دکتر علی اکبر ایزدی فرد

تأملی در روش تربیتی امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه امام خمینی(س)

از نظر امام خمینی باید در ارتباط با دیگران همواره نگاهی مثبت داشت و بر اساس آن به تربیت آنان اقدام نمود و نقاط ضعف را اصلاح کرد و در مورد جوانان می فرمایند: من در اینجا به جوانان عزیز کشورمان به این سرمایه ها و ذخیره های عظیم الهی و به این گل های معطّر و نو شکفتۀ جهان اسلام سفارش می کنم که قدر و قیمت لحظات شیرین زندگی خود را بدانید و خودتان را برای یک مبارزۀ علمی و عملی بزرگ تا رسیدن به اهداف عالی انقلاب اسلامی آماده کنید.

کد : 54620 | تاریخ : 18/04/1397

* دکتر علی اکبر ایزدی فرد[1]

در اخلاق و تربیت اسلامی، یکی از سرفصل های مهم و کارگشا، مباحث مربوط به روش های تربیتی است. مقصود از «روش» راه و طریقه ای است که میان اصل و هدف امتداد داشته باشد و عمل تربیتی را منظم کند و به هدف برساند.

روشِ کار نشان می دهد که چگونه می توان از اصل یا اصول تربیتی[2] استفاده کرد و به اهداف مهم تربیتی[3] رسید. روش های تربیتی، وظایف عملی کسی را که در تحت تربیت قرار می گیرد، مشخص می کند و به مربّی کمک می کند تا شیوۀ مناسب کار را فراگیرد.

یکی از روش های مهم تربیت در اسلام جهت تشویق و ترغیب افراد به انجام امور خیر و ممانعت از انجام کار نادرست، «امر به معروف و نهی از منکر» است. «امر به معروف» عبارت است از طلب و درخواست انجام امور خیر و نیک و «نهی از منکر» به معنای جلوگیری از مفاسد می باشد و این دو، از دستورات مهم دین اسلام و از واجبات آن به شمار می آیند که با عمل به آن ها، سایر واجبات الهی نیز احیا می گردد.

حضرت امام خمینی(س) در اهمیت این واجب الهی می فرماید: وقتی یک کشوری ادعا می کند که «جمهوری اسلامی» است و می خواهد جمهوری اسلامی را متحقّق کند، این کشور باید همۀ افرادش آمر به معروف و ناهی از منکر باشند. اعوجاج ها را خودشان رفع بکنند... ما همه امروز وظیفه داریم؛ امر به معروف و نهی از منکر بر همۀ مسلمین واجب است.[4]

و نیز فرمودند: فرو نشستن از اقدام و سستی نمودن از امر به معروف و نهی از منکر و جلوگیری ننمودن از ظلم ستمکاران، حلم نیست بلکه خمود است که یکی از ملکات رذیله و صفات ناهنجار است.[5]

معنای امر به معروف و نهی از منکر

«معروف» در لغت به معنای نیکی و خوبی شناخته شده و «منکر» به معنای زشت، ناپسند و مردود آمده است.[6]

محقّق حلّی می گوید: معروف عبارت است از هر کار نیکی که علاوه بر نیکی آن، انجام دهنده اش آن را به این وصف (نیکی) بشناسد، یا با وجود شخص دیگری، از طریق اجتهاد و تقلید به این عنوان شناسانده شود. و منکر عبارت است از هر کار قبیحی که انسان قبح و بدی آن را شناخته و یا از ناحیه شرع به قبح آن پی ببرد.[7]

با توجه به توضیحات فوق چند نکته را باید در ارتباط با معنا و مفهوم امر به معروف و نهی از منکر مورد توجه قرار داد:

1. قلمرو امر به معروف و نهی از منکر محدود به امور عبادی و یا اخلاقی نمی شود،  بلکه شامل کلیۀ برنامه های اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، فرهنگی، اقتصادی و معنوی می شود.

علاّمه طباطبائی در ذیل آیۀ شریفۀ 157 سورۀ اعراف می فرماید: دین اسلام تنها دینی است که روح زندگی و حیات را در پیکر امر به معروف و نهی از منکر دمیده است و این فریضه، از دعوت ساده شروع می شود و تا جهاد در راه خدا با مال و جان پیش می رود.[8]

2. امر به معروف و نهی از منکر یعنی در ابتدا جنبه های مثبت، بیان و تقویت می شود و سپس جنبه های منفی، طرد می گردد که این امر خود، یکی از روش های مهم تربیتی است؛ به این معنا که از طریق تقویت نقاط مثبت افراد، می توان نقاط ضعف را بر طرف نمود. پرواضح است که بیان جنبه های مثبت به تنهایی یا جنبه های منفی به تنهایی یا بیان جنبه های منفی و سپس جنبه های مثبت، نه تنها روش تربیتی مناسبی شمرده نمی شوند، بلکه چه بسا ممکن است آثار سوء تربیتی نیز به دنبال داشته باشند. به همین دلیل است که بزرگان دین، والدین را از سرزنش فرزندان منع کرده اند؛ زیرا موجب خشم و دشمنی و عقده های روانی در آن ها می گردد.

