برگی از تاریخ / مهاجرت و اعتصاب علما در پشتبانی از حضرت امام (س)

پشتیبانى و حمایت علماى اعلام و روحانیان ایران از امام، تنها به صدور اعلامیه، تلگراف و نامه محدود نگردید، بلکه از علماى طراز اول حوزه هاى علمیه قم و مشهد تا علماى عالی مقام شهرستان ها به منظور نشان دادن حد اعلاى هماهنگى و اتحاد به تهران هجرت کردند و رسماً از رژیم شاه خواستار آزادى بى قید و شرط امام شدند.

کد : 53976 | تاریخ : 30/03/1394

پس از دستگیری حضرت امام خمینی در نیمه شب 13 آبان 1342، پشتیبانی علما و روحانیون سراسر ایران از ایشان از طریق صدور بیانیه و تلگراف و نامه به شاه و مهاجرت تعدادی از علمای طراز اول حوزه‌های علمیه قم و مشهد و علمای عالی‌مقام شهرستان‌ها به تهران، بیانگر حد اعلای همبستگی و اتحاد و پشتیبانی از رهبر  انقلاب و تلاش برای آزادی ایشان است. این مهاجرت که در 30 خرداد 42 صورت گرفت منجر به عکس‌العمل خشن رژیم و دستگیری و زندانی جمعی از این حضرات شد. اما حساسیت‌های مردمی، رژیم شاه را بر آن داشت تا برای عادی جلوه دادن اوضاع، حضرت امام را آزاد و به خانه‌ای در داوودیه تهران و سپس به منزلی در قیطریه منتقل و در حصر نگاه دارند. (روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی امام خمینی، ص 103 و 104)

 مهاجرت علما

پشتیبانى و حمایت علماى اعلام و روحانیان ایران از امام، تنها به صدور اعلامیه، تلگراف و نامه محدود نگردید، بلکه از علماى طراز اول حوزه هاى علمیه قم و مشهد تا علماى عالی مقام شهرستان ها به منظور نشان دادن حد اعلاى هماهنگى و اتحاد به تهران هجرت کردند و رسماً از رژیم شاه خواستار آزادى بى قید و شرط امام شدند. پیشنهاد مهاجرت علما به تهران ـ بنابر اطلاع تأیید شده ـ از جانب حاج سید محمدرضا گلپایگانى(ره) در نشستى که پس از دستگیرى امام با آقاى شریعتمدارى داشتند مطرح شد. آقاى گلپایگانى ضمن تأکید روى این پیشنهاد اظهار کرده بود: البته نظر من این است که این مهاجرت به اتفاق باشد و من و شما (گلپایگانى ـ شریعتمدارى) به همراه یکدیگر رهسپار تهران شویم و اگر شما براى این مهاجرت آمادگى نداشته باشید، من صلاح نمى دانم که به تنهایى آن را انجام دهم. آقاى شریعتمدارى پاسخ قطعى خود به این پیشنهاد را به «فکر و تأمل» بیشتر موکول کرد و پس از رایزنى با مقامات ساواک و جلب نظر آنها به تنهایى رهسپار تهران شد و براى آقاى گلپایگانى پیام داد: «من رفتم! اگر خواستید بیایید»! این برخورد او موجب شد که آقاى گلپایگانى از مهاجرت به تهران منصرف شود و رسالت خود را در پشتیبانى از امام و نهضت اسلامى از قم پى بگیرد.

 ساواک در گزارش خود اسامى 31 نفر از علماى مهاجر را صورت داده و یادآور شده است که «...اخیراً به آنها ابلاغ گردیده که هرچه زودتر به شهرستان هاى مربوطه مراجعت نمایند ...».

علماى مهاجر پس از ورود به تهران طى تلگرامى به امام هدف از مهاجرت خویش را اعلام کردند و آزادى او و دیگر زندانیان را خواستار شدند.

اعلامیه دیگرى که با عنوان «از طرف جمعى از روحانیین تهران» منتشر شد، اسامى علماى مهاجر و هدف آنها از مهاجرت در آن آمده بود و از منویات امام پشتیبانى شده بود.

آقاى شریعتمدارى نیز پس از مهاجرت به تهران در پاسخ به پرسش برخى از اطرافى هاى خود هدف و انگیزه خویش را از این مهاجرت چنین گفته است:

اینجانب از وقتى که عده اى از بزرگان علما: حضرت آیت اللّه  خمینى و آیات دیگر آقاى قمى و آقاى محلاتى و سایر علماى عظام و مبلغین گرفتار شدند، لازم مى دانستم که براى اظهار پشتیبانى و اعتراض عملى به این تصمیم دولت به حضرت عبدالعظیم مسافرت کنم و بدین ترتیب معلوم شود که آقایان علما داراى نظر واحدى هستند و در عمل کردن به وظایف شرعى متفق القول مى باشند...

