوی محض» نمی سازد، بلکه جنبة اخروی آن مهم تر از جنبه دنیوی آن است.

تعریف دیگری که در آثار حضرت امام به چشم می خورد، چنین است:

حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفة عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبة عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و س یاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه، تئوری واقعی و

کامل اداره انسان از گهواره تا گور است. (صحیفه امام، ج 21 ، ص 289)

همان طور که ملاحظه می شود، در این تعریف از فقه عنصر حکومت و نقش و جایگاه آن نیز مورد توجه بوده است. امام خمینی که جملات فوق را در پیام خویش به «روحانیون سراسر کشور و مراجع بزرگوار اسلام و مدرسین گرام و طلاب عزیز حوزه های علم یه و ائمة محترم جمعه و جماعات» (همان، ص 273) در تبیین مسئله اجتهاد صحیح در حوزه های علمیه بیان کرده اند، پیوند وثیق حکومت را با فقه نشان داده اند. گسست فقه از حکومت و فقیه از اجتماع و سیاست موجب انزوا و ناکارآمدی فقه در دنیای امروز خواهد شد. امام در این فراز از پیام خو یش به جنبه عملی فقه و تحقق کامل احکام الهی که دانش فقه عهده دار تبیین آن است، نظر دارد. ایشان معتقد بود که:

همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد. (همان، ص 289 و 290)

از این رو، در سال های پایانی عمر شریف خود به عناصری که فقه را از «مدارس» به «جامعه» می کشاند و از مرحله «عملی» به مرحله «تئوریک» سوق می دهد، اصرار می ورزید. تکیه بر عناصر «زمان و مکان» و تأثیر آن ها در اجتهاد، شناخت درست «حکومت و جامعه» و احاطه فقیه به «مسائل زمان خود» همگی در همین راستا بود . فقه فرصتی برای تحقق عملی یافته بود و باید توانایی و کارآمدی این دانش اصیل و برگرفته از معارف اهل بیت رسول خدا(ص) در عمل ثابت شود.

با توجه به توضیحات فوق معلوم می شود که میان دو تعریفی که در آثار امام از فقه ارائه شده، تنافی و تهافتی مشاهده نمی شود. افزون بر نکاتی که از تعریف پیشین استفاده شد، می توان گفت:

1. فقه تئوری اداره انسان در دنیا است.

2. عنصری که فلسفة عملی این تئوری است، همانا حکومت است و بدون حضور حکومت این تئوری توان برخورد با معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی را ندارد.

3  بدیهی است که دانش فقه دانشی کاربردی است نه نظری محض، از این رو نمی تواند جدای از عناصری باشد که آن را در مقام عمل به منصه ظهور می رساند و حکومت مهم ترین این عناصر است.

ملاحظه می شود که میان تعاریف امام خمینی از فقه با تعاریف مشهور فقهی تفاوت هایی وجود دارد. امام در تعریف نخست جایگاه دانش فقه را در مقایسه با دانش هایی مانند کلام، حکمت و عرفان نشان می دهد، ضمن آن که نقش فقه را در رسیدن به مقام قرب الهی هم یادآور می شود، و در تعریف دوم تأثیر و نقش حکومت را در رابطه با فقه ترسیم می کند. و این همه در تعاریف مشهور فقهی مشاهده نمی شود.

منبع: اندیشه های فقهی امام خمینی، حجت الاسلام و المسلمین سید جواد ورعی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 5-10

انتهای پیام /*