فضایل اخلاقی از دیدگاه حضرت امام خمینی(س)

حضرت امام(س) ابرمرد قرن حاضر و اسوه و الگوی سالکان راه خدای سبحان در عصر حاضر بود.او در طی قرون متمادی، برجسته ‏ترین کسی است که در پرتو مکتب قرآن و عترت، هم در پهنۀ عرفان حماسی کامیاب بوده و هم در صحنۀ حماسۀ عارفانه ظفرمند است. مناجاتش مظهر عشق به معبود است و حماسه‏ اش، سرشار از خشم مقدس و غضب مطهر.
همان‏طوری که در نجوای با حق، پیشرو است، در جهاد با باطل نیز گوی سبقت را از همگان ربوده است.

کد : 53564 | تاریخ : 21/02/1394

 حضرت امام در طی قرون متمادی، برجسته ترین کسی است که در پرتو مکتب قرآن و عترت، هم در پهنۀ عرفان حماسی کامیاب بوده و هم در صحنۀ حماسۀ عارفانه ظفرمند است. مناجاتش مظهر عشق به معبود است و حماسه اش، سرشار از خشم مقدس و غضب مطهر. همان طوری که در نجوای با حق، پیشرو است، در جهاد با باطل نیز گوی سبقت را از همگان ربوده است. در این مقاله سعی شده است در حد توان، درباره فضایل اخلاقی تحقیقی صورت گیرد و بعد از استعانت از قرآن کریم و سخن ائمۀ طاهرین(ع) از عملکرد اخلاقی حضرت امام خمینی(س) در طول زندگی پربرکتشان خوشه ها چیده شود.

 فصل اول: شکر

حضرت امام در این زمینه می فرمایند:[1] وقتی شکر نعم الهیه به همۀ مراتب رخ دهد، از تجلی اولی وجود و بسط بساط رحمت وجود، تا آخرین تجلی به جلوه قبضی ـ که به بساط مالکیت و قهاریت برچیده شود ـ در قلب سالک به مشاهدۀ حضوریه واقع شود، بلکه قلب سالک، خود، مظهر جلوۀ رحمانی و رحیمی و مالکی و قهاری گردد. و این حقیقت حاصل نشود، جز برای کمّل از اولیا(ع)... و از این جهت است که ذات مقدس حق تعالی فرماید: «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ».[2]

شکر عبارت است از به کار بستن نعمت هایی که خداوند، در اختیار بندگان خود گذاشته، در امور و مواردی که موجب رضا و خشنودی پروردگار باشد. اما با عنایت به این که مخلوق از شکر تمام و کمال نعم الهی، ناتوان می باشد باید گفت، نهایت شکر، آن است که مخلوق بداند که شکر خالق در توان او نیست؛ چنان که حضرت رسول اکرم(ص) اعتراف به عجز در شکر خدا نمودند و وقتی ایشان، با آن مقام و معرفت، عاجز از شکر باشند، عجز دیگر مخلوقات واضح و مبرهن است. پس همین که نعمت به مخلوق رسید و او متوجه مبدأ و منشأ نعمت شد، این خود، شکر نعمت است. مطلب جالبی که در اکثر منابع به آن برمی خوریم، توفیق شکر نعمت است که خود این توفیق، نعمتی است که بر آن، شکری واجب است و این شکرگزاری، تا به حدی است که بنده به عجز خود در بیان شکر اعتراف می کند.

عاقبت شکر نکردن

گفتیم که خداوند تبارک و تعالی در آیۀ 6 سورۀ ابراهیم، اعلام کرده است: به عزّتم سوگند، اگر بندگانم شکر نمایند در مقابل نعمت هایی که به آن ها عطا کرده ام، من هم نعمت های آنان را زیاد می گردانم؛ و چنانچه شکرگزاری نکنند، عذاب [الهی] سخت  است.

حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیز در این مورد می فرمایند: هر وقت دیدید در اطراف زندگی شما نعمت های خداوند دیده می شود، آن نعمت ها را با کمی شکر کوچ ندهید.[3]

پس بدترین عاقبت شکرنکردن که گریبان گیر ما می گردد، طبق حدیث شریف، این است که خدای سبحان، آن نعمت را از ما می گیرد. مثلاً اگر ما نعمت فرزند خوب داشته باشیم و از آن غافل گردیم، ممکن است این نعمت ارزشمند از ما گرفته شود؛ همان طور که در طول تاریخ، نمونه هایی از این موضوع دیده می شود. پس شکر خدا را در همۀ نعمت های او باید انجام داد و نه تنها زبان باید شکر گوید، بلکه همۀ اعضا و جوارح ما، باید زبان به شکر خدای سبحان بگشایند.

حضرت امام خمینی(س)  بر این موضوع نیز تأکید می فرمایند: آنان که جمع مابین حضرات خمسۀ الهیه کردند و متحقق به سرایر خفیۀ انسانیه شدند و جالس سرمنزل برزخیت کبری شدند و متنعم به نعم باطنه و ظاهره گردیدند، شکر حق ـ جلّ و علا ـ به جمیع السنه گویند و ثنای خداوند به تمام زبان ها کنند.[4]

خداوندا ! ما عاجزیم از شکر نعم تو. لسان ما و همۀ موجودات الکن است از حمد و ثنای تو. جز آن که سر خجلت به پیش افکنیم و از بی حیایی های خویش عذر بخواهیم، چاره نداریم. ما چه هستیم که لایق رحمت های تو باشیم؟ ولی سعۀ رحمت و عموم نعمت تو، بیش از آن است که در حوصلۀ تقریر آید؛ «أنت کما أثنیت علی نفسک»[5]

فصل دوم: ذکر

حضرت امام خمینی(س)  در این مورد می فرمایند: توجه به او را از یاد نبرید. توجه به او منشأ همۀ خیرات است برای دنیای شما، برای آخرت شما. به ذکر خدا مطمئن می شود قلب ها. «ألاَ بِذِکْرِ اللّه  تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».[6] قلب ها اگر بخواهد مطمئن باشد، که بهترین نعمت این است که انسان مطمئن باشد، الان شما که این جا نشسته اید، نه شما از من می ترسید نه من از شما؛ برادریم همه، این اطمینان است.[7]

یاد خداوند برای اهل ایمان، سرمایۀ تجارت دنیا و آخرت است؛ چون با یاد خدا، هر کار کنند، به نفع دنیا و آخرت آنان می باشد و شیطان در آن دخالتی ندارد. پس کسی که به یاد خدا است، از زیان شیطان و وسوسۀ نفس، ایمن است. پس برای ایمنی در هر حالی از حالات کسب و کار، انفراد و اجتماع، حال شهوت و غضب، ریاست و حکومت، به یاد خدا باشیم تا از گناه و خطا محفوظ بمانیم.

