نغمه های قرآنی در غزل های امام خمینی (س)

بررسی و جست وجو در سبک غزل های امام رحمه الله گونه ها و شاخه های چندی دارد که تتبّع در هر یک از آن ها، دفتر و مقالی جداگانه می خواهد تا در همۀ ویژگی های شعری آن بزرگمرد روزگار ما، از جمال لفظ و کمال معنی و حدّت ذهن و ژرفایی دانش و عرفان معظّم له پاسی گشوده شود.

کد : 53467 | تاریخ : 28/10/1395

* دکتر جلیل تجلیل، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران؛

بررسی و جست وجو در سبک غزل های امام رحمه الله گونه ها و شاخه های چندی دارد که تتبّع در هر یک از آن ها، دفتر و مقالی جداگانه می خواهد تا در همۀ ویژگی های شعری آن  بزرگمرد روزگار ما، از جمال لفظ و کمال معنی و حدّت ذهن و ژرفایی دانش و عرفان  معظّم له پاسی گشوده شود و تحلیلی به عمل آید. اینک در این مقاله نمونه هایی اندک، برگرفته از مجموعه اشعار آن بزرگوار، به رسم عرض تکریم و سپاس عرضه می شود تا مگر شیفتگان و دلباختگان کلام امام رحمه الله که هماره پروانه وار گرد شمع وجودش می گشتند، در شعله های انفاس سوزان غزلش پر و بال بسوزند و دل را به نفحه های قرآنی به یادش بیفروزند.

بی هوای دوست ای جانِ دلم جانی ندارم                                  دردمندم عاشقم بی دوست درمانی ندارم

آتشی از عشق در جانم فکندی خوش فکندی                           من که جز عشق تو آغازی و پایانی ندارم

عالم عشق است هر جا بنگری از پست و بالا                            سایۀ عشقم که خود پیدا و پنهانی ندارم[1]

که بیت اخیر اشارتی است به آیۀ شریفۀ:

«وَ لِلّٰهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّٰهِ»؛[2] و مشرق و مغرب از آنِ خدا است؛ پس به هر سو رو کنید آن جا (روی به) خدا است.

در دلم بود که آدم شوم اما نشدم                                 بی خبر از همه عالم شوم اما نشدم

بر در پیر خرابات نهم روی نیاز                                       تا به این طایفه محرم شوم اما نشدم

هجرت از خویش کنم خانه به محبوب دهم                      تا به اسماءْ معلَّم شوم اما نشدم[3]

در بیت اخیر تلمیحی به آیۀ 31 سورۀ بقره است که ترجمۀ آن این است:

خدا همۀ (معانی) نام ها را به آدم آموخت؛ سپس آن ها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست می گویید از اسامی این ها به من خبر دهید. گفتند: منزّهی تو! ما را جز آنچه (خود) به ما آموخته ای، هیچ دانشی نیست؛ تویی دانای حکیم.[4]

و در این غزل، به دنبال علم و هدایتی که جز از تعلیم باری تعالی راه افاضه ای نیست، آرزوی امام این است که از «صفا» به سوی دار فنا راه یابد و به مرحلۀ تسلیم در برابر یار وفادار فایز گردد؛ چنان که در آیۀ زیر به آن اشاره شده است:

«اِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِاللّٰهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أوِاعْتَمَرَ فَلاَجُنَاحَ عَلَیْهِ أنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإنَّ اللّٰهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ»؛[5] در حقیقت، صفا و مروه از شعایر خدا است (که یادآور او است) ؛ پس هر که خانۀ خدا را حج کند یا عمره گزارد، بر  او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جا آورد؛ و هر که افزون بر فریضه کار نیکی کند، خدا حق شناس و دانا است. و این مضمون در بیت زیر به گونه ای آمده که از طریق ایهام، خواننده را با واژۀ «صفا» آشنا می سازد:

از صفا راه بیابم به سوی دار فنا                                                      در وفا یار مسلّم شوم اما نشدم