از نظر امام خمینی(س) باید در ارتباط با دیگران همواره نگاهی مثبت داشت و بر اساس آن به تربیت آنان اقدام نمود و نقاط ضعف را اصلاح کرد. به عنوان نمونه، حضرت امام در مورد جوانان می فرماید: من در این جا به جوانان عزیز کشورمان، به این سرمایه ها و ذخیره های عظیم الهی و به این گل های معطّر و نو شکفتۀ جهان اسلام، سفارش می کنم که قدر و قیمت لحظات شیرین زندگی خود را بدانید و خودتان را برای یک مبارزۀ علمی و عملی بزرگ، تا رسیدن به اهداف عالی انقلاب اسلامی، آماده کنید. و من به همۀ مسئولین و دست اندرکاران سفارش می کنم که به هر شکل ممکن، وسایل ارتقای اخلاقی و اعتقادی و علمی و هنری جوانان را فراهم سازید و آنان را تا مرز رسیدن به بهترین ارزش ها و نوآوری ها همراهی کنید و روح استقلال و خودکفایی را در آن ها زنده نگه دارید.[9]

3. امر به معروف و نهی از منکر در حقیقت به معنای یادآوری به خیر و حق، و متوجه ساختن دیگران به کارهای بد و زیان آور است. حضرت امام(س)در موارد بسیاری سعی می کردند معروفیت معروف و منکریت منکر ـ  یعنی خوبی خوبی ها و زشتی زشتی ها ـ را تبیین کنند و از طریق ایجاد شناخت صحیح نسبت به آن دو، دیگران را به انجام معروف و ترک منکر ترغیب نمایند. به عنوان نمونه، در ارتباط بانقش دعا در ادارۀ کشور می فرماید: باید مردم را وادار کرد به این که این توجّهات به خدا را داشته باشند. ما اگر هم قطع نظر از این بکنیم که برای رسیدن انسان به کمال مطلق این ادعیه کمک می کند، برای ادارۀ یک کشوری هم این ها کمک می کنند. کمک کردن، یک وقت این است که انسان می رود دزد را می گیرد، یک وقت دزدی نمی کند. آن هایی که اهل مسجد و دعا هستند آن ها اختلال نمی کنند؛ این خودش کمک به جامعه است. وقتی جامعه... نصفشان اشخاصی باشند که به واسطۀ اشتغال به همین دعا و ذکر و امثال ذلک از معاصی [دوری کنند جامعه اصلاح می شود]. کاسب است، کسبش را می کند معصیت هم نمی کند، دزدی هم نمی کند. این هایی که سرِ گردنه می روند و تفنگ می کِشند و آدم می کُشند، اهل این معانی نیستند؛ اگر اهل این معانی بودند [آن کارها را ]نمی کردند. تربیت جامعه به همین چیزها است، به همین ادعیه است... که از پیغمبر صلی الله علیه و آله و از خدا [و ائمّه علیهم السلام] وارد شده است.[10]

حضرت امام(س) در مورد دلیل اطمینان قلب به واسطۀ ذکر خدا می فرماید: اگر تمام عالم را، تمام این کهکشان ها و تمام این سیّارات و ثوابت و هرچه هست، در تحت سلطۀ یک نفر بیاید، باز قانع نمی شود؛ برای این که این ها کمال مطلق نیست؛ تا نرسد به آن جایی که اتصال به دریای کمال مطلق پیدا نکند و فانی در آن جا نشود، برایش اطمینان حاصل نمی شود... .[11]

حضرت امام(س)در نهی از حسد و تبیین مفاسد آن می فرماید: ایمان نوری است الهی که قلب را مورد تجلّیات حق ـ جلّ جلاله ـ قرار دهد... این نور معنوی، این بارقۀ الهیّه که قلب را وسیع تر از جمیع موجودات قرار می دهد، منافات دارد با آن تنگی و تاریکی که در قلب از کدورت این رذیله [حسد] پیدا می شود. این صفت خبیث و زشت چنان قلب را گرفته و تنگ می کند که آثار آن در تمام مملکت باطن و ظاهر پیدا شود. قلب محزون و افسرده، سینه گرفته و تنگ، چهره عبوس و چین در چین شود. البته این حالت، نور ایمان را باطل کند و قلب انسانی را بمیراند و هر قدر قوّت پیدا کند، نور ایمان رو به ضعف گذارد. تمام اوصاف معنویه و صوریۀ مؤمن، منافی است با آثاری که از حسد، در ظاهر و باطن پیدا شود.[12]

4. امر به معروف و نهی از منکر یعنی از طریق عطوفت و محبت، و با نیت الهی و به قصد خیر، مردم را به انجام کار نیک دعوت کردن، نه به قصد آبروریزی و تخریب شخصیت دیگران؛ چنان که حضرت امام(س)در بسیاری از تألیفات خود ـ از جمله شرح چهل حدیث ـ در آغاز هر بحث با واژۀ «ای عزیز!» نکات مهم اخلاقی را مطرح می کنند: پس ای عزیز! هر چه زودتر دامن [همّت] به کمر بزن و عزم را محکم و اراده را قوی کن و از گناهان، تا در سنّ جوانی هستی یا در حیات دنیایی می باشی، توبه کن و مگذار فرصت خداداد از دستت برود؛ و به تسویلات شیطانی و مکاید نفس امّاره اعتنا مکن.[13]

