تکریم ملت در کلام، روش و منش حضرت امام خمینی(س)

آنچه بنیان گذار جمهوری اسلامی در گفتار و کردار خود نسبت به ملت بزرگ ایران متجلی ساخت، پرتوی بود از حیات و حکومت الهی پیامبر و مولای متقیان(ع). حضرت امام در دیدارهایی که با کارگزاران نظام داشت، پیوسته رعایت اخلاق و آداب اسلامی در بستر روابط با مردم را سفارش کرده و آن را به منزله یک فریضه الهی می دانست.

کد : 53298 | تاریخ : 14/05/1396

میزان بودن مردم در حکومت ها، همواره ملت ها فراموش شده و مدعیان دوستی و حمایت از حقوق مردم در پی تحکیم سلطه و سیطره سیاسی و فرهنگی و اقتصادی خود بوده اند. با ظهور پدیده انقلاب اسلامی در ایران، معادله قدرت به نفع مردم و ستم دیدگان تغییر بنیادی یافت. رهبر انقلاب همان گونه که در دوران فروپاشی سلطنت پهلوی از مردم و تکریم شخصیت و منزلت اجتماعی آنان سخن می گفت و آنان را از حقوق خویش آگاه می کرد، پس از پیروزی انقلاب نیز به عهد الهی خود با ملت وفادار مانده و آنان را تا آن جا منزلت بخشید که مردم و آرای مردم را «میزان» خواند. میزان شما هستید... دکتر مصدق هم وقتی که مطلبی پیش آمد که من حالا یادم نیست، آمد بالا ایستاد و گفت من با خود مردم صحبت می کنم؛... ما از خودتان رأی می خواهیم. ما اگر چنانچه هیچ هم وکیل نگیریم، شما هستید میزان.[1]

امام خمینی در برابر کسانی که خود را حامیان کشور و سخن گویان ملت می خواندند و فریبکارانه از چهره های سیاسی ـ مردمی تاریخ ایران جانبداری می کردند، از ملت و میزان بودن آنان در درست و نادرست بودنِ اندیشه های سیاسی و نیز جریان های اجتماعی یاد می کنند. این حرکت امام، نه تنها رنگ سیاسی نداشته، بلکه ریشه در اعماق نگرش سیاسی ـ دینی او داشت. و برخلاف پندار ناصواب تحجرگرایان، امام خمینی ملت را برای خارج کردن رقبای سیاسی خود از میدان رقابت، میزان شناخت و عمل نمی دانست؛ چرا که همواره بر این اصل پای فشرده و مسئولان کشور و احزاب جامعه را بدین حقیقت انکارناپذیر متوجه ساخته است. خودتان باید تکلیف معین کنید. شمایید، همین ملت، همین مردم محروم... این ها باید رأی بدهند... با ملت شوخی نکنید، رأی مردم را هیچ حساب نکنید، مردم را به حساب بیاورید.[2]

جمهوریت و اسلامیت بنیان گذار جمهوری اسلامی، بی گمان جمهوریت را صرف یک قالب سیاسی تلقی کرده و به لوازم آن در چارچوب اسلامیت، پایبند بود. وقتی ایشان تعیین تکلیف یک جامعه و رهبری آن را بر دوش ملت می گذارد و از آنان می خواهد که آینده و سرنوشت سیاسی شان را رقم بزنند، در واقع خود را بیش از یک خدمت گزار اجتماعی نمی داند. هشدارهای مکرر امام به تزویرگرایان وادی سیاست مبنی بر تکریم شخصیت مردم و آرای آنان، جای تردید باقی نمی گذارد که ایشان، عزت ملت را در حرکت آگاهانه شان می دید و به هیچ گروهی فرصت نمی داد که خود را وکیل و وصی مردم بخوانند. ناکامی بسیاری از احزاب در کشور، به ویژه در دوره تأسیس نظام جمهوری اسلامی و تدوین قانون اساسی آن، بیانگر فزون خواهی کسانی بود که اساساً ملت را در محاسبه و معادله سیاسی شان به حساب نمی آوردند و رأی آنان را هیچ می شمردند. رهبر فقید انقلاب در بینش سیاسی خود به این جا رسیده بود که اتکا به آرای ملت، نه تنها ضابطه ای حاکم بر جمهوری اسلامی است، بلکه مهم ترین ضابطه این نظام دینی ـ سیاسی به حساب می آید. بر این اساس، روند حاکمیت انقلاب اسلامی، روندی شفاف و ناظر به حقوق و منزلت اجتماعی مردم خواهد بود. حاکمان در چنین منظری، مسئولان یا کارگزاران منتخب ملت شناخته می شوند، نه سیطره طلبان منفعت پرست و انحصارگرایانِ وابسته به قدرت و سلطه بیگانه.