با استناد به کلام امیرمؤمنان علی(ع) این مطلب را کامل تر می نماییم: «ذکر اللّه  رأس مال کل مؤمن و ربحه السلامة من الشیطان»؛[8] یاد خدا سرمایۀ اهل ایمان است و سودش سلامتی از آسیب شیطان می باشد.

نتایج ذکر

و بدان ای عزیز! که تذکر از محبوب، و به یاد معبود به سر بردن، نتیجه های بسیاری برای عموم طبقات، دارد. اما برای کمّل و اولیا و عرفا، که خود آن غایت آمال آن ها است و در سایه آن، به وصال جمال محبوب خود رسند. «هنیئاً لهم». و اما برای عامه و متوسطین، بهترین مُصلحات اخلاقی و اعمالی و ظاهری و باطنی است. انسان اگر در جمیع احوال و پیشامدها به یاد حق تعالی باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند، البته از اموری که خلاف رضای او است خودداری کند و نفس را از سرکشی جلوگیری کند. این همه مصیبات و گرفتاری به دست نفس اماره و شیطان رجیم، از غفلت از یاد حق و عذاب و عقاب او است... تذکر و یادآوری از حق، دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت نفس، انسان را براند، و حبّ دنیا... از دل بیرون کند... و دل را برای ورود صاحب منزل پاک و پاکیزه نماید.  پس ای عزیز! در راه ذکر و یاد محبوب، تحمل مشاق هر چه بکنی کم کردی. دل را عادت بده به یاد محبوب؛ بلکه به خواست خدا، صورت قلب، صورت ذکر حق شود و کلمۀ طیبۀ لا إله إلاّ اللّه  صورت اخیره و کمال اقصای نفس گردد، که از این زادی بهتر، برای سلوک الی اللّه  و مصلحی نیکوتر برای معایب نفس و راهبری خوب تر در معارف الهیه یافت نشود. پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستی و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر الی اللّه  هستی، قلب را عادت بده به تذکر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالی.[9]

نیاز انسان به ذکر

همان طور که بدن، نیاز به غذا دارد تا لذت ببرد و تأمین شود و اگر غذا به بدن نرسد آزرده می شود، روح نیز نیاز به غذایی دارد و آن، ذکر خدای سبحان است و همان طور که هر قفلی با کلیدی گشوده می شود، قفل مشکلات عالم نیز کلیدی دارد که با آن باز می شود و آن، یاد خدا است که هر مشکلی با آن گشایش خواهد یافت. لذا روح انسان ـ تا آخر عمر وی ـ نیازمند به این عمل است و نباید از این کار غافل شود. چنان که حضرت امام(س)  به گفتۀ خدمت کارشان، حتی در روزهای آخر عمر شریف خویش، لحظه ای از ذکر حضرت حق ـ جل شأنه ـ غافل نبودند.

در بیان اهمیت ذکر، همین بس که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: بدانید بهترین اعمال شما پیش خداوند و پاکیزه ترین آن ها و رفیع ترین آن ها در درجات شما و بهتر چیزی که طلوع کرده آفتاب بر او، ذکر خداوند سبحان است؛ زیرا که خبر داده خدای تعالی از خودش، پس فرمود: من همنشین کسی هستم که یاد کند مرا.[10]

سیره عملی حضرت امام(س)

1. امام، هیچ گاه از ذکر خدا غافل نبودند و در همه حال ذکر خداوند بر زبان و قلب ایشان جاری بود؛ به طوری که هر روز، نیایش همان روز را به جا می آوردند. هنگام وضوگرفتن نیز مشغول نیایش بودند و حتی در بیمارستان که بستری بودند، حتماً رو به قبله وضو می گرفتند.[11]

2. ما به طور مکرر شاهد بودیم که امام به هنگام قدم زدن عصرانه که به عنوان ورزش، کاری مهم و لازم برای تأمین سلامت ایشان بود، با تسبیحی که در دست داشتند به ذکر خدا مشغول بودند.[12]

فصل سوم: اخلاص

 ...انسان باید در همین عالم، این چند صباح را مغتنم شمارد و ایمان را با هر قیمتی هست، تحصیل کند و دل را با آن آشنا کند. و این، در اول سلوک انسانی صورت نگیرد، مگر آن که اولاً نیّت را در تحصیل معارف و حقایق ایمانیه خالص کند و قلب را با تکرار و تذکر به اخلاص و ارادت آشنا کند تا اخلاص در قلب جایگزین شود.[14]

امام علی(ع) می فرماید: «الإخلاص عبادة المقربین»؛ اخلاص در عمل، عبادت بندگان مقرب خدا است.

اخلاص به استناد حدیث اول، یعنی این که هیچ شرک و ریایی در عبادت نباشد، هوای نفس در عبادت نباشد و تنها رضا و خشنودی ذات حق در عمل عبادی منظور نظر باشد. این عبادت خالصانۀ بندگان خاص است که حتی شوق بهشت و ترس از جهنم، در عمل آنان دخالت ندارد.

از پیامبر(ص) معنای اخلاص را پرسیدم. حضرت فرمود: من از جبرئیل و او از خدا سؤال کرد، خدای سبحان فرمود، اخلاص سرّی از اسرار من است که در دل محبوب خود قرار می دهم.

