برگرفته از استراتژی رهبری امام خمینی

مردمداری در بینش امام خمینی (س)

امام همواره بر این تأکید داشتند که مردم، عامل پیروزی نهضت بودند؛ و عنصر مهم بقای نهضت نیز مردم هستند؛ ایشان در این باره می فرمایند: ملت بود که این نهضت را به پیش برد و ملت است که باید از این به بعد نیز به پیش ببرد. در نگرش امام، قدرت ملت، بزرگترین قدرت شناخته شده است و پیروزی، در قدرت همین ملت ارزیابی می شود.

کد : 53292 | تاریخ : 08/02/1397

مردم در حکومتهای غیر استبدادی، پایه اصلی و نهاد اساسی را تشکیل می دهند؛ بدین معنا که ملتها نقش کلیدی در تشکیل و فعالیت دولتها دارند و به صورت نهادی فعال و پویا عمل می کنند. باید دانست که در هر محدوده جغرافیایی، گروههایی که تشابه فرهنگی و ساختاری دارند و به نوعی به همدیگر وابسته شدند، و در یک سرزمین زندگی می کنند و از حیث تاریخ، آداب و سنن و زبان اشتراک دارند، ملت نامیده می شوند. برخی بر این باورند که میان ملت و مردم تمایز وجود دارد؛ اما هر دو از تجمع آدمیان به وجود آمده اند؛ بدین معنا که بدون افراد انسانی، نه مردم خواهند بود و نه ملت؛ مردم، نام عام برای هر گروه اجتماع انسانی، و یک پدیدۀ طبیعی ـ تاریخی است، از طرفی دیگر:

مفهوم ملت گاهی از مفهوم مردم گسترده تر و زمانی از آن محدودتر است، وقتی که می گوییم مردم فارس، مسلماً به یک واقعیت اجتماعی، یعنی مجموعه ای از انسانها چشم داریم که در یکی از استانهای ایران زندگی می کنند و جزئی از ملت ایران هستند؛ ولی آنگاه که می گوییم مردم آسیا یا مردم دنیا، به یک واقعیت دیگری نظر داریم که متشکل از چندین ملت هستند و زمانی هم این دو مفهوم با هم برابر و یکی است؛ چنانچه می گوییم ملت انگلیس یا مردم انگلیس.[1]

تعریف ملیت در بینش امام خمینی (س) [2]

در نگرش امام، نظام ارزشی نشأت گرفته از ایدئولوژی اسلامی، مهمترین عنصر اساسی در شکل دهی یک ملت است. در بینش رهبر فقید انقلاب، مفهوم ملت، معنایی گسترده دارد که در قلمرو اقلیمی نمی گنجد؛ بلکه مبنای حرکت پویندۀ اسلامی، بر تشکیل حکومت و دولتی استوار است که امت اسلامی یا وطن اسلامی به وسیله آن از تشتت حفظ می شود.

ایشان می فرمایند: ما برای اینکه وحدت امت اسلام را تأمین کنیم برای اینکه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهای دست نشاندۀ آنها خارج و آزاد کنیم، راهی نداریم جز اینکه تشکیل حکومت بدهیم.[3]

از بیانات رهبر کبیر انقلاب بر می آید که وطن اسلامی، در قالب امت اسلامی مطرح است، نه محدودیتهای مرزی و اقلیمی؛ بنابراین، ملت شامل فرهنگ مشترک و ارزشهای مشترک است که با باورها و اعتقادها هماهنگ بوده و در زیر چتر کلمه توحید و توحید کلمه قرار گرفته است. مردم ایران در نگرش امام، به ملت بزرگ و بهترین مردم تعبیر شده است.

