درس گفتارهای آداب الصلاة «1»

تحلیل نامه عرفانی امام خمینی(س) به حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی در روایت عرفان پژوه فرانسوی

تفسیر بونو از مفاهیم عرفانی امام خمینی تفسیری کم نظیر است که می تواند خواننده را با برخی از ویژگی های خاص و به تعبیری نوآوری های انحصاری ادبیات عرفان نظری امام خمینی آشنا کند و تا حدودی جایگاه علمی و معنوی آثار عرفانی ایشان را نمایان سازد.

کد : 53656 | تاریخ : 03/03/1394

گروه اخلاق و عرفان ـ رضا نهضت: پروفسور یحیی بونو، استاد دانشگاه و عضو هیات مدیره فرانسوی زبان انجمن علمی عرفان اسلامی است. پرفسور بونو، جستجوگری معنوی که در جوانی کیش مسیحی را اقناع کننده نمی یابد و به گفته خود مجموعه ای از تناقضات میان روحیه‌ی انجیل و رفتار مردم مسیحی کلیساهای مسیحی به ویژه کلیسای کاتولیک، او را از این دین دور می کند؛ مجموعه ای از آیین ها و گرایش ها، از جنبش های اجتماعی جوانان عصر خویش تا معنویت شرق همچون آیین های هند و تبت و سپس عرفان های سرخ پوستی آمریکای لاتین را مورد بررسی قرار می دهد؛ روح  جستجو گر او اما هیچ یک از آن ها را مقبول نمی یابد.
آشنایی بونو با آثار رنه گنون، سنت گرای نامی، گشایشی در مسیر پژوهش های وی ایجاد می کند. کتاب های رنه گنون، پژوهشگر فرانسوی زبانی که دین اسلام را بر گزیده و پس از آن به شیخ عبدالواحد یحیی شهرت یافته بود؛ زمینه پژوهش های عمیق تر بونو را درباره دین اسلام فراهم می کند؛ تا سرانجام او در 22 سالگی به اسلام مشرف شود.
پس از آن آثار هانری کوربن، شرق شناس و ایران شناس برجسته فرانسوی و نیز تعالیم یکی از شیوخ فرقه تیجانیه، طریقتی رایج در آفریقا که بنیانگذار آن خود را از ارادتمندان اهل بیت برمی شمارد؛ زمینه آن را فراهم می کند که بونو به مذهب تشیع روی آورد. 
بونو که در دانشگاه رشته ادبیات عرب و مطالعات اسلامی را بر گزیده بود؛ در دوره دکتری با دو اثر عرفانی امام خمینی آشنا می شود: «شرح دعای سحر» و «مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة».
پیش از این، زمانی که بونو دانشجوی دانشگاه مارسی بود و امام خمینی در نوفل لوشاتو اقامت داشت، او نام امام خمینی را، شنیده بود؛ اما متأثر از فضای حاکم بر رسانه ها، او  را شخصیتی کاملا سیاسی تلقی می کرد.
مطالعه این دو اثر اما، بونو را به وجد می آورد. او از این که شخصیتی سیاسی، چنین آثار بلند عرفانی ـ فلسفی  نگاشته است، به حیرت می افتد.
حیرت او اما، زمانی افزون تر می شود که در می یابد؛ این دو اثر در عنفوان جوانی امام خمینی، یعنی 27 و 28 سالگی به رشته تحریر در آمده اند. بونو که از این پس علاقه ای ویژه به امام دارد، تصمیم می گیرد؛ رساله دکتری خود را درباره آثار ایشان بنگارد. در فرانسه اما، استادی نبود که بتواند به او یاری رساند و او به ناچار به ایران سفر می کند. 
بونو در ایران به دیدار آیت الله جوادی آملی می رود و به واسطه معرفی آیت الله جوادی آملی، به محضر مرحوم استاد سید جلال آشتیانی می رسد تا او راهنمای پایان نامه دکتریش باشد. او هفت سال از محضر استاد آشتیانی بهره می برد و رساله اش را به پایان می رساند. او اینک نام یحیی علوی را برای خویش برگزیده است.
یحیی علوی، قرآن را کتابی خارق العاده و عجیب می یابد و در بخشی از برنامه های پژوهشی خود به ترجمه قرآن به زبان فرانسوی روی می آورد. او به واسطه علاقه اش به امام علی بن موسی الرضا(ع)، اکنون در شهر مشهد ساکن است و به جز فعالیت های علمی، به معرفی معارف اسلامی در کشورهای اروپایی به ویژه فرانسه مشغول است.
یحیی علوی، گرایش خود به اسلام و مذهب شیعه را حاصل یک شوک می داند؛ شوکی که باعث شد او به داشته هایش اکتفا نکند و در جستجوی گمشده اش بر آید. معنویتی عقل گرا و عقل گرایی معنوی، گمشده ای بود که او به دنبالش می گشت؛ آنچه که او، سرانجام آن را در اسلام و مذهب شیعه متجلی یافت و این گونه، دل به این آئین و مسلک سپرد.

او اکنون کلاس هایی را درباره کتاب آداب الصلوة امام خمینی(س) در دفتر انجمن علمی عرفان اسلامی برقرار کرده است که همچنان ادامه دارد.
در درس گفتارهای یحیی علوی، آشنایی او با قرآن و ماثورات وارده از اهل بیت چون صحیفه سجادیه، زیارت جامعه کبیره، دعای کمیل، دعای ندبه و احادیث وارده شده از پیامبر (ص) و امام علی(ع) و نیز آشنایی وی با فلسفه، عرفان و فقه اسلامی کاملا نمودار و مشخص است.
آن چه که در پی می آید نخستین جلسه از درس گفتارهای یحیی علوی، درباره کتاب آداب الصلوة امام خمینی(س) است که در دفتر انجمن علمی عرفان اسلامی برگزار شده است. در نخستین جلسه، علوی، ضمن بررسی مقدمه کتاب، به مفاهیمی چون حجاب اکبر، فطرت، نفس، عینیت ذات و صفات خداوند و دیگر مباحث فلسفی و عرفانی می پردازد.