آن چه مهم است ضوابطی است که در این حکومت باید حاکم باشد که مهم ترین آن ها عبارت است از این که اولاً متکی به آرای ملت باشد، به گونه ای که تمامی آحاد ملت در انتخاب فرد و یا افرادی که باید مسئولیت و زمام امور را در دست بگیرند، شرکت داشته باشند؛ و دیگر این که در مورد این افراد نیز، خط مشی سیاسی و اقتصادی و سایر شئون اجتماعی و کلیه قواعد و موازین اسلامی مراعات شود.[3] از آن جا که ملت ایران، ملتی مسلمان است، طبعاً تکریم منزلت آن بی ارتباط با آیین و آموزه ها و معیارهای دینی ـ سیاسی نخواهد بود. از این رو، امام; کسانی را به عنوان منتخبان ملت معرفی می کند که از اسلام و عرصه های گوناگون معرفتی آن کم و بیش آگاهی داشته و بدان التزام عملی دارند. این ویژگی دوم، نمایانگر اسلامیت نظام است. به هر حال ضابطه بنیادی حاکمیت جمهوری اسلامی در نظرگاه رهبر انقلاب، آمیزه ای از جمهوریت و اسلامیت است که هر کدام در جای خود قرار گرفته و منشأ اثر می شود. در واقع، ایشان نه طریق کسانی را می رود که ایمان و اسلام یا اعتقاد ملت را نادیده می انگارند و نه راه کسانی را که برای مردم و آرای آنان ارزشی قائل نمی باشند.

اگر بخواهیم راه امام را در یک عبارت بیان کنیم، در حقیقت همان جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه است؛ یعنی راهی که جمهوریت را با همه شرایط اجتناب ناپذیرش، در پرتو اسلامیت و سنت نبوی می نمایاند. مسأله جنسیت در تکریم شخصیت ملت شکی نیست که تاریخ سیاسی ایران، تاریخی مذکر است تا تاریخی انسانی و حاکی از حضور و حقوق زنان و مردان ایرانی. در دوران پهلوی هم که به گفته حضرت امام، از «آزادمردان و آزادزنان» سخن به میان می آوردند، فقط یک بازی تبلیغاتی به نفع حکومت بود و در واقع، شاه می خواست ادای یک رهبر دموکرات و مدرن را در بیاورد. وگرنه، نشانه های آزادی مردم ـ اعم از زنان و مردان ـ وجود نداشت. آن چه از مفهوم و حدود آزادی در رژیم وابسته شاه به چشم می خورد، ناظر به بعد جنسی و فردی بود که جوانان را از شناخت حقیقت آزادی و ابعاد فکری و سیاسی و اجتماعی آن باز می داشت. امام خمینی در دعوت زنان و مردان ایرانی برای حضور فعال و تعیین کننده در عرصه انتخابات آزاد جمهوری اسلامی، نگاهی انسانی به آنان دارد؛ یعنی جنسیت سبب نمی شود که زنان از حقوق و منزلت اجتماعی خود محروم شوند. زیرا وقتی از ملت و تکریم آن گفته می شود، ناگزیر باید زنان را پاره ای چشمگیر از ملت به شمار آورد و آنان را ارج نهاد. رأی دادن و رأی گرفتن، یکی از عرصه های تکریم زنان در جامعه ایرانی است. برای مجلس شورا، که در این وقت همه آزادانه رأی می دهید،... مثل زمان سابق نیست که فقط کلمه «آزادمردان و آزادزنان»! بود و همه در اختناق به سر می بردند. اسلام شما را آزاد کرده است. اسلام مرد و زن را آزاد فرموده است و همه آزادانه باید رأی بدهید.[4]

امام خمینی از سیاست ابزار انگاریِ زن ـ که رژیم پهلوی بر آن تکیه داشت ـ سخت انتقاد داشت؛ چراکه منزلت انسانی نیمی از ملت ایران به فراموشی سپرده شده بود. در منظر فقهی ـ اجتماعی رهبر انقلاب، تساوی حقوق اجتماعی زن و مرد، یک مسأله انکارناپذیر است؛ زیرا اسلام هر دو را به دیده انسانی می نگرد و جنسیت یکی را دلیل تقدم و برتری نمی شمارد. آن جا که از آزادی های سیاسی سخن به میان می آید، اسلام همان منزلتی را که برای مردان می شناسد، برای زنان نیز برمی شمرد. بنابراین تفاوت و تمایز دو نظام اخلاقی ـ اجتماعیِ وابسته به اندیشه دینی یا گسسته از آن، در این است که یکی موقعیت زن را برتر از ابزار جنسی و تبلیغاتی می داند و دیگری زن را تا مرز یک کالا انحطاط و تنزل می دهد. در خصوص زنان، اسلام هیچ گاه مخالف آزادی آنان نبوده است، برعکس اسلام با مفهوم زن به عنوان شیء مخالفت کرده است و شرافت و حیثیت او را به وی باز داده است. زن مساوی مرد است. زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیت های خود را انتخاب کند، اما رژیم شاه است که با غرق کردن آن ها در امور خلاف اخلاق می کوشد تا مانع آن شود که زنان آزاد باشند.[5]

