اسناد مبارزاتی/ امتناع امام از پاسخ دادن به بازجویان

چون استقلال قضایى در ایران نیست و قضات محترم در تحت فشار هستند، نمى‏توانم به بازپرسى جواب دهم.

کد : 30439 | تاریخ : 24/03/1391

15 خرداد 42 آغاز انقلاب اسلامى مردم ایران بود. امام خمینى پس از نوزده روز حبس در بازداشتگاه پادگان بى‏سیم به زندانى در پادگان نظامى عشرت‏آباد منتقل شد. با دستگیرى رهبر نهضت و کشتار وحشیانه مردم در روز 15 خرداد 42، قیام ظاهراً سرکوب شد.

رژیم شاه و دستگاه جاسوسى او گمان مى‏کردند که مى‏توانند امام و دیگر مقامات برجستۀ روحانى را که دستگیر ساخته‏اند به محاکمه بکشند و به اعدام محکوم کنند و در چنین شرایطى علما و روحانیان مهاجر که در مرکز اجتماع کرده‏اند، قهراً وحشت‏زده و هراسان به‏طور دسته‏جمعى در برابر دستگاه ظلم و دیکتاتورى شاهنشاهى سرتسلیم و تعظیم فرود خواهند آورد و به التماس و زارى و اظهار پشیمانى خواهند پرداخت. در چنین فرصت طلایى، شاه مى‏تواند حداکثر استفاده را به عمل آورد و با دادن یک درجه تخفیف در مجازات امام، خون هزاران نفر را که در 15 خرداد به قتل رسیده‏اند پایمال کند و در عوض امتیازاتى نیز از روحانیت بگیرد و براى همیشه به نهضت امام و مبارزه و مقابلۀ جامعۀ روحانیت ایران با پادشاهان پایان بخشد. رژیم شاه با این خواب خرگوشى، هجرت علما و روحانیان را به مرکز آزاد گذاشت و آنگاه دست به کار شد که با سرهم کردن مشتى بافته‏ها و ساخته‏هاى سازمان جاسوسى به اسم مدارک و گرفتن اعترافات و اقرارهاى دروغى، پروندۀ قطور و بلندبالایى براى امام تشکیل دهد و زمینه را براى محاکمه و محکومیت او آماده کند.

از طرف دیگر به منظور به دست آوردن سوژه و مدرکى از امام و براى پرونده‏سازى بر ضد او، مأمورى را براى بازجویى به سراغ او در پادگان قصر فرستادند تا با فوت و فن و حیله و نیرنگِ ویژۀ بازجویان او را در منگنه قرار دهد و اقرار و اعترافى که بتوان روى آن حساب باز کرد از او بگیرد! مأمور بى‏اراده آنگاه که به عنوان بازجو پرسش‏هاى خود را در حضور امام مطرح کرد، با بى‏اعتنایى و سکوت او مواجه شد و آنگاه که براى بار دوم پرسش‏هاى خود را تکرار کرد، ناگهان با واکنش تند امام روبه‏رو شد که با ترشرویى و پرخاش به او گفت: «شما مأمور چشم و گوش‏بسته حق بازجویى ندارى، قلم و کاغذت را بردار برو بیرون، من نمى‏خواهم اینجا بنشینى!».

رژیم که در وادار ساختن امام خمینى به بازجویى با شکست مواجه شده بود، براى بار دوم در تاریخ 25/3/42 هیأتى را با طمطراق به نزد او فرستاد تا به اصطلاح او را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند و از او بخواهند که وکیلى براى دفاع در محکمه بگیرد! مأمورین پس از معرفى خود به عنوان فرستادگان دادگاه، موضوع را به او ابلاغ کردند! شاید آنها انتظار داشتند که امام با شنیدن نام دادگاه، محکمه و ... چنان خود را ببازد که قدرت سخن گفتن نداشته باشد! لیکن على‏رغم  نقشه و دسیسۀ آنها امام بدون کوچکترین تغییرى در حال و وضع خود، در پاسخ آنها قاطعانه و با صراحت کامل اظهار داشت:

«دستگاه قضایى کشور ما، متأسفانه استقلال خود را از دست داده و به صورت آلتى در دست هیأت حاکمۀ ایران قرار گرفته است. لذا صلاحیت ندارد که مرا محاکمه کند.

