ره توشه ماه مبارک رمضان (1) / اخلاص

در نجف که بودم از بعضی از افراد می­ شنیدم ‏که امام خیلی با ما گرم نمی ­گیرد. من این مسأله را به مرحوم حاج آقا مصطفی منتقل کردم. ایشان گفت: ما این مسأله را به امام گفته ­ایم و امام فرموده ‏اند: این از تسویلات و دسیسه­ های شیطان است؛ در حقیقت این نفس من است که مرا دعوت می ­کند با افراد بیش‏تر گرم بگیرم که تعداد علاقه­ مندانم بیش‏تر بشود ولی برای این‏که امر به من مشتبه شود شیطان می­ گوید: برای خدا و اسلام است! لذا من این کار را نمی ‏توانم بکنم.

کد : 53970 | تاریخ : 28/03/1394

بدون تردید، بررسی ابعاد گسترده اخلاق و عرفان حضرت امام خمینی (س) فرصتی به آدمی می‏دهد تا برای گام نهادن در مسیر سبزی که او تا همیشه تاریخ برای بشریت ترسیم نمود، تأملی دوباره کند؛ چه این که شناختن او که حقیقتی فراموش نشدنی در خاطره اعصار است، شناختن همة خوبی­ها است. او چکیده قرن‏ها درس­آموزی بشر در محضر انبیا و اولیای الهی است و حیات انسانی کمتر چنین وجود با عظمتی به خود دیده است. باید اقرار نمود که اگرچه قلم­ها و زبان­های بسیاری درباره گستره وجودی او سخن گفته ­اند، اما به جرأت می ‏توان گفت که هنوز ابعاد وسیعی از وجود الهی او ناشناخته باقی مانده است. و گلستان خصایص او همچنان مجال گسترده ­ای برای سیر در خود می ‏طلبد و اقیانوس مواج عرفان و اخلاق او بسیار عمیق­تر از تلاش دُریابان آن است؛ اما در همین عرصه کوتاه و مجال اندک، ماه ضیافت الهی بهانه ­ای دست داد تا گوش جان به آوای سیرة‏ ملکوتی او بسپاریم و در محضر او زانوی ادب زده، میهمانان سفره رمضان را به جرعه­ نوشی و توشه­ گیری از خوان نعیم او فرا خوانیم. 

مجموعه حاضر، ره ­آوردی است از آیات و روایات و سیره نورانی امام راحل(س) که در سی بخش، متناسب با سی روز ماه مبارک رمضان تهیه و تنظیم شده است.

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود:

«الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل» قال وما الإبقاء علی العمل؟ قال: «یصل الرجل بصلةٍ وینفق نفقةً لله وحده لا شریک له فکتب له سرّاً ثمّ یذکرها فتمحی فکتب له علانیةً ثمّ یذکرها فتمحی فتکتب له ریاءً»؛[1] باقی ماندن بر عمل، سخت­تر از انجام عمل است. راوی پرسید: باقی ماندن بر عمل چیست؟ فرمود: گاهی شخص برای خدا صله می‏ کند یا انفاقی می­ نماید و شریکی برای او قرار نمی ‏دهد. پس آن عمل برای او به صورت پنهانی نوشته می ­شود (ثواب عبادت پنهانی به او می ­دهند). سپس آن عمل را بیان می­ کند. پس آن محو شود و برای او به صورت آشکارا نوشته شود (ثواب عبادت آشکارا به او می­ دهند). سپس آن را ذکر کند. پس آن عمل محو شود و برای او به صورت ریایی نوشته شود. حضرت امام خمینی در توضیح این حدیث می­ نویسد: تحریص بر آن است که انسان از اعمالی که می­ کند باید مراعات و مواظبت نماید، چه در حین اتیان آن و چه بعد از آن. زیرا که گاه شود که انسان در حال اتیان عمل آن را بی­ عیب و نقص تحویل دهد و خالی از ریا و عجب و غیر آن باشد، ولی بعد از عمل به واسطة ذکر آن به ریا مبتلا شود. چنانچه در حدیث شریف کافی وارد است.[2]

