ره توشه ماه مبارک رمضان (21) / دقت در مصرف بیت المال

زندگی ساده و بی­ آلایش امام گواهی زنده و گویا بر روح مردمی امام است... همیشه مبالغ زیادی از وجوهات اسلامی در خدمت امام است، ولی دقت بسیار عجیبی روی مصارف به کار می رود. بارها امام به افراد دفتر شدیداً اخطار فرموده اند که: «راضی نیستم که حتی از تلفن ­های دفتر برای کارهای شخصی استفاده کنید». ما معمولاً برای کارهای شخصی از تلفن­ های عمومی و بیرون استفاده می­ کنیم.

کد : 54388 | تاریخ : 17/04/1394

بدون تردید، بررسی ابعاد گسترده اخلاق و عرفان حضرت امام خمینی(س) فرصتی به آدمی می دهد تا برای گام نهادن در مسیر سبزی که او تا همیشه تاریخ برای بشریت ترسیم نمود، تأملی دوباره کند؛ چه این که شناختن او که حقیقتی فراموش نشدنی در خاطره اعصار است، شناختن همه خوبی­ ها است. او چکیده قرن ها درس ­آموزی بشر در محضر انبیا و اولیای الهی است و حیات انسانی کمتر چنین وجود با عظمتی به خود دیده است.

باید اقرار نمود که اگرچه قلم­ ها و زبان­ های بسیاری درباره گستره وجودی او سخن گفته ­اند، اما به جرأت می توان گفت که هنوز ابعاد وسیعی از وجود الهی او ناشناخته باقی مانده است. و گلستان خصایص او همچنان مجال گسترده ­ای برای سیر در خود می طلبد و اقیانوس مواج عرفان و اخلاق او بسیار عمیق­ تر از تلاش دُریابان آن است؛ اما در همین عرصه کوتاه و مجال اندک، ماه ضیافت الهی بهانه ­ای دست داد تا گوش جان به آوای سیره  ملکوتی او بسپاریم و در محضر او زانوی ادب زده، میهمانان سفره رمضان را به جرعه­ نوشی و توشه ­گیری از خوان نعیم او فرا خوانیم.

مجموعه حاضر، ره آوردی است از آیات و روایات و سیره نورانی امام راحل(س) که در  سی بخش، متناسب با سی روز ماه مبارک رمضان تهیه و تنظیم شده است.

مفهوم­ شناسی بیت المال

بیت المال، در لغت فارسی به معنای «خانه دارایی» و در اصطلاح امروزی به همان «خزانه دولت» و «محل جمع اموال عمومی» اطلاق می­ شود که دارایی­ هایی مانند: خراج، صدقات، زکات و اقسام اموالی که طبق قانون بر اعمال و شئون آحاد ملت وضع می شود و از این طریق عاید دولت می­ گردد و یا غنایم جنگی را که همگی افراد در آن شریک هستند، شامل می­ گردد. از آن جا که این دارایی­ ها برای مصرف شدن در مصارف عمومی به طور امانت در دست دولت و طبقه حاکم قرار می ­گیرد، از اهمیت ویژه­ای برخوردار است و دقت فراوانی را در مصرف نمودن آن برای مصالح عمومی می­ طلبد.

در صدر اسلام به دلیل عدم وجود مکانی جهت نگهداری بیت المال، به محض رسیدن به حدّ نصاب به وسیله پیامبر اکرم در بین مسلمانان تقسیم می­ شد که عموماً پس از جنگ­ها و وصول غنایم جنگی صورت می­ گرفت. در دوران امیر مؤمنان(ع) نیز این رویه ادامه یافت و حتی دفتر و دیوانی نیز جهت حسابرسی آن شکل گرفت.

بیت المال در قرآن

در قرآن این واژه با این شکل وجود ندارد؛ اما به کمک برخی ترکیبات و مشتقات واژه «مال» می­ توان تا حدودی به جستجوی این مفهوم در آیات قرآن پرداخت. از جمله این آیات عبارتند از:

1. وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللهِ الّذِی آتَاکُمْ؛[1] و از آن مالی که خداوند به شما داده (بیت المال) به آنان بدهید.

2. إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللهِ وَاِبْنِ السَّبِیلِ؛[2] به درستی که صدقات فقط به بینوایان و تهیدستان و متصدیان [گردآوری بیت المال] و کسانی که دلشان به دست آورده می­ شود و نیز [آزادی] بردگان و [پرداخت بدهی] وامداران و در راه خدا و به در راه ماندگان اختصاص دارد.