ایشان می فرمایند: مردم عزیز ایران که حقاً چهرۀ منوّر تاریخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند.[4]

در جای دیگر می فرمایند: ملت ایران و تودۀ میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله  ـ صلی الله  علیه و آله ـ و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی ـ صلوات الله  و سلامه علیهما ـ می باشند.[5]

امام از این ملت با ویژگیهای منحصر به فرد خود، تجلیل نمودند و کارایی آن را در صحنه های مختلف، صد در صد صحیح معرفی می کنند: انصافاً از اول انقلاب تا حالا آن که کار خودش را صد درصد صحیح انجام داد ملت بود.[6]

باید یادآوری شود که در نگرش امام، ملیت بدون پایبندی به ارزشها نمی تواند جایگاهی داشته باشد؛ چنانچه مؤثر بودن ملت اسلامی را در انقلاب ایران با شعار «الله اکبر» باور دارند، ایشان می فرمایند: ما هر چه داریم از این ملت است؛ البته ملت اسلامی که با فریاد الله اکبر این کار را انجام دادند.[7]

بنابراین، در نگرش امام، ملت و مردمی ارزش خدمتگزاری دارند که با شعار «الله اکبر» به میدان بیایند؛ و نیز انقلاب عظیم اسلامی را همین ملت با انگیزه الهی به وجودآوردند؛ و آن حضرت با این نگرش، خود را خدمتگزار ملت می داند.

لازم به ذکر است که ملی گرایی به آن معنای مصطلح امروزه، در بینش امام مطرود است، ایشان در بیاناتی، ملی گرایی را اساس بدبختی مسلمانان می دانند و آن را طرح و نقشه استعمارگران به حساب می آورند؛ و «ملی گرایی» ملت ایران را در مقابل سایر ملتهای مسلمان قرار می دهند و می فرمایند: از مسائلی که طراحان برای ایجاد اختلاف بین مسلمین طرح و عمال استعمارگران در تبلیغ آن بپا خاسته اند، قومیت و ملیت است. [8]

اهمیت مردم و ضرورت مردمی بودن در نگاه امام

امام همواره بر این تأکید داشتند که مردم، عامل پیروزی نهضت بودند؛ و عنصر مهم بقای نهضت نیز مردم هستند؛ ایشان در این باره می فرمایند: ملت بود که این نهضت را به پیش برد و ملت است که باید از این به بعد نیز به پیش ببرد.[9]

در نگرش امام، قدرت ملت، بزرگترین قدرت شناخته شده است و پیروزی، در قدرت همین ملت ارزیابی می شود.

ایشان حتی بر این باور هستند که ملت می تواند راهنما و چراغ راه روشنفکران باشد؛ چنانچه می فرمایند: امروز زمانی است که ملتها چراغ راه روشنفکرانشان شوند و آن را از خود باختگی و زبونی در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملتهاست.[10]

امام، همیشه به مدیران جامعه اسلامی یادآوری می کردند که: نظر مردم مهم است و باید نظر آنها جلب گردد.

ایشان با تأکید بر این امر می فرمایند: جلب نظر مردم از اموری است که لازم است. پیغمبر اکرم جلب نظر مردم را می کرد. دنبال این بود که مردم را جلب کند، دنبال این بود که مردم را توجه بدهد به حق.[11]

اکنون که تا حدی با نظر امام در مورد مفهوم ملت و جایگاه مردم و اهمیت آنها آشنا شدیم، باید متذکر شویم که امام با داشتن چنین مفروضاتی از ملت اسلامی، خود را خدمتگزار چنین مردمی می شمارند و مردمی بودن مسئولان و مدیران را ضمانتی برای تداوم حرکت و نهضت اسلامی به حساب می آورند. این مفروضات، امام را بر آن داشت که فرضیۀ مردمی بودن رهبر و مدیران را ارائه دهند و درک خدمتگزاری مدیران از سوی مردم را مهمترین استراتژی در ثبات سیاسی و توسعه کشور تلقی نمایند.

خاطر نشان می شود که در مطالعاتی که درباره چگونگی رفتار رهبر با پیروان صورت گرفته است، عمدتاً به دو سبک رفتار در این زمینه دست یافته اند:

1. سبک وظیفه مدار (کارگرا)؛

2. سبک رابطه مدار (مردم گرا).