حاکمیت آرای ملت امام خمینی، از ایران اسلامی به عنوان کشوری یاد می کند که در تمام عرصه های آن، ملت حاکم است نه قدرت استبدادی یا استعماری. بدین لحاظ می توان گفت که پدیده انقلاب اسلامی، زمینه بروز حاکمیت سیاسی یک ملت خودآگاه را پدیدار ساخت، نه بستر رقابت های شخصی و حزبی که محصولی جز بازگشت استبداد در چهره ای دیگر و شاید ناشناخته تر، ندارد. اینجا آراء ملت حکومت می کند، اینجا ملت است که حکومت را در دست دارد. این ارگان ها را ملت تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد.[6]

جوانان در عرصه تکریم شخصیت نمی توان از ملت ایران و تکریم آنان یاد کرد اما جوانان مسلمان ایرانی و نقش و موقعیت تأثیرگذار آنان در پیروزی انقلاب و تحکیم ارکان جمهوری اسلامی را نادیده انگاشت. تکریم ملت و شخصیت وی، در حقیقت همان تکریم جوانان ـ زنان و مردان ـ است که پیشتاز عرصه های دفاع از دین و میهن اسلامی خود بوده و قشرهای گوناگون مردم را به میدان های نبرد با طاغوت و همچنین مقاومت در برابر تهاجم نظامی و فرهنگی بیگانگان کشاندند. امام خمینی، همواره به این طیف افتخارآفرین جامعه ایرانی مباهات می نمود و فروتنانه آنان و حماسه های ماندگارشان را می ستود. من به شما تبریک می گویم که شما جوانانی هستید که با کوشش شما این انقلاب پیروز شد و شما مردان سلحشوری هستید که با اعتصابات شما رژیم سابق و اربابان آن ها فلج گردیدند. مبارک باد بر شما این پیروزی و این قدرت.[7]

در جای دیگر، ایشان به اسلامی بودن قیام و انگیزه جوانان ایرانی اشاره کرده و زنده بودن ملت ایران را در سیمای جوان های وفادار به دین یادآور می شود. قیام شما جوان های ایران، قیام شما ملت ایران که قیام الهی بود، نهضت الهی بود، قرآن را زنده کرد، اسلام را زنده کرد، حیات تازه به اسلام بخشید... امروز ملت ما زنده است، امروز جوان های برومند ما زنده اند، ایستاده اند... ایمان به خدا، ایمان به مبادی اسلامی بود که شما را پیروز کرد.[8]

امام; از جوانان ایران اسلامی به عنوان سرمایه ها و ذخیره های بزرگ خداوند یاد می کند. چنین تعبیری یادآور جایگاه بلندی است که این گروه بزرگ و تأثیرگذار ملت در دیدگاه ایشان دارد. در این جا مجالی است که یادآوری های تکریم آمیز حضرت امام در ارتباط با جوانان، در دوره های گوناگون انقلاب اسلامی، به ویژه دوران دفاع مقدس را مورد تحلیل قرار دهیم. ناگفته پیداست که تکریم جوانان از جانب بنیان گذار جمهوری اسلامی، از شاخصه های تأمل خیز و غرورآفرین اخلاق اجتماعیِ معظم له می باشد. اگر نگاهی گذرا به دیدارهای امام و جوانان یا پیام های ایشان برای جوانان بیفکنیم، به روشنی معلوم می شود که مخاطبان اصلی رهبر انقلاب، جوانان مسلمان ایرانی بودند. در واقع، تکریم آنان و شخصیتشان، تکریم اسلام و انقلاب است؛ زیرا خون و جان آنان بود که بسترساز آموزه های الهی در حیات فردی و جمعی یک ملت گشت. در این جا به سخنی از رهبر فقید انقلاب اشاره می شود که ضمن ستودن جوانان، راه موفقیت و کمال آنان ترسیم شده است. من در این جا به جوانان عزیز کشورمان، به این سرمایه ها و ذخیره های عظیم الهی و به این گل های معطر و نوشکفته جهان اسلام، سفارش می کنم که قدر و قیمت لحظات شیرین زندگی خود را بدانید و خودتان را برای یک مبارزه علمی و عملی بزرگ تا رسیدن به اهداف عالی انقلاب اسلامی آماده کنید... مبارزه علمی برای جوانان، زنده کردن روح جست وجو، و کشف واقعیت ها و حقیقت هاست. و اما مبارزه عملی آنان در بهترین صحنه های زندگی و جهاد و شهادت شکل گرفته است.[9]