3. خُذْ مِنْ  أمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ[3] از اموال آنان صدقه ای بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزه­ شان سازی و برایشان دعا کن!

4. وَمِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ ؛[4] و برخی از آنان در تقسیم صدقات (بیت المال) بر تو خرده می­ گیرند. پس  اگر از آن اموال به ایشان داده شود، خشنود می­ گردند و اگر از آن به ایشان داده نشود، به خشم می ­آیند.

5. ألَمْ یَعْلَمُوا أنَّ اللهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؛[5] آیا ندانسته اند که تنها خدا است که از بندگانش توبه را می­پذیرد و صدقات را می­ گیرد و خدا است که خود توبه پذیر و مهربان است.

گلبرگی از آفتاب

1. امام صادق(ع) می فرماید: «إنّ الله تبارک وتعالی أشرک بین الأغنیاء والفقراء فی الأموال فلیس لهم أن یصرفوا إلی غیر شرکائهم»؛[6] خداوند پاک و بلند مرتبه بی­ نیازان و نیازمندان را در اموال شریک گردانیده است و نباید آنان اموال را بین غیر شریکان خود مصرف نمایند.

2. امیرالمؤمنین(ع) به عبدالله بن زمعه که از شیعیان بود و در دوران خلافت امام از ایشان مالی خواست فرمود: «إنّ هذا المال لیس لی ولا لک وإنّما هو فیء للمسلمین وجلب أسیافهم فإن شرکتهم فی حربهم کان لک مثل حظّهم وإلا فجناة  أیدیهم لا تکون لغیر أفواههم»؛[7] این اموال (بیت المال) نه مال من است و نه از آن تو است؛ [بلکه] غنیمتی گرد آمده از [آنِ] مسلمانان است که با شمشیرهای خود به دست آورده ­اند. اگر تو در جهاد همراهشان بودی، سهمی چونان سهم آنان داشتی وگرنه دسترنج آنان خوراک دیگران نخواهد بود.

پرتو نور

1. تکلیف شرعی

در مورد یکی از روحانیون که از طرف حضرت امام مجاز در اخذ و ایصال وجوه شرعیه و امور حسبیه و مورد توجه آن حضرت بود، گویا گزارشی در رابطه با زیاده روی ایشان در استفاده از وجوه شرعیه به حضرت امام رسیده بود. به همین مناسبت، چند بار از مقدار وجوه تحویل شده به وسیله ایشان به دفتر از این جانب سؤال شد. من نیز استخراج کرده و تحویل دادم. متعاقب آن، چند روز بعد، حضرت امام با آهنگی جدی و قاطع فرمودند: «به... بگویید باید ظرف ده روز تمام حساب زندگی­اش را ارائه دهد... را از کجا خریده است». سپس با لحنی ناراحت و محکم ادامه دادند: «من گرفتار تکلیف شرعی هستم. باید ظرف ده روز حساب همه چیزش را روشن کند. و الا من ناچارم عکس العمل نشان دهم و ایشان ساقط خواهد شد».[8]    

2. استفاده شخصی از تلفن دفتر

زندگی ساده و بی­ آلایش امام گواهی زنده و گویا بر روح مردمی امام است... همیشه مبالغ زیادی از وجوهات اسلامی در خدمت امام است، ولی دقت بسیار عجیبی روی مصارف به کار می رود. بارها امام به افراد دفتر شدیداً اخطار فرموده اند که: «راضی نیستم که حتی از تلفن ­های دفتر برای کارهای شخصی استفاده کنید». ما معمولاً برای کارهای شخصی از تلفن­ های عمومی و بیرون استفاده می­ کنیم.[9]

3. مخارج هفتگی

مرحوم حاج آقا مصطفی که به نظر امام از امیدهای آینده اسلام بود، می­ بایست هفته به هفته به خدمت آقا می­ آمد و خرج هفته ­اش را می­ گرفت و به هیچ وجه امام مخارج اضافه به او نمی ­دادند؛ حتی وقتی حاج آقا مصطفی خواست که به مکه برود، با پول فروش خانه ­ای که در قم داشت و مقدار پولی که از خانمش بود، به مکه رفت. حتی امام می ­فرمودند که هیچ کس حق ندارد از این جا تلفن زیادی بکند. تلفن به داخل نجف را اجازه م ی­دادند؛ اما به کربلا یا جای دیگر را اجازه نم ی­دادند و تحریم کرده بودند؛ حتی به مرحوم حاج احمد آقا فرموده بودند تو حق نداری به تهران یا جای دیگر تلفن بکنی؛ ولی اگر در مسیر انقلاب بود، کاملاً اجازه می­دادند؛ مثلاً اگر می خواستیم به وسیله تلفن اعلامیه منتشر کنیم یا خبر بگیریم، اجازه می فرمودند. یادم می ­آید که یک بار مرحوم حاج احمد آقا تلف ن­هایی کرده بود و احتمال می ­داد که امام راضی نباشند. لذا ناچار شد از جایی پول فراهم کند و به آیت الله رضوانی مسئول مالی دفتر حضرت امام بدهد.[10]