پرهیز از شهرت­ طلبی

امام در دورانی که در ترکیه بودند، مطالبی به تحریر الوسیله افزودند. که در ابتدا کتاب وسیلة النجاة مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی بود و امام بر آن حاشیه زده بودند. اما در ترکیه حاشیه ‏ای را که امام زده بودند در متن برده و یک­جا چاپ نمودند. در ضمن مطالبی را هم به آن افزودند و یک رسالة ارزنده و اعلا چاپ گردید. پیش از چاپ و انتشار یک نسخه از آن را برای من آوردند. من کتاب را نزد امام بردم. پشت جلد این کتاب از امام تجلیل فراوانی شده بود. خدمت امام رسیدم. تابستان بود. کتاب را به امام نشان دادم. به محض این‏که چشم امام به پشت جلد کتاب افتاد، به اندازه ­ای ناراحت شدند که کتاب را به گوشه ­ای انداختند و فرمودند: «به من نمی ­گویند! [بدون اجازة من این کارها را می­کنند] باید این نوشته از بین برود!» من با دیدن عصبانیت حضرت امام جرأت نکردم حرفی بزنم. بیرون آمدم و به شخصی که متصدی انجام این کار بود، گفتم: این نوشته بایستی از بین برود و هیچ فایده­ ای ندارد؛ زیرا اگر امام حرفی بزنند، همان است و سپس جریان را تعریف نمودم. شخصی که متصدی چاپ کتاب بود، عرب زبان بود. او تا به حال جریانی این­چنین را نه شنیده و نه دیده بود و پیوسته با شگفتی می­ پرسید: «این آقا کیست؟»

هم اکنون نیز اگر رساله­ هایی را که در نجف چاپ شده ببینید، متوجه می­ شوید که نوشته­ های پشت جلد کتاب را بعداً از بین برده ­اند.[3]

روی برتافتن از تجلیل شدن

مرحوم آیت الله حکیم از دنیا رفتند؛ اما هنوز جنازه ایشان را برای دفن به نجف نیاورده بودند. حضرت امام خادمی به نام «مشهدی حسین» داشتند. وی نزد من آمد و گفت: «آقا (حضرت امام) می ­فرمایند: بیا». اول صبح بود، من به درب منزل ایشان رفتم، امام تشریف آوردند و به من فرمودند: «به رفقای من بگویید صحبتی نکنند». منظور امام این بود که رفقایی که به حضرت امام علاقه داشتند از تبلیغ برای حضور ایشان و تجلیل وی بپرهیزند. من خدمت دوستان رسیدم و سخن حضرت امام را ابلاغ کردم که کسی هنگام شروع مراسم از ایشان تجلیل ننماید؛ چرا که اگر حضرت امام این دستور را نمی ­دادند، یکی از این‏ها خود من بودم که به تبلیغ ایشان می­ پرداختم. هر کس ا از دوستان که می ­دیدم، سخن حضرت امام را به او می­ رساندم؛ ولی اگر خدا بخواهد کسی را بزرگ کند، کسی نمی ­تواند جلوی بزرگ شدن او را بگیرد. خدا می­ خواست رچم را به دست حضرت امام بدهد.[4]

غیرخوشایند انگاشتن تبلیغ شخصی

پس از درگذشت مرحوم آیت الله بروجردی دست­های مرموزی فعالیت می­ کرد که  نام هیچ مرجعی در مجالس عزاداری آن مرحوم برده نشود. پس از هجده روز، دربار شاهنشاهی خبر درگذشت مرحوم آیت الله بروجردی را به نجف مخابره نمود؛ به امید که مرجعیت از قم به نجف منتقل شود و به تدریج، حوزه علمیه قم متلاشی شود. در آن موقع، تنها کاری که می ­شد کرد، این بود که در مسجد اعظم قم که مرکز عزاداری بود و تا چهل روز ادامه داشت، به نام شخصیت­ های حوزه علمیه قم مجلس فاتحه گرفته شود... پانزده روز از درگذشت ایشان می­ گذشت و ردیف فاتحه شخصیت ­ها تمام شده بود. و این مایه نگرانی شده بود و حضرت امام هم فاتحه ­ای نگرفت. روز 25 شوال که شهادت امام صادق و مخصوص طلاب مشهد بود آیت الله سعیدی با عده ­ای دیگر از فضلای مشهد پیش حضرت امام آمدند و به ایشان یادآوری کردند که اگر برای فوت آیت الله بروجردی فاتحه نگیرید، بازتاب خوبی ندارد. با عنوان این مطالب و تفویض وقت طلاب مشهد به حضرت امام، روز 25 شوال به نام حضرت امام فاتحه برقرار شد. وقتی امام که صاحب عزا بودند وارد مجلس شدند، مسئول اعلان فواتح ورود حضرت امام را اعلام کرد و گفت: این فاتحه از طرف حضرت آیت الله العظمی خمینی برقرار است. امام او را فراخواند و با اعتراض شدیدی به او فرمود: تا عصر که این مجلس برقرار است، حق نداری نام مرا بر زبان جاری سازی.[5]