حال پرسش این جا است که چه کسی محبوب خدای سبحان است؟ پیروی از محبوب، محبوبیت می آورد؛ چنان که خدای سبحان می فرماید: «قُلْ إنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّه  فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّه ».[15]

در این صورت، وعدۀ قرب ولایی، عملی می شود؛ چون خداوند وعده فرموده: هر کس به وسیلۀ نوافل تقرب جوید، لاجرم محبوب حق تعالی شده به مقامی می رسد که  خدا گوش، چشم و دست وی می شود.[16]

پس اخلاص که اساس در نیت است، حکمتی ملکوتی دارد که کسی جز محبوب خدا به آن نمی رسد، و کسی را خدا دوست ندارد، مگر آن که نوافل و فرایض را انجام دهد.

در ادامه به مضمون حدیثی از حضرت امام صادق علیه السلام در تعریف اخلاص اشاره می نماییم، و آن این که خالص کردن عمل سخت تر از انجام نفس عمل می باشد و عمل خالص، آن است که انتظار مدح و ثنا از کسی جز خدای تعالی نداشته باشیم. عبادتی کامل است که خالی از شرک باشد و شرط کمال عبادات، در نیت صادقه و ارادۀ خالصه است و به بیان امام(س) : هیچ چیز در عبادات به اهمیت نیت و تخلیص آن نیست؛ زیرا که نسبت نیات به عبادات، نسبت ارواح به ابدان و نفوس به اجساد است.[17]

تعریف جامع شرک در عبادت،  ... ادخال رضای غیر حق است در آن، چه رضای خود باشد یا غیر خود... اگر رضای غیر خود از سایر مردم باشد، شرک ظاهر و ریای فقهی است و اگر رضای خود باشد، آن شرک خفی باطنی است، و در نظر اهل معارف، باطل و ناچیز است و مقبول درگاه حق نیست. مثلاً کسی که نماز شب بخواند برای وسعت روزی، یا صدقه دهد برای رفع بلیات و... این عبادات، گرچه صحیح و مجزی و با اتیان به اجزا و شرایط شرعیه، این آثار بر او مترتب شود، لکن این عبادت حق تعالی نیست و دارای نیت صادقه و ارادۀ خالصانه نخواهد بود؛ بلکه این عبادت برای تعمیر دنیا و رسیدن به مطلوبات نفسانیۀ دنیویه  است.[18]

نکتۀ بسیار مهمی که در باب اخلاص باید متذکر آن شد، با الهام از یکی از فصل های باب اخلاص چهل حدیث امام(س) ، همان است که در حدیث شریف «الإبقاء علی العمل حتّی یخلص، أشدّ من العمل»،[19] مورد اشاره قرار گرفته است. انسان بعد از انجام یک عمل خالصانه و خالی از ریا، عجب و هر گونه نقصی، باید مواظب باشد که با ذکر آن عمل، آن را به یک عمل ریاکارانه مبدل نسازد. به همین دلیل است که فرموده اند: مراعات عمل سخت تر است از عمل. و در این جا منظور از مراعات عمل، این است که مبادا بعد از عمل، انسان عمل خود را برای دیگران با وسوسه شیطان بیان نماید که این کار باعث از بین رفتن آن عمل می شود.

سیره عملی حضرت امام(س)

خانم زهرا مصطفوی می گوید: من شاهد بودم که رفتار حضرت امام، در مواقعی که تلویزیون از ایشان تعریف کرده و ایشان می شنیده اند، به این صورت بود که صدای تلویزیون را خاموش می کردند تا بعد که صحبت طرف تمام شد. امام اصولاً از تعریف کردن دلخور می شدند.[20]

چاپ کتاب مکاسب محرمه امام را یکی از شاگردانشان به عهده گرفت، امام در آخر کتاب نام خودشان را ننوشته بودند، وقتی به ایشان گفتم: آقا شما لطفاً بنویسید که این کتاب به دست چه کسی نوشته شده است. فرمودند نخیر! لازم نیست. مطالب باید باشد. هرچه اصرار کردم، موافقت نکردند و سرانجام فرمودند: نمی خواهد، همین طوری می خواهد، چاپ بشود؛ نمی خواهد، نشود. بالاخره یک حیله شرعی به کار زدم و گفتم: آقا! شما لااقل اسمتان را در کتاب مرقوم بفرمایید که اگر کسانی اشکالاتی داشتند بدانند به چه کسی می خواهند ایراد بگیرند و معلوم باشد که مطالب مال کیست. ایشان فرمودند: خوب، اگر این طور است، می نویسم. و نوشتند: این [کتاب] نوشته شد به ید اقل فانی روح اللّه  الموسوی الخمینی.[21]

حجة الاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری:

روش امام با دیگران تفاوت داشت، روش دیگران این بود که هرچه کسی به آن ها نزدیک تر بود به او بیش تر توجه می کردند اما امام به هر کس که به ایشان نزدیک تر بود کم تر توجه می کردند حتی اگر در مجلس، طلبه ای عادی می آمد، امام برایش احترام بیش تری قائل می شدند، اما اگر مثلاً فرزندشان می آمد یا یکی از ما می آمدیم که خیلی به ایشان نزدیک بودیم، طوری برخورد نمی کردند که ما احساس کنیم به ایشان نزدیک تریم و در ما توقع ایجاد شود. ایشان سعی می کردند در ما روحیۀ اخلاص ایجاد شود.[22]

بار الها!... اخلاص و عز بندگی خود را به ما عنایت فرما و صلوات بی پایان بر انبیای عظام، خصوصاً سید آنان صلی الله علیه و آله و به اولیای معظم، به ویژه خاتم آنان ـ روحی فداه ـ نثار فرما، و ما را از شرّ شیطان و نفس اماره نجات ده، «إنّک ولی النّعم».[23]

فصل چهارم: توکل

اتکال به خدا بکنید، اطمینان داشته باشید که با اتکال به خدا، تمام کارهای شما اصلاح  می شود.

انسان باید هر کاری می کند، یک راهی را داشته باشد، یک اتکایی حالا داشته باشد... ملت ما اتکای به خدا دارد.[24]

در معنای توکل، بعض عرفا فرموده اند: توکل، انداختن بدن است در بندگی و تعلق قلب است به پروردگی و بعضی گفته اند: توکل بر خدا، بریدن بنده است تمام آرزوهای خود را از مخلوق و پیوستن به حق است از آن ها.

