مروری بر شئون برجسته شخصیت امام خمینی(س)

تحلیل شخصیّت امام خمینى به عنوان «مرجع دینى»، «مصلح احیاگر دین» و «رهبر انقلاب پیروز مردمى»، کار آسانى نیست و شخصیّتى که به چنین موقعیّت ممتازى در تاریخ مى رسد طبعاً داراى پیچیدگی هاى ژرف و عظمت هایى است که شناخت همه شئون و خصوصیت هاى آن چیزى در حد ناممکن است. اما به هرحال باید کوشید تا روزنه اى به فضاى بهت انگیز آن شخصیّت گشوده شود.

کد : 53233 | تاریخ : 11/11/1393

 از «امام خمینى» سخن گفتن دشوار است، به دشوارى داورى درباره کار بزرگ و اندیشه بزرگتر همه تاریخسازان. آنان که برآمده بر بلنداى بام تاریخ، آفریننده واقعه اى شدند که تأثیر اساسى در سیر و مسیر زمانه داشته است و نه تنها خود از چنبر تنگ و تباه کننده روزمرّگى رهیده اند که جامعه اى را نیز به قلّه سربلندى و وادى سرورى ره نموده اند.

عمق شخصیّت بزرگانى چون «خمینى» که منشأ آثار عظیم در تاریخ اندیشه و احوال بشرى بوده اند، چه بسا ممکن است از دیدگان خیره مانده در عظمت وجودى آنان پوشیده بماند و هیمنه و آوازه مظاهر و ظواهر تحولى که پدید آمده است، داورى کنندگان را گرفتار سطحى نگرى و قشرى گرى کند. این مشکل، بخصوص در مورد بزرگانى که نهضت تحت رهبرى شان در زمان حیاتشان به پیروزى رسیده است، جدّى تر و پیچیده تر است و شدت و ضعف مشکل نیز با بزرگى و کوچکى حادثه تحول، مناسبت مستقیم دارد.

چه بسا، شخصیّت رهبران بزرگ جوامع بشرى در هاله اى خیره کننده از ستایش دلدادگان شیدا یا در سایه اى سنگین از بدگویى و حتى هتّاکى دشمنان بد دل پوشیده بماند. و این، مشکلى است که مصداق بارز آن را در باب زندگى و شخصیّت پیشواى بزرگ انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى ـ قدس سره ـ مى توان دید؛ چرا که نهضت کم نظیرى را که او رهبرى کرد و آن را به پیروزى رساند، رستاخیز بزرگى بود که ذهن و زندگى بخش قابل توجّهى از بشر روزگار(اعم از مسلمان و غیرمسلمان) را در برگرفت و امواج خروشان طوفانى که از ایران اسلامى برخاست، از سوى دیگر، دریاى دل فسرده محرومان و تحقیرشدگان تاریخ را به تلاطم واداشت و طبیعى است که دوستیها و دشمنیها نسبت به سلسله جنبان این نهضت بزرگ به بزرگى خود نهضت باشد. اینجاست که جستجوگران خردمند منصف با وقوف به موانع و مشکلات مى باید مسئولیت برعهده بگیرند تا با مهار کردن هرگونه هیجانى که آفت تحقیق است، بدرستى شخصیّت امام را دریابند و میراث عظیم فکرى و عملى و اجتهادى و جهادى این بزرگوار را چنانکه شاید به نسل حاضر و آیندگانى که از پى آنان خواهند آمد منتقل کنند.

البته دشوارى کار در مورد کسانى که راهیابى به شخصیّت آنان تنها از راه داورى دیگران (اعم از دوست و دشمن و بیطرف) است، بیشتر مى باشد و شاید در این صورت رسیدن به مقصد مطمئن نامیسّر باشد، اما از بختیارى، آثار فکرى و عملى امام خمینى چندان فراوان و در بسیارى از موارد چنان روشن است که اگر کسى از انصاف بهره اى داشته باشد مى تواند فارغ از هرگونه عوامل اغواگر و یا منحرف کننده، تصویرى روشن و واقعى از شخصیّت امام را به دست آورد، تصویرى که بى هیچ گزافه اى، زیبا و شکوهمند خواهد بود و امیدواریم که ما نیز در این مقام حسّاس از وادى خرد و انصاف و حقیقت دور نمانیم.