باید توجه داشت که رهبر موفق و اثربخش، رهبری است که به جنبه انسانی و مردمی اهمیت دهد. اینک می خواهیم بدانیم تئوری رفتار رهبری در زمینه دو سبک رفتار، مبتنی بر چه مفروضاتی است؟ آیا مفروضاتی که امام را بر آن داشت که به خط مشی خدمتگزاری پایبند باشند، غیر از مفروضات تئوری رفتار رهبری است؟ رفتار رهبری آمرانه، و رفتار دموکراتیک رهبری، به این دلیل رواج پیدا نمود که توافق عمومی بر این بود که یک رهبر، پیروان خود را به یکی از دو طریق زیر تحت تأثیر قرار می دهد:

1. می تواند به پیروان خود بگوید چه کار و چگونه کار کنند.

2. می تواند مسئولیتهای رهبری خود را با پیروانش تقسیم کند و آنان را در برنامه ریزی و اجرای آن مشارکت دهد. اولی، سبک آمرانۀ سنتی است که بر جوانب کار و وظیفه تأکید می کند، دومی، سبک دموکراتیک غیر آمرانه است که روابط انسانی را مورد تأکید قرار می دهد.

تفاوتهای این دو سبک رفتاری، مبتنی بر مفروضاتی است که رهبر دربارۀ منشأ قدرت یا اختیار خود، و طبیعت انسان قائل می گردد.

سبک آمرانه (وظیفه مدار)، غالباً بر این فرض مبتنی است که انسان ذاتاً تنبل و غیرقابل اعتماد است؛ مبنای سبک آمرانه بر تئوری X است که آقای مک گریگور درباره طبیعت انسان قائل است، در حالی که سبک دموکراتیک یا مردمی، فرض می کند که قدرت رهبر از قدرت مردم مایه می گیرد، مبنای سبک دموکراتیک نیز مفروضاتی است که آقای مک گریگور در تئوری Y به آن پرداخته است. از این رو، در سبک آمرانه همه خط مشی ها به وسیله رهبر تعیین می گردد؛ در حالی که در سبک دموکراتیک یا مردمی، خط مشی ها در معرض بحث و تصمیم گیری گروهی است.[12]

در نگاه ابتدایی، به نظر می رسید که مفروضات رهبر فقید انقلاب دربارۀ انسانها، مفروضاتی باشد که تئوری رهبری دموکراتیک را تشکیل می دهد. اگرچه نمی توان گفت که امام چنین مفروضاتی درباره افراد ندارند، با این حال، امام نگرشی واقع بینانه دربارۀ آدمیان و فرد فرد انسانها از سویی، و دربارۀ گروهها و تشکلها و عامۀ مردم، از طرف دیگر داشتند، ایشان کارایی عامۀ مردم، یعنی ملت را صد درصد درست می شمردند؛ ولی دربارۀ افراد چنین نظری نداشتند. امام افراد را با هر گرایشی نمی پسندیدند و ملت را در قالب اسلامیت، و داشتن انگیزه الهی مورد عنایت قرار می دادند؛ و همین طور قدرت را در ملت، بدون انگیزۀ الهی جستجو نمی کردند، بلکه داشتن صفت انگیزۀ الهی برای ملت، و ادای تکلیف الهی در مسیر وصول به اهداف، مورد عنایت ایشان بود؛ از این رو، اگر امام قائل به اصل مهم مردمی بودن، و خدمتگزاری برای ملت مسلمان هستند، بر این باورند که ملت ایران ویژگیهای منحصر به فردی دارند که حتی مردم زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام فاقد آنند.

البته این بدان معنا نیست که امام به افراد و گروهها اعتماد نداشتند، بلکه آن حضرت معمولاً در خط مشی های کلی خودشان، مبنا را بر اعتماد به افراد قرار می دادند؛ ولی با رعایت حال انسانها، گاهی در مورد کار آنان تذکراتی می دادند که اگر گوش نمی کردند، و یا جریانی را تعقیب می نمودند که خلاف جریان کلی نظام اسلامی بود، آنها را توبیخ می کردند و ملاحظه را در این باره کنار می نهادند.