4. الگوی دقت در بیت ­المال

صرفه جویی و حسابرسی و دقت حضرت امام در امور مالی باید سرمشق همه ما باشد؛ سرمشق برای مردم، در صرفه جویی و قناعت و اجتناب از اسراف و تبذیر، و برای مسئولان دولتی، در کنترل دقیق بودجه بیت المال و اموال عمومی. مشهدی حسین، پیرمرد وارسته ­ای بود که در طول سال­ها مورد علاقه و اعتماد امام بود و مسئول خرید منزل معظم له. یک روز نقل ­کرد که امام ربع دینار(یعنی 250 فلس) برای خرید به من دادند. وقتی از بازار «حویش» برگشتم نان، پنیر، ماست، سبزی و غیره را خریده بودم، به اندرون برده و مراجعت نمودم. هنوز به درب خانه نرسیده بودم که امام صدا زدند: «مشهدی حسین!» برگشتم. ایشان فرمودند: چقدر شد؟ حساب کردم 235 فلس شده بود تا ربع دینار پانزده فلس باقی می­ ماند. امام فرمودند: «بقیه را بده». معلوم است پانزده فلس چیز قابل ذکری نبود؛ ولی مسأله مهم این است که همه چیز هر چند هم ناچیز باشد، باید روی حساب و دقت باشد و باید به این روش عادت کرد.[11]

5. استفاده از کاغذهای کوچک

آیت الله رضوانی که مسئول مالی و دیگر کارهای امام بود، پشت یک پاکت چیزی نوشته و برای امام فرستاده بود. ایشان در یک کاغذ کوچک جواب داده بودند و زیر آن نوشته بودند: شما در این کاغذ کوچک می­توانستید بنویسید. و لذا آیت الله رضوانی کاغذهای کوچک را جمع وجور می­ کرد و در یک کیسه ­ای می گذاشت. وقتی که می­ خواست برای آقا چیزی بنویسد، بر روی آن کاغذ پاره ها می ­نوشت و برای امام می­ فرستاد. امام هم زیرش جواب می­ نوشتند.[12]

6. درسی ارزنده

در بین سال چند روزی که حضرت امام در کربلا تشریف داشتند، من گاهی با ایشان کار داشتم و چون وضع اتاق بیرونی کربلا طوری بود که من داخل نمی توانستم بروم، گاهی مطالبم را روی کاغذ می ­نوشتم و به اتاق اندرونی می دادم. یک بار روی کاغذی مطلبم را نوشتم و دادم. امام به بیرونی تشریف آوردند تا به حرم برویم، در بین راه به من فرمودند: «تو احتیاط نمی­ کنی!» من ذهنم از این حرف­ ها خالی بود، اصلاً باورم نمی­ شد که کاری کرده باشم؛ یعنی خطایی در ذهنم نبود، لذا عرض کردم که چه کار کردم؟ می­ خواستم ببینم خطایم چیست که دیگر تکرار نکنم. امام فرمودند: «تو این مطلب را روی کاغذ باطله هم می توانستی بنویسی». و این یکی از درس ­های خیلی ارزنده ­ای بود که من یاد گرفتم.[13]

7. گوجه ­فرنگی نوبرانه

یکی از دوستانم تعریف می­کرد که روزی به منزل حضرت امام در نجف رفتم. احساس کردم که حضرت امام با حاج آقا مصطفی مشغول گفت وگو هستند. نگران شدم؛ ولی با آمدنم قضیه تمام شد. بعد پرسیدم جریان چه بود؟ خادم امام گفت که: حاج آقا مصطفی ربع دینار (معادل پنج تومان در آن روز) در اول فصل که هنوز گوج ه­فرنگی تازه و نوبرانه است، گوجه فرنگی خریده است. امام او را دعوا می کردند، اخم کرده بودند، فریاد می­کشیدند که: «با چه مجوزی تو از بیت المال گوجه فرنگی نوبرانه خریده ای؟ حالا وقت خوردن گوجه­ فرنگی برای طلبه ها نرسیده است». با آن که حاج آقا مصطفی کار حرامی انجام نداده بودند؛ ولی حضرت امام برای خودشان و فرزندشان این عمل را مناسب نمی­ دانستند.[14]

