ویژگی های حکومت اسلامی در مصاحبه امام با خبرنگاران خارجی

در اسلام نه این طور نژاد و تعصب نژادی هست و نه اختلافاتی که در جاها و رژیمهای دیگری هست، هست. و من امیدوارم که چنانچه اسلام آن طور که خواست اسلام است تحقق پیدا بکند، تمام این حرفها از بین برود. و ببینند اساس نداشته است، آن وقت ما هم خجلت پیدا کنیم که چرا ما گفتیم فارس و آن هم خجلت بکشد چرا گفتیم ترک. مگر ما مسلمان نیستیم؟ مگر ما اهل یک کشور نیستیم؟ اهل یک ملت نیستیم؟ برادر نیستیم؟

کد : 53102 | تاریخ : 26/09/1399

در روز ۲۶ آذر ماه سال ۱۳۵۸ تعدادی از خبرنگاران خارجی از جمله خبرنگاران مسلمان مقیم انگلستان، خبرنگاران آفریقایی و آسیایی با امام در قم گفت و گو داشتند. وضع اقلیتها در حکومت اسلامی، صدور انقلاب و محاکمه شاه موضوعاتی بود که این خبرنگاران در پرسش هایشان بدانها پرداختند که حضرت امام مفصلا به آنها پاسخ گفتند. متن کامل این مصاحبه را در ادامه می خوانید:

وضع اقلیتها در حکومت اسلامی چگونه است و آیا با داشتن اقلیتهای متعدد در کشور، حکومت به شکل فدرال در یک دولت مرکزی با قدرت، ترجیح نخواهد داشت؟

بسم اللَّه الرحمن الرحیم. اقلیتها یک وقت گفته می شود به اقلیتهای مذهبی که در ایران این اقلیتها هست. آنها با سایر افراد ایران در همه چیز مشترک و حقوقشان به حسب قوانین داده می شود. و در حکومت اسلامی آنها در رفاه و آسایش و آزادی هستند. و یک وقت گفته می شود و مراد این است که طوایفی که در ایران هستند، مثل کرد و لر و ترک و فارس و بلوچ و امثال اینها. این را البته من میل ندارم که اسمش را اقلیتها بگذارند. برای اینکه این کانّه یک جدایی بین برادرها از آن فهمیده می شود و در اسلام همچو جدایی ابداً مطرح نیست. جدایی نیست ما بین دو تا مسلمی که با دو زبان صحبت می کنند. مسلمی که عرب است، مسلمی که عجم است. این مسائل بسیار محتمل است که از دستهایی که می خواهند ممالک اسلامی با هم وحدت پیدا نکنند پیش آمده است. قضیه عرب را پیش کشیده اند و عجم را. در داخل ممالک، قضیه کرد را و عرب را، و فارس را. در مملکت ما قضیه کرد و عرب و لر و ترکمن و بلوچ و امثال اینها را پیش کشیده اند مخالفین ما که دارای مطالعات زیادی در این مملکتها هستند. اینها به آنجا رسیدند که چنانچه اسلام به آن طوری که هست پیاده بشود و آن طوری که اسلام دعوت کرده است تحقق پیدا بکند، تمام این قدرتهایی که در عالم هستند، اینها منعزل می شوند. و قدرت بالاتر از همه قدرتها به دست مسلمین که جمعیتشان اکثر هم هست، ذخایرشان بیشتر هم هست می افتد. از این جهت در یک سطح وسیعی اینها بین عرب این ناحیه، ترک آن ناحیه، فارس این ناحیه، اینها جدایی می خواهند بیندازند و لهذا بر خلاف منطق اسلام، این ملیتها پان ایرانیسم، پان ترکیسم، از این ایسمها درست می کنند. و مقصد آنها این است که اینجا اسلام و منطق اسلام نباشد. و ملیتها را پیش بکشند و جدا کنند اسلام را، بعض طایفه اش را از طایفه دیگر. اقلیتهای مثلًا کرد و ترک و کذا اصل قاعده اش این است که در ایران مطرح نباشد اینکه این اقلیتی است، آن یک اقلیتی است، این یک اکثریتی است. مگر اینها از هم جدا هستند؟ اخوت اسلامیشان مگر یکی نیست؟ و علاوه، من یک مطلب دیگری هم باید تذکر دهم و آن اینکه این حرف را که پیش آمده است:

کردها می گویند که حق کردستان را بدهید. فرض کنید که بلوچ هم می گویند حق بلوچ را بدهید و همین طور، این برای این است که فرم حکومتهایی که در ایران حکومت کردند یک حکومت ظالمانه بوده است. و چون این حکومتها اکثراً یا دائماً از یک قشر بودند، فارس مثلًا بودند، از این جهت به حوائجی که باید به کرد بدهند نمی دادند یا کم می دادند. حاجتهای بلوچ را برنمی آوردند یا کم برمی آوردند. و همین طور بختیاری و همین طور سایر قشرها. آنها رژیمهای غیر اسلامی بودند. رژیم شاهنشاهی یک رژیم طاغوتی غیر اسلامی بود. از این جهت این اختلافات در بطن کشور پیدا شد و این تبعیضها هم مع الأسف پیدا شد.

اگر حکومت اسلامی به آن طور که خدای تبارک و تعالی مقرر فرموده است شرایط حاکم را، شرایط مأمورین دولت را، کیفیت حکومت را آن طوری که در اسلام مقرر است، همان طوری که در صدر اسلام بود که حکومت نسبت به تمام افراد به یک نظر و قانون نسبت به تمام افراد یک طور جریان دارد، حکومتی که رئیس حکومت را به دادگاه می خواهد و می رود به دادگاه. در زمان علی بن ابی طالب- سلام اللَّه علیه- که اختلافی بین ایشان و یک نفر از افراد ذمّی، یهودی پیدا شد، همان قاضی که خود ایشان تعیین کرده بودند، احضار کرد حضرت را. حاکم وقت را احضار کرد، ولیّ امر وقت را احضار کرد.