  تفاوت کتاب آداب الصلوة و سر الصلوة

سرالصلوة از کتاب های دشوار حضرت امام و یا به تعبیری دشوارترین کتاب ایشان است؛ ولی آداب الصلوة با وجود آن که کتاب آسانی نبوده، اما به نسبت کتاب مذکور، امکان فهم آسان تری را داراست. کتاب سرالصلوة، که نام اصلی آن معراج السالکین و صلوة العارفین است، در مقدمه ی خود، عنوان می دارد که کتابی برای خواص است. بنابراین ما بحث خود را از روی کتاب آداب الصلوة شروع می کنیم. از ویژگی های این کتاب علاوه بر آن که در باب موضوع عرفان در نماز است، آن است که موضوعات عنوان شده شرح و بسط داده نمی شود و به بیان موضوعات موردنیاز، که از آموخته های سالکان می باشد، به طور فهرست وار اکتفا کرده و اشاره ای می نماید. لذا فرد برای درک موضوعات، ناگزیر از مراجعه به کتب عرفانی و فلسفی و حکمت مفصله خواهد بود.

مقدمه کتاب:سید احمد خمینی و فاطمه طباطبایی مخاطبان امام

در ابتدای مقدمه ی کتاب آداب الصلوة، که تنظیم شده مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) است، دو نامه از امام (س)، یکی  خطاب به فرزندشان و دیگری خطاب به خانم طباطبایی _عروسشان_موجود است که بیان آن خالی از لطف نیست؛ چراکه به بیان ارتباط بحث های نظری و عملی پرداخته و بر اعمال بحث های نظری پافشاری می نماید.

وقتی که علم عرفان حجاب اکبر می شود

چنان که گفته اند و احتمالا امام نیز آن را قبول دارند، حکمت را به دو نوع حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می کنند.  این تقسیم بندی، تقسیم بندی تفکیک ناپذیر بوده، بدان معنا که حکمت نظری و عملی جدایی ناپذیرند. برای مثال بالاترین و نظری ترین مبحث، مبحث توحید است. توحید در باب تفعیل است و این بدان معناست که به معنی یکی بودن نیست بلکه به معنای یکی کردن و وحدت بخشیدن است. بنابراین مبحث توحید، همانگونه که بیان شد، بحثی عملی و مقتضی به عمل است و این دلیلی است بر عدم وجود دانش نظری به طور محض در عرفان.
در عرفان همه ی علوم فراگرفته شده باید به سیر و سلوک منتهی گردد و علوم و عرفان صرف دانستن و فهمیدن به جایی نخواهد رسید لذا عملی بیهوده خواهد بود و در آن صورت علم، خود، حجاب اکبر خواهد شد. لکن باید گفته شود برای خرق حجاب، ابتدا باید در آن وارد شد؛ اما باید توجه داشت که نباید در آن گرفتار گشت. به بیان امیرالمؤمنین علم، صدا می زند العمل. اگر عمل جواب علم را بدهد، علم خواهد ماند و در غیر این صورت، علم نیز خواهد رفت. علوم صرف نظری، تنها مربوط به اموری هستند که به آن ها اراده ی بشری تعلق نمی گیرد؛ همچون خلق آسمان و خورشید و زمین و در واقع علوم طبیعت. در سایر امور که اراده ی انسان دخیل است، از کارهای کوچک گرفته، همچون پخت غذا تا طی مراتب سلوکی، حد اقل در قوس صعود، که اراده ی انسان دخیل است، عمل لازمه ی به نتیجه رسیدن آن است.

سخن امام خمینی(س) با سید احمد

نامه ی اول، نامه به سید احمد است. در این نامه می خوانیم که:

"کتاب آداب الصلاة را، که خود از آن بهره ‏اى نبردم جز تأسّف بر قصور و تقصیر بر ایّام گذشته که توانایى بر خودسازى داشتم و حسرت و ندامت در روزگار پیرى که دستم تهى و بارم سنگین و راهى بس دراز و پایم لنگ و آواى رحیل در گوش است، هدیه کردم به فرزند عزیزم «احمد» که از قدرت جوانى کامیاب است؛ شاید او ان شاء اللَّه تعالى از محتویات آن، که از کتاب کریم و سنّت شریف و افادات بزرگان فراهم شده است، بهره‏ مند شود و به معراج حقیقى از رهنمایى اهل معرفت راه یابد و دل از این ظلمتکده برکند و به مقصد اصلى انسانیت، که انبیاء عظام و اولیاء کرام- علیهم صلوات اللَّه و سلامه- و اهل اللَّه بر آن راه یافتند و دیگران را دعوت فرمودند، توفیق یابد"[1] 

از ویژگی های بارز آثار عرفانی امام (س) بازتاب مسأله ی فطرت است که به احتمال زیاد از استاد خود آقای شاه آبادی برگرفته اند و آن را پرورش داده و پرداخته اند و بسیار برآن تأکید دارند و گاهی از آن به صراط مستقیم انسانیت تعبیر می کنند. کمتر کسی همچون امام و آیت الله شاه آبادی به تفسیرآن پرداخته و بر آن تأکید می کنند. در میان عرفای گذشته،  همچون امام محمد غزالی، حرف های بسیار متناقضی در باب فطرت بیان گردیده است و به دلیل عدم شناخت درست، از فطرت ثانی و فطرت منحرف و فطرت تغییر یافته سخن گفته و آن را مطرح می کنند، در حالی که این بیان در تضاد با بیان خداوند در قرآن مجید است که می فرمایند: "لاتبدیل لخلق الله" که هیچ تبدیلی در خلق خداوند صورت نمی گیرد. این فطرت انسانی باید در حضرت رسول(ص) و ابوجهل و غیره یکی باشد؛ در غیر این صورت، آن فطرت نیست.