ای عزیز! همان دماغی که تو داری و همان نفسی که تو داری، دیگران هم دارند؛ تو اگر فروتن شدی قهراً مردم تو را احترام کنند و بزرگ شمارند و اگر تکبّر کنی پیشرفت ندارد... .[14]

و نیز فرمودند: با همه محبت کنید! با محبت می شود منحرف ها را مستقیم کرد، بهتر از این که با شدت و حدّت، گاهی نمی شود و الاّ غالباً می شود.[15]

حضرت امام(س)در مورد غیبت متجاهر به فسق می فرماید: غیبت متجاهر به فسق گرچه جایز است ـ بلکه در بعض موارد که موجب ردع او شود واجب است ـ و از مراتب نهی از منکر به شمار می آید، ولی انسان باید ملاحظه کند که داعیِ نفسانی او در این غیبت آیا همین داعی شرعی الهی است یا داعی شیطانی و محرّک نفسانی در آن مدخلیت دارد. اگر داعی الهی دارد، از عبادات به شمار می آید، بلکه غیبت با قصد اصلاح متجاهر و عاصی از اَوضح مصادیق احسان و اِنعام به او است؛ گرچه خودش نفهمد. ولی اگر مشوب به فساد و هواهای نفسانی است، درصدد تخلیص نیّت برآید و از اَعراض مردم بدون قصد صحیح اِعراض کند... .[16]

5. نکتۀ ظریف و دقیق دیگر این که اگر امر به معروف و نهی از منکر در کنار هم قرار گیرند، قابلیت اجرایی صحیحی را پیدا می کنند و مکمّل یکدیگر می باشند؛ اما هر کدام به تنهایی، نتیجۀ مطلوبی به دنبال نخواهد داشت. امر به معروف و نهی از منکر یعنی در کنار نهی از منکر و ممانعت از انجام کارهای خلاف، باید در انجام معروف و خیر، راه حل ها و راهبردها نیز ارائه شود. به همین دلیل است که بزرگان، در کتاب های اخلاقی ـ از جمله معراج السعاده و جامع السعادات ـ در نهی انسان از صفات رذیله، به علاج و راه درمان آن هم اشاره کرده اند.

حضرت امام خمینی(س) نیز در کنار نهی از منکر، به راه کارهای درمانی آن توجه کرده اند؛ از جمله در نهی از غیبت متجاهر به فسق که به قصد اخلاص و اصلاح نباشد، می فرماید: زیرا که نفس، مایل به شرور و قبایح است؛ ممکن است به واسطۀ احتراز ننمودن از آن در موارد جایز، کم کم وارد شود به مرحلۀ دیگر که آن، موارد محرّمه است. چنانچه ورود در شبهات، با آن که جایز است ولی نیکو نیست؛ چون آن ها حِمای محرّمات است و ممکن است انسان به واسطۀ ورود در آن ها، در محرّمات نیز وارد شود. انسان باید حتّی الامکان نفس را پرهیز از این امور دهد و از چیزهایی که احتمال سرکشی نفس در آن ها می رود احتراز کند.[17]

و در جای دیگر فرمودند: توجه داشته باشید که به این بیماری همۀ ما مبتلا هستیم... و آن بیماری، «مَنیّت» است، خودخواهی است که انسان تا آن آخر هم خودخواهی اش هست؛ از این مرض مگر به مدد انبیا علیهم السلام و به مدد خدای تبارک و تعالی نجات پیدا بکند و یا لااقلّ کم بشود این بیماری در  او.[18]

روش اجرای امر به معروف و نهی از منکر

یکی از نکات مهم در امر به معروف و نهی از منکر، روش اجرا و انجام آن است. بدون تردید اجرای صحیح این دو واجب الهی می تواند از نظر اخلاقی و تربیتی تأثیر مطلوبی بر روی افراد جامعه داشته باشد. از این رو در تاریخ تمدن اسلامی تشکیلاتی با عنوان «حسبه» یا «احتساب» وجود داشت که از جمله وظایفشان، اجرای صحیح امر به معروف و نهی از منکر بود.[19] هر چند که تشکیلات مزبور از آن نظر که وابسته به دستگاه حکومت و خلافت بود، نمی توانست کاملاً اسلامی باشد، اما به دلیل این که خواستۀ مردم در مورد اجرای احکام و مقررات اسلامی، عامل به وجود آمدن چنین تشکیلاتی بود، به صورت نسبی، فایده ها و ثمره هایی در پی داشت.[20]

با مطالعه و تأمّل در آثار حضرت امام(س) در می یابیم که سه عامل در جهت اجرای مطلوب امر به معروف و نهی از منکر تأثیر بسزایی دارد:

1. در اجرای صحیح امر به معروف و نهی از منکر، مجریان آن باید افرادی مهذّب، وارسته، متخلّق به اخلاق عالیۀ اسلامی، عالم و عامل باشند. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «إنْ سَمَتْ هِمّتکَ لإصلاح الناس فابدأ بنفسک؛ فإنّ تعاطیک صلاحَ غیرک و أنت فاسدٌ أکبر  العیب»؛[21]

