الفصل السادس :فی جواز ا لأمر مع ا لعلم بانتفاء شرطـه

کد : 54022 | تاریخ : 06/04/1394

ألْحَمْدُ لله رَبِّ الْعالَمِیْنَ وَ صَلَّى الله عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِیْنَ وَ لَعْنَةُ الله عَلى أعْدائِهِمْ أجْمَعینَ.

الهى جنود عقل و رحمان را در باطن قلب ما بر جنود جهل و شیطان غلبه ده و خرگاه معرفت خود را در بسیط روح ما بپایدار و چشم امید ما را از غیر خود کور فرما، و به خود و معارف خویش روشنى بخش، و دست تصرّف شیطان و جنود او را از مملکت باطن ما قطع کن، و آن را به تصرّف خود آور و ما را به عنایات خاصّه و معارف مخصوصۀ خود مزید اختصاص ده و به جذبۀ محبت خود مجذوب فرما و به قرب نافله و فریضه[1] مشرّف گردان و دست وسیلۀ ما را از دامن پرشرف و فضیلت محمّد [صلى الله علیه و آله و سلّم] و اهل بیت او 
شرح حدیث جنود عقل و جهل ص: 4

کوتاه نفرما، و نور مقدّس آنان را با ما مشفوع و شفاعت آنها را مرزوق فرما؛ إنَّکَ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ.

و بعد، چون احادیث شریفۀ اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ را که خلفاء رحمان و خلاصۀ بنی الانسانند، روحانیَّت و نورانیَّتى است که در دیگر کلمات و احادیث یافت نشود؛ چه که آن از سرچشمۀ علم رحمانى و فیض سبحانى نازل، و دستِ تصرف هوا و نفس امّاره از آن دور، و دیو پلید و شیطانِ بعید از خیانت به آن مهجور است، و نورانیّت نفوس شریفه و طهارت ارواح لطیفۀ آن بزرگان دین و اولیاء یقین، در کلام آنها جلوه نموده، بلکه نور کلام حق از گریبان احادیث آنها تجلّى فرموده؛ «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شَاکِلَتِهِ»[2] از این جهت، نفوس لطیفۀ مؤمنان را ـ که از فاضل طینت آنان مخلوق[3]، و به ماء محبّت ایشان معجون است ـ از آن احادیث شریفه اهتزازاتى روحانى و طربهائى معنوى حاصل آید که به وصف نیاید، و رابطۀ معنویّه بین ارواح مقدّسۀ آنان و قلوب لطیفۀ اینان به واسطۀ آن حاصل شود.

واین که از قرآن شریف به «حبل ممدودِ بین آسمان و زمین» تعبیر شده[4]، شاید یک وجهش همین باشد که رابطۀ روحانیّه و واسطۀ معنویه بین عالم قدس و ارواح انس است. از این رو از کلمات حضرات معصومین ـ علیهم الصّلوة و
شرح حدیث جنود عقل و جهل ص: 5

السلام ـ که از ارواح متعلقۀ به عالم قدس ونفوس منقطعۀ به حضرت انس صدور یافته، به «حبلِ ممدود بین آسمان و زمین» تعبیر مى توان [کرد]. چه که سروران ما ـ علیهم السلام ـ آنچه در ارشاد خلق و اصلاح مخلوق بیان مى فرمودند، از سرچشمۀ علم کامل لدُنّى رسول اکرم است که از صراح وحى الهى و علم ربّانى بوده و از قیاسات و اختراعات، که ساخته بدست تصرّف شیطان است، عارى و برى است. و همان طور که دربارۀ رسول اکرم [صلى الله علیه و آله و سلم] وارد است که: «مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إنْ هُوَ إلاَّ وَحْیٌ یُوْحَى»[5] در حضرات ائمۀ هدى جارى و سارى است؛ چنانچه در احادیث شریفه بدان اشارت است.[6]

لهذا این قاصر را به خاطر افتاد که حدیث شریفى که در کافى شریف، مشتمل بر «جنود عقل و جهل» است[7] و متضمّن اُمّهات فضائل و رذائل است، به قدر میسور و به طریق اجمال شرح کنم؛ شاید مؤمنى را از آن نفعى حاصل آید و این خود موجب جبران نقایص قاصر شود. و مشتمل نمودم این وجیزه را بر مقدمه اى و چند مقاله و یک خاتمه.