امام خمینی، تکریم ملت و جوانان را در جهاد پیگیر و الهی و همه جانبه ممکن می داند. به عبارت دیگر، عرصه های کرامت نسل نو و نیز گروه های دیگر اجتماعی را باید همان اندیشه ورزی و هموارسازی صراط تحقق کامل اسلام به شمار آورد. در واقع، نظام جمهوری اسلامی و اهداف عالی آن ـ که مورد نظر و عنایت امام; است ـ ظرف شکوفایی استعدادهای علمی و عملی نسل جدید است. تکریم حوزه و روحانیت چنان که تاریخ اسلام به دست می دهد، روحانیت تنها نهاد دینی ـ اجتماعی است که هیچ گاه از ملت و آرمان های اسلامی جدا نگشته و تابع هیچ قدرت و سلطه داخلی یا خارجی نبوده است. البته مقصود از روحانیت، عالمان وارسته و مبلغان و مروجان اسلام ناب محمدی است که همواره در سرنوشت مردم مسلمان ایران تأثیرگذار بوده و از همراهی در خیزش های ضد استبدادی و ضد استعماری دریغ نورزیده اند. افزون بر بعد سیاسی و اجتماعی نهاد روحانیت، باید از بعد علمی و فرهنگی آن یاد کرد که ذخایر بزرگی در درازنای تاریخ برای بیداری و ارشاد دینی و اخلاقی ملت پدید آورده اند و نیز نقش و گستره فعالیت و مسئولیت روحانیون متعهد اسلام، به سده های گذشته محدود نبوده و امروز یا فردا کارکردهای متناسب با زمان و مکان خواهند داشت؛ زیرا استمرار حرکت و تعهد اخلاقی ـ اجتماعی این قشر تأثیرگذار به دست می دهد که آنان در عصر جهانی شدن نیز می توانند پیام های قابل تأمل داشته و هدایت گر نسل های جست وجوگر باشند. از این رو تکریم روحانیت یک ضرورت ملی و اسلامی است و در حقیقت، تکریم عالمان دین همان تکریم ملت است؛ زیرا اینان حافظ و معلم و مشوق مردم در جهت حفظ هویت و شخصیت خویش می باشند. اگر ملتی را از روحانیت اصیل و فعال جدا سازیم، بی گمان راه کرامت انسانی و اجتماعی او را مسدود ساخته ایم. تجربه های اجتماعی دوران پس از مشروطیت نشان داد که جدایی جامعه از حوزه های دین پژوهی روحانیت، چه تأثیرهای زیانبار و غیر قابل جبرانی به همراه داشته است. این که تلاش بدخواهان روحانیت را در مسیر منزوی ساختن عالمان متعهد می بینیم، به روشنی از مخالفت آنان با هویت گرایی مسلمانان ایران حکایت دارد. یک ملت هویت یافته و متعهد به ارزش های انسانی اسلام، به آسانی تسلیم موج های ویرانگر اندیشه و اخلاق و مسئولیت نمی شود.

