خاطرات آیت الله احمد صابری همانی از دوران تلمذ نزد حضرت امام(س)

درس ماندگار استاد

با نهایت اشتیاق و علاقه در درس اخلاق و یا عرفان ایشان امام اولین بار شرکت نمودم. آن موقع طلبه اى جوان، ولى مستعد براى اخذ مطالب بودم. مطلبى که امام ـ قدس سره ـ آن روز فرمودند به قدرى براى من جالب بود که هنوز در مغز و دلم بعد از چهل و چند سال تازه است. مطلب این بود: «بیده ملکوت کل شىءٍ» ما خیال مى کنیم چیزى هستیم؛ ولى هیچ نیستیم، هر چه هست از خدا است.

کد : 53371 | تاریخ : 09/01/1394

در سال 1325 وقتى به قم آمدم، جهت استفاده علمى از شخصیت ها پرسش نمودم. یکى از بزرگان و اساتید حوزه، حاج آقا روح اللّه خمینى را معرفى کردند و گفتند: عصرها در مدرسه فیضیه زیر کتابخانه درس اخلاق مى گوید. با نهایت اشتیاق و علاقه روز پنجشنبه موقع عصر در درس اخلاق و یا عرفان ایشان براى اولین بار شرکت نمودم. آن موقع طلبه اى جوان، ولى مستعد براى اخذ مطالب بودم.

مطلبى که امام ـ قدس سره  ـ آن روز فرمودند به قدرى براى من جالب بود که هنوز در مغز و دلم بعد از چهل و چند سال تازه است. مطلب این بود: «بیده ملکوت کل شىءٍ» ما خیال مى کنیم چیزى هستیم؛ ولى هیچ نیستیم، هر چه هست از خدا است. بعد اشاره فرمودند به دیوار شرقى مدرسه فیضیه که هنگام غروب، روشنایى آفتاب بر دیوار تابش داشت؛ فرمودند: شما مى گویید دیوار روشن است و نور دارد، اما خورشید را نمى بینید که همۀ این نور از اوست نه از دیوار. تمام هستى، وجود و نیرو و قدرت همه و همه از خداى بزرگ جهان است که ما آن را نمى بینیم تا آخر. این مطلب هنوز هم براى من جالب است.

پس از مدتى در درس خیارات ایشان ـ که در صحن بزرگ در یکى از مقبره هاى بزرگ دست راست از در بزرگ غربى قرار داشت، تدریس مى فرمود  ـ شرکت کردم. شاگردان حدود 25 نفر بودند. من درس ایشان را مى نوشتم. روزى مطلبى را بیان فرمودند و من گفتم چند روز قبل این مطلب را طور دیگرى فرمودید. گفتند: بنویس «رجع علیه السلام» رفقا خندیدند، مدتى این درس طول کشید؛ ولى به علتى تعطیل شد.

پس از آن در درس اصول ایشان که در مسجد محمدیه ـ  نزدیک سه راه موزه است  ـ [تدریس] مى فرمودند، حاضر شدم؛ البته در بحث طلب و اراده و بعداً ادامه یافت.

ما در بحث اصول به درس مرحوم محقق داماد مى رفتیم که شنیدیم مرحوم امام ـ قدس سره  ـ درس اصولشان به طلب و اراده رسیده؛ چون این بحث بسیار مهم بود و با مسائل فلسفه و کلام ارتباط داشت و بسیارى از بزرگان چون مرحوم آخوند فرموده اند: «قلم اینجا رسید و سر بشکست». با چند نفر از فضلاى درس مرحوم داماد گفتیم خوب است این بحث را از آقاى حاج آقا روح اللّه خمینى استفاده کنیم و مشکل را حل نماییم. بالاخره به درس طلب و اراده امام رفتیم و استفاده نمودیم. بعد از چند روز امام مطلب را به اینجا رساندند که عقوبت بر افعالِ اختیاریه است و افعال اختیاریه هم آن است که مسبوق به اراده ماست و افعال مکلفین هم از روى اراده صادر مى شود. من اعتراض کردم، گفتم شما براى ما اصطلاح را بیان فرمودید؛ ولى ما مى خواهیم بدانیم اراده ما از کجا است که افعال ما مسبوق به آن مى شود؟ ما کارى به اصطلاح نداریم. اشکال و اعتراض تکرار شد، ولى جواب قانع کننده داده نشد. امام جمله اى را به عنوان شوخى فرمودند و من هم پررویى کردم چیزى گفتم؛ طلبه ها خندیدند.

بعد از درس، آقاى سبحانى و من خدمت امام آمدیم؛ آقاى سبحانى به امام گفت: حاج آقا، آقاى صابرى است. امام فرمودند تو مى خواهى ایشان را به من معرفى کنى؟! خلاصه آن روز گذشت، ولى اشکال من سبب شد یک هفته بحث طول کشید. احتمال مى دهم حاج آقا سبحانى [این ماجرا را] در خاطر داشته باشند. در این بحث استفاده خوبى بردیم.