 از کجا آغاز کنیم؟

هر توصیفگرى در برابر شئون گوناگون شخصیّت امام خمینى در مى ماند که از کدام شأن، آغاز کند و چگونه تبیینى مناسب از شخصیّتى به دست دهد که برآیند جهاتى است که گاه به ظاهر متضاد نمایان مى شوند. فقیهى که در قلّه بلند اجتهاد پویاى اسلامى، مدرس تواناى فلسفه و محقق ژرفانگر عرفان نظرى و معلّم بزرگ اخلاق اسلامى است.
زاهد از دنیا رسته اى در اعماق وادى پر راز و رمز سلوک عملى، که روشن بینى آزاداندیش و ستیزنده بر زهد ریایى پارسانمایانِ دین فروش و برافروخته از مقدس مآبى متنسکان کج اندیش است. عالمى عامل و متعبد اهل راز که مبارزى خستگى ناپذیر با بیداد است و فراخواننده مردم مسلمان به احراز قدرت و استقرار حکومت و منادى ارتباط وثیق میان دین و سیاست. معاداندیشى که لحظه اى از غم معاش مردم نمى آساید و خواستار تحقق عدالت در متن زندگى و در همین جهان است و درد آشناى همه محرومان و مستضعفان زمین. سیاستمدارى هوشیار که مرجع دینى مردم است، مردمى که چون او را مظهر ایمان و آرمان و فریادگر درد و نمایاننده درمان خود یافته اند با اشتیاق او را به رهبرى برگزیده اند تا مردمیترین حرکت معنوى روزگار را به سوى پیروزى، پیشوایى کند و مناسب است که سخن را در توصیف شخصیّت ذى شئون «خمینى» از مرجعیّت او آغاز کنیم که وجود او تجلیگاه مرجعیّت راستین اسلامى است آنطور که
مى باید باشد.

 امام خمینى مرجع اسلامى

حقیقت مرجعیّت دینى مبتنى بر درک و آگاهى و دین شناسى و دردآشنایى و مسئولیت شناسى است، آنطور که در امام خمینى دیدیم و مى توان ادعا کرد که از جمله مهمترین رموز توفیق امام در ایجاد و هدایت نهضتى شگرف در سرزمینى که پیشتر و بیشتر شاهد انواع جنبشها و حرکتهاى سیاسى نافرجام و احیاناً بدفرجام به نام ملت و آزادى و استقلال بوده است، همین ویژگى است.

مرجع واقعى، منادى «توحید» است و ادامه دهنده رسالت سنگین «پیامبر» و راهگشا به سوى «معاد» و اینهمه جز در چهره تابناک «عدل» ـ به معنى وسیع کلمه ـ تجلّى نمى کند؛ عدالتى که نه تنها در ذهن آدمیان که در عینیّت زندگى فردى و اجتماعى نیز باید بروز و ظهور داشته باشد. عدالتى که بى آن، توحید دست نیافتنى است. مرجعیّت در معناى اصیل کلمه، همان «امامت» ممتاز اسلامى است که مى باید در غیبت آفتاب وجود معصوم(ع) از مجراى وجود عالمان دین باور اسلام شناس و دردآشنا و پرهیزگار و عارف به زمان و مجتهدان مجاهد، در تاریخ جارى باشد. و «امام خمینى» مرجع است با همه بار فلسفى، دینى، تاریخى و اجتماعى آن و فراتر از آن، احیاگر مرجعیّت اصیل اسلامى است همان گونه که احیاگر بزرگ دین خدا در عصر ماست.

امت اسلامى، هرگاه که جبین مراجع خود را از نور اجتهاد و جهاد فروزان یافته و آن را آیینه حقیقت هستى و ذات حقیقت دیده است، اسلام عدالت خواه و انسان پرور را از زبان و زندگى آنان الهام گرفته است و به پیشوایى آنان گرد ملالت و خمودى را از چهره جان زدوده است و به سوى استقرار نظامى از زندگى پیش تاخته است که جز در پناه آن جان بى نهایت رشدیابنده آدمى قرار و آرام نمى یابد. و «خمینى» در عصر ما مظهر همان «مرجعیّت» مهجور بود و دیدیم که مردم مسلمان ایران (و به تعبیرى جهان اسلام) چون آن را یافتند چگونه در تاریخ شگفتى آفریدند.