عرفان امام خمینی و مسئله فطرت

این فطرت چیست و چه می تواند باشد؟ این فطرت همان چیزی است که آیت الله شاه آبادی می فرمایند که فطرت اصلی همان عشق به کمال است و این در همه ی انسان ها یکی است و تفاوت آن ها در این است که انسان چه چیز را کمال می شمارد و آن را در چه جستجو می نماید. فردی کمال را در داشتن دارایی می پندارد پس به دنبال دارایی و ثروت های دنیا می رود.
دیگری آن را در قدرت می بیند و قدرت طلب می شود. این امر ممکن است در مورد هر موضوعی رخ دهد؛ ممکن است حتی کسی به دنبال جمع آوری مدارک تحصیلی باشد. هرکسی می تواند به دنبال یکی از جلوه های کمال باشد؛ غافل از این که این امور در نتیجه ی توهمات وی ایجاد شده است. نتیجه ی پیگیری این قبیل امور، به دلیل آن که کمال حقیقی نیستند، سیری ناپذیری افراد در جمع آوری آن است و این مطلبی است که  از سخن امام در این نامه برداشت می شود که اگر به فردی که به دنبال پول و قدرت باشد، تمام دارایی های زمین را بدهند، باز به این فکر می افتد که شاید جایی دیگر، در کرات دیگر برای فتح کردن باشد و درصدد آن برخواهد آمد. چنین فردی تنها لحظاتی احساس می کند به چیزی رسیده است و در آنی دیگر باز به دنبال کسب چیز دیگری می رود و این تشنگی در وجود وی فزاینده است.

فطرت: عشق به کمال و نفرت از نقص

در روایتی از معصوم از قول حضرت عیسی(ع) آمده است: کسی که دنبال دنیا می رود، همچون کسی است که می خواهد تشنگی خود را با آب دریا برطرف سازد. مبرهن است، تشنگی در چنین فردی فزاینده خواهد بود. بنابراین، نوع بشر در فطرت تفاوتی با یکدیگر ندارند چنان که در قرآن آمده است: "فطرة الله التی فطر الناس علیها". و البته باید گفته شود این فطرت، ملتزم فطرتی تبعی است؛ بدین معنا که همه چیز پشت و رویی دارد. یک روی فطرت، عشق به کمال بوده و روی دیگر آن ملتزم نفرت از نقص است. تمام عبادات در اسلام که به صورت وحی صحیح آمده است، در ارتباط با خود فطرت بوده و یا آن که در ارتباط با فطرت تبعی است. برای مثال در وضو و غسل که برای طهارت صورت می گیرد، انزجار از نقص ها و آلودگی ها و دوری از شرور و به طور کلی همه ی ارجاس است.

شر امری عدمی است

همان طور که در فلسفه می خوانیم شرور، امری عدمی بوده و وجودی نیستند و در واقع وجود آن تبعی است. وجود مطلق، خیر مطلق است و وجود محدود، محدودیت خیر است. بدان معنا که در معنای شر باید گفته شود، جایی که خیر نباشد، شر نمودار می گردد. در یک عبارت شر نبود خیر است و وجودی مطلق ندارد. برای مثال تاریکی، عدم و یا کمی روشنایی است و به تبع روشنایی تعریف می گردد. در قرآن نیز تاریکی به صورت جمع  یعنی ظلمات آمده است و نور که امری وجودی است به صورت مفرد آمده است.

مفهوم صراط و تنها دعای واجب

مطلب مهمی که در آینده نیز کرارا با آن مواجه خواهیم شد، تأکید بر صراط مستقیم انسانیت است. تنها دعای واجب در اسلام دعا در مورد همین صراط است، آنجا که در نماز می گوییم:"اهدنا الصراط المستقیم". و این عبارت را در دو رکعت نماز تکرار می نماییم که بدین ترتیب در طول شبانه روز در مجموع ده بار آن را بیان می داریم. این امر بیانگر آن است که این صراط، راهی است که به آسانی به دست نخواهد آمد. این امر مادامی که ما در این دنیا، که مزرعه ی آخرت است، هستیم، موجود است و صراط هر انسانی  با گام هایی که در طول حیات خویش بر می دارد، شکل خواهد گرفت.

فلسفه وضو و قبله

همان طور که می دانیم فرد نمازگزار، هنگام قرائت نماز اقدام به وضو گرفتن می نماید و نیزگفته شد وضو برای طهارت و به معنی دور کردن ارجاس و اجتناب از نقص ها است که به تبع خواسته ی فطری بشر یعنی عشق به کمال است. پس از آن نمازگزار به قبله توجه می نماید که همان توجه به کمال است. چنان که گفته شد این امر برخاسته از خود خواستۀ فطری بشر یعنی عشق به کمال و جستجوی آن است. البته مبرهن است که انسان هرگز قادر نخواهد بود کمال مطلق را به طور کامل درک نماید و به آن توجه کند و او در چیستی آن خواهد ماند چرا که مفهومی است که عقل بشر را یارای درک آن نیست و تنها مفهومی کلی و دورنمایی از آن را درک خواهد نمود. بنابراین انسان نیازمند قبله خواهد بود."وجهت وجهی للذی فطرالسموات و الارض. این قبله همان است که در زیارت جامعه نیز آن را می خوانیم ؛ آن جا که می گوید:"من اراد الله بدأ بکم".