پرهیز از خودشیفتگی

روز 15 خرداد بود و جمعیت زیادی برای شنیدن سخنرانی حضرت امام(س) در مدرسه فیضیه جمع شده بودند. من به همراه حاج ­آقا مصطفی خمینی و حاج­ آقا شهاب اشراقی و جمعی از شاگردان حضرت امام پشت سر ایشان روی سکوی مدرسه فیضیه ایستاده بودیم. سیل جمعیت از شهرهای دور و نزدیک حضور یافته بودند. شاید حدود یک ساعت و نیم طول کشید تا امام به سکو رسیدند و روی سکو قرار گرفتند؛ به گونه ­ای که ما ترس آن را داشتیم که امام را پس از سخنرانی چگونه از میان آن همه جمعیت عبور دهیم. ما توانستیم کلید درب مدرسه فیضیه که به صحن حرم حضرت معصومه باز می­ شد را به دست آوریم تا بتوانیم امام را از آن درب عبور دهیم. وقتی سخنرانی تمام شد، خدمت امام عرض کردیم که این درب کلیدش آماده است و شما از این‏جا تشریف ببرید. امام فرمودند: «نخیر!» آقای اشراقی اصرار کردند، اما امام فرمودند: «نخیر بایستی از همان طرفی که آمده­ ام، برگردم». ما متوجه شدیم که امام نمی­خواهند عده ­ای خیال کنند که ایشان حرف­های تندی زدند و خودشان از درب امنی خارج شدند. برخی به ایشان گفتند: همه، شما را به خوبی می­ شناسند و شما هرگز کسی نیستید که یک حرفی را بزنید و بروید و الآن اگر شما بخواهید از راهی که آمده ­اید برگردید، تمام خیابان­ها پر از ماشین است. با اصرار زیاد، امام پذیرفتند. هنگام رفتن مردم برای زیارت امام فشار آوردند ما پشت سر امام قرار گرفتیم؛ اما ازدحام جمعیت آن قدر بود که من کفشم از پایم درآمد. تعدادی از شاگردان و افراد متدین تهران پشت سر ایشان صف کشیدند تا امام را بدرقه کنند و مانع فشار جمعیت بشوند. امام با عصبانیت به آن‏ها رو کردند و فرمودند: «مگر عروس می­ برید! بروید کنار!».[6]

دوری از مظاهر خودشیفتگی

پدرم نقل می­ کردند که در سال­های پیش از انقلاب در کوچه یخچال قاضی (محله ­ای که منزل امام در آن‏جا بود) به طرف منزل می­ رفتم. ناگهان دیدم امام دارند به طرف منزلشان حرکت می ‏کنند. چون نزدیک ایشان رسیدم، گام­ های خود را کوتاه­تر کردم تا از ایشان سبقت نگیرم و احتراماً پشت سر ایشان راه خود را ادامه دهم. امام که احساس کردند فردی پشت سرشان حرکت می‏ کند، ایستادند و رو به من کردند و پس از سلام و احوال­پرسی فرمودند: «فرمایشی دارید؟» عرض کردم: خیر. فرمودند: «خواهش می­ کنم بفرمایید و به راه خود ادامه دهید و پشت سر من حرکت نکنید!».[7]