حضرت امام، روحانیت را نهادی می خوانند که مسئولیت تربیت و هدایت دینی انسان ها را پذیرفته و خود را ادامه دهنده راه و رسالت انبیا می داند. افزون بر آن، ایشان روحانیون متعهد را مبعوث از جانب پیامبران ابراهیمی می داند که به منظور تحقق توحید در ابعاد فردی و جمعی و نیز اقامه قسط و عدل، برانگیخته شده اند. گمان نمی رود که نگاهی از این بهتر و روشنگر بتواند نمودار تکریم روحانیت باشد. در این دیدگاه، عالم ربانی یا روحانی فعال و پیوسته به مردم، حلقه میانی و رابط معنوی ملت و دین است. اساساً می توان این نکته را برداشت کرد که ملت در پرتو تعالیم عالمان با تقوا و کوشا در صراط مستقیم انبیا، به منزلتی در خور تکریم دست می یابند. روحانیین که مربی انسان ها هستند به جای انبیا نشسته اند، مبعوث از طرف انبیا هستند.[10]مردم به روحانیون نظر دارند، توجه دارند، توجه به پیغمبر اکرم، که این ها نمایندگان پیغمبر اکرم و امام زمان ـ سلام الله علیه ـ هستند.[11] این افکار نورانی که در علمای اعلام ما هست، در مراجع بزرگ ما هست، این ها به واسطه نور اسلام است.[12] هدف مراجع عظام و روحانیون در هر جا باشند، یکی است و آن پشتیبانی از دیانت مقدسه اسلام و قرآن مجید و طرفداری از مسلمین است.[13] مگر ما به این ملت یک رشوه ای داده ایم که با ما رفیقند، ما را می خواهند؟ این ها فهمیده اند، اعتقاد به این معنا پیدا کرده اند که این آقایان، این مراجع بزرگ اسلام، این طلبه خمینی، این ها می خواهند مردم را، دوست دارند مردم را؛ صلاح حال ملت را می خواهند، صلاح حال مملکت را می خواهند. این اعتقاد در قلب مردم است.[14]

نکته هایی در گفتار تکریم آمیز امام; پیرامون روحانیت به چشم می خورد که شایان اعتنا است. درنگی کوتاه نموده و بهره ها خواهیم برد.

1. ارتباط ناگسستنی روحانیت با پیامبران و نهضت های توحیدی، از آنجا که عالمان دین، وارثان علم و رسالت ظلم ستیزانه انبیا شناخته می شوند، پیوند میان آنان و دین، پیوندی مستمر و زاینده است. از این رو تکریم روحانیت، تکلیف همگانی است؛ زیرا تکریم هر قشری از اقشار جامعه، در صورت ارجمندی عالمان دین امکان پذیر است. آن گاه که عالم دینی در چشم ملت ارجی ندارد، چگونه می توان شاهد الفت و انسجام ملی و اسلامی بود؟

2. انتقال حقایق اسلامی از طریق تعلیم و تربیت روحانیون، نماینده شناختن عالم دین در ارتباط با قرآن و پیامبر بزرگوار اسلام، این فرصت را به مردم می دهد که آنان شناخت های ناب و بنیادی و خلل ناپذیرشان را از رهگذر بیان و کردار روحانیون پارسا و دانا به دست آورند و اصالت های مکتبی شان را نگه دارند.

3. تجلی نور اسلام در مرجعیت، مرجعیت شیعه به دلیل تبعیت از ائمه اطهار(ع) و پیامبر، به نورانیتی در نظر و عمل دست یافته است که می تواند برترین منزلت ها را در جامعه دینی کسب کند. بقای نهاد مرجعیت که در گرو تکریم شایسته از آنان است، در حقیقت باعث حفظ ملت و استحکام روابط اخلاقی ـ اجتماعی آنان خواهد بود.

4. مراجع مدافع قرآن و مسلمانان، تکریم مراجع شیعه به دلیل انجام رسالت پشتیبانی و دفاع از دین و مسلمانان است. امام خمینی که خود در شمار مراجع برجسته مذهبی بود، همواره حرمت آنان را پاس می داشت و شیوه فروتنانه ای در برابر آنان داشت. در حقیقت، اعلام موضع منسجم مراجع که در گفتار ایشان آمده، از تکریم مرجعیت حکایت دارد و به همین دلیل بود که دشمنان اسلام نتوانستند در نهضت 15 خرداد خللی ایجاد کرده و صف منسجم روحانیت را دچار پراکندگی سازند.