البته اگر روزى محکمۀ صلاحیتدارى که خارج از نفوذ دستگاه حاکمه باشد تشکیل شود، من حرف‏هاى خودم را خواهم زد.»

آنگاه افزود:

«اگر دستگاه قضایى مملکت ما استقلال داشت چطور شد که در قبال جنایاتى که در مدرسۀ فیضیه اتفاق افتاد و آن خونریزى‏ها و غارتگرى‏ها به وقوع پیوست، نفس نکشید و به وظایف قضایى خود عمل نکرد؟ چرا از طرف مقامات قضایى دربارۀ فاجعۀ فیضیه تحقیقات لازم به عمل نیامد تا عاملین آن جنایت را بشناسند و به جزاى اعمالشان برسانند؟ اگر به مقامات قضایى الآن خبر دهند که در بین راه قم و تهران جنگ و دعوایى اتفاق افتاده و عده‏اى مجروح و مقتول شده‏اند آیا وظیفه ندارند بفرستند تحقیق کنند، علت یا علل منازعه را به دست بیاورند، مجرم و مجنى‏علیه را بشناسند و دادرسى و دادستانى نمایند؟ چطور شد که در مورد فاجعۀ فیضیه که آنهمه فریاد کشیدیم که مشتى جانى به مدرسه حمله کرده‏اند، طلاب بى‏دفاع را در گوشۀ حجرات مصدوم و مقتول ساختند و دار و ندارشان را به غارت برده‏اند و مدرسۀ فیضیه را به صورت ویرانه‏اى درآوردند، یک نفر از شما نیامد تا لااقل صحت و سقم و صدق و کذب این مسأله را به دست بیاورد؟ آیا این، خود دلیلى بر عدم استقلال دستگاه قضایى این مملکت نیست؟» (نزدیک به این مضمون)

مأموران زبان‏بستۀ رژیم در برابر گفتۀ اندیشمندانۀ امام، بکلى سرگردان شده بودند و پاسخى نداشتند که بر زبان آورند و با سرافکندگى از امام خواستند اظهارات خویش را دربارۀ دستگاه قضایى بنویسند و صریحاً مرقوم فرمایند که از پاسخ به پرسش بازجو خوددارى کرده‏اند. امام در یک سطر نوشت:

«چون استقلال قضایى در ایران نیست و قضات محترم در تحت فشار هستند، نمى‏توانم به بازپرسى جواب دهم.»

روح‏اللّه‏ الموسوى

(* تصویر سند در عکس مطلب موجود است)

مأموران رژیم پس از این دیدار با امام طى صورتجلسه‏اى موضع امام را چنین تشریح کرده‏اند:

«در ساعت 1000 روز شنبه 25/3/42 جهت بازجویى از آقاى روح‏اللّه‏ الموسوى خمینى، فرزند مصطفى، دارندۀ شناسنامه 72741، صادره از خمین، متولد سال 1279 شمسى، در پادگان بى‏سیم حضور به هم رسانیده و پس از معرفى در مورد سؤال از ایشان اقدام لازم معمول؛ ولیکن مشارٌالیه از دادن جواب خوددارى فرمودند. على‏هذا امضاکنندگان زیر، مراتب فوق‏الذکر را گواهى و تأیید مى‏نماییم».

(*تصویر سند در عکس مطلب موجود است)

برخورد قاطع و موضع والا و بالنده امام، مأموران نشاندار و صاحب‏منصب شاه را به گونه‏اى به شگفتى واداشت که بى‏محابا در محافل خصوصى لب به ستایش از امام گشودند. آنها در عمر خویش جز قلدرى از مافوق و بله قربان‏گویى از فرمانبر و پایین‏دست چیزى ندیده و نیاموخته بودند و هرگز نمى‏توانستند باور کنند که انسانى در گوشه زندان با زندانبانان و دژخیمان نظامى اینگونه بى‏پروا و دلاورانه سخن بگوید و قدرت و شوکت نظامى و ظاهرى آنان را ناچیز و بى‏ارزش انگارد.

 

منبع: نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ج1، ص 676-681

انتهای پیام /*