گرچه در مصراع دوم بیت با تعبیر «یار مسلّم» یادآور مرتبۀ اسلام و تسلیم و وفاداری حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام است در آیۀ«فَلَمَّا أسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ»؛[6] پس وقتی هر دو تن (ابراهیم و اسماعیل) تن در دادند و (ابراهیم) پسر را به پیشانی بر خاک افکند. و چقدر تعبیر عارفانۀ لطیفی است که در قرآن کریم اطاعت فرمان خدا از سوی ابراهیم و اسماعیل، به تعبیر «اسلام» و در معنی «تسلیم» بیان شده و این، مورد استفادۀ امام (س) در بیت یاد شده و با عبارت «یار مسلّم» قرار گرفته است.

در ابیات زیر، آمدن راهبران دل را شایستۀ استقبالی جانانه می شناسد و برآن است که باید بلبلان شوق، صف زنان بر شاخ گل بشتابند؛ گلی که هجران ها کشیده و پای در گِل آمده است و این را با تمثیلی قرآنی و بس مؤثر بیان می دارد؛ آمدن «موسیِ حق» در پی «فرعون باطل» که رهسپار طور سینین است:

 صف بیارایید رندان رهبر دل آمده                                                     جان برای دیدنش منزل به منزل آمده

بلبل از شوق لقایش پر زنان بر شاخ گل                                            گل ز هجر روی ماهش پای در گل آمده

طور سینا را بگو ایّام صعق آخر رسید                                               موسی حق در پی فرعون باطل آمده[7]

 و ترنّم این ابیات، تبرّک آیات زیر را از قرآن کریم افاضه می کند:

«وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ * وَ طُورِ سِینِینَ»؛[8] سوگند به کوه تین و زیتون و طور سینا.

«وَ نَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأیْمَنِ وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً»؛[9] از جانب راست طور او را وعده دادیم و در حالی که با او راز گفتیم، او را به خود نزدیک  ساختیم.

«فَلَمَّا تَجَلّیٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّـاً وَ خَرَّ مُوسیٰ صَعِقاً»؛[10] پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را ریز ریز ساخت و موسی بیهوش بر زمین افتاد.

و امام بارها در تعابیر خود به مرحلۀ «صعق» و «اندکاک» انسانی و استغراق در فیض ربّانی اشاره فرموده اند. نجوای سرّی حق با بندۀ خاص خود صورت نگیرد مگر با صعق و اندکاک جبل هستی و در مقطع همین غزل خطاب به سرنشینان کشتی نوح و پیروان این پیامبر که به فرمان خدا از غرقاب دریای مصایب رهایی یافته اند، چنین بشارت می دهد:

غم مخور ای غرق دریای مصیبت غم مخور                                  در نجاتت نوح کشتیبان به ساحل آمده[11]

و با ظرافت و استادی تمام، از این آیه مستفید می گردند:

«فَکَذَّبُوهُ فَأنْجَیْنَاهُ وَالَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ»؛[12] پس او را تکذیب کردند و ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند، نجات دادیم.

در دیوان امام به غزلی بر می خوریم که «محراب اندیشه» عنوان یافته؛ مطلع آن این  است:

 باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شوی                                      وانگه از جان بگذری تا در خور جانان شوی[13]

 و این غزل دعوتی است به سیر و اندیشه در آفاق و انفس و جانبازی در راه حق تعالی و در این سلوک، باید که از جان گذشت تا ملکوت آسمان ها و زمین را بر تافت و در محراب جمال و جلال الهی و بندگی و نیایش ایستاد:

 کی توانی خواند در محراب ابرویش نماز                                        قرن ها باید در این اندیشه سرگردان شوی[14]

 و با دقت در واژه ها و مفاهیم این ابیات، آیات زیر به ذهن متبادر می شود:

1. «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الاْفَاقِ وَ فِی أنْفُسِهِمْ حَتّیٰ یَتَبَیَّنَ أنَّهُ الْحَقُّ»؛[15]

2. «وَ کَذٰلِکَ نُرِی إبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمٰوَاتِ وَالْأرْضِ»؛[16]

و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم.