کمال مطلق درک ناشدنی است

گفته شد انسان به دلیل انسان بودن یارای درک کمال مطلق را ندارد اما او قادر خواهد بود، کمال انسانی را در حد افق دید خویش متصور گشته و درک نماید و هرگاه بتواند به افق خویش برسد، در این صورت قادر خواهد بود ورای افق خویش را نیز نظاره کند. البته بالاترین حد افق انسانی، همان اهل بیت صلوات الله علیهم هستند؛ اگرچه که ایشان هم کمال مطلق نیستند، اما کمال انسانی بوده و در واقع انسان کامل می باشند. انسان با توجه به این قبله و چسبیدن به حبل الله، که به معنی پیروی از اهل بیت است، بر صراط مستقیم انسانیت گام خواهد گذاشت.

معنایی جدید از طراط مستقیم و اهل بیت

باید گفته شود اهل بیت خود این صراط مستقیم هستند. بیان این نکته ضروری است که مستقیم تنها به معنای راست بودن و عاری از کجی نیست بلکه معنای استقامت و پایداری و ایستادگی نیز در آن مستتر گشته است. در واقع به معنای صراطی است که شروع آن بر زمین طبیعت انسانی بوده و انتهای آن فنای فی الله است. بنابراین این صراط، خطی عمود و قائم خواهد بود ونه خطی افقی. بنابراین در بیان صراط مستقیم تنها بعد اخلاقی مدنظر نبوده و در واقع اشاره به همان حبل الله متینی است که در دعای ندبه موجود است. آنجا که می فرماید: أین السبب المتصل بین الارض والسماء.

مادر بت ها بت نفس شماست

همان طور که قرائت گردید، در اثناء مقدمه به موضوع خروج از ظلمتکده ی نفس اشاره شد که باید گفته شود به مفهوم دنیا و مافیها که همان خورشید و کوه و... است، نیست بلکه منظور حضرت امام، متعلقات نفس آدمی است که در دنیا موجود است و در اصل به خود انسان  و مادر بت ها که بت نفس آدمی است، اشاره دارد. چنان که مولوی می گوید: مادر بت ها بت نفس شماست/زان که آن  بت  مار و این بت اژده

البته روایات نیز به آن اشاره دارد که: اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک، دشمن ترین دشمن تو نفس توست که در درون تو قرار دارد.

دشواری صراط مستقیم انسانیت نیز به همین دلیل بوده و تنها نفس آدمی است که مانع مسیر انسانیت می گردد. انسان در ابتدای مسیر تکامل و البته کمال خویش همچون حیوانی است که تنها بالقوه انسان است. چنین انسانی تنها موضوعات مادی و جسمی برای وی مطرح بوده و از اهمیت برخوردار است و این امر در ظاهر جسمی وی نیز مشهود است؛ آنجا که در سنین طفولیت همچون چهارپایان بر روی دست و پا راه می رود. این حیوان که بالقوه انسان است، چنانی که در ظاهر نیز خط مشی خود را از شکل چهارپایان به شکل انسان دوپا تغییر می دهد، باید در باطن نیز انسان بالفعل گردد. بزرگترین دشمن انسان در طول صراط وی از انسان بالقوه تا انسان بالفعل، همان ظلمتکده ی نفس است. مادامی که انسان به خود پرستی ابتلاء داشته باشد، خداپرستی امری لفظی و یا نسبی است و فاقد حقیقت است.

انسان خود پرست است

در اینجا باید باز به متن بازگشته مروری مجدد بر عبارات آن داشته باشیم.

"پسرم خود را که به فطرت الله تخمیر شده ای دریاب و از گرداب ضلالت امواج سهمگین خودبینی و خودخواهی نجات ده و به سفینه ی نوح که پرتو ولایت الله است، رکوب کن که: مَنْ رَکِبَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها هَلَک‏."[2]

باید پدیرفت که همه ی انسان ها، فارغ از دین و رنگ و نژادی که  دارا هستند، در ابتدا خودپرست می باشند. اگر کسی مشمول عنایات حق قرار گرفت و ایمان آورد، باز به امر خودپرستی مبتلا خواهد بود و تنها در چشم انداز خود بر این اعتقاد است که باید از این خود پرستی رهایی پیدا کند.