اگر بلندی همّت، تو را بر اصلاح عیوب مردم وادار کند، نخست اصلاح را از خودت شروع کن؛ زیرا با این که خودت فاسد بوده و در اصلاح دیگران بکوشی، این بزرگ ترین عیب است. با مطالعۀ تشکیلات امر به معروف و نهی از منکر در تمدن اسلامی درمی یابیم که در انتخاب افراد آمر و ناهی دقت فراوانی به عمل می آمد و صلاحیت هایی چون رعایت تقوا، ورع، علم و امانت در نظر گرفته می شد[22] و افراد متعهد و نیک نام را برای این کار

برمی گزیدند.[23]

نکتۀ جالب توجه این که به دلیل اهمیت مسأله امر به معروف و نهی از منکر و نحوۀ اجرای آن، همواره سعی می شد در آن تشکیلات، از علمای برجسته، کاردان، وارسته، متقی و مجتهد استفاده شود.[24]

از دیدگاه امام خمینی(س) نیز کسی که متصدی امر به معروف و نهی از منکر می شود باید فردی وارسته، صالح و عالم باشد و پیش از اصلاح دیگران، باید به اصلاح خود همّت گماشته باشد و قبل از توصیه به دیگران، در عمل به اسلام پیش دستی نماید.

ایشان می فرمایند: کوشش کنید که احکام اسلام را هم عمل کنید و هم وادار کنید که دیگران عمل کنند. همان طوری که هر شخص و هر فردی موظّف است که خودش را اصلاح کند، موظّف است که دیگران را هم اصلاح کند.[25] 

و نیز می فرمایند: باید کسانی که می خواهند در این عالم تربیت کنند دیگران را، باید قبلاً خودشان تزکیه شده باشند، تربیت شده  باشند.[26]

و در جای دیگر فرمودند: الآن وظیفۀ ما این است که هر کداممان در هر جا که هستیم و در هر حدّی که هستیم، جدّیت کنیم که قوانین اسلام را از خودمان شروع کنیم. اگر چنانچه ما خودمان را اصلاح نکنیم و قوانین اسلام را نسبت به خودمان اجرا نکنیم، نمی توانیم یک حکومت اسلامی تشکیل بدهیم.[27]

همچنین: ملّت خودش کار بکند؛ هم خودش عملی را که می خواهد انجام بدهد خوب انجام دهد، و هم به رفیقش بگوید خوب انجام دهد، هم به جامعه «کُلّکم راعٍ، و کُلّکم مسؤولٌ» همین است؛ همه مسئولیم در مقابل ملّت و مسئولیم در مقابل خودمان. خودم را اصلاح کنم، دیگران را هم اصلاح کنم، به هر مقداری که می توانید.[28]

و نیز فرمودند: سزاوار است که آمر به معروف و ناهی از منکر، در امر و نهی و مراتب انکارش مانند پزشک معالج، معالج مهربان و پدر با شفقت باشد که مراعات مصلحت مرتکب را می نماید و انکارش لطف و رحمت برای او خصوصاً، و برای امّت عموماً باشد. قصدش را فقط برای خداوند  متعال و رضایت او قرار دهد و این کارش را از آلودگی های هواهای نفسانی و اظهار بزرگی خالص نماید و نفس خویش را منزّه نداند و برای آن، بزرگی یا برتری بر مرتکب نبیند؛ زیرا چه بسا برای شخصِ مرتکب گناه ـ ولو گناه کبیره ـ صفات خوب نفسانی باشد که مورد رضایت خداوند می باشد و خداوند متعال او را به علّت این صفات، دوست دارد؛ اگر چه کار گناه او مورد بغض خداوند می باشد و چه بسا آمر و ناهی، عکس او باشد؛ اگرچه بر خودش پوشیده است.[29]

2. عامل مهم دیگر در اجرای صحیح و مطلوب امر به معروف و نهی از منکر، تشخیص و درک موقعیت، انتخاب روش مناسب و چگونگی اجرای امر به معروف و نهی از منکر در تمامی مراحل و مراتب آن است. در امر به معروف و نهی از منکر گاهی برخورد زبانی مؤثر است و گاه برخورد غیر زبانی تأثیر دارد و گاه برخورد اخلاقی و قلبی اثر بخش است.

در زندگی بزرگان دین نمونه های جالبی در این باره وجود دارد که به یک مورد اشاره می شود: در تفسیر المنار ذیل آیۀ 104 سورۀ آل عمران آمده است: جوانی به خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: ای پیامبر خدا آیا به من اجازه می دهی زنا کنم؟ با گفتن این سخن، فریاد مردم بلند شد و از گوشه و کنار به او اعتراض کردند؛ ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با خونسردی و ملایمت فرمود: نزدیک بیا. جوان نزدیک آمد. حضرت با محبت از او پرسید: آیا دوست داری با مادر یا خواهر تو چنین کنند؟ گفت: نه، فدایت شوم. حضرت فرمود: همین طور مردم راضی نیستند که با مادر یا خواهرشان چنین شود. جوان از سؤال خود پشیمان شد. سپس پیامبر دست بر سینۀ او گذاشت و در حق او دعا کرد و فرمود: خدایا قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگی به بی عفّتی نگاه دار. از آن به بعد منفورترین کارها در نزد این جوان زنا بود.[30]