درجات متوکلین

امام(س)  در این بخش، به درجۀ تفاوت مردم، در معرفت ربوبیت ذات مقدس اله اشاره می کنند و مردم را به سه دسته تقسیم می کنند که در این جا خلاصه ای از این تقسیم بندی را  می آوریم.

دسته اول: کسانی هستند که فقط لفظاً و ادعاءً، خود را دارای مقام توکل می دانند و آنان به بیان امام، عامۀ موحدین هستند که حق تعالی را خالق مبادی امور و کلیات جواهر و عناصر اشیاء می دانند و تصرف او را محدود می دانند و احاطۀ ربوبیت را قائل نیستند. این دسته از مردم که در کارهای دنیایی، هیچ تمسک و توکلی ندارند، راجع به امور آخرت، خیلی لاف از توکل می زنند! در هر علم و معرفت و عبادت و اطاعت که سستی و تنبلی کنند، فوراً اظهار اعتماد بر حق و فضل او و توکل بر او می نمایند. می خواهند بدون سعی و عمل، با لفظ «خدا بزرگ است و متوکلیم به فضل خدا» درجات آخرتی را تحصیل کنند! در امور دنیا گویند سعی و عمل و توکل، با اعتماد به حق منافات ندارد و در امور آخرت، سعی و عمل را منافی با اعتماد به حق و توکل بر او شمارند و این، جز از مکاید نفس و شیطان نیست.

دسته دوم: اشخاصی هستند که در مقام عقل، توکل به حق دارند و عقلاً و نقلاً ارکان توکل نزد آن ها تمام است، اما اینان، هنوز به مرتبۀ ایمان نرسیده و از این جهت، در امور متزلزلند و عقل و قلبشان در کشمکش است و عقل آن ها مغلوب؛ زیرا که قلوب آن ها متعلق به اسباب است و از تصرف حق محجوب است. دلایل و ارکانی که اینان بر لزوم توکل اقامه کنند و آنان را ثابت نمایند، چند چیز است:

1. حق تعالی عالم به احتیاج عباد است؛ 2. قدرت دارد به رفع احتیاجات؛ 3. بخل در ذات مقدس او نیست؛ 4. رحمت و شفقت بر بندگان دارد.

و دسته سوم: آنانند که تصرف حق را در موجودات، به قلوب رسانده و قلوب آن ها ایمان آورده به این که مقدِّر امور، حق تعالی، و سلطان و مالک اشیاء، او است و با قلم عقل در الواح دل ها، ارکان توکل را رسانده اند. این ها صاحب مقام توکل هستند.[25]

خاطره ای از یاران امام در باب توکل ایشان

دکتر محمود بروجردی می گوید، اگر شما به نوشته ها، سخنرانی ها و پیام های حضرت امام توجه داشته باشید، می بینید که نکته ای که بر آن تأکید بیش تری داشتند، اتکال به خدا بود. بد نیست در این جا اشاره ای به این مطلب بکنم که روزی مسیح، پسرم آمد و گفت: بابا ! آقا فرموده اند: این آبی را هم که می خورید برای خدا بخورید. از نصایح همیشگی امام، همین توکل به خدا است. کلماتی که ایشان همیشه به کار می بردند، این ها بود: اتکال به خدا بوده است که شما پیروز شده اید؛ اتکال به خدا بوده است که انقلابتان پیروز شد؛ اتکال به خداست که توطئه ها کشف می شود.[26]

سیره عملی حضرت امام(س)

1. بعد از پیروزی انقلاب، یاسر عرفات آمد خدمت امام. من به اتفاق چند نفر دیگر، در کنار امام بودیم. امام در آن زمان به عرفات فرمودند: اگر می خواهید ملت فلسطین را نجات دهید، راهش این نیست که به سراغ شوروی یا آمریکا یا به این دربار و یا آن دربار بروید؛ توکل به خدا کنید و شمشیر به دست گیرید، خداوند حامی شما است و ملت ها هم به شما کمک می کنند.[27]

2. استواری و قاطعیت امام در برابر سختی ها از زبان فرزند امام: امام در مقابل مشکلات، بسیار محکم و قاطع بودند. من هیچ وقت ندیدم مسأله ای را مشکل دیده باشند. همۀ مشکلات به نظرشان آسان می آمد. هیچ وقت نشنیدم در قضیه ای اظهار کنند که این مسأله مشکل است. در مقابل مشکلات، به خدا توکل داشتند و همیشه می گفتند: چیزی نیست ان شاء اللّه  حل می شود.[28]

فصل پنجم: خوف و رجاء

بندگان عارف حق و اولیای خاص او، که از سرّ قَدَر، دری به روی آن ها باز شده و دل آن ها به نور معرفت روشن گردیده، قلبشان به طوری از خوف، لرزان و دلشان متزلزل است که اگر تمام کمالات به آن ها روی آورد و مفتاح همۀ معارف به دست آن ها داده شود و قلوب آن ها از تجلیات مالامال گردد، ذره ای خوف آن ها کم نگردد و تزلزل آن ها تخفیف پیدا نکند.[30]

تعریف خوف

خوف، عبارت است از افسرده شدن و متألم شدن از تشویش رسیدن امر ناخوشی که حصولش محتمل باشد. خوف یا ممدوح است و یا مذموم. خوف ممدوح و پسندیده، خوف از خدا و عظمت باری تعالی و از ارتکاب گناه است که مؤمن و مسلمان از آن پرهیز دارد؛ و خوف مذموم نتیجۀ صفت جُبن و بزدلی است. پیامبران الهی(ع) نمونۀ بارز صاحبان خوف ممدوح هستند که با آن عظمت مقام، از مکر خداوند و عذاب دردناکش ایمن نبودند و از خوف خدا، پیوسته می گریستند. شب ها به نماز و مناجات می ایستادند و از خواب و آسایش، چشم می پوشیدند.

خوف از خدا بر سه قسم است: 1. خوف بنده از عظمت جلال و کبریای خداوند که آن را «خشیت» می گویند؛ 2. خوف بنده از اعمال زشتی که قبلاً انجام داده و گناهانی که مرتکب شده است؛ 3. خوف از هر دو؛ یعنی هم از عظمت جلال حق و هم از معاصی.