 امام خمینى و احیاى دین و اصلاح اجتماع

امام خمینى از منظرى دیگر در ساحت احیاگرى دینى و اصلاح گرى اجتماعى صاحب مرتبتى والاست؛ امام خمینى «عالم دین» است و «عالم دین» نه تنها بیانگر آن، که پاسدار و نگاهبان آن نیز باید باشد. ادیان الهى براى انسان نازل شده اند؛ انسانى که بر زمین و در زمان و مکان و محاط در جامعه به سر مى برد و سازمان ذهنى، عقلى و عاطفى او از عوامل گوناگون درونى و بیرونى متأثر است؛ انسانى که مختار است و در عین حال محدود به حدود فراوان؛ و طبیعى است که نمى توان انتظار داشت که هر انسانى با چنین خصوصیاتى همواره حقیقت را همان ببیند که هست و از راه درست منحرف نشود.

«دین خدا» را به هرحال انسان باید دریابد، بفهمد و به کار گیرد و فهم و برداشت آدمى حتى اگر هیچ کس هم به عمد درصدد تخریب آن نباشد، هر لحظه در معرض سؤال و شبهه قرار دارد. سؤال و شبهه اى که اگر نمى بود، سیر کمالى اندیشه بشرى وجود نمى داشت. تلاش گسترده و عمیق علمى و فکرى فیلسوفان الهى و متکلمان دینى و متألهان اهل بحث و نظر همگى با لحاظ این خصوصیّت طبیعى انسان ـ که احیاناً مورد سوء استفاده اصحاب غرض نیز قرار مى گیرد ـ بوده است و در این باب تردید نداریم که حکمت و عرفان اسلامى از قوت و غنا و عمق و گیرایى ویژه اى برخوردار است.

و امام خمینى یکى از برجستگان عرصه فلسفه و کلام و عرفان اسلامى و از مرزبانان تواناى عقیده و عقلانیّت دینى است و از این جهت برتر و بالاتر از بسیارى از عالمان دین و فقیهان بزرگ که گرچه ممکن است در شعبه خاصى از دانش دینى برجسته باشند ولى به سبب محرومیّت از دانش و آگاهى همه جانبه و در نتیجه فقدان بینش وسیع نمى توانند نگاهبان مطمئن آیین و اعتقاد دینى باشند.

به این لحاظ «خمینى» را نگاهبان بزرگ دین و زنده نگاهدارنده اصول و ارزشهاى اسلامى و مدافع آنها در برابر تندباد شبهه ها و طوفان تردیدها مى بینیم.

اما احیاى دین از وجهه اى دیگر داراى اهمیتى مضاعف است که در این وجهه نیز امام خمینى چهره اى برجسته و درخشان دارد. «دین خدا» به طور خاص از دو جهت همواره در معرض تهدید بوده است و خواهد بود. یکى از جانب کج اندیشان تنگ نظرى که مى کوشند تا درک ناقص و نسبى خود را از دین به جاى حقیقت زلال و مطلق «دیانت» بنشانند و عادات ذهنى و آداب مأنوس زمانه را رنگ «قداست» و «اطلاق» بخشند و به نام دفاع از «دین» و احیاناً به انگیزه خدمت، «دین خدا» را که امرى فرازمانى و متعلق به همه انسانها، در همه زمانهاست در تنگناى خفه کننده قشریت و تحجّر گرفتار کنند. تا آنجا که مى توان گفت اگر این آفت، بزرگترین عامل پیدایش شبهات و بى جواب ماندن آنها در ذهن پویاى انسانهاى جستجوگر و طبعاً گرایش آنان به سوى بى دینى یا بددینى نباشد دست کم یکى از مهمترین عاملها به حساب مى آید و فاجعه هایى که از این بابت براى جامعه دینى پیش آمده است کم نیستند.

و دیگر اینکه «دین» در معرض انواع تعرضهاى بداندیشان دنیاطلبى بوده است که  چون آن را مانع هوس پرستى، فزون خواهى و زورگویى خود دیده اند یا درصدد براندازى کامل دین از عرصه ذهن و زندگى انسانهاى تحت سلطه برآمده اند یا اگر چنین کارى میسّر نبوده است، کوشیده اند، صورت تحریف شده از «مذهب» را که سازگار با اهوا و امیال آنان باشد بر جامعه تحمیل و در تاریخ تثبیت کنند.