مبنای حرکت افراد، گروهها و تشکلها در نگرش امام، منحرف نشدن آنان از مسیر منتهی به هدف، یا اهداف اسلامی بود و اگر کسی یا افرادی با اهداف اسلامی بنای مخالفت را سر می دادند، در هر موقعیت و مقامی که بودند، مورد خشم امام قرار می گرفتند؛ و معمولاً رهبر فرهمند و مردمی ما، در بسیاری از انتصابها و عزلها چنین عمل می کردند. یکی از نمونه های بارز در تاریخ انقلاب، برخورد ایشان با کسی است که از ابتدای حرکت انقلابی، همراه و همگام ایشان بود؛ ولی وقتی امام می بینند از مسیر انقلاب فاصله گرفته است، او را عزل می نمایند؛ و در این کار، تنها مصلحت نظام را مد نظر قرار می دهند.[13]

حکومت بر قلوب، ثمره استراتژی مردم داری

یکی از روشهای اثربخش در مدیریت امام خمینی (س)، تسخیر قلوب مردم بود.  مدیریت امام، بر مبنای دو شاخص اساسی، یعنی خدامحوری و داشتن انگیزۀ الهی و مردمگرایی استوار بود. تلازم این دو عنصر، شیوه نوینی را در مدیریت ارائه داده است که اثربخشی آن در روش حکومت بر قلوب تأثیر بسزایی دارد.

امام بر این باور هستند که سلامت مدیریت یک نظام، با تفاهم ملت و دولت تحقق می یابد؛ و علت شکست دولتهایی که روش مدیرانشان بر سبک آمرانه مبتنی است، عدم تفاهم با ملت است؛ از این رو، یکی از شاخصهای اصلی در ثبات سیاسی، رضایت مردم از حکومت و مدیریت جامعه تلقی شده است. امام، جدایی حکومت و مدیریت را از ملت، موجب از بین رفتن رضایت عامۀ مردم می دانند و برخورد آمرانه را دلیل این جدایی ارزیابی می کنند.

ایشان با یادآوری مدیریت اثربخش امام علی علیه السلام و اینکه در حکومت ایشان بین شخص علی علیه السلامو دیگران فرقی نیست، می فرمایند: لکن حکومتها خودشان را جدا ندانند از مردم. رؤسا اینطور نباشد که بروند هرکس در هر جایی یک ریاستی داشت بخواهد اعمال قدرت بکند؛ اعمال ریاست بکند؛ مردم را پایینتر بداند؛ با مردم رفتاری بکند که رفتار یک مثلاً زورمند خیلی کذا است با دیگران. اسباب این می شود که مردم از آن جدا بشوند.[14]

در نگرش امام، مردم از جایگاه بلندی برخوردار هستند و خدمت به آنها، خدمت به خدای تبارک و تعالی، و رضایت آنها، رضایت حق تعالی است.

ایشان با این بینش، طوری عمل کردند که مردم نیز باور کردند که ایشان خدمتگزار و خیرخواه آنها هستند؛ از این رو، نگرش مردم نیز نسبت به امام، نگرشی الهی با اعتقاد به دلسوزی ایشان بود. بدیهی است که در اینجا بین مدیر یا رهبر و پیروان، نوعی تفاهم برقرار شده است و حکومت بر قلوب به بهترین وجه، خود را نمایان می سازد.

در نتیجه، حرکت مردمی امام در بین مردم، این باور را به وجود آورد که مدیریت ایشان از اثربخشی بالایی برخوردار است. طبیعی است که رضایت پیروان از عملکرد مدیر و یا رهبرشان، اطمینان و اعتماد را بین حاکم و پیروان به وجود می آورد و این ضمانتی برای ثبات سیاسی این نوع مدیریت است.