ایشان هم رفتند. وقتی هم رفتند آنجا قاضی می خواست یک احترامی بگذارد. حتی به اینکه کنیه حضرت را ذکر کند. به حسب نقل، این است که ایشان گفتند نه. قاضی باید نسبت به همه علی السّوا باشد، نظرش یک جور باشد. از آداب قضای اسلامی یکی این است که وقتی نگاه هم می خواهد بکند به طرفین، یکی را بیشتر نگاه نکند از دیگری، علی السّوا باشد. در نشستن جوری نباشد که یکی بالاتر بنشیند، یکی پائین تر بنشیند. اگر یک همچو حکومت اسلامی که در آرزوی ماست، آمال ماست، آمال اسلام است، آمال ائمه اسلام و خلفای اسلام از اول بوده است، اگر یک همچو حکومتی پیدا بشود، من مطمئنم که این صحبتهای حق من و حق تو از بین خواهد رفت. برای اینکه همه یک روال اند. همه یک جور حق دارند. حق ندارد حاکم و ولیّ امر در وقت، یک ناحیه را بیشتر به آن توجه بکند تا ناحیه دیگر. حق ندارد یک طرف از کشور را زیادتر از طرف دیگر کشور آباد کند. حق ندارد حتی یک جایی را کمتر از جای دیگر فرض کنید که خیابان کشی کند یا اسفالت کند. اگر یک همچو حکومتی که آرزوی ماست پیدا بشود، گمان نکنم که نه کرد و نه ترک و نه فارس و نه عرب و نه سایرین این مسائل را پیش بیاورند. این مسائل از اینجا پیش آمده است که دولتها اسلامی نبودند، اجحاف می کردند. وقتی بین تهران و پاوه فرق نباشد، بین اصفهان با ترکمن، محل ترکمنها فرقی نباشد در حکومت کردن، در قضاوت کردن، در اجرای قوانین، در اجرای برنامه ها، آن وقت چه نظری دیگر هست به اینکه، ما محل دست خودمان باشد یا دست آنها باشد.

این حرفها از آنجا پیدا شده است که ظلم شده است به آنها. حالا چون این حرفها پیدا شده است، خوب ناچار ما هم تا یک حکومت اسلامی به همان معنایی که می خواهیم پیش نیاید، برای اینکه آقایان خیال نکنند که بنای بر این است که خیر، یک حکومت مرکزی هر کاری دلش می خواهد بکند، با هر قشری هر کاری می خواهد بکند، ما هم بنای بر این داریم که امور هر طرفی، هر جایی، خود اهالی آنجا، خود آن کسانی که در آنجا قرار داده می شوند، امور آنجا را خود آنها راجع به امور تعمیر و راجع به امور زراعت و راجع به امور مثلًا شهرداری و راجع به تعیین مثلًا بعض از اجزا اینها خودشان تعیین کنند. و من به همه دارم عرض می کنم این را، تا آن وقتی که حکومت اسلامی آن طور که دلمان می خواهد حاصل نشده است، شما میل دارید و ما هم تقدیم می کنیم. ولی بدانید آن روزی که حکومت اسلامی پیدا شد، کردها هم می گویند هر که می خواهد بیاید. فارسها هم می گویند هر که می خواهد حاکم بشود. عرب هم همین را می گوید. همه همین را می گویند. آیا در صدر اسلام اصلًا این مطرح بوده است که یک جایی خودشان برای خودشان تعیین کنند کسی را؟ نبوده، برای اینکه اجحاف نبوده. بنا نبوده است که یک حاکمی وقتی که حکومت می کند، یک جایی را از جای دیگر فرق بگذارد، مگر آن وقت که انحراف پیدا شد. اگر یک همچو حکومتی ما فرض کنیم در یک کشوری پیدا شد که نظر حاکم به حسب تکلیف الهی، مکلف است به طور تکلیف الهی، موظف است به حسب قانون که همه اهل کشور را با یک نظر نگاه کند، تمام اهل کشور را برادر خودش بداند، در اجرای قانون ما بین حاکم و محکوم یک جور باشد، در پروژه هایی که درست می کنند برای تعمیرات، برای هر چیزی، همه جا مثل هم باشد، به عدالت باشد، آیا آن روز هم باز فرض کنید که کردستان می گوید که برای ما خودمان چه باشد؟ آنها برای اینکه ناراحتی دیدند این حرف را می زنند. آن روزی که حکومت اسلامی به آن طوری که ما می خواهیم، خدا می خواهد، تحقق پیدا کند، همه برادر با هم هستند و کرد بیاید تهران حاکم باشد مانعی ندارد. فارس برود کردستان حاکم باشد، پیش آنها مانعی ندارد. و همه اینها برای این است که اینها ناراحتی دیدند از حکومتهای سابق. حکومت اسلام را ندیدند چه جوری است مسّش نکردند حکومت اسلام را. حرفش شنیده شده است.

بلکه حرفش هم این آخری شنیده شده، لکن حرفش هم نبوده است. چون این را احساس نکردند که حکومت اسلامی چی هست. از این جهت این حرفها پیش آمده است. ما هم حالا حرفهای آنها را به آن طوری که مخالف با استقلال کشور نباشد، مخالف با مصالح مملکت نباشد مضایقه نداریم. ما که نمی خواهیم حکومت بکنیم. ما نظر به این نداریم که اجحاف بکنیم. حکومت بکنیم. اسلام حکومت طرح پیشش نیست. اسلام اخوت است. آن صدر اسلام، آن شخصهای اول هم با آخر آنها مثل هم بودند.

یک طور زندگی می کردند. خلیفه ثانی وقتی که در یک سفری رفت برای یکی از کشورهایی که تحت سلطه اش بود، نزدیک آنجا که رسیده بودند نوبت غلامش بود که سوار بشود و خلیفه پیاده افسار را بگیرد. این طور نقل می کنند. وقتی وارد شهر شدند، این طوری وارد شهر شدند. خلیفه افسار شتر را گرفته بود داشت می برد و آن غلام هم سوار شتر شده بود. اگر یک همچو حکومتی پیدا بشود که در صدر اسلام به واسطه قدرت اسلام و به واسطه قوه اسلام بوده است این مسائل، دیگر کسی آرزوی این را می کند که من از اهل خودم؟ اصلًا دیگر خودی باقی می ماند که خودم و اجنبی؟! بومی و اجنبی!؟ اصلًا این مسأله طرح می شود در اسلام که یکی بومی است یکی غیر بومی؟! بومی و غیر بومی دیگر در کار نیست. همه اسلام است و همه مسلمین اند و همه برادرند و همه مثل هم هستند. آن بیاید در این شهر و این برود در آن شهر، هیچ فرقی در اسلام نیست.