پرهیز از مقام­ طلبی

امام کوچک­ترین روی خوشی به کسانی که در صدد تملق و چاپلوسی و یا منت برآمده ‏اند، نشان نمی ­دهد شدیداً از اقدام اطرافیان برای مطرح نمودن خود جلوگیری می ­کند و شاید در گذشته و امروز مسأله پخش و یا نشر رساله­ های عملیه و احیاناً پوستر و عکس در منزل علما، حتی از وجوه اسلامی یک کار مفید قلمداد گردیده است و در همه جا رایج می ‏باشد؛ ولی از آن‏جایی که امام می­ خواهد حتی شائبه این مطلب را که در منزل ایشان برای مرجعیت و رهبری او تلاش می­ شود، از بعضی دهن ­ها بیرون آورد، اعلان می ‏کند که: «من راضی نیستم در خانه من کوچک­ترین قدمی در این جهت برداشته شود» و شما حتی برای نمونه هم سراغ ندارید که چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، یک توضیح المسائل یا یک عکس در منزل امام به کسی داده شود و بعضی از دوستان نقل می­ کردند که در سال­های 41 و 42 از بسیاری شهرها و کشورهای خارج و به خصوص پاکستان از ما تقاضای رساله عملیه م ی­کردند که ما هر چه سعی ­کردیم که رضایت امام را جلب کنیم که اجازه دهند از وجوهات در این راه مصرف شود، اجازه نفرمودند... این سخن امام است که: «خدا گواه است من برای رسیدن به مرجعیت حتی یک قدم برنداشته ­ام؛ ولی اگر به سراغم آمد، از پذیرفتن آن باکی ندارم!».[8]

پافشاری بر حفظ اخلاص

پس از درگذشت آیت الله حکیم، جمعی از علما و فضلای حوزه که حدود 13 یا 14 نفر بودند، به طور مشترک در برگه­ ای مرجعیت و نیز اعلمیت حضرت امام را تأیید و امضا نمودند. این برگه منتشر و به همه جا فرستاده شد. هنوز ابتدای امر بود. من به نجف اشرف مشرف شدم. من خیال می ­کردم که حتماً حضرت امام این برگه را دیده ­اند. امام از اوضاع ایران از من سؤال کرد و من در پاسخ گفتم: ورقه ­ای به صورت اعلامیة طوماری با امضای جمعی از آقایان فضلا منتشر شده است. گفتم لابد خدمت حضرت عالی هم آورده ­اند. ایشان اظهار بی ­اطلاعی کردند. من عرض کردم: من اطلاع نداشتم و الا ورقه را خدمتتان می­ آوردم. سپس مضمون برگه را به استحضار حضرت امام رساندم. امام به شدت، ناراحت شد و فرمود: بی­خود این‏ها این کار را کرده ­اند. نمی ­بایست چنین می ­کردند.[9]

اخلاص در انجام تکلیف

یکی از دوستان که از شاگردان امام بود، برای تبلیغ به روستاهای نزدیک قم می ‏رفت. مردم آن‏جا احتیاج به مسجدی داشتند. دو نفر از مالکین روستا گفته بودند حاضر هستند اقدامات مالی لازم برای ساخت مسجد را انجام دهند، به شرطی که حضرت امام کلنگ احداث مسجد را بزنند. آن طلبه پذیرفت و مطلب را از طریق داماد امام آقای اشراقی، به امام رسانید. امام پاسخ دادند: من اهل این کارها نیستم.

اما مسجد برای مردم روستا بسیار ضروری بود و راهی برای ساختنش جز از طریق همین مالکین وجود نداشت. مالکین هم به غیر از آنچه گفته بودند، راضی نمی­ شدند هزینه ­های ساخت مسجد را بپردازند. آن دوستمان دوباره خدمت آقای اشراقی رسید و مطلب را بازگو کرد. آقای اشراقی فرمودند: «آنچه را امام در مقابل آن خاضع است، وظیفه­ الهی و کار برای خدا است. اگر مسأله برای ایشان توضیح داده شود و احساس بفرمایند که وظیفه ایشان است که بیایند، حتماً خواهند آمد». با اصرار زیاد، امام حاضر به انجام این کار شدند. وقتی امام به روستای مذکور رفتند، هنگامی که برای کلنگ زدن احداث مسجد رفتند، دیدیم امام راهشان را کج کردند و به سمت دیگری رفتند. امام به سمت جوانی رفتند و به او فرمودند: این انگشتری که در دست تو است، اگر طلا است، از دستت بیرون بیاور. گرچه امام پذیرفتند برای احداث مسجد در روستایی که دو سه هزار نفر جمعیت بیش‏تر نداشت، بروند، اما در آن‏جا هم [که] رسیدند به وظیفه الهی خود عمل نمودند.[10]