8. دقت در مصرف سهم امام

یکی از دوستانم که ساکن نجف بود، نقل ­­کرد که در مسجد شیخ انصاری که امام در آن جا نماز جماعت می­ خواندند، بین نماز مغرب و عشا فقیری آمد و گفت: عیالوارم، زندگی ­ام نمی­چرخد، فقیرم به من کمک کنید. امام جواب ندادند. بار دوم، بار سوم داد کشید و فریاد زد و گفت: آقا من...! امام فرمودند: «من پول ندارم». فقیر گستاخانه گفت: من دیدم امروز عصر فلانی مقدار زیادی پول برای شما آورد. امام فرمودند: «آن پول سهم امام است و به شما نمی رسد». دو باره با داد و فریاد از امام پول می خواست که دوستم برخاست و ربع دینار به فقیر داد و او هم رفت. بعد از نماز که امام برخاستند تا بروند، من هم پشت سر امام بلند شدم و از مسجد بیرون آمدیم. وقتی خلوت شد، می خواستم به امام انتقاد کنم که ایشان پیش دستی کردند و گفتند: «این پول چی بود؟ از کدام پول بود؟» گفتم: آقا پول شهریه بود. گفتند: «با چه مجوزی دادی؟» گفتم: آقا من می خواستم به شما عرض کنم که شما چرا ندادید؟ گفتند: «من پول شخصی که ندارم؛ پول من بیت المال است، سهم امام است. سهم امام را به فقیر نمی­شود داد؛ نه این­که من نمی ­خواهم بدهم؛ نمی­ شود داد. من چه کار کنم؟ تو چه جوری دادی؟ جواب خدا را چه خواهی داد؟ این بودجه مخصوصی است برای مصرف خاصی است».[15]

9. همسان با دیگران

با آن که حضرت امام موجه ترین استاد حوزه علمیه قم و در عداد مراجع تقلید و شخصیت مبرز و عظیم الشأن حوزه بودند، ولی یک تلفن جهت ارتباط با مردم نداشتند؛ (زیرا اوّلاً: اکثر علما تلفن نداشتند و ثانیاً: احساس می­ کردند که در صورت نیاز و ضرورت، با ایشان تماس خواهند گرفت) لذا فرد مؤمن و متمکنی با پول شخصی خودش (نه از وجوهات و سهم امام) تلفنی برای امام تهیه می کند.[16]

10. حتی در سوگ فرزند خویش!

در زمان شهادت حاج آقا مصطفی خانواده امام قصد داشتند از طریق تلفن منزل با تهران تماس بگیرند؛ لیکن امام حتی در موقعیتی که فرزند خود را از دست داده بودند، صریحاً به خانواده خود فرمودند که: تلفن بیت از اموال بیت المال است و خواست شما برای استفاده از آن، امری شخصی است. بنابراین، تماس با آن جایز نمی­ باشد. انسان وقتی موقعیت امام و همسرشان را به عنوان پدر و مادری فرزند از دست داده تجسم می­ کند و حساسیت حضرت امام را حتی در آن موقعیت خاص نسبت به بیت المال می­ بیند، جداً به دقت در مصرف بیت المال حساس­تر می­ شود.[17]

در سایه سار عترت

1. حقیقت مصرف شخصی بیت ­المال

روزی قنبر به همراه دوستش به خانۀ امیر مؤمنان آمد. وقتی وارد شدند، به امام سلام کردند. او گفت: «ای مولای من! برای شما چیزی ذخیره کرده ­ام». امام (ع) پرسید: «قنبر! آن چیست؟»

گفت: «تعدادی ظرف طلا و نقره. چون دیدم تمام اموال و غنیمت­ ها را بین مردم تقسیم کردید و از آن ها چیزی برای خود برنداشتید، من این طلا و نقره ­ها را برای شما کنار گذاشتم و اکنون به خدمت شما آورده ­ام». سپس کیسه ­اش را زمین گذاشت و درِ آن را گشود و طلاها را به امام (ع) نشان داد.