در اسلام نه این طور نژاد و تعصب نژادی هست و نه اختلافاتی که در جاها و رژیمهای دیگری هست، هست. و من امیدوارم که چنانچه اسلام آن طور که خواست اسلام است تحقق پیدا بکند، تمام این حرفها از بین برود. و ببینند اساس نداشته است، آن وقت ما هم خجلت پیدا کنیم که چرا ما گفتیم فارس و آن هم خجلت بکشد چرا گفتیم ترک. مگر ما مسلمان نیستیم؟ مگر ما اهل یک کشور نیستیم؟ اهل یک ملت نیستیم؟ برادر نیستیم؟

برادر که دیگر نباید بگوید که من بومی هستم و تو غریبه. اینها برای این است که نشده تا حالا اسلام. نتوانستند تا حالا اسلام را متحققش کنند روی یک حکومت اسلامی، روی عدل اسلامی، روی برنامه اسلامی. تا نشده، خوب این مسائل هست و ما هم همین مسائل را آن طور که دلخواه همه ملت هست عمل می کنیم. اختصاصی هم ندارد به کرد و ترک و- عرض می کنم که- بختیاری. همه جا همین جور است. برای اینکه همه برادرند که ایشان طرح کردند که بهتر این است که مثل، مثلًا آلمان باشد و فدرال باشد، اصلًا این صحبت پیش نمی آید در اسلام. همه باهم اند، قضیه قدرت نیست که، قدرتنمایی نیست در اسلام که بخواهند قدرت به دست بیاورند. حکومت اسلامی حکومتی نیست که بخواهد قدرت به دست بیاورد. و این قدرتش زیادتر باشد و آن قدرتش کمتر. یک حکومت خاصی است که اگر پیدا شد آن وقت می بینید چی هست.

گفته می شود که انقلاب اسلامی ایران به خارج هم صادر می شود. ولی بعضاً دولتهای اسلامی موافق نیستند و حتی مخالف هم هستند. ولی دنیای اسلام تأیید خودش را کرده. آیا به نظر حضرت عالی این علامتی نیست برای ایجاد یک امت قوی اسلامی در سراسر جهان؟

ما امید این را داریم. اسلام برای یک کشور، برای چند کشور، برای یک طایفه، حتی برای مسلمین نیست. اسلام برای بشر آمده است. خطابهای اسلام «یا أیها الناس» است.

گاهی «یا ایّها المؤمنون» و یا «یا ایها الناس» است. و همه بشر را اسلام می خواهد زیر پوشش عدل خودش قرار بدهد. حکومتها مع الأسف توجه ندارند به اینکه در زیر سایه اسلام، زیر بیرق اسلام همه مسائل کشورهایشان حل می شود. بعضی از این حکومتها هستند که ترجیح می دهند که زیر سلطه مثلًا کارتر باشند و به اسلام گرایش پیدا نکنند.
برای این است که شناخت اسلام را ندارند. اینها از اولی که متولد شدند، در یک محیط که از اسلام خیلی خبر نبوده است زندگی کردند، و بعد هم هر کدام توانستند رفتند به خارج، به اروپا، به امریکا و آنجا هم تحصیلاتشان را کردند و بی خبر از احکام اسلام و اسلام.

حکومت اسلام به گوششان نخورده است تا بدانند چی هست. اگر هم یک وقت به گوششان خورده نتوانستند بفهمند که حکومت اسلامی چی هست و آیا اسلام چنانچه به آن طوری که هست تحقق پیدا بکند، این آیا برای آنها ضرر دارد؟ این مطلب اصلًا طرح نشده تا حالا پیششان که بتوانند بفهمند که اسلام برایشان مفید است یا ضرر دارد. اگر اینها بفهمند اسلام را و بدانند که اسلام برای همه شان مفید است، بلکه اگر بشر بفهمد که حکومت اسلام برای همه مفید است، ما امید این را داریم که همه گرایش پیدا بکنند به اسلام، حکومتها هم گرایش پیدا بکنند.

الآن حکومتها از باب اینکه اجنبی هستند از ملتهایشان اکثراً، و توجه به ملتهایشان ندارند، بر خلاف موازین اسلام، ملت از حکومت جداست. حکومت از ملت جداست. حکومتها بعضیها از بعضی جدا هستند و دشمن با هم هستند. بر خلاف موازین اسلام اینها خیال این معنا را می کنند که ما باید قدرتمان در اینجا چه باشد که یک قدرت دیگری که یک جای دیگر است بکوبیم آن را. نمی دانند که اسلام آمده است این بتها را بشکند.

آمده است این قدرتها را بشکند. یک طرز حکومت الهی پیدا بشود که برای همه مفید باشد. اگر این را حکومتها هم ادراک بکنند، بفهمند که اسلام وضعش چطوری است، به نظر می رسد که گرایش پیدا بکنند. بله، ممکن است که یک کسی هم از بس هوای نفس دارد با عدالت هم مخالف باشد. نخواهد عدالت اصلش در دنیا پیدا بشود. چنانچه حریف ما الآن در امریکا این طوری است که با عدالت اصلش مخالف است. با حقوق بشر مخالف است. می گوید حقوق بشر! ادعا زیاد است، لکن وقتی که انسان بررسی می کند در حالاتشان، بررسی می کند در برنامه هایشان، می بیند که آن قضیه سازمان حقوق بشر و نمی دانم- شورای امنیت و اینها یک چیزهایی است که قدرتمندان درست کردند که این ضعفا را هر کاری می خواهند بکنند. و هر بلایی می خواهند سرشان درآورند. و بعد آنهایی که آنجا نشسته اند به اسم حقوق بشر و چه، وقتی که مطالبشان آنجا برود آنها را محکوم کنند و آنها را حاکم کنند.