در تشکیلات حسبه یکی از وظایفی که محتسب برعهده داشت تشخیص صحیح موقعیت ها، گزینش بجا و مناسب مراتب و مراحل امر به معروف و نهی از منکر و روش اجرای آن بود. این روش ها و مراحل به گفتۀ غزالی به ترتیب عبارت بودند از: آگاه شدن و شناساندن معروف و منکر به مردم؛ نهی کردن؛ پند و نصیحت؛ شدت ورزیدن؛ جلوگیری با دست؛ تهدید به زدن؛ زدن؛ کشیدن اسلحه بر روی مردم و کمک خواستن از دیگران.[31]

یکی از نکاتی که حضرت امام خمینی(س) در اجرای صحیح و مطلوب امر به معروف و نهی از منکر همواره بر آن تأکید داشتند این بود که در تمامی مراحل و مراتب امر به معروف و نهی از منکر، به تشخیص و درک موقعیت، انتخاب روش مناسب و چگونگی اجرای وظیفه توجه و توصیه می کردند. ایشان می فرمایند: همانا برای امر به معروف و نهی از منکر مراتبی است که در صورت حصول مطلوب یا احتمال حصول از مرتبۀ پایین تر، جایز نیست که به مرتبۀ بالاتر تعدّی نمود.

مرتبۀ اول این است که کاری انجام دهد که از آن ناراحتی قلبی او از منکر آشکار گردد و این که از او می خواهد که معروف را انجام داده و منکر را ترک نماید که این امر، خود درجاتی دارد؛ مانند برهم نهادن چشم و عبوسی و گرفتن صورت و یا روگرداندن یا پشت کردن به او و کنار کشیدن و ترک رابطه با او و نظایر آن.

مرتبۀ دوم امر و نهی با زبان است که از گفتار نرم شروع و به تدریج در صورت عدم تأثیر، گفتارْ غلیظ تر و شدیدتر می شود. در انجام این مرتبه نباید انکار، با حرام و منکر همراه باشد؛ مانند ناسزا و دروغ و اهانت.

مرتبه سوم انکار با دست است و اگر بداند یا مطمئن شود که مطلوب با دو مرتبۀ سابق حاصل نمی شود واجب است به مرتبۀ سوم عمل کند؛ یعنی اِعمال قدرت نماید که در این جا نیز همانند مرتبۀ قبل باید مراعات مراتب را نموده و طبق قاعدۀ «الأیسر فالأیسر» و «الأَسهل فالأسهل» ابتدا کم ترین و آسان ترین مرحله را و در صورتی که مؤثّر نشد به تدریج مرحلۀ بالاتر را اجرا کند.[32]

به  نظر حضرت امام(س)با محبت و عطوفت بهتر می توان انسان های منحرف را هدایت کرد؛ در این مورد می فرمایند: ا اسم خدا حرکت کنید و با اسم خدا هدایت کنید و با اسم خدا ترویج کنید و با اسم خدا انحرافات را مستقیم کنید... با همه محبت کنید؛ با محبت می شود منحرف ها را مستقیم کرد، بهتر از این که با شدت و حدّت گاهی نمی شود و الاّ غالباً می شود. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نبیّ رحمت است که برای رحمت آمده است. آن جایی هم که آن منحرف های غیر قابل اصلاح را امر به قتل می کرد... این هم رحمت بر جامعه است.

این هایی که اسلام را اصلاً نمی دانند چیست،... خیال می کنند این غربی ها، این هایی که دنبال غرب هستند، که احکام اسلام خشونت دارد. این ها اصلاً نمی دانند که این احکام چه چیز هست، برای چه هست؟ این مثل این است که به یک طبیبی که کارد را برداشته و شکم را پاره می کند و غدّۀ سرطانی را بیرون می آورد بگویند: این خشونت دارد می کند؛ این رحمت است یا خشونت؟! آن طبیبی که می بُرّد دست را، برای این که دست، فاسد می کند انسان را... این طبیب با خشونت دارد رفتار می کند و باید فریاد برآورد که این طبیب خشن است؟! یا این  طبیب، طبیب رحمت است، با رحمت دارد رفتار می کند؛ یک انسان را برای یک عضو  نجات می دهد.[33]

از دیدگاه حضرت امام(س) در امر به معروف و نهی از منکر ملایمت و رحمت بیش تر از خشونت تأثیر می کند: در مسائل، ملایمت و جهت رحمت بیش تر از جهت خشونت تأثیر می کند. من در زمان اختناق رضاخانی وقتی در مدرسه فیضیه صحبت می کردم، آن گاه که از جهنّم و عذاب الهی بحث می کردم همه خشکشان می زد ولی وقتی از رحمت حرف می زدم، می دیدم که دل ها نرم می شود و اشک ها سرازیر می گردد، و این  تأثیر رحمت است. با ملایمت انسان بهتر می تواند مسائل را حل کند تا شدت.[34]