چهره گلگون هزاران مجتهد روشن بین و مجاهد روشنگر که «شهیدان فضیلت»اند گواه روشنى است بر اصالت و تداوم جریان اصلاح اجتماعى و احیاى دینى در جامعه اسلامى و امام خمینى مجاهدى است استوار که هم در عرصه اندیشه، روشن بین و پویا و گشاینده راهى است نو به روى همه کسانى که عزم مبارزه با قشریگرى و تحجّر دارند؛ و هم رهبرى کم نظیر است در یکى از سهمگین ترین صحنه هاى درگیرى اجتماعى و پیکارگر و مجاهدى است سرنگون کنندۀ حکومتى جبار و وابسته به دشمنان مردم و تبدیل کننده ایران استعمارزده به کانون پرطپش استقلال طلبى و عزت خواهى. بر این اساس، «خمینى بزرگ» بدون تردید یکى از سرآمدان عرصه «احیا» و «اصلاح» اندیشه دینى در تاریخ اسلام است و پیروزى انقلاب اسلامى مهمترین حاصل تلاش دهها ساله فکرى و جهادى ایشان در صحنه «احیاى دیانت» و «اصلاح جامعه» بود. 

نهضتى که به رهبرى آن بزرگوار پیروز شد و حکومتى جبار و وابسته و ضد میهن و مردم را سرنگون کرد، گسترده ترین و عمیقترین و مردمیترین حرکت از میان جنبشهایى است که در طى دوران حاکمیّت استبداد وابسته به استعمار رخ داده است. اسلامى که امام نماینده آن بود در هنگامى پیروز شد که ملتهاى محروم بخصوص ملت ایران تجربه خوشایندى از نهضتهاى «چپ» و «ملّى گرا» نداشت؛ حرکتهایى که یا در آغاز ابزار دست بیگانگان بوده اند یا با همه حسن نیّت پیشوایان و پیروان آن، به سبب نداشتن ریشه در فرهنگ و وجدان و باور تاریخى مردم، دیر یا زود منحرف شده یا بى ثمر مانده اند.

انقلاب اسلامى در عصر عسرت «دیانت» و مهجوریت آن در فرهنگ و تمدن غالب، پیروز شد و بار دیگر اسلام را به عنوان دینى زنده و نجات دهنده ملّتى که افیون استعمار نشاط و استقلال او را گرفته بود به صحنه بازگرداند؛ دینى فراخواننده به عدالت، آزادى، استقلال و حکومتى مبتنى بر خواست و اراده و ایمان مردم؛ یعنى آنچه مبرم ترین نیاز همه ملّتهاى محروم بود و مکتبها و احزاب و جریانهاى مدعى، در عمل از برآوردن آن ناکام مانده بودند.

گرچه در طول تاریخ اسلام بخصوص در یک صد سال اخیر بزرگانى بودند که احیاى دین در حیات اجتماعى و سیاسى جامعه را وجهه همت خود قرار داده اند ولى نهضت اسلامى به رهبرى امام خمینى از حیث عمق، گستردگى و آثار با هیچ کدام از آنها قابل مقایسه نیست و از همگى برتر است. اگر کار بزرگ امام فقط جنبه سیاسى و اجتماعى داشت باز هم وجهه احیاگرى شخصیّت ایشان بزرگ و درخشان بود، اما احیاى دین در پرتو انقلاب اسلامى در این وجهه از آن خلاصه نمى شود.

امام خمینى به عنوان اندیشمندى زمان شناس و روشن بین در اندیشه و عمل منادى اسلام زنده و مخالف با کج اندیشیها و واپسگراییها بود و با متحجّران نیز همان گونه ستیز داشت که با شاه و پشتیبانان او.[1] و امام نیز از دو سو مورد خشم و حمله بودند. هم از سوى رژیم دین ستیز ریاکار وابسته اى که سرانجام، انقلاب طومار حیات آن را درهم پیچید و با فروپاشى آن، ایران اسلامى و رهبرى ممتاز آن بى پرده با امریکا و دیگر پشتیبانان شاه روبه رو قرار گرفتند و هم از سوى کج اندیشان متحجر.[2]

اما على رغم همه مشکلات، حقیقت دین خدا در اندیشه و عمل امام خمینى شفافیت و صفاى دیرین خود را باز یافت و دلهاى فراوانى را ربود و منشأ تحولى شگفت انگیز شد و آیا احیاى دین جز این است؟ اسلامى که امام خمینى شارح و نماینده آن بود، انسان زمین گیرشده بریده از آسمان را به خود آورد تا در عصر سلطه فنّ تصرف در طبیعت مادى و غلبه پندار «اصالت تمایلات نفسانى»، به معنویت متعالى بیندیشد ولى نه به عنوان رؤیایى براى گریز از خشونت ماده که اصل واقعیّت و واقعیّت اصلى پنداشته مى شود بلکه به عنوان حقیقتى پایدار که مى تواند سرنوشت انسان گرفتار ماده و اسیر نفسانیّت را چنان تغییر دهد که نه تنها بر ماده که بر نفس خویش نیز تسلط کافى و کامل پیدا کند.