الآن قضیه ایران مطرح هست و شما و همه، همه ملتها بلکه دولتها هم می دانند این را. می دانند این مطلب را که به سر این ملت از دست این آدم خائن چه آمده است. با این ملت این چه کرده است. همه چیز این ملت را از بین برده است. حالا رفته است در آنجا.

برده اند او را در آنجا. یا برای توطئه یا برای معالجه پناه داده اند و ما از آنها می خواهیم که خوب، این مجرم ماست. به حسب همه قوانین عالم، به حسب عقل، به حسب قوانین، یک کسی که به یک ملتی ظلم کرده و مال یک ملتی را از بین برده و هدر داده و تمام حیثیت یک ملت را از بین برده است، این را بدهید اینجا ما محاکمه اش می خواهیم بکنیم، حالا ملاحظه خواهید کرد که هر جا که یک جمعیتی باشد، یک سازمانی باشد، سازمان بین المللی- نمی دانم- شورای امنیت، سازمان حقوق بشر، هر جایی یک همچو جمعیتی باشد، ما را محکوم می کنند. الآن شما ملاحظه می کنید و همه دیدند و شواهد و پرونده ها بیرون آمده است که این محلی که اسمش را گذاشته اند سفارت، این اصلًا سفارت نبوده از اول معلوم می شود سفارت نداشته اند اینها. یک جایی محل جاسوسی بوده است، اسم سفارت هم رویش گذاشته اند. یک محل جاسوسی و یک عده ای که شغل جاسوسی دارند در اینجا هستند. اشخاصی که متخصص هستند در جاسوسی و در امثال ذلک اینجا هستند. حالا شما خواهید دید که این جاسوسها را، همان اشخاصی که در اینجا جمع شده اند و سازمان ملل را درست کرده اند و اجتماع در این معنا و شورای امنیت و اینها، راجع به اینها، اینها را به عنوان دیپلماتها دارند جا می زنند. آنها هم تأییدشان می کنند و ما هم همه جا محکوم. ضعیف همیشه محکوم است. ضعیف محکوم سرنیزه است. محکوم قلمهایی هست که این قلمها از سرنیزه بدتر است. محکوم این است که ابرقدرتها هر چه دلشان می خواهد بگویند و هر کاری می خواهند سر این ضعفا، این ممالک ضعیف بیاورند و آنها هم صحه بگذارند. شما در این قصه ما، در این مصیبت مملکت ما و ملت ما و ملت اسلام خواهید دید که همه سازمانها با ما مخالفت می کنند. آن روزی که خواستند که وزیر خارجه اینجا برود به آنجا برای نمی دانم چه، ما دیدیم که رفتن ایشان صحه گذاشتن به یک چیزی است که بر خلاف مصلحت اسلام است.

بر خلاف مصلحت مسلمین است. از این جهت نگذاشتیم برود. اگر رفته بود، ما را محکوم می کردند با دست خودمان. ما را محکوم می کردند با کسی که خود ما فرستادیم آنجا و، ما نمی خواهیم. وقتی که بناست ما محکوم باشیم چرا خودمان، خودمان را محکوم کنیم؟ بگذارید دنیا بداند که یک دسته دیگر، یک دسته دیگر را دارند محکوم می کنند و یک سازمانهایی هم هست که مال آنهاست، آنها حق وتو دارند و بزرگها هر جایی که بر خلاف مصلحت آنها باشد وتو می کنند و ماها هیچ حقی نداریم جز اینکه مصیبت بکشیم و صدایمان در نیاید. بنا بر این این طور سازمانها و این طور بساط مسئله ای نیست که ما بتوانیم قبولشان بکنیم و بتوانیم به آنجا یک نماینده ای بفرستیم. و ما از اول اعلام می کنیم که به حسب نظر شورای امنیت و سازمان بین المللی، ما محکوم هستیم.

نظرهای آنها ما را محکوم می کند برای اینکه نظرهای آنها همان نظر سرنیزه است. یک جا سرنیزه است و یک جا قلم است، این قلم از سر نیزه بدتر است. بنا بر این نمی دانم حالا تتمه سؤال ایشان چه بود. لکن مصیبتهای ما این قدر است که ما از جواب سؤالها هم یک وقت غفلت می کنیم. این بود که می گویند آیا قدرتهای اسلامی به هم پیوند دارند؟ ما امید این را داریم که این نهضت ایران روشن کند مسائل را به همه ملتها و روشن کرده است نسبت به ملتها. ملتها الآن با ما هستند. اگر سرنیزه را از این ملتها بردارند، از عراق بردارند، از- نمی دانم- ترکیه بردارند، از جاهای دیگر بردارند، همه یکصدا با ما موافقند.

سرنیزه جلو را گرفته است. منتها ایران سرنیزه را شکست. ایران ایستاد. ملت ضعیف ایستاد در مقابل قدرتهای قوی و این سرنیزه های اینها را شکست و خودشان را هم بیرون کرد. ملتهای دیگر هم اگر بیدار بشوند، بتوانند که دولتها را همراه کنند، دولتها نصایح ما را بشنوند که با ملتها یکی باشید، ملتها و دولتها سر جا هستند و اسلام، همه با هم می شوند و اگر نشنوند، همان سرنوشتی که برای محمد رضا بود برای دیگران هم همین هست. یکی، چهار روز زودتر، یکی، چهار روز دیرتر. و ما امید این را داریم که یک قدرت اسلامی، قدرت عدل، قدرتی که در پناه عدل باشد، نه در پناه سرنیزه، نه در پناه- نمی دانم- توپ و تانک، یک همچو قدرتی پیدا بشود و تمام بشر با هم باشند. به ما این وعده را داده اند که در یک وقتی که امام زمان- سلام اللَّه علیه- ظهور کند، این اختلافات از بین می رود و همه برادروار با هم هستند. دیگر زورمند و- عرض می کنم که- زورکشی در کار نمی ماند. ما امیدواریم یک قدری از این مطلب را، یک ورقی از این مطلب را، بتوانیم آن قدری که قدرت داریم اجرا کنیم. و ما امیدواریم که ملتها که با ما هستند، دولتها هم با ما بشوند، و صلاح خودشان هم این معناست که با ما بشوند و امیدوار این معنا هستیم. ان شاء اللَّه.