لنگ لنگان می روم تا کوی دوست

"فرزندم کوشش کن که در صراط مستقیم که صراط الله است و لو لنگان لنگان حرکت کنی و حرکات و سکنات قلبی و قالبی را رنگ معنویت و الوهیت دهی."[3]

تعبیر «لنگان لنگان»، عبارت مهمی است که حضرت امام به آن اشاره می نمایند. از بزرگترین حیله های شیطان آن است که پیوسته در ذهن انسان این مفهوم را یادآور می شود که نمی توانی و قادر نیستی و تنها اولیاء خداوند قادر خواهند بود چنین کاری را انجام دهند. علما اصطلاحی دارند که ما لا یدرک کله لایترک کله. بدین مفهوم که چیزی را که کاملا نمی دانی، نباید به طور کامل رها کنی. انسان باید هر اندازه می تواند انجام دهد. حضرت امیر می فرمایند: سعی نکنید همچون ما عمل کنید که نخواهید توانست. اساسا انسان نباید انتظار داشته باشد بدون زمین خوردن طی مسیر کند. حضرت ختمی مرتبت می فرمایند: اگر مردم گناه نمی کردند، خداوند، خلقی جدید می آفرید که آن ها را بیامرزد. خداوندی که غافر الذنب ، ستار، قابل التوب و ... است، آیا انسان می خواهد مانع ظهور صفات او شود؟

اسلام به رهبانیت اعتقاد ندارد

"... انبیاء عظام و اولیاء خاص خدا در عین حال که مشابه دیگران اشتغال به کارها داشته اند هیچگاه در دنیا وارد نبوده اند. چون اشتغالشان بالحق و للحق بوده"[4]

در اینجا مسألۀ مهمی مطرح می شود؛ همان طور که می دانید اسلام به رهبانیت اعتقاد نداشته و آن را رد می نماید. در واقع اعتقادی به «زهد عن الدنیا» ندارد بلکه معتقد به «الزهد فی الدنیا» است؛ بدین معنا که درعین آنکه مردم در این دنیا زندگی می کنند و اشتغال به امور این جهانی دارند، باید نسبت به دنیا بی تعلق یا حداقل کم تعلق باشند. نگاه چنین افرادی به اموال و قدرت، وسیله ای برای پیمودن راه راست بوده و انگیزه آن ها اول قربة الی الله به معنای تقرب جستن به حق تعالی و دوم به تبع آن رعایت عدل الهی است. چنان که در تفسیر سوره حمد نیزداریم. باید گفته شود پیامبران فقط برای حکمرانی و تأسیس حکومت نیامده اند؛ که خود تأسیس حکومت به منظور چیز دیگری است و آن برقراری عدل الهی واشاعه ی آن است. این عدل به معنای قرارگرفتن هرچیزدرجای خود است؛ چراکه هرذره دراین دنیاحقی دارد و هر آن کس که درصراط مستقیم قراردارد باید تلاش نماید هر چیز به اندازه ی حقی که دارد،درجای خودقرارگیرد و به حقوق خود نائل آید. چنانی که در داریم:"لکل شی ء حق".بنابراین هرچیز و هرکس در دنیا حقی دارد؛ از پدر و مادر و همسر و همسایه گرفته تا حیوان و اشیاء و حتی قوای نفس و اندام های انسان. ما این حقوق را به طور مفصل در رساله ی امام سجاد(ع) ملاحظه می نماییم.
در روایت آمده است، سه نفر نزد حضرت رسول آمدند. یک نفر از آن ها عرضه داشت: من از امروز قصد دارم هر روز را روزه بدارم. دیگری نیز عرضه داشت من می خواهم هر شب قیام اللیل نمایم و نفر سوم نیز گفت من نیز دیگر هرگز با زنان ارتباط نخواهم داشت. پیامبر فرمودند: شما حق ندارید چنین عمل کنید. چشم ها نیز حق استراحت داشته و معده نیز حق غذا خوردن و نیز سایر اعضای بدن صاحب حق می باشند. به طور خلاصه باید گفته شود، همه ی موجودات که وجود داشته و حظی از وجود دارند، به همان اندازه حظی نیز از حق را دارا هستند. بنابر تمام آن چه بیان شد امور دنیا به انگیزه رسیدن به خود دنیا "بماهی هی" نبوده بلکه دنیا تنها وسیله ای به منظور رسیدن به اهداف الهی است.

پیامبر(ص) استغفار می کنند

"... لیغان علی قلبی و انی لاستغفرالله فی کل یوم سبعین مره. [گاه بردلم غباری می نشیند و من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش می خواهم.] شاید رؤیت حق در کثرت را کدورت حساب می فرمود. "[5]

پیغمبر که در رأس اولیاء می باشند، با این که مشغول انجام امور دنیا است، پیوسته متوجه حق بوده اند. چنانی که امیرالمؤمنین می فرمایند: "هیچ چیز را مشاهده ننمودم مگر آن که خدا را  در او و قبل از او و بعد از او می بینم".
  ایشان نمی فرمایند من هیچ چیز را ندیدم به جز حق؛ بلکه می فرمایند در عین حال که همه چیز یعنی ماده را مشاهده می کنند؛ اما هرگز توجه شان از حضرت حق قطع نمی گردد. به عبارت دیگر هم این جهان ماده را مشاهده می نمایند و هم قبل و بعد از آن را. مع ذلک این مرتبه ی وحدت در کثرت برای کمل اولیاء همچون حضرت رسول نیز دشوار است که می فرمایند: غبار بر قلبم می نشیند و هفتاد مرتبه در روز استغفار می کنم. این هفتاد مرتبه اشاره به زیاد بودن آن دارد. این استغفار که از ریشه ی غفران است یعنی پوشاندن؛ بدین معنا که مشاهده ی وحدت در کثرت یعنی مشاهده ی تجلیات خداوند بر وی سنگین می شود و خواهان بازگشت به ذات خود حضرت حق می گردد؛ چراکه چهره ی معشوق را در آینه دیدن تفاوت بسیاری با دیدن خود معشوق و فنا شدن در آن دارد و این همان موضوع عین الیقین و حق الیقین است.