5. ملت دوستی مراجع بزرگ اسلام، امام; در تکریم روحانیت، به احساس و اعتقاد قلبی ملت نظر داشته و مراجع عظام شیعه را دوستدار و حامی مردم معرفی می کند. رژیم پهلوی در دوره نخست ـ که با استبداد سیاه و سلطه انگلستان مقارن بود ـ توانست جایگاه مراجع و روحانیون را تنزل دهد و آنان را به گوشه عزلت براند. اما در دوره دیگر که موج بیداری و خودآگاهی اجتماعی در میان ملت پدیدار گشته بود، رژیم ستم شاهی نتوانست از رشد منزلت و عواطف مردم نسبت به مرجعیت و روحانیت جلوگیری کند. از آنچه گفته شد، بر می آید که تکریم روحانیت و مرجعیت شیعه، سهم به سزایی در حفظ کیان کشور و تکریم ملت دارد. در واقع، نمی توان ملتی را در خور تکریم دانست و مطالبه وی را منشأ حرکت و خیزش پایدار تلقی کرد، اما از نقش عالمان دین در برانگیختن شور و شعور ملی و دینی غفلت ورزید. بنابراین، شیوه اخلاقی امام خمینی در ارج نهادن به نهاد روحانیت و مراجع عظام شیعه، نمودی بارز از شناخت ملت و منزلت آن در تاریخ کشور است. از همین رو بود که معظم له اهانت و جسارت به عالمان بزرگ دین را گناهی نابخشودنی تلقی می کرد و جوانان حوزه و دانشگاه را از این حرکت ناپسند اخلاقی برحذر می داشت. فرجام اندیشی و تعظیم مقام مرجعیت و سعه صدر رهبر فقید انقلاب تا آنجا بود که ایشان طلبه ها را از تعرض نسبت به کسانی که گفتار اهانت آمیزی درباره امام; بر زبان آورده بودند، باز داشته بود. من توصیه می کنم حتی نسبت به کسانی که به من اهانت نموده اند، نباید تعرض شود.[15] در جای دیگر هم تجلیل کردن از روحانیت و حوزه های علمیه را یک تکلیف دانسته و عدم جدایی جامعه از حوزه ها و نهاد مرجعیت شیعه را خواستار می شود؛ چرا که بستر بقای دین و ایمان ملت بوده اند. از حوزه های علمیه تجلیل کنید... به حرف هایی که می زنند و می خواهند شما را از حوزه ها جدا کنند، از مراجع جدا کنند گوش ندهید... در مواقع سیاه، در این زمان های سیاه، همین روحانیین بودند. پشتیبانی کنید از این ها.[16]

ممنوعیت توهین و افشاگری در تبلیغات انتخاباتی امام خمینی، ضمن تأکید بر آزادی مردم و گروه های اجتماعی و دسته های حزبی و صنفی گوناگون جامعه و ناروا شمردن تحمیل کاندیداهای خاص، توهین به مخالفان و رقیبان انتخاباتی را مطرود می داند. افزون بر آن، هرگونه افشاگری سیاسی را ـ که خواه ناخواه تجسس های غیر اخلاقی در حیات خصوصی افراد را به همراه دارد ـ ممنوع می داند. این همه نمی تواند بیان کننده تکریم ملت و سلیقه ها و عقیده های متنوع در جامعه باشد؟ مردم در سراسر کشور، در انتخاب فرد مورد نظر خود آزادند؛ و احدی حق تحمیل خود یا کاندیداهای گروه یا گروه ها را ندارد. هیچ مقامی و حزبی و گروهی و شخصی حق ندارد به دیگران که مخالف نظرشان هستند توهین کنند یا خدای نخواسته افشاگری نمایند.[17]

ممکن است برخی مسئولان یا دست اندرکاران احزاب دچار خودفراموشی شوند اما حضرت امام در نگاه بیرونی که به مسأله انتخابات دارد، منزلت و حقوق یک ملت را می نگرد و از همین رو حرکت های ضد اخلاقی به منظور بیرون راندن رقبا از میدان رقابت را، نوعی اهانت و جفا به ملت تلقی می کند. در این نظرگاه، ملت را نمی توان توده شکل پذیری به حساب آورد که کمترین انگیزه و فرصت حضور تعیین کننده در عرصه سرنوشت خود را ندارد. وقتی امام از آزادی ملت در انتخابات نمایندگان خود برای پارلمان یا ریاست جمهوری یاد می کند، بی تردید به عنصر خودآگاهی در اقشار گوناگون مردم وقوف دارد. در این جا نکته ای شایان اعتنا است که البته حاکی از همان خودآگاهی اجتماعی و تاریخی ملت ایران است. امام خمینی، حتی نظر و رأی یک ایرانی را مهم می شمارد و روا نمی داند که او در صورت عدم اعتقاد به صلاحیت یک کاندیدا ـ که شخصیت ها یا دسته های زیادی به نفع او تبلیغ کرده اند ـ دنباله رو دیگران باشد. این نکته، به روشنی از حس تکریم امام نسبت به ملت حکایت دارد و اساساً رهبری سیاسی ـ دینی خود را از نوع رهبری انبیا و اولیا می نمایاند که حتی برای یک فرد نیز ارزش قائل بوده اند؛ زیرا در منظر قرآن کریم، حیات یک فرد به منزله حیات همه انسان ها است، همان گونه که هلاکت او، هلاکت همگان. احدی شرعاً نمی تواند به کسی کورکورانه و بدون تحقیق رأی بدهد و اگر در صلاحیت شخص یا اشخاصی، تمام افراد و گروه ها نظر موافق داشتند ولی رأی دهنده تشخیصش برخلاف همه آن ها بود، تبعیت از آن ها صحیح نیست و نزد خداوند مسئولیت دارد و اگر گروه یا اشخاص، صلاحیت فرد یا افرادی را تشخیص دادند و از این تأیید برای رأی دهنده اطمینان حاصل شد، می تواند به آن ها رأی دهد.[18]