اگر حکومت اسلامی بخواهد به این ترتیبی که هست پیش برود طبیعی است که اکثریتی از کشورهای جهان با او مخالف خواهند بود و جز با دشمنی رفتار نخواهند کرد. بنا بر این اساس روابط خارجی شما و دوستانتان به چه شکل است و آیا شما به دوستانی نیازمند هستید در روابط خارجی یا خیر؟

اگر خارجیها بتوانند بفهمند، ادراک کنند مسائل ما را، همان طور که ملتها وقتی ادراک کردند و ادراک می کنند با ما موافقند. دولتها هم اگر ادراک کنند که ما چه می گوییم با ما موافقند. اگر مقصود از روابط آن روابطی است که تا حالا بین ایران و امریکا بوده است، در زمان شاه سابق بین ایران و امریکا بوده است، این روابط نبوده است. این یک آقایی بوده با نوکرش هر کاری می خواسته، هر امری که می کرده عمل می کرده. ما چنانچه بخواهیم اسلام را پیش ببریم دیگر نباید نوکر باشیم. اگر نوکر نباشیم رابطه اش را با ما قطع می کند. ما از خدا می خواهیم که رابطه قطع بشود. ما ذلت را نخواهیم پذیرفت برای خاطر اینکه یک رابطه با یک ابرقدرت داشته باشیم. شرافتی نیست رابطه داشتن با امثال امریکا.

دولت امریکا یک شرافت انسانی مع الأسف الآن ندارد که ما بخواهیم به واسطه آن شرافت انسانی اش با آن رابطه داشته باشیم. دولت امریکا این است که دارید می بینید که مظلوم را در هر جا پیدا می کند پوست می کند. هر جا بتواند می رود و بمب سرشان می ریزد. هر چه بتواند ذخایر ملتها را می برد. ما بخواهیم روابط با اینها داشته باشیم؟ بهتر این است که ما با اینها روابط نداشته باشیم. بهتر این است با آنهایی که می خواهند ما را بچاپند رابطه نداشته باشیم تا یک وقتی که به خود بیایند و بفهمند شرق هم هست در عالم. آن روزی که بفهمند که شرق هم یک جایی هست که تمدن از او پیش آنها رفته است و مع الأسف خود شرق هم خودش را گم کرده است، آن روز ما روابط ممکن است پیدا بکنیم. روابطی که متقابل باشد با هم. متعادل باشد با هم. و الّا رابطه ای که این طور باشد که سابق بود و آن طور باشد که اینها دلشان می خواهد، ما همچو رابطه ای را می خواهیم چه بکنیم؟ چه فایده ای برای ما دارد که رابطه داشته باشیم و آن وقت محلی که باید سفارت باشد این وضع را داشته باشد؟ روابط ما این است که اجازه بدهیم به اسم سفارتخانه محل جاسوسی درست بکنند. و این خونهایی که ما دادیم هدر برود و باز محمد رضا را بیاورند اینجا!! چون خودش حالا مفلوک است، پسرش را! یک نقشه ای که می گویند دارند این است که در خواب دارد آقای کارتر برای خودش نقشه می کشد که با بختیار آنجاست و آن هم آنجا و بعضی از اشخاص هم اینجا و روابط هم اینجا دارند با آنها. مع الأسف تو مغزشان دارند یک همچو نقشه ای می کشند، تخیلاتی می کنند برای خودشان. لکن مطلب از اینها گذشته است. دیگر حنای اینها رنگی ندارد. نه حنای آقای کارتر رنگ دارد و نه حنای آنهایی که در اینجا دلشان می خواهد آنها بیایند و دوباره اینجا همان بساط پیدا بشود و همان قضایا تجدید بشود. اینها دیگر نمی شود. می گویند که ما با دنیا رابطه داشته باشیم، رابطه متقابل و دوستی باشد، ما باید با همه دنیا روابط داشته باشیم. اگر این طور رابطه باشد، ما هر گز نمی خواهیم که رابطه با اینها داشته باشیم. نه با اینها، نه با هر کس که بخواهد تحمیل به ما بکند. دول اسلامی با ما روابط دارند آن هم تا حدی که روی مصالح اسلامی، روی مصالح مسلمین باشد ما با آنها روابط داریم. سایر دول غیر اسلامی هم هر کدامشان با ما بخواهند با عدالت رفتار بکنند، ما را به حساب بیاورند، ما را بدانند که یک ملت هستیم، یک دولت داریم، یک ملت هستیم، یک رژیم هست در اینجا، این را بفهمند و از آن سواری که هستند پیاده بشوند یک قدری با هم راه برویم. اگر پیاده شد آقای کارتر از آن عرشی که دارد. آمد روی زمین نشست. با ما زمین نشینها تفاهم کرد. ما هم با او تفاهم می کنیم و به استثنای اینکه آن ظلمهایی که به ما کرده است باید جبران بکند. با ملت امریکا که هیچ [اختلافی ] نداریم. هیچ اختلافی نیست بین ملتها با هم.

دولتی که بعد پیش می آید، تفاهم کند با ما. این طور نباشد که من در کاخ سفید نشستم وشما در کوخ نشستید و کاخ نشین با کوخ نشین باید ارباب و رعیت باشد. اگر این کلمه را بردارند و ما را همان طور که هستیم بفهمند، ادراک کنند ماها را، ما با آنها چرا رابطه نداشته باشیم؟ با دولت امریکا هم رابطه پیدا می کنیم. با همه جا. و اما اگر وضع این طور باشد، ما می خواهیم چه کنیم که پیشقدم بشویم برای اینکه نوکری کنیم؟! پیشقدم بشویم برای اینکه هم نوکری کنیم هم همه چیزمان را تقدیم کنیم؟! آن وقت نوکر که می گرفتند یک اجرتی به او می دادند. اینها نوکر می گیرند و همه چیزش را هم می گیرند. ما می خواهیم چه کنیم با اینها رابطه داشته باشیم؟ هیچ لازم نیست رابطه داشته باشیم.