3. «اِنْفِرُوا خِفَافاً وَ ثِقَالاً وَ جَاهِدُوا بِأمْوَالِکُمْ وَ أنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّه  ذٰلِکُمْ خَیْرٌلَکُمْ إنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛[17] سبک بار و گران بار بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید؛ اگر بدانید، این برای شما بهتر است.

و در پایان غزل، در این سیر و سلوک و مجاهده در راه خدا، صراط مستقیم و ره عشق از برای آدمی آشکار می گردد و از شوق لقای حق، پروانه وار خود را به شرار عشق الهی می سپارد:

 این ره عشق است و اندر نیستی حاصل شود                          بایدت از شوق پروانه شوی بریان شوی[18]

 در ابیات زیر از غزل های امام:

 هر طرف رو کنم تویی قبله                                                   قبله! قبله نما نمی خواهم[19]

بر در میکده و بتکده و مسجد و دیر                                         سجده آرم که تو شاید نظری بنمایی[20]

 مضمون آیۀ شریفۀ 115 از سورۀ بقره جلوه گر است:

«وَ لِلّٰهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّٰهِ إنَّ اللّه  وَاسِعٌ عَلِیمٌ»؛[21] پس به هر سو رو کنید آن جا روی (به) خدا است؛ آری خدا گشایشگر و دانا است.

در غزلی که عنوان «رخ خورشید» گرفته سراسر عالم، نور طور یافته است و دردا که اگر پردۀ اسرار روزی بیفتد، آنچه در خرقه مستور است فاش خواهد گردید!

 عیب از ما است اگر دوست ز ما مستور است                            دیده بگشای که بینی همه عالم طور است

یا رب این پردۀ پندار که در دیدۀ ماست                                       باز کن تا که ببینم همه عالم نور است

وای اگر پردۀ اسرار بیفتد روزی                                                 فاش گردد که چه در خرقۀ این مهجور است[22]

 که این ابیات به ترتیب پیام هایی است برگرفته از آیات زیر:

1. «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّٰهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ»؛[23] و خدا به هر کس نوری نداده باشد، او را هیچ نوری نخواهد بود.

2. «اللّٰهُ نُورُ السَّمٰوَاتِ وَ الْأرْضِ»؛[24] خدا نور آسمان ها و زمین است.

3. «یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرَ»؛[25] آن روز که رازها (همه) فاش شود.

و در بیت زیر:

 ای نار فراق بر تو گلشن                                                    شد برد و سلام از تو آذر[26]

 نمایه ای از مفاد آیۀ 69 از سورۀ انبیاء می بینیم:

«قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاَماً عَلَی إبْرَاهِیمَ»؛[27] گفتیم ای آتش! بر ابراهیم سرد و بی آسیب باش.

کتاب نامه

1. قرآن مجید، ترجمه محمدمهدی فولادوند، دار القرآن الکریم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.

2. دیوان امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.

منبع: امام خمینی و اندیشه ‏های اخلاقی ـ عرفانی، مقالات عرفانی(2)، کنگرۀ اندیشه‏ های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی(ره)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 155-160


[1] دیوان امام، ص 150. [2] بقره (2): 115. [3] دیوان امام، ص 145. [4] بقره (2): 31 ـ 32. [5] بقره(2): 158. [6] صافّات (37): 103. [7] دیوان امام، ص 178. [8] تین (95): 1 ـ 2. [9] مریم (19): 52. [10] اعراف (7): 143. [11] دیوان امام، ص 178. [12] اعراف (7): 64. [13] دیوان امام، ص 185. [14] همان. [15] فصّلت (41): 53. [16] انعام (6): 75. [17] توبه (9): 41. [18] دیوان امام، ص 185. [19] همان، ص 160. [20] همان، ص 186. [21] بقره (2): 115. [22] دیوان امام، ص 52. [23] نور (24): 40. [24] نور (24): 35. [25] طارق (86): 9. [26] دیوان امام، ص 290. [27] انبیاء (21): 69.

انتهای پیام /*