هر قدر معرفت بنده نسبت به عظمت و جلال خداوند بیش تر باشد و به عیوب و گناهان، بیناتر باشد، ترس و خوف او زیادتر خواهد بود.[31]

تعریف رجاء

رجاء، ضد یأس از رحمت خدا و همان امیدواری است. رجاء عبارت است از انبساط و سرور دل، به جهت انتظار امر محبوبی. رجاء، وقتی حاصل می شود که انسان، بسیاری از اسباب رسیدن به محبوب را تحصیل کرده باشد. طاعت و عبادتی در حد توان و قدرت ایمان خود انجام داده باشد. رجاء برای کسی که آمادگی دل را فراهم کرده و با آب طاعت آن را سیراب کرده، شرعاً و عقلاً مستحسن است. البته، فضل و کرم الهی شامل حال او خواهد شد و صالحان و عابدان، عمری در طاعات پروردگار کوشیدند و شربت محبت و بلا را نوشیدند و از خوف خدا پیوسته می لرزیدند، اما به فضل و کرم او هم رجاء واثق داشتند. رجاء و حسن ظن به خداوند متعال داشتن، از لوازم ایمان به وحدانیت حق است و خداوند با بنده، به قدر حسن ظنش نسبت به خود عمل می کند.[32]

امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «ینبغی لمن عرف اللّه  سبحانه أن لا یخلو قلبه من رجائه و خوفه»؛[33] هر کس خدا را شناخت، دلش از امیدواری به خدا و ترس او خالی نباشد.

یعنی کسی که خدا را شناخت، تنها به خدا امیدوار و تنها از او می ترسد و از هیچ کس دیگر نمی ترسد و تنها به خدا چشم امید دارد و به غیر او ابداً امیدوار نیست. 

حضرت امام خمینی(س)  در مورد رجاء مستحسن چنین می فرمایند: اگر زمین دل را از خارهای اخلاق فاسده و سنگ و شوره های معاصی پاک نمود و بذر اعمال را در او کشت و به آب صافی علم نافع و ایمان خالص آن را آبیاری کرد و از مفسدات و موانع، مثل عجب و ریا و امثال آن ها که به منزلۀ علف هایی است که مانع از سبز شدن زراعت است خالص نمود، پس از آن به انتظار فضل خدا نشست که حق تعالی او را ثابت نگه دارد و عاقبت او را ختم به خیر فرماید، این رجای مستحسن است؛ چنانچه حق تعالی می فرماید: ... آنان که ایمان آوردند و مهاجرت کردند و جهاد در راه خدا نمودند، آن ها امیدوار رحمت خداوندند.[34]

فصل ششم: تواضع

انسانی که دارای شرح صدر باشد، هر چه از کمال و جمال و مال و منال و دولت و حَشَم در خود ببیند، به آن اهمیت ندهد و در نظرش بزرگ و مهم نیاید. سعۀ وجود چنین انسانی، به قدری است که بر تمام واردات غلبه کند و از ظرف وجودش، هیچ چیز لبریزی نکند... یاد حق تعالی، دل را از منازل و مناظر طبیعت منصرف کند و تمام جهان و جهانیان را از نظر او بیندازد و دلبستگی به احدی غیر از حق پیدا نکند، و با هیچ چیز، دل خوش نکند و همّتش به مرتبه[ای] رسد که تمام عوالم وجود در پیش نظرش نیاید. پس، هر چه واردات قلبی پیدا کند، دامن گیر او نشود و خود را به واسطۀ آن ها بزرگ و بزرگوار نشمارد. و هر چه غیر از حق و آثار جمال و جلال او است، در نظرش کوچک باشد و این خود منشأ تواضع برای حق شود.[35]

یکی از نمودهای مردم داری، تواضع است. کسانی که دارای صفت تواضع، افتادگی و فروتنی هستند، می توانند مردم را دور شمع وجود خود جمع کنند، آن گونه که پیامبر خدا بود و انجام می داد. تکبر پشت انسان را خالی می کند و زیر پا را هم! تواضع، مردم را به محبت و عنایت و حمایت می کشاند.

امام علی(ع) فرموده اند: سه چیز موجب محبت دیگران می شود: دین داری، فروتنی و بخشندگی.[36]

خدای سبحان هم در قرآن کریم خطاب به پیامبرش این امر مهم را یادآوری می کند: ای پیامبر! برای پیروان مؤمن خود، بال مهربانی و فروتنی را بگستران.[37] و این چنین است که پیامبر اکرم(ص) با تواضع و محبت خود، دین مبین اسلام را تا آن سوی مرزها و در دوردست ترین نقاط کرۀ خاکی، گسترش می دهد.

حضرت امام خمینی(س)  در باب تواضع اهل علم فرموده اند: گاهی در بعضی از اهل علم، این صفت پیدا شود و عذر تراشد که تواضع برای اغنیا خوب نیست، و نفس امّاره به او گوید که تواضع از برای اغنیا ایمان را ناقص کند. بیچاره، فرق نمی گذارد بین تواضع برای غنای اغنیا و غیر آن؛ یک وقت رذیلۀ حبّ دنیا و جذبۀ طلب شرف و جاه، انسان را به تواضع وا می دارد، این خلق تواضع نیست؛ این تملّق و چاپلوسی است و از رذایل نفسانیه است.

صاحب این خلق، از فقرا تواضع نکند، مگر آن که در آن ها طمعی داشته باشد و یا طعمه سراغ  کند.