بعد از تصویب قانون اساسی شکلی از حکومت که مطرح شده دو شکل است. یکی اینکه یک حکومتی با استبداد روحانیت بر سر کار می آید و یا اینکه یک حکومتی که روحانیت در آن نقش فرعی دارد روی کار می آید. این دو تا شکلی است که در جهان مطرح است. نظر حضرت عالی چیست در این مورد؟

جهان، اسلام را نمی دانند یعنی چه. آن جهانی که شما می گویید، یک جهان جاهل هست به اسلام. اینها نمی دانند که حکومت اسلامی می آید برای اینکه دیکتاتوری نباشد. نه در شهر خودش، در مملکت خودش نباشد، در امریکا هم نباشد. حکومت اسلام یک حکومتی است که برای از بین بردن دیکتاتوری می آید. آن کسی که اسلام قرار داده برای حکومت، آن کسی است که با دیکتاتوری به حسب مذهبش مخالف است.

مذهبش حکم می کند به اینکه دیکتاتوری نباید باشد. اینها خیال می کنند که همچو که گفتند فقیه عادل عالم مطلع بر موازین غیر جائر ملتفت کذا، باید فلان مقام را، قضاوت را تعیین کند. باید اگر مردم تعیین کردند یک رئیسی را برای کشور، آن هم اجازه بدهد. این می شود دیکتاتوری!! اما چنانچه یک نفر آدم ظالم جائر دیکتاتور همه چیز بیاید، نه این دیکتاتوری نیست!! فرق فقط این است که معلوم می شود با علم مخالفند. با عدالت مخالفند اینهایی که با حکومت فقیه مخالفند. با اینکه الآن هم در قانون اساسی که درست کردند قضیه حکومتی نیست در کار. اصلًا اسلام حکومت ندارد. اسلام این طور نیست یک حاکمی مثل آقای هیتلر داشته باشد آنجا. مثل آقای کارتر که نظیر هیتلر است داشته باشد آنجا و سرکوبی کند همه را و بزند و بکوبد. اصلًا این چیزها در اسلام مطرح نیست.

اسلام که فقیه عادل مطلع دلسوز برای ملت را قرار می دهد که این نظارت کند یا فرض کنید حکومت کند، برای این است که جلو بگیرد از غیر عادل. غیر عادل نیاید و مردم را بچاپد. از صدر اسلام تا حالا شما ملاحظه کنید که آن حکومتهای صدر اسلام مثل علی بن ابی طالب- سلام اللَّه علیه- چه جور بود. یک حکومت اسلامی روی عدالت.

بعدش افتاد دست بنی امیه و بنی عباس و حکومتهای جائر دیگر و شاهنشاهی و امثال ذلک. مسلمین اینجاها را هم گرفتند و بعد شاهنشاهی شد و نتوانستند مسلمین اسلام را درست پیاده کنند و حکومت اسلامی را، نشد. اسلام غریب است الآن، اسلام غریب است. همان طور که غربا را نمی شناسند، یک غریبی وارد یک شهری بشود مردمش نمی شناسند، اسلام الآن غریب است توی ملتها. نمی شناسند اسلام را. چون نمی شناسند اسلام را، احکام اسلام را هم نمی دانند، اسلام شناسهای ما هم اسلام را نمی شناسند.

نمی شناسند این چی هست. وقتی نشناختند خیال می کنند که چنانچه حکومت فقیه باشد، حکومت دیکتاتوری است و اگر فقیه در کار نباشد، دیگر هر که می خواهد باشد. اگر شمر هم باشد این آقایان اشکالی به آن ندارند. فقط فقیه را بهش اشکال دارند. اشکال هم برای این است که از اسلام می ترسند. از اسلام ترس دارند. اسلام نمی گذارد این حیثیت فاسدها را باقی باشد. اینها می ترسند از آن. بعضیها هم گول خوردند. بعضیها متعمدند در این امر. بعضیها هم گول خوردند. و الّا حکومت اسلامی مثل حکومت علی بن ابی طالب دیکتاتوری تویش نیست. حکومتی است که به عدل است. حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیتها بدتر است. آنها نمی توانستند مثل او زندگی کنند. او نان جو هم سیر نمی خورد. یک لقمه، دو تا لقمه برمی داشت با یک خرده نمک می خورد.

این حکومت اصلًا می تواند دیکتاتوری؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا اینکه بخواهد دیکتاتوری بکند برای او. حکمفرمایی اصلًا در اسلام نیست.