به هر حال در این یک هفته امام ـ  قدس سره  ـ مسألۀ جبر و اختیار را بسیار دقیق و مفصل بیان فرمودند و به نظرم آخر بحث فرمودند: «قلم اینجا رسید و سر هم نشکست».

در همین درس بود که از مرحوم شاه آبادى با عنوان شیخ ما یاد مى کردند و تمجید مى نمودند و از محى الدین عربى روزى با عظمت و تجلیل اسم بردند که براى ما خیلى مهم تلقى مى شد و اعجاب انگیز شد. متأسفانه بعضى از مطالب مربوط به اراده مکلفین که در نجف ایراد فرموده بودند در رساله ها درج نشده است. از مطالبى که امام ـ قدس سره  ـ در ضمن بحث طلب و اراده در طى بیانات عرفانى خود فرمودند سخنى است که براى شاگردان مخصوصاً براى من بسیار جالب بود. مطلب این بود: «بعضى از نفوس مستعد براى کسب فیض از بارى تعالى بدون واسطه نیستند. باید وسایط فیضى در کار باشد؛ مثلاً دیوار استعداد انعکاس نور را بدون واسطه ندارد؛ ولى به وسیله آب یا آیینه، نور خورشید در آن منعکس مى شود؛ آفتاب بر آب مى تابد و از آب به دیوار منعکس مى شود و پرتوى از نور خورشید در سینه دیوار پدیدار مى گردد. وصول فیض بارى تعالى به هر کس و هر چیز و هر انسانى گاهى بدون واسطه
ممکن نیست؛ براى نقص زحمتى که در خود موجود هست نه در فیض خداوند و قدرت او؛ در اینجا فیض خدا به وسیله وسایط غیبى الهى و مقربان درگاه او و ذوات مبارک پیامبر بزرگوار و ائمه اطهار ـ  علیهم السلام  ـ به مردم و نفوس ضعیف غیرمستعد مى رسد و فیض خداوند در آنها تجلى پیدا مى کند».

بعد از این بحث در درس امام به علت مسافرت دیگر نتوانستم شرکت کنم فقط موقعى که در مسجد سلماسى عصرها بحث اصول داشتند مدتى حاضر شدم و تبعید امام پیش آمد. این اجمالى از استفاضه من از امام بود؛ ولى منزلشان زیاد مى رفتم و در بورساى ترکیه، مکاتباتى داشتیم و همچنین در عراق، که نامه هاى بورسا و بعضى از نامه هاى عراق موجود است؛ قسمت زیادى از خیاراتشان مخصوصاً مسألۀ فرق بین حکم و حق را دارم.

دو مورد از حالات امام به عرض مى رسد که ابهت و پایبندى امام را به واقعیتها و اصول اخلاقى مى رساند:

اول) یکى از علما هر ساله از یکى از شهرستانها به قم مى آمد و وجوهات قابل توجهى مى آورد و به مجتهدین و بزرگان حوزه تقدیم مى نمود و چون در ظاهر مرد موجه و مروج بود آقایان از ایشان دیدن مى کردند و این دیدارها در حجره ما در طبقه دوم مدرسه دارالشفاء انجام مى گرفت. وقتى بر من وارد مى شد، آقایان از جمله امام از ایشان دیدن مى فرمودند . یک سال امام به دیدن آن آقا تشریف نیاورد و حتى بازدیدشان هم نیامد این باعث شد که ما علت را پى جویى کنیم. وقتى پرسیدیم، امام فرمود: درباره این آقا گفته مى شود که شبها مى رود نجف اشرف و از امام امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ  قبوض وجوهات را مى گیرد، مى آورد. ما گفتیم: آقا خود ایشان این حرف را هیچ وقت نزده [است]؛ مردم عوام گفته اند . فرمودند: بلى؛ اما چرا در منبر این شایعه را تکذیب نکرده است.

دوم) شاید این موضوع را فقط خدا مى داند و امام و من که شاهد قضیه بودیم. گرچه موضوع قابل درج نیست؛ اما یک اخلاق پسندیده و بزرگوارانه اى است به هر حال. امام ـ قدس سره  ـ مدرسه فیضیه مى آمدند موقعى که حاج سیداحمد زنجانى نماز نمى آمد، امام [نماز ]جماعت مى خواندند، طلاب و فضلا به امام اقتدا مى کردند. گاهى مدتهاى متوالى امام در فیضیه [نماز] جماعت را اقامه مى فرمودند و من هم که در دارالشفاء حجره داشتم، نماز جماعت مى رفتم. یک روز تابستانى هوا هم بسیار گرم بود، امام نماز را خواند و من زودتر پا شدم. مدرسه فیضیه یک حوض بزرگ گودى داشت که براى وضو گرفتن بایستى خم شوند و آب از حوض بردارند. یک مرد روستایى وضو مى گرفت و براى برداشتن آب خم شده بود. شلوار این مرد از پشت پاره بود و نمى دانست. در این هنگام امام پا شدند، آمدند پشت سر آن مرد، رو به قبله ایستادند بطورى که مانع از دیدن مردم شدند. اینقدر ایستادند تا مرد وضویش را تمام کرد و پا شد. امام حرکت کردند و رفتند. معلوم شد امام هم از موضوع مطلع شده و براى حفظ آبروى آن مرد و ممانعت از مشاهده مردم آنجا توقف کرده اند و مظهر ستارالعیوب بوده اند.