تلاش در خلوص نیت

یکی از علما که مردی خوب و موجه در همدان بود، به قم مشرف شد و در منزل برادرش وارد گردید. برادرش هم از شاگردان حضرت امام بود. یک روز صبح، بنده و مرحوم حجة ­الاسلام حاج آقا مهدی شاه ­آبادی به حضور حضرت امام در منزل ایشان شرفیاب شدیم. آقای شاه ­آبادی به ایشان عرض کرد: فلانی از همدان آمده و مرد خوبی است و اهل مبارزه است. خیلی در ایام مبارزه کوشش کرده و الآن در قم در منزل برادرش هست. خوب است که شما از این شخص دیدن کنید. امام در پاسخ فرمودند: من حالم مساعد نیست. مرحوم شاه­آ بادی اصرار نمودند؛ به این معنا که برادرش شاگرد شما است و خودش هم به شما ارادت دارد. حضرت امام برای بار دوم فرمودند: این‏که گفتم حالم مساعد نیست، چون تب دارم؛ ولی آنقدر تب ندارم که نتوانم به منزل این آقا بروم و از او دیدن کنم؛ اما چون نمی­توانم قصد قربت کنم ـ زیرا شما گفتید این آقا از ارادتمندان شما است ـ به این جهت، نم ی­آیم. مرحوم آقای شاه­ آبادی با شنیدن این سخن حضرت امام ساکت شد. و بنده هم بر اعتقادم به امام افزوده شد.[11]

یکرنگی در عمل

گاه حضرت امام در جماران برای کمک به رزمندگان در جبهه ­ها می­ نشستند و با دست مبارک خود، آجیل در پاکت می­ ریختند. من به ایشان می­ گفتم: اجازه بدهید پشت پاکت بنویسیم که این بسته آجیل توسط امام پر شده است تا رزمندگان خوشحال شوند. اما ایشان می ­فرمودند: نه لازم نیست.[12]

خلوص در دوستی­ها

در نجف که بودم یادم هست از بعضی از افراد گلایه ­ای می­ شنیدم ‏که امام خیلی با ما گرم نمی ­گیرد. من این مسأله را به مرحوم حاج آقا مصطفی منتقل کردم که به امام عرض کنید قدری بیش‏تر با این افراد گرم بگیرند. ایشان گفت: ما این­قدر این مسأله را به امام گفته ­ایم، و امام فرموده ‏اند: «این از تسویلات و دسیسه­ های شیطان است؛ یعنی در حقیقت این نفس من است که مرا دعوت می ­کند با افراد بیش‏تر گرم بگیرم که تعداد علاقه­ مندانم بیش‏تر بشود؛ ولی برای این‏که امر به من مشتبه شود، شیطان می­ گوید: برای خدا و اسلام است! لذا من این کار را نمی ‏توانم بکنم».[13]

دعوت دیگران به اخلاص

اوایل نهضت، بعضی از روحانیون در قم به زندان افتاده بودند که مرحوم شهید محلاتی هم از جملة آن‏ها بود. امام در همان اوایل آن‏ها را جمع کرده و فرمودند: «اگر برای من این کار را کردید و زندان رفتید، من نه پاداشی دارم به شما بدهم، نه این‏که اقدامی می­توانم بکنم. خوب، التماس دعا! برای من این کار را نکنید. اگر برای خدا می‏کنید، صبر کنید و از این چیزها باکی نداشته باشید و کار خودتان را انجام بدهید».[14]

دوری از رقابت­ های غیر مخلصانه

بعد از فوت حضرت آیت الله بروجردی همة فقها و علمای بزرگ قم جلسة استفتا داشتند؛ ولی امام خمینی چنین جلسه ­ای نداشتند... یک روز خدمت ایشان رسیدم و گفتم: عده­ای از فقها و فضلا هستند که اگر اجازه بدهید من آنان را دعوت ­کنم که بعضی از شب­ها در منزل شما بیایند و مسائل مشکل فقهی را با آنان در میان بگذارید تا بحث کنند و ورزیده شوند. البته منظور من همان جلسه استفتا بود؛ اما اسمش را نبردم مبادا امام قبول نکنند. بعد از خاتمه حرف من، امام نگاهی به من کردند و گفتند: آقای امینی! از شما چنین انتظاری نداشتم! منتظر بودم به من بگویی تو دیگر پیر شده­ای و مرگت نزدیک شده، به فکر خدا و معاد باش و خودت را اصلاح کن و با نفس امّاره­ات مبارزه کن. [15]

آری حضرت امام بیش از هر چیزی مراقب و مواظب نفس خودشان بودند و با تمایلات و هوس­های نفسانی شرک­انگیز مبارزه می­کردند و در اخلاص آن می‏کوشیدند.