این همه به دست می دهد که بنیان گذار جمهوری اسلامی به دنبال پر کردن صندوق آرای انتخاباتی نیست؛ یعنی او نمی خواهد مثل شاه به هر قیمت انتخاباتی برگزار کند و نمایش حکومت دموکراتیک بدهد. انتخابات در نگاه تکریم آمیز امام خمینی به منظور دستیابی ملت به سرنوشت خود است. از این رو ایشان عرصه انتخابات و آرای صندوق ها را متعلق به مردم می داند و هرگونه انحصارطلبی حتی از جانب روحانیت را طرد می کند. همان طوری که مکرر من عرض کرده ام... انتخابات در انحصار هیچ کس نیست، نه در انحصار روحانیین است، نه در انحصار احزاب است، نه در انحصار گروه ها است. انتخابات مال همه مردم است. مردم سرنوشت خودشان دست خودشان است و انتخابات برای تأثیر سرنوشت شما ملت است.[19]

تقاضای متواضعانه آری، تحمیل جابرانه هرگز! رهبر فقید انقلاب بر خلاف رهبران سیاسیِ متمایل به سلطه و سلطه گری، هیچ گاه نظر و سیاست خاصی که مغایر با آرمان های ملت باشد، بر آنان تحمیل نکرد. اساساً حکومت در نگاه ایشان وسیله بود نه غایت و هدف. او می خواست از رهگذر حاکمیت سیاسی، مردم را به رشد بایسته ای که اسلام ناب محمدی برای انسان ها ترسیم نموده است، برساند. از این رو خود را یک فرمانروای جابر و مسلط بر جان و مال مردم نمی دانست، بلکه به خدمت گزاری مردم می بالید و خود را خادم یک ملت بزرگ می خواند. ایشان آشکارا سیاست حاکم بر نظام جمهوری اسلامی را اعلام نمود که همان سیاست آزادی گرایانه و عدالت طلبانه است؛ یعنی همان سیاستی که رسول اکرم(ص) در دوران مدینه، در صلح و جنگ خویش اعلام کرد. بر پایه چنین سیاستی می باید دیکتاتوری و تحمیل بر شهروندان را نفی کرد و از طرف دیگر باید تبعیت از ملت را بر هر تز و ایده دیگری مقدم داشت؛ زیرا اندیشه سیاسی اسلام جز این را نمی طلبد. اندیشه ای که بر اساس توحید و نفی حاکمیت طاغوت و شیطان استوار گشته است، چگونه پذیرای خودکامگی و رویارویی با حقوق و مطالبات عادلانه یک ملت خواهد بود؟ امام با شناختی که از مفهوم توحید و ابعاد اخلاقی و اجتماعی آن دارد، نمی تواند حاکم اسلامی را در موقعیتی فراتر از قانون و خدمت به مردم قرار دهد و جایگاهی که خدا برای حاکمان مقرر نکرده است، برای وی تعیین کند. ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم. و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طور رأی داد ما هم از آن ها تبعیت می کنیم. ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم. بله ممکن است گاهی وقت ها ما یک تقاضایی از آن ها بکنیم، تقاضای متواضعانه، تقاضایی که خادم یک ملت از ملت می کند.[20]