اسلام خمینى در عصر عسرت ایدئولوژیهاى بشرى و ناتوانى آنها از تأمین عدالت و استقرار آزادى براى تمامى اقوام و ملتها و در دوره رواج ددمنشیهاى قدرتهاى سلطه گر و در عصر بردگى جمعى بیشتر ملتهاى محروم، انگیزه مردمی ترین قیام آزادیبخش و عدالتخواه شد و عنان سرنوشت ملّتى بزرگ را به دست خود او سپرد تا براى اولین بار حکومت مردم و قانون و حق را در طول تاریخ بلند خود تجربه کند و به آزادى و استقلالى که از مجراى خواست و همت او تحقق خواهد یافت بیندیشد و با آزاد کردن نیروهاى معجزه گر درونى جامعه، شگفتى ساز دوران شود.

تحلیل شخصیّت امام خمینى به عنوان «مرجع دینى»، «مصلح احیاگر دین» و «رهبر انقلاب پیروز مردمى»، کار آسانى نیست و شخصیّتى که به چنین موقعیّت ممتازى در تاریخ مى رسد طبعاً داراى پیچیدگی هاى ژرف و عظمت هایى است که شناخت همه شئون و خصوصیت هاى آن چیزى در حد ناممکن است. اما به هرحال باید کوشید تا روزنه اى به فضاى بهت انگیز آن شخصیّت گشوده شود و باید امیدوار بود که اندیشه و انصاف و همت صاحبنظران صالح بیش از پیش در معرفى وجوه و شئون وجودى این بزرگوار به یارى نسل امروز و بخصوص نسل هاى آینده بیاید که جانشان از حضور آفتاب امام گرما نگرفته است.

و اینک اشاره اى گذرا به پاره اى از خصوصیت هاى امام:

1. علم

آنان که حوزه علمیه قم را مى شناسند و از نزدیک با این کانون پرطپش اجتهاد و جهاد آشنایند، همواره نام «خمینى» را بزرگ و تابناک دیده اند. تنوع حوزه هاى تدریس ایشان که همگى نیز از رونق کم نظیر و اقبال اهل فضل و نظر برخوردار بوده است، حکایتگر عمق و غناى شخصیّت «ذو وجوه امام خمینى» است. بسیارى از پروردگان حوزه تعلیم و تربیت ایشان از اساتید برجسته و پاره اى از آنان از سرآمدان علوم و معارف اسلامى در روزگار ما هستند. تسلط و تبحّر امام در اصناف علوم اسلامى و معارف عقلى و نقلى و ذوقى، ایشان را به چنان جامعیّتى رسانده است که در طول تاریخ پربار اندیشه و فرهنگ اسلامى همانند آن فراوان نبوده است. آثار متنوع و عمیق آن بزرگوار در حوزه هاى مختلف علوم دینى و معارف بشرى شاهد روشنى است بر این مدّعا که زحمت اثبات آن را از دوش مدّعى بر مى دارد.

 2. سلوک و عمل

دانش وسیع و آگاهى عمیق امام در همه شاخه ها و شعبه هاى دانش عقلى و نقلى و حکمت عملى با خصوصیّت ممتاز دیگرى در ایشان درخشش و شکوه بیشترى یافته است، خصوصیتى که در زبان دینى ما به «جهاد اکبر» تعبیر شده است. آنان که با زندگى امام خمینى آشنایند مى دانند که آن عزیز در پهنه خطرخیز تربیت نفس و سیر عملى و سلوک، مراحلى را گذرانده است که طى کنندگان آن در طول تاریخ، بسیار اندک بوده اند. 

جان امام که آفتاب زندگى امت اسلامى شد و جانهاى فسرده امتى تحقیرشده را به انوار خویش گرما و حرکت بخشید، پیش از آن از نَفَس سوزان مربیان صاحب کرامت و مرشدان واصل، روشن و افروخته شده بود و این روشنى در اثر عزم و تلاش شگفت انگیز امام لحظه به لحظه افزون گردید. زندگى ساده و بى تکلّف و مردمى امام، شاهد گویایى است بر غلبه جان آتشناک و عارف و واصل او بر هواى نفس. جانى که تجلّى پرهیزگارى آن هر چشم حقیقت بینى را خیره مى کرد. این عبد صالح خدا، اینهمه والایى و عظمت را هیچ گاه به رنگ ریا نیالود و جان قدسى خود را لحظه اى به آفت حقیقت سوز مقدس مآبى گرفتار نکرد.