وحدت حقیقت وجود

امام خمینی در اینجا احتمال می دهد که این روایت اشاره می کند به مسأله مشاهده ی وحدت در کثرت و اشاره دارد به "فی کل شی ء آیت یدل علی انک واحد". یعنی در هرچیزی نشانه ای است که وحدت حق را نشان می دهد. این احتمال امام به دلیل احتیاط ایشان است؛ چراکه در درستی این مطلب یقین ندارند لکن احتمال بسیار است. در دنیا همه چیز تک است. حتی دوقلوهای همسان نیز تک بوده و با یکدیگر تفاوت هایی دارند و این خود سایه ای از وحدت حق و وحدت حقیقت وجود است؛ چون تشخص هر شیء به وجود اوست و در فلسفه در این باره مفصلا بحث می شود. حتی دو صندلی که در کارخانه به طور تک مدلی ساخته می شوند، هیچ یک از آن دو یکی نیستند؛ چراکه این تشخص بالوجود است و هنگامی که وجود یافتند و دیگر ماهیت نیستند، هرکدام بهره ای از تمام صفات وجود که یکی از آن ها صفت وحدت و تک بودن است، خواهند برد.  این صفت وجود از حقیقت وجود که خداوند است و خداوند واحد است، نشأت می گیرد.

صفات خداوند عین ذات اویند

باید گفته شود صفات خداوند عوارض ذات خداوند نبوده بلکه عین ذات اویند. این البته برخلاف اعتقاد اشاعره است که معتقد بودند صفات خداوند غیر از ذات خداوند است. آن ها تصور می کنند، خداوند همچون بشر، که صفاتش مثل علم و قدرت و ... که جدا از خود اوست و کم و زیاد می شود ولی وجود او تغییر نمی نماید، است و این برخلاف اعتقاد شیعه است که معتقدند صفات حق تعالی عین ذات اوست. بنابراین هرجا که وجود سایه افکنده است، حتی در دو صندلی یکسان، که وجودی جدا از یکدیگر دارند، هریک به همان اندازه که سهمیه ای از وجود دارند، به همان اندازه سهمیه از تمام صفات وجود را دارا هستند.

گفته شد تشخص، که یکی از صفات وجود است، در مورد هر دو صندلی صادق است. عده ای معتقدند تشخص امری عارضی است. بدان معنا که ویژگی های زمانی و مکانی و ظاهری به آن دو تشخصی جدا از یکدیگر می بخشد؛ لکن این عوارض خود نیز به تبع از ذات می باشند و علت اصلی تشخص به این دلیل است که وجود دارد. تا زمانی که در ذهن هستند ماهیتا با یکدیگر تفاوتی نمی کنند اما هنگامی که وجود پیدا می نمایند، وجود هر یک از یکدیگر منفک می شود و تشخص می یابد. این وجود خود یک معجزه است؛ چنانی که انسان نمی تواند چیزهایی را که وجود دارد و خداوند آن را خلق کرده، از بین ببرد و یا ایجاد نماید. ممکن است بتواند آن را منهدم کرده و یا بسوزاند ولی این انهدام و سوزاندن تنها تغییر است وهرگز نمی تواند آن را معدوم نماید و این بدین معناست که تنها یک فاعل وجود و موجب وجود است که خود، حقیقت وجود است. همان طور که می دانیم، حقیقت وجود، خود حق که واجب الوجود است، می باشد.

رنج های این دنیا زود گذر است/اگر مرا به آتش افکنی باز هم تو را دوست دارم


" پسرم خود را محیا کن که پس از من بر تو جفاها رود و نگرانی ها که از من دارند به حساب تو گذارند. اگر حساب خود را با خدای خود صاف کنی و پناه به ذکرالله بری، هراسی از خلق به خود راه مده که حساب خلق زودگذر است و آنچه ازلی است، حساب در پیشگاه حق است."[6]

ذکر این نکته در این پاراگراف که حساب های این جهانی زودگذر است، نشان دهنده ی آن است که تنها روسیاه شدن در  روزی که جزء ایام و زمان نمی باشد و چون خارج از زمان می باشد، امری دائمی است، قابل توجه است. اگرچه ما در این دنیا ممکن است از برخی موضوعات رنج ببریم، لکن به هر صورت این رنج ها زودگذر است و این مطلبی است که در دعای کمیل نیز بدان اشاره گشته است؛ آن جا که سخن از این واقعیت می گوید که انسانی که طاقت تحمل آتش را در این دنیا حتی برای لحظاتی ندارد، باید حساب تحمل عذاب را در سرای باقی در نظر آورد. اکنون که به علت حجابی که او را فراگرفته و او را محجوب نموده باید به آن چه ادعا می کند باور و ایمان دارد، عمل نماید تا در وضع وی تغییر ایجاد گشته و حجب کنار رود و به مرتبه ی مشاهده نائل آید. ما که اکنون قادر به تحمل آتش حتی برای لحظاتی نمی باشیم، به پیروی از امیرالمؤمنین، جملات دعای کمیل را مبنی بر آن که «اگر مرا در آتش افکنی باز فریاد خواهم زد که من تو را دوست دارم«؛ تکرار می کنیم تا ان شاءالله متأثر و سپس متحول گشته و به این معانی نزدیک گردیم.