از نخستین دستاوردهاى این حرکت و هجرت، شکسته شدن اسطورۀ وحشت و اختناقى بود که به دنبال کشتار فجیع و دسته جمعى 15 خرداد، سراسر ایران را فراگرفته بود و مى رفت که کشور را به صورت گورستانى تاریک و وحشت زا درآورد.

ملت ستمدیده و به خون کشیدۀ ایران که پس از دستگیر شدن امام، بى رهبر و راهنما و بى یار و یاور مانده بود و همچون کلافى سردرگم حیران و سرگردان، راهى به جایى نمى یافت و ابتکار عمل به طور کلى از دست او خارج شده بود، با مهاجرت علما به تهران روح تازه اى در کالبد او دمیده شد، جنب و جوش تازه اى در او پدید آمد، کابوس یأس و ناامیدى که در قلوب بسیارى جا باز کرد و سستى و زبونى به بار آورد، جاى خود را به گرمى و امید داد.

مردم ماتم زدۀ پایتخت، با گرمى و اشتیاق فراوان از علماى مهاجر استقبال کردند و از آنجا که به علت فشار شدید و بیش از حد رژیم، در هیچ جا و مکانى حتى در مسجد نمى توانستند اجتماع کرده با یکدیگر به گفتگو بنشینند، منازل علماى مهاجر را تنها اماکن مناسبى براى تبادل نظر، شور و گفتگو مى یافتند و در آنجا مرتب اجتماع کرده، ازدحام فوق العاده اى به وجود مى آوردند.

علما و روحانیان مهاجر که از اطراف و اکناف، به مرکز آمده بودند بى درنگ با هم و نیز با روحانیان مقیم مرکز به گفتگو و رایزنى پرداختند و از آنجا که نسبت به جان امام، احساس خطر و نگرانى مى کردند و بیم آن را داشتند که رژیم شاه در این گیر و دارها گزندى به او رسانیده باشد و از طرف دیگر روى فشار شدید مردم که با بى صبرى از علما و روحانیان، خواستار به دست آوردن اطلاع از سرنوشت و محل اقامت او بودند، بر آن شدند که پیش از هر کار براى به دست آوردن اطلاعى از او اقدامى جدى به عمل آورند تا بتوانند تا حدودى مردم آشفته و نگران را آرام ساخته، با آسودگى خاطر در راه آزادى او و تحقق آرمان هاى مقدس جامعۀ روحانیت به اقداماتى دست بزنند.

 ملاقاتى با امام در زندان

روحانیان مهاجر و مقیم مرکز پس از یک سلسله نشست ها و گفتگوها، سرانجام تصمیم گرفتند فردى را به دربار بفرستند و مراتب نگرانى قاطبۀ روحانیت و عموم ملت ایران را از سرنوشت امام به شاه برسانند و از او رسماً بخواهند که ترتیب ملاقات یکى از مقامات روحانى مورد اعتماد را با امام بدهد تا بدین وسیله از تشنج و نگرانى عمومى تا حدى کاسته شود. براى انجام این منظور، حاج آقا روح اللّه  کمالوند که به نمایندگى از علماى خرم آباد و لرستان به تهران مهاجرت کرده بود، با شاه ملاقات کرد و مراتب نگرانى و خواست علما و روحانیان را که در حقیقت خواست همه ملت بود به او رسانید. شاه در پاسخ پس از مدتى طفره رفتن و رجزخوانى اظهار
داشت: شما مطمئن باشید که ما خمینى را نمى کشیم تا امامزاده درست شود. ما او را در میان مردم لجن مال مى کنیم! او این جملات را با اعصابى متشنج و خشمى شدید که از شدت عصبانیت دندان ها را به هم مى فشرد ادا کرد. آرى شاه هنوز در خواب خرگوشى به سر مى برد و توطئۀ «پول گرفتن یک مسلمان شیعه از یک مسلمان غیرشیعه»، داستان افسانه اى «عبدالقیس جوجو» و دیگر اراجیف شاهانه براى او به منظور کوبیدن و به قول خودش «لجن مال کردن خمینى»، نقطه امید و اتکایى به شمار مى رفت. او هنوز امیدوار بود که همانند اسلاف و نیاکان خود که مخالفان خود و رهبران حرکت هاى مردمى را با حربۀ تهمت و افترا و نسبت هاى ناروا سرکوب  ى کردند بتواند خمینى را نیز در اجتماع ساقط کند. غافل از اینکه امام خمینى پیش از هر کار این حربۀ زنگ زده را از چنگ او در آورده، او را خلع سلاح کرده است و ملت ایران در سایه روشنگرى هاى امام به پایه اى از رشد و آگاهى رسیده است که با حربۀ تهمت و برچسب، فریب نمى خورد.