 3. باور استوار

باور استوار و یقین تزلزل ناپذیر، از خصوصیات بارز حضرت امام و در واقع برآیند اجتهاد وسیع نظرى و جهاد شگفت انگیز عملى ایشان بود. باور و یقینى که در عزم پولادین ایشان در مقابله با مشکلات سهمگین که لازمه انقلابى به عظمت انقلاب اسلامى ایران است تجلى کرد. اما هیچ گاه در عمل به وظیفه الهى که با اندیشه وسیع و درون نگرى عمیق به آن رسیده بود تردید نکرد و بر سر پیمان خویش ایستاد و سخت ترین مشکلات دوران نهضت را با همان سعه صدر و توکل و رضا تحمّل کرد که مصیبت تابسوز مرگ فرزند فرزانه اش آیت اللّه  مصطفى خمینى را. عظمت روحى و باور استوار امام در تحمّل مشکلات تا آنجا بود که در مصیبت فقدان فرزند گرانقدرش که از عالمان مجاهد و از نیرومندترین بازوان رهبر در هدایت مبارزه و از امیدهاى مسلّم مرجعیّت و تداوم رهبرى محسوب مى شد در میان بهت و حیرت دیدارکنندگانى که براى عرض تسلیت این حادثه تألّم برانگیز آمده بودند آن را از «الطاف خفیّه الهى» دانست و پیروان را دلدارى داد و در همان مجلس سفارش کرد تا على رغم همه مشکلات و موانع، مأموریت الهى تحقق حکومت حق و عدل را دنبال گیرند و با وحدت و پشتکار و امید به نصرت ذات حق تعالى به پیش بروند. یقین و باور امام که فرازى در آخر وصیت نامه ارجمند ایشان تجلیگاه خیره کننده آن است، همان است که در سراسر عمر علمى و جهادى و اجتماعى خود از آن برخوردار بودند.[3]

 4. شجاعت

دلیرى کم نظیر امام که نیروگرفته از دل دریاگون و جان مطمئن ایشان بود، خصلت دیگرى است که بى آن نه «خمینى» مى توانست رهبر نهضتى به شکوه انقلاب اسلامى باشد و نه اگر مى بود، در برابر امواج هراس انگیز دشمنکامى دشمنان نیرومند و پرفریب، تاب مقاومت مى داشت. دلیرى امام بود که جان خمود و فسرده ملت بزرگ ایران را بیدار و شاداب کرد تا به رهبرى پیشواى دریا دل خود در یکى از شورانگیزترین عرصه هاى سرنوشت تاریخى قدم نهاد و آیینه دار عدالت خواهى و آزادى طلبى بر اساس معنویت الهى در دنیاى ماده پرست و ستم آلوده کنونى شد.[4]

علاوه بر زندگى سراسر مبارزه و شجاعت بى نظیر ایشان در استقبال از خطرات، مواجهه با نظام ستم شاهى و پشتیبانان آن، فتواى اعدام سلمان رشدى در آخرین ماههاى حیات پربرکتشان از بارزترین نشانه هاى شجاعت و عمل به تکلیف است، بویژه اگر شرایط آن روزها و مشکلات بى حد کشور پس از تحمل هشت سال جنگ تحمیلى صدام و هم پیمانان بین المللى او و ناسازگارى چنین فتوایى با همه ظواهر عرف متداول بین المللى و نظامات ساخته و پرداخته مراکز سلطه جهانى و به تبع آن خطرات و توطئه هایى که مى توانست متوجه نظام جمهورى اسلامى و صادر کننده آن فتوا باشد در نظر گرفته شود. خطراتى که بى هیچ تردید، از چشم تیزبین ایشان پنهان نبوده و استقبال از آن جز ایمان و اتکال به مبدأ فیض و بى پروایى از تمام مظاهر قدرت غیرحق، تفسیر دیگرى نمى تواند یافت.