امام در دیدار با نماینده «پاپ ژان پل دوم»، این سخن را می گوید که اروپا دوران خفقان و تفتیش عقاید و سلطه جابرانه کلیسا را دیده و رنج های بسیار کشیده بود. بدین سان ایشان می خواست تمایز اسلام محمدی از مسیحیت کلیسایی را نشان دهد که اعتنایی به کرامت و حقوق انسان نداشته و او را طی نسل ها و سده ها از رشد انسانی و اجتماعی باز داشته بود. تکریم ملت و تواضع در برابر آنان ـ که پیوسته امام بر آن تأکید و سلوک عملی داشت ـ با توجه به شأن مرجعیت و اجتهاد، از معنایی خاص حکایت دارد. در واقع، ایشان نوعی دیدگاه فقهی ـ سیاسی احیاگرانه را که در حوزه های علمیه به دلایلی دچار فراموشی گشته بود، مطرح می ساخت؛ دیدگاهی که ناظر به حقوق و حرمت متقابل رهبر و ملت است. تکریم مردم و توجه داشتن به مطالبات آنان بی گمان نگهداشتن منزلت و حرمت ملت در این است که مسئولان نظام همواره از خواست ها و انتظارهای آنان آگاهی داشته و در بر آوردن آن کوشا باشند. این که حضرت امام الفاظ و عبارت هایی حاکی از دوستی با ملت و فروتنی در برابر آنان به کار می برد، بی تردید نسبت به آن، گرایش باطنی و عملی داشت. اگر جز این بود نمی توانست از محبوبیت فزاینده ای برخوردار باشد. ایشان ضمن این که پیشرفت کشور و نظام را در گرو هماهنگی و انسجام درونی می داند، بر این باور است که بدون توجه به مطالبات قانونی و اسلامی مردم، نمی توان توقع تداوم تعامل ملت با دولت را داشت؛ زیرا فقط با تعامل متقابل مردم و حاکمیت است که طریق همدلی و اتحاد ملی هموار می گردد. مسأله این (است) که ما رئیس جمهوری داریم که باید حتماً به مردم حکومت کند و نخست وزیر و هیأت دولتی داریم که همه امور دست این هاست. و «ملت چه کاره است؟ ما هستیم که هستیم»، این مسأله در ایران مطرح نیست. و یکی از تحولات بزرگی است که ایران به خواست خدای تبارک و تعالی به دست آورده و این تحول موجب این شده است که کارهای شما پیش برود. شما نمی توانید کارهایی که الآن در ایران هست، انجام بدهید الا با هماهنگی با ملت، هماهنگی با ملت هم این است که شما توجه کنید به خواست های این ها.[21]

پیروی از شیوه های اخلاقی پیامبر اسلام و علی(ع) آنچه بنیان گذار جمهوری اسلامی در گفتار و کردار خود نسبت به ملت بزرگ ایران متجلی ساخت، پرتوی بود از حیات و حکومت الهی پیامبر و مولای متقیان(ع). حضرت امام در دیدارهایی که با کارگزاران نظام داشت، پیوسته رعایت اخلاق و آداب اسلامی در بستر روابط با مردم را سفارش کرده و آن را به منزله یک فریضه الهی می دانست. در این جا نمونه ای از آن همه آورده می شود: باید اخلاق اسلامی، آداب اسلامی درست مراعات بشود؛ همان طوری که شیوه ائمه ما و اولیای خدا و انبیای خدا بوده است که خودشان را خدمت گزار مردم می دیدند و با حسن معاشرت و با رفتار انسانی، با رفتار الهی رفتار می کردند و کارهایی را که باید انجام بدهند، با همین حسن رفتار انجام می دهند. و شما هم بندگان همان خدا و امت همان پیغمبر و شیعه همان امیرالمؤمنین هستید و شیوه های شما باید به همان طور باشد.[22]

امام خمینی، قصد اندرز دادن ندارد. چنان که از تأکیدهای نهفته در این گفتار پیدا است، ایشان از یک شیوه عملی و رفتاری در حوزه سیاست و کارگزاری نظام سخن می راند، نه نصایح اخلاقی محض. از تأمل در مواضع سیاسی امام به دست می آید که او خود را ملتزم به همان طریقی می دانست که اولیای حق در عرصه حکومت کوتاه خود مورد توجه و اهتمام قرار داده بودند. از این رو از مسئولان و مدیران جمهوری اسلامی در جهت تکریم ملت ایران می خواهد که اخلاق و آداب اسلامی حکمرانان نسبت به شهروندان خود را مراعات کنند؛ یعنی آنان به اصول حُسن رفتار با مردم وفادار بمانند و همچون مالک اشتر و سلمان فارسی عمل کنند.

منبع: اصول اخلاق اجتماعی اسلام از منظر امام خمینی، ابوالفضل هدایتی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 79-98

[1]. صحیفه امام، ج 8، ص 173 ـ 174. [2]. همان، ص 173. [3]. همان، ج 5، ص 436. [4]. همان، ج 6، ص 501. [5]. همان، ج 3، ص 370. [6]. همان، ج 14، ص 165. [7]. همان، ج 16، ص 272. [8]. همان، ج 6، ص 309. [9]. همان، ج 21، ص 96. [10]. همان، ج 8، ص 258. [11]. همان، ص 261. [12]. همان، ج 1، ص 294. [13]. همان، ص 412. [14]. همان، ص 297. [15]. همان، ج 6، ص 264. [16]. همان، ص 278. [17]. همان، ج 18، ص 337. [18]. همان. [19]. همان، ص 367. [20]. همان، ج 11، ص 34. [21]. همان، ج 15، ص 355. [22]. همان، ج 17، ص 79.

انتهای پیام /*