حکمفرمایی اصلًا در کار نیست. پیغمبر اسلام که رأس مسلمین و اسلام بود وقتی که در یک مجلسی نشسته بودند تو مسجد روی آن حصیرها- معلوم نیست حصیر حسابی هم داشته باشد- آنجا نشسته بودند، دور هم که نشسته بودند، عربهایی که خارج بودند و نمی شناختند پیغمبر را می آمدند می گفتند که کدام یکی محمد هستید. نمی شناختند.
برای اینکه حتی یک همچون چیزی هم زیر پیغمبر نبود. حالا ما اشراف هستیم. یک همچو حکومتی که بنا باشد این طوری باشد، یک خانه گلی داشته باشد، یک گلیم هم حتی نداشته باشد، یک حکومتی که یک پوست می گویند داشته است که روزها علوفه شترش را حضرت امیر رویش می ریخته، شبها زیر خودش و فاطمه می انداخته و می خوابیده رویش، اینکه دیکتاتوری نمی تواند باشد. اینهایی که می گویند دیکتاتوری، اسلام را نمی فهمند چی هست. فقیه اسلام را نمی دانند. خیال می کنند ما، هر فقیه، هر فقیه، هر چه هم فاسد باشد این حکومت، فقیه اگر پایش را این طور بگذارد، اگر یک گناه صغیره هم بکند از ولایت ساقط است. مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هر کس؟ اینها که می گویند که دیکتاتوری پیش می آید- نمی دانم- این مسائل پیش می آید، اینها نمی دانند که حکومت اسلامی حکومت دیکتاتوری نیست. مذهب مقابل اینها ایستاده. اسلام مقابل دیکتاتورها ایستاده. و ما می خواهیم که فقیه باشد که جلوی دیکتاتورها را بگیرد. نگذارد رئیس جمهور دیکتاتوری کند. نگذارد نخست وزیر دیکتاتوری کند. نگذارد رئیس مثلًا لشکر دیکتاتوری بکند. نگذارد رئیس ژاندارمری دیکتاتوری بکند. نه اینکه بخواهیم دیکتاتوری درست کنیم. فقیه می خواهد چه کند دیکتاتوری را؟! کسی که زندگی عادی دارد و نمی خواهد این مسائل را، دیکتاتوری برای چه می خواهد بکند؟ حکمفرمایی در کار نیست در اسلام. علاوه حالا در این قانون اساسی که این قدر احتیاط کاری هم شده، آقایان هم این قدر احتیاط کاری کرده اند که یک دفعه مردم بیایند خودشان تعیین کنند یک خبره هایی را، این دیکتاتوری است؟! این خبره ها را یکی بیاید بگوید که در یک شهری از این شهرها یک کسی فشار آورد روی مردم که بیایید به این شخص رأی بدهید. حتی تبلیغات هم نشد. مردم اینها را می شناختند. مردم می دانستند اینها را. اگر صد دفعه دیگر ما بخواهیم خبرگان تعیین کنیم، یا خود این آقایان تعیین می شوند یا یکی مثل اینها. مردم با رأی آزاد، من گمان ندارم در هیچ جای دنیا این طور واقع شده باشد. این طور رأی داده باشند. مردم این طور عاشقانه رأی داده باشند به یک مطلبی. همین جمهوری اسلامی اش را آن طور عاشقانه رأی دادند و آن طور اکثریت. در زمان شاه سابق که یادتان هست شما، اینها یک رفراندمی می خواستند بکنند. من از قم فرستادم ببینم که وضعش چه جوری است. اینها آمدند گفتند بیش از دو هزار نفر نمی توانند تهیه کنند. مع ذلک گفتند «همه ملت» برای اینکه ۶ میلیون رأی داد گفتند ۶ میلیون رأی. دروغ می گفتند. ۶ میلیون رأی دروغی را آنها می گفتند همه ملت.

حالا ما یکجا بیست میلیون رأی داشتیم. یک جا هم که یک دسته ای نیامدند و قهر کردند از باب اینکه آنها هم نمی دانستند که ما چه می خواهیم بگوییم، قهر کردند رفتند کنار نشستند. مع ذلک ۱۶ میلیون جمعیت تقریباً رأی داد و ۹۰ درصد مردم گفتند ما رأی می دهیم. بعدها آنها هم گله خواهند کرد که چرا ما را نگذاشتند رأی بدهیم. شاید آنها هم همین رأی را بدهند و باز بشود بیست و چند میلیون.

قضیه دیکتاتوری نیست. اسلام بنایش بر این نیست که دیکتاتوری کند؛ بنایش بر ظلم نیست. دیکتاتوری یک ظلم بزرگ است برای ملتها. و اسلام جلوی ظلم را گرفته است.

قرآن کریم جلوی ظلم را گرفته است. بنا بر این، هیچ دیکتاتوری در کار نیست. این قانون اساسی هم که درست کردند، یک جا گفتند که ملت رأی بدهد و خبرگان را تعیین کنند.

ملت رأی دادند خبرگان را، با رأی بسیار زیاد. دو میلیون در تهران برای بعضیشان رأی داده شد. بیشتر یک قدری. و بعد از اینکه خبرگان آمدند و رأی دادند و این قانون را تصویب کردند، باز اکتفا نکردیم گفتیم منتشر می کنیم این قانون را، مردم ببینند، قشرها ببینند. می گذاریم به رأی مردم. به رأی گذاشتند، و مردم نود درصد رأی به این دادند. نه یک کسی به آنها گفت بیایید بزور رأی بدهید؛ نه یک دیکتاتوری در کار بوده بطور آزاد مردم نود درصدشان، یا یک خورده بیشتر، به این قانون اساسی رأی دادند. حالا چهار نفر آدم آمده می خواهند بر تمام شانزده میلیون جمعیت حکومت کنند! ما دیکتاتوری می کنیم یا شما؟ شما به دمکراسی خودتان عمل می کنید، به آن حرفی که دیگران تو دهنتان انداختند عمل می کنید، یا ما که دو دفعه برای مردم [رأی ] قرار می دهیم؟ همه دنیا یکدفعه است، ما دو دفعه به رأی عمومی مردم قرار می دهیم. این دیکتاتوری است؟ شما که سرنیزه را برداشتید و تفنگها را کشیدید می روید فلان جا تلویزیون آنجا را می گیرید، «۱» می آیند با شماها بیعت می کنند و تلویزیون را می گیرند؛ و- عرض می کنم که- آن «چریکهای فدایی»، همین اشخاصی که همه تان می شناسید چه اشخاصی اند به شما ملحق می شوند؛ و آن «فرقانی» که آقای مطهری را، خدا رحمتش کند، کشته است، و سرلشکر قرنی را کشته است، و آقای هاشمی «۲» را تیر زده است و خواسته ترور کند، آقای قاضی «۳» را کشته، آن هم به اینها ملحق شده [...] شما بفهمید چه وضعی است این.

بدانید که چه کسانی هستند با هم مجتمع شدند. آنها هم که مجتمع شدند یکیش را که دیدید پرونده های او در آمده! «۴» باقیش هم کم کم شاید پیدا بشود. ممکن است که توی اینها هم یکنفر آدم باشد، اما وضع این طوری است. اگر من نبودم، [اسم ] جمهوری اسلامی رویش نمی گذاشتند. اینها همانی می خواستند که کمونیستها می گفتند: «جمهوری خلق مسلمان»! آنها می گویند جمهوری مثلًا کرد. جمهوریش مطلق است.