حضرت امام(س)در مورد برخورد حکیمانۀ همراه با رأفت و محبت، با استناد به برخوردهای حکیمانۀ بزرگان اسلام با مردم، می فرماید: اگر شما یک مطلبی را بگویید که غرض آلود باشد و به کسی بَر بخورد،... آن هم مطلبی را می گوید غرض آلود، یک مقدار بالاتر، آن یک مقدار بالاتر می رود؛ این که مقابلش ایستاده است فردا یک مقدار از او بالاتر می رود. ما اگر بخواهیم که واقعاً کشور خودمان یک کشوریباشد که برای خودمان باشد، دیگران نتوانند به او تسلّط پیدا کنند، حالا باید همۀ قشرهایی که هستند، با هم دست به دست هم بدهند، دست بردارند از این حبّ و بغض هایی که اساسش هم همان حبّ نفس است، یک مقدار حبّ نفس را کنترلش کنند... اگر می خواهند نصیحت کنند، نصیحت باشد، نصیحت را آدم ممکن است قبول کند اما تندگویی را همان آدمی هم که هر چه باشد تندگویی را نمی تواند تحمّل کند.

ما باید از این بزرگان چیز یاد بگیریم، خوب مالک اشتر را که قصّه اش را شنیده اید که فحش به او دادند و بعد که آن مرد فهمید که این مالک اشتر بود، رفت دنبالش؛ ایشان مسجد رفته بود و مشغول نماز بود و رفت عذرخواهی کرد. گفت من نیامدم ـ این طور نقل می کنند ـ در مسجد الاّ این که برای تو طلب مغفرت کنم. ببینید چطور تربیت می کند! یک کسی به خواجه نصیرالدین ـ رضوان اللّه  علیه ـ کاغذی نوشته بود و مسائل و در ضمن او، جسارت کرده بود  به ایشان و اسم کلب (سگ) روی ایشان گذاشته بود. ایشان جواب وقتی که نوشتند مسائلی که او اشکال  داشت، یکی یکی به طور حکیمانه رفع کرده بودند؛ تا رسیده بود به این جایی که به ایشان گفته بود: تو  سگ هستی، ایشان گفته بود که نه، اوصاف و خواص و آثار من با اوصاف و خواص و آثار کلب دو تا است: کلب فلان صفت را دارد، من آن صفت را ندارم، من فلان صفت را دارم او ندارد. حکیمانه این طوری حل کرده بود قضیه را.

خوب اگر خواجه هم یک کاغذ نوشته بود به این که نه، تو سگی و پدرت هم سگ است، فردا یک کاغذی دریافت می کرد او سه تا چیز رویش گذاشته بود. وقتی ما بتوانیم با زبان نرم، با نصیحت، با قول سالم بدون نیش، بدون اظهار غرض، مردم را اصلاح کنیم، دوستان خودمان را زیاد کنیم، برای خدا همین معنا باشد، خوب چه ادعایی هست که آدم با قلم خودش به ضد خودش عمل کند... چه ادّعایی دارد انسان که می تواند یک انسانی را دعوت به خیر بکند با زبان ملایم، با قلم ملایم، با نصیحت، با دوستی او را به راه راست ببرد، آن طور که انبیا می کردند [اما به گونه ای دیگر عمل کند].[35]

3. سومین عامل در اجرای مؤثر و مطلوب امر به معروف و نهی از منکر، تشخیص و تبیین صحیح مصادیق و موضوعات معروف و منکر است. در متون دینی ما تأکید شده است که آمر و ناهی باید فردی عالم و مجتهد باشد و این بدان جهت است که باید از نظر شرعی و عرفی، معروف و منکر را بشناسد و مصادیق امر و نهی و موضوعات آن را بداند؛ زیرا چه بسا ممکن است در مواردی امر به معروف و نهی از منکری صورت گیرد، اما به دلیل عدم کارشناسی لازم، در واقع معروف، منکر و منکر، معروف باشد و به دنبال خود، عواقب ناگواری را در پی داشته باشد؛ چنان که حضرت علی علیه السلام می فرماید: «فمَن لَم یعرفْ بقلبه معروفاً ولم یُنکِر منکراً، قُلِبَ فجُعلَ أعلاه أسفله و أسفله أعلاه»؛[36] پس کسی که با قلبش ـ و از درون ـ معروفی را نشناسد و منکری را انکار نکند، قلبش واژگون گشته، بالای آن پایین و پایین آن بالا قرار خواهد گرفت.

به عنوان نمونه به یک مورد اشاره می شود: بی تردید چادر، بهترین نوع پوشش و حجابِ برتر است؛ حال اگر در ارتباط با حضور اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زنان در جامعه، فقط روی حجاب با چادر تأکید شود، به تدریج این توهّم ممکن است به وجود آید که اگر زنی با مانتو، اما با پوشش کاملاً اسلامی، وارد عرصه های مختلف اجتماعی گردد، این امر به عنوان منکر تلقّی گردد و در نتیجه موجب محرومیت برخی از زنان از فعالیت های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... شود. در حالی که از نظر اسلام، حجاب بدون چادر به هیچ وجه منکر محسوب نمی شود.