یک وقت، خُلق تواضع، انسان را دعوت به احترام و فروتنی می کند؛ غنی باشد یا فقیر، مطمح نظر باشد یا نباشد. یعنی تواضع او بی آلایش است، روح او پاک و پاکیزه است، جاه و شرف، مجامع قلب او [را] به خود جذب نکرده. این تواضع، برای فقرا خوب است، برای اغنیا هم خوب است. هر کس را به فرا خور حال او احترام باید کرد؛ ولی این تحقیر تو و تکبر تو از اهل جاه و شرف، نه از آن است که متملق نیستی؛ بلکه برای آن است که حسودی و خودت هم در اشتباهی. و لهذا اگر به تو احترام غیر متوقع کند، او را تواضع کنی و برای او فروتن شوی. در هر صورت، مکاید نفس و شاهکارهای او به قدری دقیق است که انسان، جز پناه به خدا چاره ای  ندارد.[38]

سیرۀ عملی حضرت امام(س)

1. روزی خدمت امام بودم، ایشان گفتند: نمی دانم چگونه ارزش این ملت را بشناسیم و بیان کنیم. من وقتی این جوانان را می بینم، در مقابل آنان احساس حقارت می کنم.[39]

2. دختری برای امام نوشته بود: امام! چون تو خدا را دوست داری تو را دوست دارم. امام! چون تو با خدا رابطه داری ما هم با تو رابطه داریم. امام این ها را می خواندند و گریه می کردند؛ نه این که بگویند خوب شد که من با خدا رابطه دارم؛ بلکه می فرمودند: ای کاش من رابطه داشتم تا این نوشته راست باشد.[40]

فصل هفتم: صبر

حضرت امام در این زمینه می فرمایند: پس ای عزیز، مطلب بس مهم و راه خیلی خطرناک است. از جان و دل بکوش و در پیشامدهای دنیا، صبر و بردباری را پیشۀ خود کن و در مقابل بلیّات و مصیبات، مردانه قیام کن و به نفس بفهمان که جزع و بی تابی، علاوه بر آن که خود، ننگی بزرگ است، برای رفع بلیّات و مصیبات، فایده ای ندارد و شکایت از قضای الهی و ارادۀ نافذۀ حق، پیش مخلوق ضعیف بی قدرت و قوه، مفید فایده نخواهد بود.[42]

امام(س)  در چهل حدیث بعد از بیان مطالبی در مورد معنای صبر، چنین می فرمایند: در هر حال، به حقیقت، صبر [نگاه داری نفس از شکایت بر] جزع کامن است. و آنچه دربارۀ ائمۀ هدی یا انبیای عظام وارد شده که توصیف شدند به صبر، تواند که صبر بر آلام جسمانیه بوده که به مقتضای طبایع بشریه باعث تأثر است، یا صبر بر فراق محبوب بوده که از مقامات بزرگ محبین است... و الاّ صبر بر طاعات و معاصی و بلیّات غیر آنچه [که] ذکر شد در بارۀ آن ها، بلکه شیعیان آن ها، معنا ندارد.[43]

صبر در بلا و مصیبت چند نوع جلوه می کند: 1. برای تظاهر که هدف، تنها تحسین خلق است. 2. صبر برای تحصیل ثواب و رحمت خدا و امید وصول به درجات رفیعۀ آخرتی، که این صبر زهاد و پرهیزگاران است و خداوند در حق آنان می فرماید: مزد صابران بی حساب و کامل ادا می شود.[44] 3. صبر اهل محبت و معرفت که در برابر آنچه از دوست حقیقی می رسد از بلا و مصیبت، صابرند و از آن لذت می برند و خداوند متعال در سورۀ بقره آیات 155 و 156 در حق آنان می فرماید: شکیبایان را بشارت ده، کسانی که چون مصیبتی به آن ها رسید، گفتند: ما از آنِ خدا هستیم و به او باز می گردیم. صلوات و رحمت پروردگارشان بر آنان باد. و فزع از درد و غم و اندوه، در آن بلا صبر کند، چون می داند که هر حادثه به فرمان خدا است.[45]

نتایج صبر

حدیثی است منسوب به حضرت امام صادق علیه السلام که می فرمایند: صبر، نسبت به ایمان به مثابۀ سر است نسبت به بدن؛ پس وقتی سر رفت، جسد برود و همین طور وقتی که صبر رفت ایمان برود.[46]

صبر در معاصی، منشأ تقوای نفس شود و صبر در طاعات، منشأ انس به حق گردد، و صبر در  بلیّات، منشأ رضا به قضای الهی شود و این ها از مقامات بزرگ اهل ایمان، بلکه اهل  عرفان است... صبر، کلید ابواب سعادات و سر منشأ نجات از مهالک است؛ بلکه صبر،  بلیّات را بر انسان آسان می کند و مشکلات را سهل می نماید و عزم و اراده را قوت  می دهد و مملکت روح را مستقل می نماید.[47]

صبر بر بلا، از منازل دین و از مقامات رفیع موحدین است. به واسطۀ صبر، بندگان در سلک مقربان قرار می گیرند. صبر، بنده را به مقامات ارجمند می رساند و بر مسند عزت می نشاند.

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: خداوند متعال، هرگاه بنده ای را به مرضی مبتلا سازد، باید که صبر کند و شکایت خود را به عیادت کنندگان باز نگوید. اگر صبر کرد، خداوند متعال بنا به حکمت خود، اگر به وی شفا عنایت کرد، گناه او را می آمرزد و اگر از دار دنیا چشم پوشید، او را به رحمت واسعۀ خود انتقال  می دهد.[48]

سیرۀ عملی حضرت امام(س)

اوایل نهضت، بعضی از روحانیان، در قم به زندان افتاده بودند که مرحوم شهید محلاتی هم از جملۀ آن ها بود. امام در همان اوایل، آن ها را جمع کرده و فرمودند: اگر برای من این کار را کردید و زندان رفتید، من نه پاداشی دارم به شما بدهم، نه این که اقدامی می توانم بکنم، خوب، التماس دعا! برای من این کار را نکنید. اگر برای خدا می کنید، صبر کنید و از این چیزها باکی نداشته باشید و کار خودتان را انجام دهید.[49]

فصل هشتم: عفت

انسان تا در عالم طبیعت است، ممکن است قوای سرکش خود را تعدیل کند و نفس چموش سرکش را در مهار عقل و شرع کشد و این در اول جوانی، بسیار سهل و آسان است؛ زیرا که نور فطرت، مقهور نشده و صفای نفس، از دست نرفته و اخلاق فاسده و صفات ناهنجار، در نفس رسوخ ننموده.[51]

فضیلت عفت، از تهذیب قوۀ شهویه به هم می رسد که این فضیلت، سبب فضایل سخاوت و حیا و امانت و گشاده رویی و غیره است.