آمد یک آقایی اینجا، سلمه اللَّه، من به ایشان گفتم این همان است که کمونیستها می خواهند شما هم کمونیستی؟! گفت نه، گفتم پس «اسلام» را پهلویش بگذار. گفتند «جمهوری اسلامی خلق مسلمان»، چه شد که تمام این آقایانی که آن وقت این «جمهوری اسلامی خلق مسلمان» را تأسیس کردند همه با هم کنار رفتند؟ «۵» قضیه چیست؟ چرا نگفتید که اینها چرا کنار رفتند؟ آنها که جرأت نکردند بگویند؛ از سرنیزه ها ترسیدند؛ از قلمها ترسیدند. چرا نگفتند اینها که به چه علت یک دسته ملا و اهل علم کنار رفتند گفتند که نه ما این را نمی خواهیم، یکدسته دیگر آمدند. در صورتی که آنها انحلالش را [درخواست ] کردند، یک دسته آمدند دوباره درست کردند! چه شد که همین آقایان رفتند و با تفنگ و بساط ریختند و تلویزیون را گرفتند و استانداری را گرفتند، قیام کردند بر ضد حکومت اسلام؛ و بعد هم آنهایی که تأیید کردند اینها را شناخته شدند، آنهایی که رفتند متصل به اینها شدند، چریکهای خلق بودند! همانهایی که شما همه می شناسید.

همانهایی که کمونیست هستند. اینها امریکایی هستند با صورت کمونیستی، با دعوی کمونیستی. اینها کمونیست نیستند. کمونیستی که می گوید من می خواهم ملت چه باشد و چه باشد خرمن آتش می زند و خرمن یک پیرمردی را، که یک سال زحمت کشیده، عایله اش را می خواهد از این اعاشه کند، با یک کبریت آتش می زند. این کمونیست یک آدم شری است از اشرار یا آنهایی که کمونیست اصیل اند همین جورند! اینها که اصلًا اصیل هم نیستند. بنا بر این، قضیه اینها نیست. قضیه این است که نمی خواهند اسلام محقق بشود. الآن هم توطئه همین است. همه بدانند این را، همه قشرهای دنیا و ملتها بدانند، که اینها از اسلام می ترسند که اگر اسلام بیاید، دیگر ما نمی توانیم آن طور غارتگریها را بکنیم؛ نمی توانیم آن طور تعیشها را بکنیم؛ افسارمان همچو باز نیست که هر کاری می خواهیم بکنیم، و لو بر خلاف ملت باشد. می ترسند حالا، وحشتشان زده که ما چه بکنیم، می آیند به قانون اساسی اشکال می کنند! در قانون اساسی اشکالی نیست. اصلًا تعارض و تناقضی نیست. «حاکمیت ملی» الآن یک حاکمیت دو آتشه است. حاکمیت ملی یک دفعه تعیین کرد یکدسته ای را که شما بیایید، [باز] دفعه دوم آمده گفته است رأی بدهید. و رأی دادند. این «حاکمیت ملی» نیست؟ رأی دادند به قانون اساسی؛ رأی ندادند به قانون اساسیِ تو و من! جز این است که من و شما بر خلاف حاکمیت ملی داریم صحبت می کنیم؟ حرفهای ما خلاف حاکمیت ملی است؛ نه این خلاف حاکمیت ملی ماست که یک نفر عادل دانشمند دلسوز ملت، متعهد به اسلام و احکام اسلام، متعهد به اینکه دیکتاتوری فسق است، دیکتاتوری ظلم است، یک همچو آدمی را ما حاکم کرده باشیم بر این ملت. خدمت کرده ایم. لکن برای خاطر اینهایی که ایراد می گیرند، ما همان طور که آنها دمکراسی دلشان می خواست، این اسم را خیلی دوست داشتند، ما یکدفعه آن طور کردیم؛ یکدفعه بالاتر از او. دیگر چه دیکتاتوری در کار هست؟ بنا بر این، مسأله این است که به حسب قانون اساسی، به فقیه یک اختیاراتی دادند برای جلوگیری از دیکتاتوری؛ برای جلوگیری از اینکه کسی باشد و مملکت را دوباره به هم بزند و باز همان [کار] را بکند. لازم بود که فقیه باشد. هر قضیه ای را که مردم قبولش دارند. بسیار خوب، این هم قضیه ای است که رأی مردم است، مردمی است. اگر مردم همه شان یک کسی را گفتند تو این کاره باش، این دیکتاتوری است! اما اگر همه مردم گفتند باش، تو گفتی که نباید باشی، این دیکتاتوری نیست! همه ملت این را می گویند، تو می گویی نه این نباید باشد! دیکتاتوری نیست؟ همه ملت می گویند این دیکتاتوری است. اگر یک همچو چیزی هم نبود، باز خبرگان را تعیین می کنند. و این هم که دیکتاتوری نیست. خبرگان می آیند یک اشخاصی را که دلسوزند برای ملت، فقیه اند، عادلند، صحیح العملند، خیانت به این ملت نمی کنند، اینها را تعیین می کنند. اینها که نمی خواهند بروند خودشان آنجا مشق بدهند، یا مشق نمی کنند، اینها را تعیین می کنند. اینها که نمی خواهند بروند خودشان آنجا مشق بدهند، یا مشق بکنند در ارتش! نمی خواهند که یک حکومت جائر باشند. اینها برای جلوگیری از دیکتاتوری [آمده اند.] هیأتی هست، هیأتی که مانع می شود از اینکه اینها دیکتاتوری کنند «۶» اختیار را دست اینها دادند که مبادا یک وقتی یک رئیس جمهوری پیدا بشود مثل کارتر! اینها می خواهند نگذارند کارترها و نیکسون ها و امثال اینها در اینجا پیدا بشود. برای جلوگیری از این طور امور است. چرا این قدر ایراد می گیرند اینها؟ البته یک عقده هایی در کار است که به واسطه آن عقده ها این ایرادها پیش آمده. و من امیدوارم که رفع شود این عقده ها ان شاء الله.

۱) اشغال رادیو تلویزیون تبریز

۲) آقای اکبر هاشمی رفسنجانی

۳) آقای قاضی طباطبایی

۴) شیخ عز الدین حسینی.

۵) اشاره به کناره گیری عده ای از روحانیون که ابتدا به عضویت حزب خلق مسلمان در آمدند، اما پس از آگاهی از ماهیت آن، از حزب کنار رفتند. بیشتر این عده را روحانیون تبریز تشکیل می دادند.

۶) اشاره به تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و انتخاب رهبر یا شورای رهبری

(صحیفه امام، ج ۱۱، ص: ۲۹۰-۳۱۱)

انتهای پیام /*