لذت کار برای خدا

پس از این‏که از زندان آزاد شدم، نمی­دانم به چه انگیزه­ای دست به قلم بردم و برای حضرت امام نامه ­ای نوشتم و جریان زندانی شدن و سختی زندان انفرادی را برای امام توضیح دادم. حضرت امام در پاسخ چند سطر برایم به طور خلاصه جواب نوشتند: از گرفتاری شما بی­اطلاع بودم. من هم روزگار سختی را می­ گذرانم؛ ولی چون همگی این‏ها برای خدا است، گوارا است.[16]

بیم نداشتن از شکست و فراز و نشیب

یکی از فقهای شورای نگهبان نقل می ­کرد که در سفری به همراه حضرت امام به تهران می ­رفتم. به ایشان عرض کردم: چه خوب است که دولت عراق اجازه مسافرت به ایرانی­ها نمی ­دهد وگرنه فضلا و طلاب حوزه علمیه قم همگی به سوی نجف می ­رفتند و حوزه علمیه قم خلوت می ­شد. امام از این طرز سخن گفتن من برآشفت و از قم تا تهران برای من صحبت کردند که اگر کسی در فکر غیر خدا باشد و بخواهد که یکی بالا و دیگری پایین بیاید، حوزة قم شلوغ شود و حوزه نجف خلوت یا بالعکس و خلاصه اگر کسی جز راه خدا و رضای خدا به فکر تأمین مسأله دیگری باشد، از مدار توحید دور می­ شود. محور باید کار برای خدا باشد، نه علاقه­ ها و نه روابط و تعصب‏ های محلی و نژادی و نه روابط منطقه ­ای و قبیله ­ای و....[17]

منبع: ره توشه ماه مبارک رمضان، ابوالفضل هدایتی، ص 5- 20


[1]. الکافی، ج 2، ص 297، ح 16؛ بحار الانوار، ج 7، ص 230. [2]. شرح چهل حدیث، ص 329. [3]. ر.ک: سرگذشت ­های ویژه از زندگی حضرت امام خمینیS، ج 6، ص 138ـ 139؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی. [4]. همان، ص 147؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی. [5]. پا به ­پای آفتاب، گفته ­ها و ناگفته­ ها از زندگی امام خمینی، ج 4، ص 174؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین مصطفی زمانی. [6]. ر.ک: سرگذشت ­های ویژه از زندگی حضرت امام خمینیS، ج 5، ص 14 ـ 16؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین سید عبدالمجید ایروانی. [7]. صحیفه دل، ج 1، ص 67 ـ 68؛ به نقل از حجة الاسلام والمسلمین دین ­پرور. [8]. ویژگی ­هایی از زندگانی امام خمینی، ص 82 ـ 83؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین مرتضی تهرانی. [9]. ر.ک: سرگذشت­ های ویژه از زندگی حضرت امام خمینیS، ج 5، ص 178 ـ 179؛ به نقل از: آیت الله محمد مؤمن. [10]. ر.ک: همان، ص 176 ـ 178؛ به نقل از: آیت الله محمد مؤمن. [11]. ر.ک: برداشت‏هایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 226؛ به نقل از: حجة ­الاسلام والمسلمین مرتضی تهرانی. [12]. ر.ک: همان، ص 228؛ به نقل از: زهرا مصطفوی. [13]. همان، ص 226 ـ 227؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین موحدی کرمانی. [14]. همان، ص 224؛ به نقل از: حجة ­الاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری. [15]. پرتوی از خورشید، ص 26 ـ 27؛ به نقل از: آیت الله ابراهیم امینی. [16]. ر.ک: صحیفه دل، ج 1، ص 108؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین عمید زنجانی. [17]. ر.ک: جلوه­ های حسینی در سیمای خمینی، ص 117؛ به نقل از: حجة ­الاسلام والمسلمین محسن قرائتی. 

انتهای پیام /*