عفت عبارت است از: اطاعت قوۀ شهوانی از قوۀ عاقله و سرکشی نکردن از امر و نهی آن، تا صاحب آن، از بندگی هوا و هوس رهایی یابد. حد اعتدال در قوۀ شهویه، عفت است که به کمک قوۀ عاقله، نفس را از شهوات بیجا و مفرط محافظت می کند.[52]

حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند: سرآمد صفات فاضله، آن است که انسان، مالک غضب خود شود و شهوت را بمیراند.[53] یعنی این که افضل صفات، آن است که هرجا شهوت و غضب، خواست در مقابل عقل، عرض اندام کند، این دو قوه را به کلی در برابر ارادۀ عقل، مغلوب گرداند. غرض از جهاد اکبر، همین مخالفت با شهوت و غضب است. منظور از مخالفت با شهوت در این جا، همان عفت است.[54]

از نمونۀ زنان و مردان بزرگ تاریخ بشر که در پرتو عفت، به مقامات بلند معنوی رسیدند، می توان به حضرت مریم و حضرت یوسف علیهماالسلام اشاره کرد که ذکر آنان در قرآن آمده است و خداوند متعال، به خاطر رعایت کردن عفت از طرف ایشان، از آنان در کتاب عظیم خود تجلیل می نماید.

حضرت امام خمینی(س) در باب عفت چنین می فرمایند: نفس بهیمی را، جهت تفریطی است که از آن تعبیر به «خمود» کنند و آن عبارت است از بازداشتن قوۀ شهوت از حد اعتدال و مقدار لازم، و مهمل گذاشتن این قوۀ شریفه که از برای حفظ شخص و نوع، به آن مرحمت شده است و چون این قوه در تحت میزان عقل و شرع، ارتیاض پیدا کرد و از جانب غلو و تقصیر و حد افراط و تفریط، خارج شد و متحرک به حرکات عقلیه و شرعیه گردید، و در تحت تصرف عمّال الهی در آمد و از تصرف و خدعۀ شیطان و وهم خارج شد، یک حالت سکونت و طمأنینه[ای] در آن حاصل شود و یک ملکۀ اعتدال و میانه روی در آن پیدا شود که از قوه ای که صبغۀ عقلیه بلکه الهیه پیدا کرد، تعبیر به عفت شود.[55]

فصل نهم: غنا

حضرت امام در این زمینه می فرمایند: کسی که روی نیاز به درگاه غنای مطلق آورد، و دلبستگی به ذات مقدس حق تعالی پیدا کرد، و چشم طمع از مخلوق فقیر نیازمند پوشید، بی نیازی و غنای از مخلوق، در قلب او جایگزین شود، و عزت و بزرگواری در دل او وطن کند.[57]

غنا از قوۀ شهویه است و مراتب و درجاتی دارد. غنا در اصل، بی نیازی است و آن عبارت است از آماده بودن جمیع اشیاء و اموالی که شخص بدان محتاج است. نوعی از آن، که دلبستگی شدید را نسبت به اموال و اشیاء در پی دارد، حرص است و از صفات رذیله است. صاحب چنین ثروتی، نهایت سعی در تحصیل اموال کرده است و هرگاه از دستش برود و حتی اندکی از آن را اگر از دست بدهد، محزون می شود. چنین کسی در معرض آفات غنا قرار دارد و حتی ممکن است در اثر حرص زیاد و جمع آوری بی حساب ثروت، کارش به طغیان و عصیان بکشد؛ چنان که خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «کَلاَّ إنَّ الإنْسَانَ لَیَطْغَی * أنْ رَءَاهُ اسْتَغْنَی»؛[58] حقا که آدمی، نافرمانی می کند، هرگاه که خویشتن را بی نیاز بیند.

حضرت امام(س)  در این باره می فرمایند: باید دانست که غنا از اوصاف کمالیۀ نفس است. بلکه از صفات کمالیۀ موجود بما أنّه موجود است، و از این جهت، غنا از صفات ذاتیۀ ذات مقدس حق ـ جلّ و علا ـ است و ثروتمندی و مال داری، موجب غنای نفس نیست؛ بلکه توان گفت کسانی که غنای نفسانی ندارند، به داشتن مال و منال و ثروت، حرص و آزشان افزون گردد و نیازمندتر گردند. و چون در غیر پیشگاه مقدس حق ـ جلّ جلاله ـ که غنی بالذات می باشد، غنای حقیقی پیدا نمی شود و سایر موجودات از بسیط خاک تا ذروۀ افلاک و از هیولای اولی تا جبروت اعلی، فقرا و نیازمندانند، از این جهت، هر چه وجهۀ قلب به غیر حق باشد و هر چه توجه باطن به تعمیر ملک و امارات دنیا باشد، افتقار و احتیاج، روز افزون شود.[59]

بار الها! ما معترف به تقصیر و مقرّ به گناهیم، نه یک قدمی در راه رضای تو برداشتیم و نه یک عبادتی و اطاعتی از روی اخلاص به جا آوردیم. تو خود با لطف عمیم و رحمت واسعه با ما رفتار فرما و چنانچه در این دنیا ستر عیوب ما فرمودی در آن عالم نیز بفرما، که در آن جا نیازمندتریم به ستر و غفران.[60]

فصل دهم: علم

امام راحل در این باره می نویسند: نور علم، خشیت و حزن آورد و صاحب آن با آن که اقبال به شأن خود در صلاح نفس دارد، از خوف مرجع، آرام نگیرد و اصلاح خود را از خدا طلب کند و از اشتغال به غیر حق بیمناک باشد و از اهل زمان خود گریزان باشد و بیم آن داشته باشد که مبادا آن ها، او را از طریق الی اللّٰه و سفر به عالم آخرت باز دارند، و دنیا و لذایذ آن را به او جلوه دهند. پس، حق تعالی چنین شخصی را تأیید فرماید و ارکان وجودش را محکم نماید و امان به او در روز رستاخیز عنایت فرماید.[61]

در مقام علم و عالم، آیات و احادیث، بسیار است که ما در این مقام به نقل برخی از آن ها بسنده می کنیم.

1. «إنَّمَا یَخْشَی اللّه  مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»؛[62] هر آینه از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می ترسند.