از این رو وقتی که از حضرت امام خمینی(س)در مورد حدود حجاب اسلامی برای بانوان و نیز پوشیدن لباس بلند و آزاد و شلوار و روسری سؤال شد، ایشان در پاسخ فرمودند: واجب است تمام بدن زن، به جز قرص صورت و دست ها تا مچ، از نامحرم پوشیده شود و لباس مذکور اگر مقدار واجب را بپوشاند مانع ندارد، ولی پوشیدن چادر بهتر است و از لباس هایی که توجه نامحرم را جلب کند باید اجتناب شود.[37]

امام محمد غزالی در تبیین معروف و منکر چهار ملاک ارائه می دهد: شروط مأمورفیه عبارتند از: الف. آنچه در شرع معروف است به آن امر شود و آنچه ممنوع است از آن نهی گردد. ب. در زمان فعلی موجود باشد؛ یعنی معروف و منکر بودن آن با توجه به شرایط و مقتضیات زمان و مکان و بر اساس عرف عقلا باشد. ج. منکر از امور آشکار بوده و برای یافتن آن، نیاز به جست وجو نباشد. د. منکر از اموری باشد که تمام علما بر حرمت آن اتفاق نظر داشته باشند.[38]

از دیدگاه امام خمینی(س)یکی از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر آن است که آمر و ناهی نسبت به معروف و منکر و مصادیق آن شناخت کافی داشته باشد تا در امر و نهی، خلاف شرعی صورت نگیرد.[39] به نظر می رسد شناخت دقیق معروف و منکر مطلبی بسیار اساسی است و در اجرای صحیح امر به معروف و نهی از منکر، به عنوان دو روش مهم تربیتی، می تواند تأثیر بسزایی داشته باشد.

در این جا به نمونه هایی از مصادیق معروف و منکر، یعنی بایدها و نبایدهایی که حضرت امام بر آن تأکید دارند، اشاره می شود:

اخلاص در کارها و اتکال به خدا

... انسان باید در همین عالم، این چند صباح را مغتنم شمارد و ایمان را با هر قیمتی هست،تحصیل کند و دل را با آن آشنا کند. و این در اولِ سلوک انسانی صورت نگیرد مگر آن که اوّلاً، نیّت را در تحصیل معارف و حقایق ایمانیه خالص کند و قلب را با تکرار و تذکر، به اخلاص و ارادت آشنا کند تا اخلاص در قلب جایگزین شود.[40]

من از ملّت خودم و از همۀ شما و از همۀ ملّت های مسلم می خواهم که اتکال به خدا بکنید، در همۀ کارها اتکال به خدا بکنید؛ قدرت ها در مقابل قدرت خدا هیچ است، قوّه ها در مقابل قوّۀ الهی نابود است. اتکال به خدا بکنید، غلبه به هر چیزی می کنید.

پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله با آن که یک نفر بود، در مقابل همۀ دشمن ها با اتکال به خدا غلبه کرد بر همه و وقتی وارد مکه شد، پیروزمندانه با فتح، با نصر وارد شد و دنیا را روشن کرد... و نور توحید و پرچم توحید را بر همۀ ممالک اسلام سایه افکن کرد؛ برای این که اتکالش به خدا بود، جبرئیل امین پشت سرش بود. شما هم اتکال به خدا کنید تا جبرئیل امین پشت سر شما با شما همراه باشد، فرشتگان با شما همراه باشند.[41]

ایجاد محیط محبت

این محیط محبت را حفظ کنید؛ ایران را یک محیط محبت کنید. به دست شما پاسدارها، شما ارتش، آن ژاندارمری، آن پاسبان، همه و همه اگر با هم یک وضع اسلامی و انسانی پیدا بکند، محیط، یک محیط محبت می شود، همه به هم خدمت گزار می شوند.[42]

پیاده کردن محتوای اسلام

همۀ ما رأی دادیم به جمهوری اسلامی، صحیح؛ با رأی تنها اسلام نمی آید... محتوای اسلام باید در این جمهوری اسلامی تحقّق پیدا بکند. فقط ما بگوییم جمهوری اسلامی و همۀ جهاتش غیر اسلامی باشد، این اسلام نمی شود.[43]

مجرّد لفظ فایده ندارد؛ باید محتوا داشته باشد... الآن به عهدۀ همه ما این است که ما کارهایمان را موافق اسلام قرار بدهیم.[44]

امیدوارم که این راه را همه با هم طی بکنیم و آن حکومتی را که اسلام می خواهد... متحقّق  باشد، ان شاءاللّه  متحقّق بشود به طوری که شما هرجا بروید، بازار بروید ببینید بازار  اسلامی است، دیگر اجحاف نمی شود، زیادفروشی بی جا نمی شود، کم فروشی نمی شود،  ربا نمی شود، مفت خوری نیست. در ارتش بروید ببینید که اسلامی هست، همه شان توجه به اسلام دارند، نماز می خوانند، روزه می گیرند ماه رمضان... و همه جای  مملکت، وزارتخانه هایش، اداراتش، همه اسلامی بشود.[45]