 5. روشن بینى

اگر جامعیت امام را در علوم نظرى و عملى و زهد و وارستگى و شجاعت و قدرت تصمیم گیرى لحاظ کنیم، با وجود آن همه چهره هاى درخشان اندیشه و علم و عرفان نظرى و عملى در تاریخ اسلام باز هم نمى توانیم همانندهاى فراوانى براى امام خمینى پیدا کنیم؛ ولى شخصیت جامع ایشان هنگامى منشأ تحول بزرگ در سرشت و سرنوشت ایران و دنیاى اسلام و به نحوى جهان امروز مى شود که در پرتو خصلت «روشن بینى» ممتاز ایشان تلألؤ خاص مى گیرد. درک زمان و شناخت موقعیت عالم و آدم و پندآموزى از سرگذشت بشر و نظر داشتن به آینده اى که در خور شأن والاى انسان است، اینهاست از جمله آنچه که دین باور اندیشمند پارسایى چون امام خمینى را در سرزمین استعمارزده و سوخته از ستم استبداد، شایسته سلسله جنبانى و رهبرى نهضتى برآمده از ایمان و آرمان مردمى فداکار مى کند؛ نهضتى که یکى از سرنوشت سازترین حوادث واقعه تاریخ اسلامى است. نهضتى که شایستگى خود را نه تنها در سرنگونى پراقتدارترین دیکتاتورى وابسته زمان نشان داد بلکه به رغم طوفان ترفندها و توطئه ها، توفیق تأسیس نظامى مردمى و قانونى در سرزمینى را یافت که جز زور حاکمان مستبد منشأ قدرتى ندیده بود و مردم آن امکان حاکمیّت بر سرنوشت خود را نیافته بودند.

نهضتى که فوریترین اثر جهانى آن به خود آوردن مسلمانان سراسر جهان و زنده کردن احساس هویّت تاریخى و فرهنگى آنان بود. همانکه سبب شد تا اسلام مطرود مهجور به عاملى زنده و پویا مبدل شود که نه تنها در نظر پیروان این آیین، منشأ غرور و سربلندى و  انگیزه ساز قیام براى احقاق حقوق پایمال شده است بلکه دشمنان اسلام و مسلمانان نیز اکنون آن را به جدّ گرفته اند، چنانکه امروز قدرت اسلام و بیدارى ملتهاى مسلمان از جمله مطرحترین عوامل در معادلات و محاسبات بین المللى حتى در نظر پیشوایان سلطه جهانى است بخصوص که با فروپاشى اردوگاه شرق[5] این احساس قویتر و برنامه ریزى براى مقابله با حرکتهاى اسلامى جدّیتر شده است.

اسلامى که امام مبیّن آن است، دینى است که باید در کوران حوادث و در صحنه زندگى و عرصه اجتماع، شایستگى و توان خود را در اداره معقول دنیاى مردم نشان دهد و قادر به تأمین منافع قابل لمس و محاسبه مردم باشد. دغدغه خاطر امام نسبت به سرنوشت امت اسلامى و تلقى ایشان از اسلام به عنوان آیین زنده که مى تواند و باید در جریان عمل، برترى خود را نسبت به آیینها در اداره زندگى بشر نشان دهد، از آغاز زندگى علمى و اجتماعى ایشان به چشم مى خورد. آثار مکتوبى که از دوران جوانى امام بر جاى مانده است و نیز موضع گیریهاى گوناگونشان نسبت به حوادث و شخصیت هاى سیاسى و نیز توجه ایشان به مسائلى که در حوزه علمیه قم جریان داشته است شاهدهایى است بر اندیشه روشن و وجود انگیزه هایى که بالمآل صاحب خود را در رأس مهمترین نهضت اسلامى معاصر قرار دادند و این روشن بینى در آخرین سال هاى عمر پربرکت امام به اوج صلابت و تجلّى رسید.

فتواهاى روشنگر و تحول آفرین امام در صحنه اداره جامعه انقلابى و بشر امروز و آنچه در جهت رفع تنگناهاى مدیریت نظام ابراز شده است و رهنمودهاى تکان دهنده ایشان درباره اجتهاد شایسته و کافى براى اداره جامعه پیچیده در دنیاى کنونى و آینده و خصوصیاتى که به نظر ایشان مجتهد جامع الشرایط و شایسته رهبرى جامعه مسلمانان باید داشته باشد و... همگى نشانه هاى بارزى است از فکر روشن و ضمیر دردآشناى رهبر کبیر انقلاب اسلامى؛ و اینهمه برخاسته از اصول و معیارهایى است که فاصله میان بینش امام را از اسلام، با اسلام بى تفاوت و خمودى آفرین و واپسگرا نشان مى دهد. فاصله میان اسلامى که براى انسان و نجات او در همین جهان و فراخواننده آدمى به حاکمیّت بر سرنوشت خویش است و اینهمه را مقدمه سعادت در نشئۀ دیگر زندگى مى داند، با اسلامى که حاکمیّت رذیلت و فضیلت بر جامعه انسانى براى آن یکسان است. فاصله میان اسلامى که رهایى دهنده انسان از درون و دعوت کنندۀ او به استقرار عدالت اجتماعى است، با اسلامى که جز به ظواهر نمى اندیشد و نسبت به بدبختى و ذلت مسلمانان بى تفاوت است و بالاخره ـ با بهره گرفتن از کلام خود آن روشن ضمیر ـ فاصله میان برداشت امام از اسلام با برداشت هاى متحجّرانه و یا برداشت هاى ارائه شده از جانب مراکز سلطه و فریب، فاصله میان «اسلام ناب محمدى» است با «اسلام امریکایى» و لذا به منظور صیانت از «اسلام ناب» و براى آنکه اسلام امام روشن تر بماند و در غیبت آن بزرگ، مورد غفلت قرار نگیرد بایسته است که تلاش علمى و تحقیقى گسترده اى در جهت تبیین آن و تشخیص و تحلیل و بسط مبادى نظرى و اجتهادى ممتازى که به این نتایج منتهى شده است، صورت گیرد. کارى که مبرم ترین رسالت حوزه هاى علمى اسلامى و وظیفه متفکران روشنفکر دینى است.