امام (ع) بی­ درنگ از جا جهید و شمشیرش را از نیام کشید و یقه پیراهن قنبر را گرفت و فرمود: «وای بر تو! آتش به خانۀ من آورده ­ای؟ می­ خواهی خانۀ مرا بسوزانی؟» و او را به گوشه­ ای رها کرد و با شمشیر خود ضربه­ های محکمی به ظرف ­های طلا و نقره زد و آن را قطعه قطعه کرد و قنبر را دنبال سران قبایل فرستاد و به هر کدام قطعه ای از آن داد تا بین افراد قبیلة خود به انصاف تقسیم کنند.[18]

2.­ برتری دزدی بر خیانت به بیت ­المال

بر چهره عقیل گرد و غبار فقر نشسته بود. عصازنان وارد خزانه بیت ­المال شد و سراغ برادر خود امیر مؤمنان (ع) را گرفت. کنار امام (ع) نشست و سفرة دل خود را گشود و از وضع نابسامان زندگی خویش گلایه کرد و گفت: از بیت ­المال مبلغی به من وام بده تا من قرض خویش را بپردازم. امام (ع) از او پرسید: «ای عقیل! قرض تو چقدر است؟» عقیل گفت: صد هزار درهم است امام (ع) فرمود: «من چنین مبلغی ندارم؛ اما می ­توانی صبر کنی تا سهم من نیز از بیت ­المال برسد. هرچه سهم من شد، به تو می دهم». عقیل ناراحت شد و گفت: بیت ­المال در دست تو است و تو مرا به سهم خودت وعده می­ دهی؟ حال مگر سهم تو چقدر هست که بخواهی با آن قرض مرا بپردازی؟ اگر همة آن را هم بدهی، گوشه­ ای از قرض مرا هم نمی­ پردازد.

امام (ع) در پاسخ فرمود: «من و تو هر دو مانند دیگر مسلمانان هستیم و با دیگران فرقی در بیت ­المال نداریم. آیا تو می­ خواهی که من درِ بیت ­المال را به روی تو بگشایم و بر خدا توکل کنم و هر چه خواستی به تو بدهم؟ سپس حضرت رویش را برگرداند و فرمود: «اگر خواستی تو شمشیرت را بردار و من نیز شمشیر خویش را برمی­ دارم و با هم به حیره می­ رویم. آن جا بازرگانان ثروتمندی دارد. به یکی از آنان یورش می­ بریم و اموالش را می­ ستانیم و باز می­ گردیم». عقیل با شگفتی پرسید: آیا دزدی بکنیم؟ امام (ع) فرمود: «اگر از یک نفر دزدی کنی، برتر از آن است که از همة مسلمانان دزدی نمایی».[19]

3. توصیه رعایت بیت­المال به نزدیکان

علی بن ابی رافع، نگهبان خزانه بیت ­المال بود و امام علی (ع) به او اعتماد فراوانی داشت. در بیت ­المال گردنبندی از جنگ بصره به غنیمت گرفته شده بود که جنس آن مروارید و گران­قیمت بود. یکی از دختران امیر مؤمنان (ع) کسی را نزد نگهبان بیت المال، یعنی علی بن ابی رافع فرستاد و به او پیغام داد که به وی بگوید: «شنیده ­ام در خزانه بیت ­المال گردنبند قیمتی­ ای از مروارید هست. من آن را چند روزی امانت می خواهم تا آن را در روز عید قربان به گردن خود بیاویزم و سپس آن را صحیح و سالم به بیت­ المال بازگردانم». فرستاده او نزد علی بن ابی رافع آمد و او نیز اشکالی دراین کار ندید و به شرط این­که آن را سالم بازگرداند، گردنبند را به فرستاده او داد تا برایش ببرد و گفت: نهایتاً تا سه روز دیگر باید آن را برگرداند.