سرانجام بر اثر پافشارى بیش از حد حاج آقا روح اللّه  کمالوند و نیز از آنجا که خود شاه بیش از هرکس دیگرى از تشنج و نگرانى شدیدى که به علت بى خبرى مردم از سرنوشت امام خمینى سراسر کشور را فراگرفته بود، آگاهى کامل داشت، موافقت کرد که ترتیب ملاقات یکى از مقامات روحانى با امام را بدهد و بدین وسیله علاوه بر رفع تشنج عمومى، به اصطلاح زمینه را براى سازش و کنار آمدن با جامعۀ روحانیت نیز آماده کند!

چند روز بعد شهربانى مرکز با آقاى خوانسارى تماس گرفت و به او ابلاغ کرد در صورتى که مایل باشد مى تواند با امام خمینى ملاقات کند. او بى درنگ از این پیشنهاد حُسن استقبال کرد و موافقت خود را اعلام داشت. روز پنجشنبه 23 خرداد 42، ماشین شهربانى به در منزل آقاى خوانسارى رفت و او را سوار کرد و به پایگاه نظامى واقع در سه راه زندان برد و در آنجا بین او و امام خمینى در اتاقى که محل سکونت او بود، ملاقاتى به عمل آمد. این ملاقات که با حضور چند تن از مقامات نظامى و امنیتى انجام گرفت، از محدودۀ احوالپرسى و مراسم اولیۀ ملاقات خارج نشد و بیشتر از چند دقیقه طول نکشید.

مردم تهران به محض اینکه دریافتند آقاى خوانسارى به دیدن امام رفته است، هیجان زده و شتابان رو به خانۀ او نهادند. هنوز آقاى خوانسارى از ملاقات بازنگشته بود که منزل او مملو از جمعیت شد و دامنۀ اجتماع تا نیمه هاى بازار را فراگرفت. آقاى خوانسارى در بازگشت خود با ازدحام فوق العادۀ مردم در خانه و اطراف آن و با شعار صلوات و شور و احساسات فراوان روبه رو شد، مردم چشم به لب و دهان او دوخته بودند و بى صبرانه انتظار داشتند که هرچه زودتر زبان بگشاید و سلامتى رهبر زندانى آنان را بشارت دهد. آقاى خوانسارى در چند جمله اى ملاقات خود با امام خمینى را براى مردم بازگو کرد و از خوبى جا و راحتى او سخن گفت! مردم با شنیدن
مژدۀ سلامتى امام، یکپارچه شور و احساسات شدند و بى اختیار اشک از دیده جارى ساختند و با شعارهاى: «خمینى پیروز است»، «یا مرگ یا خمینى»، «خمینى را آزاد کنید»، بار دیگر حمایت و وفادارى خود را از قائد بزرگ اعلام داشتند. پلیس وحشت زده و شتابان به بازار حمله کرد و مردمى را که در اطراف منزل آقاى خوانسارى گرد آمده بودند با سرنیزه و باتون مورد یورش قرار
داد و به تظاهرات پایان بخشید.

پایان اعتصاب 14 روزه

آگاهى مردم از سلامتى و محل اقامت امام تا حدى از تشنج عمومى کاست و موجب شد که بازاریان و پیشه وران پس از 14 روز اعتصاب، بازارها را باز کنند. به دنبال باز شدن بازار تهران، در شهرستان ها نیز یکى پس از دیگرى اعتصاب شکسته شد.

بسیارى از روحانیان و دیگر مبارزان ژرف بین را رأى بر این بود که به نگرانى عمومى در مورد سرنوشت امام خمینى نباید پایان داده مى شد، بلکه باید از آن، براى ایجاد حرکت هاى تازه، حداکثر استفاده به عمل مى آمد؛ از این رو با درخواست آقاى کمالوند از شاه و رفتن آقاى خوانسارى به ملاقات امام خمینى، سخت مخالف بودند و آن را طبق خواسته شاه مى دانستند که از نگرانى عمومى وحشت زده بود و مى خواست به هر صورتى که هست به آن وضع پایان دهد؛ لیکن از آنجا که اکثر روحانیان مقیم مرکز و مهاجران، نسبت به سرنوشت امام سخت احساس خطر مى کردند و در برابر افکار عمومى که خواستار به دست آوردن آگاهى از سرنوشت امام بودند خود را مسئول مى دیدند، این نظریه و رأى را نپذیرفتند.

منبع: نهضت امام خمینی، ج1، ص 669-675 

انتهای پیام /*