امام خمینی(س) به رؤسای کشورهای اسلامی توصیه می کنند که شما نیز مدیریتی شبیه آنچه در ایران است، داشته باشید؛ یعنی حکومت بر قلوب کنید نه بر ابدان؛ چنانچه می فرمایند: من لازم می دانم که به شما آقایان که در رأس بعضی از کشورهای اسلامی هستید نصیحت کنم. شما کوشش کنید که حکومت بر قلوب کشورهای خودتان بکنید؛ نه حکومت بر ابدان، و قلوب از شما کناره بگیرند.[15]

بنابراین، مدیریت بر قلوب، بهترین نوع مدیریت تلقی می شود؛ سؤالی که در اینجا مطرح می سازیم، اینکه آیا در فرایند تغییر، این نوع مدیریت می تواند کارایی داشته باشد؟ در پاسخ می گوییم: در فرایند تغییر، دو چیز در نحوۀ عملکرد مدیر مهم می باشد: 

1. انطباق پذیر بودن او؛

2. نحوۀ اقدام او.

انطباق پذیری به دو صورت انجام می پذیرد: یکی اینکه مدیر و رهبر منفعلانه عمل کند و تمام شرایط محیطی اثرگذار را قبول کند و یک راه دیگر اینکه، کاری کند که شرایطش را دیگران بپذیرند؛ به تعبیر دیگر، نوعی عمل کند که ارزشهای او را دیگران بپذیرند و مقبولیتش حفظ و تقویت شود. در این صورت می تواند قدم بعدی، یعنی دخالت را در فرایند تغییر به خوبی طی کند. در مدیریت بر قلوب، این شاخصها به وضوح دیده می شود، به طوری که مدیریت بر قلوب را بهترین و شیرین ترین نوع اداره جامعه معرفی می کنند. چنانکه در کلام امام، این مطلب مورد عنایت قرار گرفته است، آنجا که می فرمایند: حکومت بر قلوب؛ یک حکومت شیرین است؛ به خلاف حکومت بر ابدان که قلوب با آنها نباشد.[16]

امام با تأکید بر کارایی و اثربخشی بالای مدیریت بر قلوب، حل سریع مسائل و مشکلات را در چنین مدیریتی مورد تأکید قرار می دهند و این نوع مدیریت را در کنار منابع مادی و نیروی انسانی، ضامن آسیب ناپذیری جامعۀ اسلامی می دانند. ایشان می فرمایند: اگر ما حکومت بر ارواح بکنیم و سران کشورهای اسلامی حکومت بر ارواح بکنند و قلوب ملتها را به دست بیاورند، با این کثرت جمعیت و با این مخازن زیاد اینها آسیب پذیر نخواهند بود.[17]

امام خمینی(س) با ارائه این نوع مدیریت به جهان اسلام، کشورهای اسلامی را به عمل به تئوری خود دعوت می کنند و می فرمایند: شما کوشش کنید و به دوستان خودتان بگویید که کوشش کنند که قلوب مردم را به دست بیاورند. همان طوری که در صدر اسلام قلوب مردم متوجه به حکومت بود. حکومت صدر اسلام؛ حکومت بر قلوب بود. و لهذا با جمعیتهای کم بر امپراتوریهای بزرگ غلبه کردند.[18]

منبع: استراتژی رهبری امام خمینی، عباس شفیعی موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 80-92 (با تلخیص)


[1] ابوالحمد، عبدالحمید؛ مبانی سیاست؛ تهران: توس، 1368، ص 113. [2]  . Imam khominis insight.

[3] خمینی، روح‏الله‏؛ ولایت فقیه (حکومت اسلامی)؛ چ 12، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام ‏خمینی(س)، تابستان 1381، ص 36. [4] صحیفه امام؛ ج 21، ص 327. [5] همان؛ ص 410. [6] همان؛ ج 15، ص 122. [7] همان؛ ج 13، ص 196. [8] همان؛ ص 209. [9] همان؛ ص 121. [10] همان؛ ص 212. [11] همان؛ ج 17، ص 251. [12]1. C. F. Paull Hersey kenneth Blan chard; Management of organizational Behavior, p. 91.

[13] ر.ک. به: صحیفه امام؛ ج 21، ص 334. [14] همان؛ ج 8، ص 232ـ233. [15] همان؛ ج 14، ص 179. [16] همان‏جا. [17] همان؛ ص 180. [18] همان‏جا. 

 

انتهای پیام /*