 


[1] )) اشاره است به این حدیث قدسى: «... وَ ما تَقَرَّبَ إلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْءٍ أحَبَّ إلىَّ مِمّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ، وَ إنَّهُ لَیَتَقَرَّبَ إلَیَّ بِالنّافِلَةِ حَتّى اُحِبَّهُ ...». نزدیک نشده است بنده‏اى به من، به چیزى که محبوبتر است به من از آنچه که بر او واجب کردم، و او با نافله به من نزدیک مى‏شود تا آنجا که محبوب من مى‏شود.

 (اصول کافى، ج 2، ص 263ـ262، کتاب الایمان و الکفر، باب 145، ح 8ـ7).

[2] )) بگو هر کس بر طریقۀ خویش عمل مى‏کند.  (اسراء / 84).

[3] )) اشاره است به این حدیث نبوى که خطاب به امیرالمؤمنین على (علیه السلام) فرمودند: «... شِیعَتُکَ خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طینَتِنا ...». شیعیان و پیروان تو از زیادى طینت ما خَلق شده‏اند.

 (بحارالأنوار، ج 65، ص 7، کتاب الایمان و الکفر، باب 15، ح 1).

[4] )) اشاره است به این حدیث نبوى: «... کِتابُ اللّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الْأَرْضِ ...» کتاب خدا، ریسمانى است که از آسمان تا زمین کشیده شده است.

 بحار الانوار، ج 23، ص 108، کتاب الامامة، باب 7، ح 11 و 12.

[5] )) پیامبر از روىِ هواى نفس سخن نمى‏گوید، و آنچه مى‏گوید جز وحى الهى نیست. (نجم / 4ـ3).

[6] )) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: «حَدِیثی حَدیثُ أبی، وَ حَدیثُ أبی حَدیثُ
جَدِّی، وَ حَدیثُ جَدِّی حَدیثُ الْحُسَیْنِ، وَ حَدیثُ الحُسَیْنِ حَدیثُ الحَسَنِ، وَ حَدیثُ الحَسَنِ حَدیثُ أمیرِالمُؤمِنینَ، وَ حَدیثُ أمیرِالمُؤمِنینَ ـ عَلَیْهِ السَّلامُ ـ حَدیثُ رَسُولِ اللّهِ، وَ حَدیثُ رَسُولِ اللّهِ ـ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ قَوْلُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ».

گفتار من گفتار پدرم، و گفتار پدرم گفتار جدّم، و گفتار جدّم گفتار حسین، و گفتار حسین گفتار حسن، و گفتار حسن گفتار امیرمؤمنان (علیه السلام)، و گفتار امیرمؤمنان گفتار پیامبر خدا، و گفتار پیامبر خدا (صلّى اللّه علیه و آله) سخن خداى عزّوجلّ است.

 (اصول کافى، ج 1، ص 42، کتاب فضل العلم، باب 15، ح 14).

[7] )) اصول کافى، ج 1، ص 15، کتاب العقل و الجهل، باب 1، ح 14.


گر بگویم شرحِ این، بى‏حَدّ شود               مثنوی هفتاد مَن، کاغذ شود

گر بگویم شرحِ این، بى‏حَدّ شود               مثنوی هفتاد مَن، کاغذ شود

گر بگویم شرحِ این، بى‏ حَدّ شود               مثنوی هفتاد مَن، کاغذ شود

گر بگویم شرحِ این، بى حَدّ شود               مثنوی هفتاد مَن، کاغذ شود

گر بگویم شرحِ این، بى حَدّ شود               مثنوی هفتاد مَن، کاغذ شود

انتهای پیام /*