2. «وَ مَنْ یُؤتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ مَا یَذَّکَّرُ إلاَّ اُولُوا الْألْبَابِ»؛[63] و به هر که حکمت و دانش دهد، دربارۀ او مرحمت و عنایت بسیار فرموده. این حقیقت را [که علم بهترین عطا است] جز خردمندان در نیابند.

حضرت علی(ع) می فرمایند: راهنمای نیکوی ایمان، علم است.[64]

در مواضع مختلف، حضرت مردم را به علم، ترغیب و تشویق فرموده و علم را بهترین راهنمای ایمان به خدا شمرده و در آیات و اخبار بسیار، فضیلت مقام علم و علمای حقیقی که خشیة اللّه  است، مذکور و مردم را به علوم آسمانی و معارف الهی که علم حقیقی است، دعوت فرموده؛ از آن جمله، در حدیث فوق حضرت فرمودند: بهترین دلیل ایمان، علم انسان است؛ که به واسطۀ آن شخص جاهل، عدیم الایمان یا ضعیف الایمان می شود.[65]

سیره عملی حضرت امام(س)

یک روز به اتاق امام رفتم. ایشان پرسیدند: دَرست را خوب می خوانی؟ گفتم: بله. فرمودند: خوب کاری می کنی. اگر می خواهی وقتی بزرگ شدی زندگی خوبی داشته باشی، باید درس بخوانی و اگر می خواهی در جهان آخرت خوب زندگی کنی، باید درس بخوانی و به چیزهایی که یاد گرفته ای عمل کنی.[66]

بار الها! ما در حجاب های ظلمانی عالم طبیعت و شرک های بزرگ هواپرستی و خودخواهی واقعیم، و شیطان در رگ و پوست و خون ما تصرف دارد و سرتا پای ما در تحت سلطنت شیطان است، و ما از دست این دشمن قوی، جز پناه به ذات مقدس تو چاره ای نداریم. تو خود از ما دستگیری کن و قلوب ما را به خود متوجه فرما.[67]

 کتاب نامه

قرآن کریم.

1. آداب الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380 ش.

2. آن سوی آفتاب، علی اکبر جعفری ندوشن.

3. اخلاق مرتضوی، محیی الدین الهی قمشه ای.

4. برداشت هایی از سیرۀ امام خمینی، غلامعلی رجایی، نشر عروج، 1377 ش.

5. پا به پای آفتاب، امیر رضا ستوده، تهران، نشر پنجره، 1374 ش.

6. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد آمدی، تحقیق مصطفی درایتی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1366 ش.

7. تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر هجدهم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

8. حکمت عبادات، عبداللّه  جوادی آملی، قم، نشر اسراء، 1378 ش.

9. سرّ الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

10. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.

11. شرح غرر الحکم و درر الکلم، آقا جمال خوانساری، تصحیح جلال الدین محدث ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

12. صحیفۀ امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379 ش.

13. محرم راز، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1369 ش.

14. معراج السعاده، گزیده، ملا احمد نراقی.

15. نهج البلاغه، علینقی فیض الاسلام، انتشارات فیض الاسلام، 1368 ش.

منبع: امام خمینی و اندیشه اخلاقی- عرفانی، ج9، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، سید امیر رضا خورسند، سادات فخر، ص 217-247


[1] تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، ص 198. [2] سبأ (34): 13. [3] نهج البلاغه، ص 1083. [4] تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، ص 199. [5] شرح چهل حدیث، ص 276. [6] رعد (13): 28. [7] تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، ص 176. [8] غرر الحکم، ص 188. [9] شرح چهل حدیث، ص 291 ـ 292. [10] شرح چهل حدیث، ص 295. [11] برداشت ‏هایی از سیرۀ امام خمینی، یکی از محافظان بیت امام. [12] همان، ج 3، ص 107. [13] آداب الصلاة، ص 220. [14] تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، ص 168. [15] آل عمران (3): 31. [16] حکمت عبادات، ص 76. [17] شرح چهل حدیث، ص 325. [18] همان، ص 326. [19] همان، ص 329. [20] آن سوی آفتاب، ص 108. [21] برداشت‏هایی از سیرۀ امام خمینی، ج 3، ص 212. [22] همان، ص 215. [23] صحیفۀ امام، ج 19، ص 475. [24] تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، ص 181. [25] ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 215 ـ 216. [26] پا به پای آفتاب، ج 1، ص 158. [27] برداشت‏هایی از سیرۀ امام خمینی، آیة‏اللّه‏ شهید محلاتی، ص 196. [28] همان، فریده مصطفوی، ص 189. [29] صحیفه امام، ج 20، ص 344. [30] شرح چهل حدیث، ص 225. [31] معراج السعاده، ص 66 و 67. [32] همان، ص 74. [33] غرر الحکم، ص 83. [34] تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، ص 192. [35] تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، ص 200 ـ 201. [36] شرح غرر الحکم، ج 1، ص 360. [37] شعراء (26): 215. [38] شرح چهل حدیث، ص 100. [39] برداشت‏هایی از سیرۀ امام خمینی، حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی. [40] همان، حجة الاسلام رسولی محلاتی. [41] محرم راز، ص 21. [42] شرح چهل حدیث، ص 263. [43] همان، ص 260. [44] زمر (39): 11. [45] اخلاق مرتضوی، ص 105. [46] کافی، ج 2، ص 87. [47] شرح چهل حدیث، ص 262. [48] معراج السعاده، ص 213. [49] برداشت‏هایی از سیرۀ امام خمینی. [50] شرح چهل حدیث، ص 543. [51] تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، ص 198. [52] معراج السعاده، ص 97. [53] شرح غرر الحکم، ج 4، ص 49. [54] اخلاق مرتضوی، ص 111. [55] تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، ص 200. [56] صحیفۀ امام، ج 18، ص 149. [57] تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، ص 170. [58] علق (96): 6 ـ 7. [59] شرح چهل حدیث، ص 444. [60] همان، ص 380. [61] همان، ص 381. [62] فاطر (35): 28. [63] بقره (2): 269. [64] غرر الحکم، ص 46. [65] اخلاق مرتضوی، ص 94. [66] برداشت‏هایی از سیرۀ امام خمینی، ج 1، ص 297 ـ 298. [67] سرّ الصلاة، ص 106.

انتهای پیام /*