مطلب دیگر، بعد از پیروزى انقلاب و آغاز جنگ تحمیلى و آشفتگى در ایران، بسیار ناراحت بودم که عاقبت کار به کجا مى انجامد و آیا امام چنین حوادثى را احتمال مى داد یا نه؟ روزها در این فکر به سر مى بردم؛ شبى در عالم خواب دیدم کسى نزدیک من آمد و بدون مقدمه گفت: آن خبرى که در غیبت نعمانى هست، او خمینى است. از خواب بیدار شدم، ولى در کتابخانه ام غیبت نعمانى نبود و کتابهاى دیگر درباره علائم ظهور حضرت مهدى ـ  علیه السلام  ـ هم که داشتم مورد نظر نبود تا اینکه بعد از مدتى غیبت نعمانى را به دست آوردم. حدیث گروهى که از مشرق زمین قیام مى کنند و زمینه را براى ظهور حضرت مهدى آماده مى سازند در آنجا دیدم. آن موقع من در استانبول بودم و [مدتى] طول کشید تا کتاب غیبت نعمانى را پیدا کنم. 

به هر حال فضایل حضرت امام ـ  قدس سره  ـ بسیار است و خیلی ها گفته شده، ولى نکته مهم براى من این است در این مدت طولانى و نوسانات زندگى و نشیب و فرازها که در تاریخ حیات امام [وجود داشت]ـ از سال 1325 که اولین بار به حضورش رسیدم تا یک سال قبل از رحلت که شرفیاب شدم  ـ بینى و بین اللّه  هیچ تغییرى در روحیه و رفتارش دیده نشد و براى من این استقامت فکرى و عملى که بر یک حال ماند خیلى مهم است «اِنَّ الذَّینَ قَالوُا رَبُّنَا اللّه  ثُمَّ اسْتَقَاموُا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلآئِکَة». (فصلت/آیه30) امام اهل دعا و ذکر هم بودند اما نه مانند دیگران لب بجنبانند. ابوالزوجه من مرحوم آیت اللّه  فاضل همدانى که حدود ده سال قبل فوت کرد، براى من نقل کرد که چندین سال قبل حاج آقا روح اللّه  خمینى به من فرمودند: آقاى فاضل این دعا را بخوان و من 25 سال است بر آن مداومت دارم و آن دعا «رضیت باللّه  رباً و بالاسلامِ دیناً» تا آخر آن است. مرحوم فاضل مى گفت: من از آن سال این دعاى شریف را بعد از نماز ترک نکرده ام و به تصریح امام ـ قدس سره  ـ من 25 سال است آن را ترک نکرده ام. این استقامت و مداومت امام بر کارها را خوب مى رساند و اهمیت این دعا را هم. موقعى که مرحوم فاضل این مطلب را از امام نقل کرد که امام حدود پنجاه سال داشت.

امام ـ قدس سره  ـ از یک فراست و معنویت برخوردار بود که مصداق «اتقوا من فراسة المؤمن انه ینظر بنوراللّه » بود. روزى از طرف یکى از آقایان کتابى به عنوان هدیه خدمت امام بردم که بین امام و او صمیمیت نبود. وقتى خدمت امام رفتم، امام در اندرون بود و روى تختى چوبى نشسته بود. خدمتش مشرف شدم و دستش را بوسیدم و کتاب را تقدیم نمودم و به عنوان مصلحت گفتم: آقا هم خدمت شما سلام رساندند. منتظر بودم که بفرمایند شما هم سلام برسانید، اما هر چه صبر کردم نفرمودند و چیزى نگفتند، ولى کتاب را قبول فرمودند و من خجالت کشیدم که جواب سلام مصلحت آمیز را ندادند و تصمیم گرفتم دیگر سلام مصلحت آمیز هم نگویم. با اخلاق و بزرگوارى که امام داشت نفهمیدم که از کجا معلوم شد که سلام مصلحت آمیز بود و شاید از مناسبت موجود فیما بین و یا از همان «ینظر بنوراللّه » بود.

منبع: صحیفه دل، ج2، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 103-110

انتهای پیام /*