نیت مهم تر از عمل است

"فرزندم پس از من ممکن است پیشنهاد خدمتی بر تو شود، در صورتی که قصدت خدمت به جمهوری اسلامی و اسلام عزیز است رد مکن و اگر خدای نخواسته برای هواهای نفسانی و ارضای شهوات است، از آن اجتناب کن که مقامات دنیوی ارزش آن ندارد که خود را در آن راه تباه کنی. بارالها احمد و تبارش و متعلقاتش را که از بندگان تو و تبار رسول اکرمند، اینان را در دنیا و آخرت سعادتمند فرما و دست شیطان رجیم را از آسیب به آن ها کوتاه فرما. خداوندا ما ضعیف و ناتوانیم و عقب افتاده از قافله ی سالکان، تو خود از ما دستگیری فرما. ربنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک والسلام علی عبادالله الصالحین."[7]

این جا مطلبی که مهم است، این است که در هر عمل و تصمیم آن چیزی که اهمیت دارد، نیت شخص است. مبنای حساب و کتاب و ارزیابی اعمال نیز همان نیات بوده و توفیق در عمل نمودن به نیات مورد نیازنیست. نیت مؤمن بهتر از عمل اوست. بزرگی و کوچکی اعمال ملاک نیست. کما این که آن چنان که از فرمایش امام برداشت می شود، بزرگترین خدمت اگر به نیت نفس باشد تباهی به بار می آورد و کوچکترین خدمت اگر با نیت خدایی انجام گردد، اثری خدایی هم در پی خواهد داشت و این قانونی وضعی است؛ بدان معنا که اعمال به طور خودکار چنین اثری از خود به جای می گذارند.

نعمت توبه؛ تجربه ما از حیات مادی فاقد امکان درک مفهوم توبه است

البته در اینجا بحث توبه نیز مطرح می شود که بسیار مفصل است و از مهم ترین مسائلی است که به وسیله ی وحی نازل گشته است. چنانی که در دعای اول صحیفه ی سجادیه از قول حضرت سجاد(ع) نقل است که اگر در کل کتاب وحی خداوند، یعنی قرآن مجید، تنها موضوع توبه بیان گردیده بود، انسان باید تا ابد سجده ی شکر به جای می آورد. برای بشر فهم آن دسته از مطالبی حائز اهمیت است که در کتاب وحی نیز موجود است که انسان در طول حیات خویش با تجربه قادر نخواهد بود، آن ها را دریابد. موضوع توبه نیز از این دسته مطالب است که انسان به تنهایی خود قادر نخواهد بود آن ها را دریابد؛ چراکه ما در این دنیا امکان بازگشت خطاها را مشاهده نمی کنیم. برای مثال هنگامی که چیزی را می شکنیم، آن شیء از بین رفته و هرگز به شکل اول خود باز نمی گردد. یا اگر از بالای ارتفاع بیفتیم، اگر صدبار هم توبه کنیم، هرگز باز نخواهیم گشت. باید گفته شود به طور کلی در امور مادی این جهان که محکوم به زمان و مکان و سایر احکام طبیعت است، بازگشت وجود ندارد. بنابراین تجربه ی ما از این حیات مادی فاقد درک توبه بوده و در صورت عدم نزول وحی ما هرگز قادر نخواهیم بود این مهم را دریابیم.

مراتب توبه چیست؟

البته توبه خود نیز مراتبی همچون غفران و عفو و ... دارد. برای مثال عفو به معنای «پاک کردن اثر» و غفران به معنای «پوشاندن» است و بعد از آن «تبدیل سیئات به حسنات» است که از بالاترین درجات توبه است. از آنجایی که نفس آدمی پایی در عالم ارواح داشته و پایی دیگر در عالم ماده، که عالم تغییرات و عالم اسفل السافلین است، قادر است با توبه بازگشت کرده و امور را تغییر دهد؛ در حالی که مجردات قادر به تغییر نبوده و در این عالم ماده است که همه چیز در حرکت و تغییر می باشند .  ه این دلیل است که در طول شبانه روز ده بار از حضرت حق استعانت جسته و اهدناالصراط المستقیم می گوییم. انسان مادامی که زنده است یا به سوی کمال و یا پشت به آن و یا در گمراهی های راست و چپ است. و در واقع این ها سه جهاتی هستند که در سوره ی حمد بدان اشاره گردیده است؛ که صراط الذین انعمت علیهم رو به سوی کمال و المغضوب علیهم در واقع پشت به کمال و الضالین همان گمراهی های راست و چپ بوده که به طور کامل پشت به کمال  و رو به  گمراهی نیست.

دستورات مولوی و دستورات ارشادی در شرع

  آخرین جمله که امام بیان می دارند، اشاره به ضعف بشر داشته و اعلام می دارد تنها استعانت و دستگیری خود حضرت حق، انسان را به مقصود خواهد رساند. گواه بر آن که گفته می شود برخی امور تنها از طریق  وحی قابل استنباط است، این شیوه ی فقهی است که اساسا در فقه دو نوع دستور را بر می شمرند که یکی از آن ها ارشادی و دیگری مولوی است.
دستورات ارشادی آن دسته از دستوراتی هستند که پس از بیان آن، عقل بشر آن را درک کرده و منطقی می بیند. اما دستورات مولوی همچون دستور تغییر قبله، طبق فرمان مولا و بدون درک عقل بشری پیروی می شود. البته اکثر دستورات وحی و قرآن ارشادی می باشد. موضوع توبه نیز چنان است که بیان گردید که انسان در طول حیات خویش با تجربه هرگز بدان دست نخواهد یافت مگر با وحی. بنابراین بدون دستگیری حضرت حق این مسیر ممکن  نخواهد بود و نیاز به حبل الله است که هیچ بنده ای از بندگان خداوند با تلاش خود قادر نخواهد بود بالاتر از حد خویش رود. اگرچه در این قوس صعود از عالم اسفل السافلین به بالا و در این مسیر تکاملی، اراده ی انسان دخیل بوده، لکن کافی نمی باشد، اما حضور آن لازم و ضروری است. چنانی که در دعا گفته می شود "و اجعلنی من نادیته فاجاب الیک". که اگر این گونه نبود عمل انسان بی ارزش بوده و حسنی برای وی محسوب نمی گردید و نظام جزاء و ثواب بی مفهوم تلقی می گردید.