 منبع: آیین انقلاب اسلامی، ج1، تبیان آثار موضوعی، ج9، ص 7- 20


[1] بخصوص آنچه حضرت امام در سال هاى آخر عمر پربرکت خود در اعتراض بى ‏پرده به قشری گرایان متحجر و مقدس ‏مآبان واپسگرا داشته ‏اند و آراى تازه و راهگشاى فقهى که با دوراندیشى و شجاعت بیان کرده‏ اند، آنچنان مهم و درخور توجه است که به عنوان مقدمه‏ اى لازم در تدوین تفصیلى تئورى انقلاب و سیاست راهبردى نظام جمهورى اسلامى از سوى روشن‏بینان اهل فضل مورد توجه خاص قرار خواهد گرفت. [2] امام از همان آغاز حرکت از دو جبهه مورد خشم و اعتراض قرار گرفت: یکى از سوى رژیم شاه که به صورت برخوردهاى خشن و خونبار با امام و پیروان و دوستداران ایشان از جمله دستگیرى و زندان چندماهه امام و در نهایت تبعیدشان از ایران و سرکوب و شکنجه و اعدام طرفداران نهضت اسلام بخصوص طى 15 سال سیاه آخر حکومت شاه بروز کرد؛ و از سوى دیگر، متحجران واپسگرا حتى سالها پیش از آنکه امام در رأس انقلاب بزرگ اسلامى قرار گیرند اندیشه روشن و زندگى‏ بخش ایشان را مورد حمله قرار دادند و تا آخر نیز به کارشکنى در برابر انقلاب اسلامى ـ مردمى ادامه دادند. تعبیر زیر در این مورد گویا و مستغنى از هرگونه تفسیر است. امام مى ‏فرمایند: «خون دلى که پدر پیرتان از این دستۀ متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختی هاى دیگران نخورده است...». (صحیفه امام؛ ج 21 ص 278). [3] «با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوى جایگاه ابدى سفر مى‏ کنم...» (صحیفه امام؛ ج 21،ص 450). [4] کلام امام پس از آزادى از زندان و در اشاره به زمان بازداشت در 15 خرداد 1342 نشانگر شجاعت استثنایى ایشان است: «اگر من خداى نخواسته، یک وقتى دیدم که مصلحت اسلام اقتضا مى‏ کند که یک حرفى بزنم، مى ‏زنم و دنبالش راه مى ‏افتم و از هیچ چیز نمى ‏ترسم بحمداللّه‏ تعالى. واللّه‏، تا حالا نترسیده‏ ام [ابراز احساسات حضار]. آن روز هم که مى‏ بردندم، آنها مى ‏ترسیدند؛ من آنها را تسلیت مى‏ دادم که نترسید»! (صحیفه امام؛ ج 1، ص 293). [5] از نشانه‏ هاى اعجاب‏ انگیز و بارز روشن‏ بینى و شامۀ قوى سیاسى امام خمینى، پیش ‏بینى صریح و موضع‏ گیرى روشن ایشان در جریان ارسال پیام به گورباچف در تاریخ 11/10/67 بود که طى آن فروپاشى امپراتورى بزرگ شوروى و اردوگاه شرق و پیوستن ایده کمونیسم به موزه تاریخ سیاسى جهان را در شرایطى که تحلیل‏گران با تردید و احتیاط به آغاز تحولات شوروى مى‏ نگریستند را پیش‏بینى کرده است.

انتهای پیام /*