امام (ع) از روی اتفاق آن روز را به دیدار دخترش رفت و دید گردنبندی که در بیت­ المال بود، به گردن او آویخته است. با تعجب پرسید: «دخترم! این گردنبند چگونه به دست تو رسیده است.» او پاسخ داد: «پدر جان! من آن را از خزانه­ دار شما علی بن ابی رافع به مدت سه روز به امانت گرفته ­ام تا آن را برای روز عید قربان به گردن آویزم و با صحت و سلامت آن را به او بازگردانم». امام (ع) بسیار ناراحت شد و کسی را به دنبال علی بن ابی رافع فرستاد. تا چشم امام (ع) به او افتاد سر او فریاد کشید: «ای پسر ابی رافع! آیا به مسلمانان خیانت می ­کنی؟» خزانه ­دار دست و پایش را گم کرد و با تعجب و پریشانی گفت: «پناه می­ برم به خدا از اینکه بخواهم به مسلمانان خیانت کنم ای امیر مؤمنان!» امام (ع) فرمود: «پس چگونه گردنبندی را که در بیت ­المال مسلمانان بود، بدون اجازه من و مسلمانان به دخترم امانت دادی؟» او عرض کرد: «ای امیر مؤمنان! آخر او دختر شما است و از من خواست که گردنبند را سه روز به او امانت دهم تا در روز عید قربان از آن استفاده کنند و صحیح و سالم بازگردانند. من نیز پذیرفتم و با شرط ضمانت خودش آن را به او دادم. پس از سه روز آن را به جای اوّل آن باز خواهم گرداند». امام (ع) رویش را از او برگردانید و گفت: «همین امروز باید آن را به سر جای اصلی ­اش برگردانی. و اگر بار دیگر چنین اشتباهی از تو سر بزند، کیفر سختی خواهی دید. اگر دختر من این گردنبند را به ضمانت نگرفته بود، دست او را به عنوان نخستین زن هاشمی که دزدی کرده، قطع می ­نمودم».

دختر امام (ع) این سخن را شنید و از اتاق کناری صدا زد: «ای امیر مؤمنان! من دختر شما و پاره تن شما هستم. چه کسی از من شایسته ­تر به استفاده از این گردنبند هست؟» امام (ع) رو کرد به اتاق مجاور و فرمود: «دخترم! انسان نباید به خاطر خواهش ­های نفسانی و خواسته ­های دل خود از دایرۀ حق بیرون رود. آیا همة زنان مهاجر که با تو یکسانند، در این عید خود را به چنین گردنبندی آراسته ­اند که تو بخواهی چنین کنی؟[20]

دلبرگ های عاشقی

این علی(ع) است؛ مردی با گام ­هایی استوار که بر کرانه­ های تاریخ ایستاده است ؛ همو که اشک یتیم زانوان محکم او را می ­لرزاند؛ اما در برابر بیت­ المال مسلمانان این چنین سختگیر و بدون گذشت می­ شود. مردی از قبیله «خثعم» می­ گوید: روزی حسن و حسین علیهما السلام را دیدم که نان و سبزی و سرکه می­ خوردند. به آن ها گفتم: «آیا به راستی غذای شما این است؛ آن هم در حالی که بیت ­المال انباشته از زر و سیم است؟» پاسخ گفتند: «آیا تو امیر مؤمنان (ع) را نمی ­شناسی که چه اندازه در امر تقسیم بیت ­المال سختگیر است».[21] امام (ع) حتی به جگرگوشه ­های خود و کسانی که آن ها را از صمیم قلب دوست می­داشت، ذره ­ای از بیت ­المال بیشتر نمی ­داد، هر چند فرزندانش باشند. با آن­که امام (ع) برتری فرزندان خود را نسبت به سایر مردم می­ دانست، اما حتی حاضر نبود سهم آن ها را زودتر از بقیه بدهد؛ حتی حسین (ع) که محبوب خدا، پیامبر (ص) او بود.

منبع: بر ساحل آفتاب، ص 367-392


[1]. نور (24): 33.  [2]. توبه (9): 60.  [3]. توبه (9): 103.  [4]. توبه (9): 58.  [5]. توبه (9): 104.  [6]. الکافی، ج 3، ص 545، ح 3.  [7]. نهج البلاغه، خطبه 231.  [8]. در سایه آفتاب، ص 126؛ به نقل از: حجة الاسلام  والمسلمین محمدحسن رحیمیان.  [9]. ویژگی هایی از زندگی امام خمینیS، ص 59؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدعلی انصاری.  [10]. پرتوی از خورشید، ص 115 ـ 116؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری.  [11]. همان، ص 118؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان.  [12]. همان، ص 117؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری.  [13]. همان.  [14]. همان، ص 115؛ به نقل از: آیت الله محمد آل اسحاق.  [15]. همان، ص 118 ـ 119.  [16]. همان، ص 110؛ به نقل از: آیت الله رضا استادی.  [17]. همان، ص 116 ـ 117؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر آشتیانی.  [18]بحار الانوار، ج 41، ص 135.  [19]. همان، ص 113.  [20]. همان، ج 45، ص 337.  [21]. همان. 

انتهای پیام /*