آزادی انسان به معنای انجام همه امور خیر است

اکنون که به موضوع اختیار اشاره گردید، بیان این مطلب خالی از لطف نیست که گاهی تصور می گردد آزادی به مفهوم قادر بودن بر انجام عمل خلاف شرع می باشد؛ درحالی که اگر انسان از تمام امیال نفسانی فی الواقع آزاد باشد، در هنگام تشخیص امر خیر به انجام آن مبادرت ورزیده و قادر نخواهد بود چیزی را غیر آن برگزیند. در غیر این صورت، یعنی اگر بر درستی امری اذعان دارد اما آن را اتخاذ نمی کند، چنین فردی بنده ی نفس خود است و گرفتار انواع شهوات و غضب ها و به طور کلی بنده ی چیزی غیر از عقل خود است.

اختیار ملائکه، عالم مثال و ملکوت عالم ماده

  ملائکه در اطاعت از حضرت حق آزادند؛ اما آزادی آن ها به مفهوم قادر بودن بر انجام شر نیست بلکه به مفهوم آزادی از تمامی قید و بند های نفسانی که منجر به اعمال شر می گردد، است. البته از لفظ ملائکه در موارد دیگری نیز استفاده می گردد؛ برای مثال اعمال انسان و قواهای وی نیز به ملائکه تعبیر می شود که در این کتاب نیز موجود است. به طور کلی باید گفته شود، ملکوت هرچیز یک ملک است و این که گفته می شود هر قطره باران یک ملک است، این گونه نیست که هرقطره ی باران را ملکی در دست بگیرد و آن را بر زمین بیاورد؛ بلکه یک عبارت تمثیلی است که به ملکوت قطره اشاره دارد. اساسا هر چیزی که در عالم ماده وجود دارد، ملکوتی را نیز داراست که همان صورت مجرد از ماده است که به عالم مثال که همان عالم خیال (نه به معنای توهم بلکه صور مثالیه همچون چیزهایی که در عالم خواب مشاهده می نماییم) است، تعلق دارد. چنانکه در آیات داریم " یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا." بدان مفهوم که ما تنها ظاهر همه چیز را مشاهده می کنیم در حالی بین اصل وجود و حقیقت وجود و وجود این موجود مادی تمام مراتب موجود است و این گونه نیست که بین مراتب جبروت و ملکوت موجود مادی، خالی باشد.

ابعاد سه گانه انسان

به طور کلی انسان سه بعد اصلی را داراست که هریک مراتبی دارد. یک بعد از آن عالم اجسام است، که هم دارای صورت جسمانی و هم دارای ماده جسمانی است.  دیگر عالم عقول(جبروت) است که مجرد از صورت و ماده است و در واقع عالم مفاهیم می باشد. و بعد آخر عالم ملکوت است که بین آن دو واقع گردیده است که صورت جسمانی را داراست لکن فاقد ماده است. فشار موجود در عالم قبر با وجود نبود ماده به دلیل تعلقی است که فرد به جسم خویش دارد. هرقدر این تعلق بیشتر باشد این فشار و درد بیشتر و طولانی تر خواهد بود. در کتاب سلیم بن قیس روایتی آمده است که در کتب دیگر نیز بدان اشاره شده است بدین مضمون که شخصی نزد امیرالمؤمنین آمد و از ایشان سؤال نمود که مگر شما نگفته اید که هر آن کس که با شماست اهل بهشت خواهد بود و هر آن کس که علیه شما است از اهل دوزخ است. حضرت سخن وی را تأیید نمودند. شخص عرضه داشت پس چگونه است که تعداد ما چنین اندک است و انسان های زمین که همراه شما نمی باشند، بسیارند و چه بسا در جبهه ی مخالف شما نیز باشند(نزدیک به مضمون). امیرالمؤمنین در جواب آن مرد می فرمایند چنین نیست که می پنداری. بدین معنا که آن سخنی که بیان نمودم چنین نتیجه ای را نمی دهد. بلکه بدین مفهوم است که مردم سه دسته اند. دسته ی اول آن هایی هستند که می دانند ما که هستیم و ما را درک کرده وبا ما هستند و دسته ی دوم آن ها کسانی هستند که می دانند ما که هستیم و بر حق ما واقفند و باز با ما مخالفت می نمایند و دسته ی سوم که توده ی اکثر مردم هستند که اصلا از ما چیزی نشنیده اند و نمی دانند ما که هستیم و یا شنیده اند لکن درک نکرده اند و یا درک کرده اند اما در نهایت تشخیص نداده اند که چه کسی بر حق است. اعمال این افراد به خداوند عرضه می گردد و خداوند بر حسب نیاتشان به محاسبه ی آن ها می پردازد و ایشان چنین توصیف می کنند که اولئک مستضعفون عقلا. و اکثر مردم چنین اند. و این امر تنها به غیر مسلمانان اختصاص نداشته و به مسلمانان نیز تعلق می گیرد.

ادامه دارد..



[1]آداب الصلوة، مقدمه، ص11
[2]
همان ، ص11
[3]
همان، ص12
[4]
آداب اصلاه، مقدمه، ص12
[5]
آداب الصلاه، مقدمه، ص12
[6]
آداب اصلاه، مقدمه، ص12

[7]
آداب الصلاه، مقدمه، ص
12

انتهای پیام /*