تزکیه و تهذیب نفس

باید کسانی که می خواهند در این عالم تربیت کنند دیگران را، باید قبلاً خودشان تزکیه شده باشند، تربیت شده باشند. و کسانی که در بشر می خواهند زمامداری کنند، اگر بخواهند که طغیان نکنند و کارهای شیطانی نکنند، باید تزکیه کنند خودشان را و بعثت برای همین است که همگان را تزکیه کند و این تزکیه برای دولتمردان، برای سلاطین، برای رؤسای جمهوری، برای دولت ها و برای سردمداران، بیش تر لازم است تا برای مردم عادی.[46]

ما اگر چنانچه خودمان را تربیت بکنیم، مشکلاتمان همه رفع می شود؛ همۀ مشکلات از این است که ما تربیت نشده ایم، یک تربیت الهی و تحت بیرق اسلام در نیامدیم. به حسب واقع همۀ این کش مکش هایی که شما ملاحظه می کنید، همۀ این کار شکنی هایی که برای ملّت ما هست، همۀ این ها برای این است که تربیت نیست در کار، تزکیه نیست... .[47]

من اکنون روزهای آخر عمرم را می گذرانم و دیر یا زود از میان شما می روم، ولی آیندۀ تاریک و روزهای سیاهی برای شما پیش بینی می کنم اگر خود را اصلاح نکنید، مجهّز نگردید، نظم و انضباط در امور درسی و زندگی خود حکم فرما نسازید، در آتیه خدای نخواسته محکوم به فنا خواهید بود.[48]

خدمت به اسلام و محرومان و مردم

وصیت اینجانب به رهبر و شورای رهبری... آن است که خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهوری اسلامی و محرومان و مستضعفان بنمایند و گمان ننمایند که رهبری فی نفسه برای آنان تحفه ای است و مقام والایی، بلکه وظیفۀ سنگین و خطرناکی است که لغزش در آن، اگر خدای نخواسته با هوای نفس باشد، ننگ ابدی در این دنیا و آتش غضب خدای قهّار در جهان دیگر در پی دارد.[49]

به مجلس و دولت و دست اندرکاران توصیه می نمایم که قدر این ملّت را بدانید و در خدمت گزاری به آنان، خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند... فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید.[50]

اعتماد به نفس

عمده این است که شما دو جهت را در نظر بگیرید: ... یکی اعتماد به خدای تبارک و تعالی... و یکی اتکال به نفس، اعتماد به خودتان. شما خودتان جوان هایی هستید که می توانید همۀ کارها را انجام بدهید. مخترعین ما می توانند در سطح بالا اختراع بکنند، مبتکرین ما می توانند در سطح بالا ابتکار کنند به شرط این که اعتماد به نفس خودشان داشته باشند و معتقد بشوند به این که «می توانیم».[51]

خلاصۀ مطلب: ما باید این را بفهمیم که همه چیز هستیم و از هیچ کس کم نداریم. ما که خودمان را گم کرده بودیم باید این «خود» گم کرده را پیدا کنیم و این فکر که بر ما تحمیل شده بود که «اگر دست خارج کوتاه شود می میریم» را با تمام قدرت از بین ببریم... . امیدوارم همۀ آقایان کمک کنند تا فرهنگمان و فرهنگ اسلامی مان، فرهنگی که شیخ الرئیس را درست کرده است را باز یابیم. تکرار می کنم ما باید باورمان شود که چیزی هستیم. اگر اعتقاد پیدا کردیم که «می توانیم هر کاری را انجام دهیم»، توانا می شویم.[52]

اشاعۀ معنویت واقامۀ عدالت

ما باید دولت اسلامی را، همه مردم، همۀ انسان ها، دولت اسلامی را تقویت کنند تا بتواند اقامۀ عدل بکند و دولت باید جهات معنوی را هم در نظر بگیرد... حفظ معنویات و تقویت معنویات مردم و اقامۀ عدل بینشان و نجات دادن مظلومان از دست ظالمان... اسلام برای این دو جهت آمده است و ما تابع اسلامیم و باید این دو جهت را حفظ کنیم.[53]

آزادی تنها سعادت ملّت نیست؛ استقلال تنها سعادت ملّت نیست؛ مادّیت تنها سعادت ملّت نیست؛ این ها در پناه معنویات سعادتند؛ معنویات مهم است. بکوشید تا معنویات تحصیل کنید. علم تنها فایده ندارد، علم با معنویات علم است. ادب تنها فایده ندارد، ادب با معنویات. معنویات است که تمام سعادت بشر را بیمه می کند و کوشش کنید در تحصیل معنویات؛ در خلال علم که تحصیل می کنید، معنویات را تحصیل کنید. دانشگاه ها معنویت پیدا بکند؛ مدارس معنویت پیدا بکند؛ مکتب ها معنویت پیدا بکنند تا ان شاءاللّه  سعادتمند بشوند. خداوند همۀ شما را سعادتمند کند.[54]

تربیت صحیح و دینی فرزندان

برنامۀ طویل المدّت برای شما جوان ها، برای شما خانم ها، برای همه، این است که اگر شماها یک انسان مهذّب باشید، مقاصد اسلامی را پیش می برید. اگر این خانم ها بچه های مهذّب بار بیاورند، بچه های اسلامی بار بیاورند، شما هم دینتان و هم دنیاتان محفوظ است. اگر خدای نخواسته در دامن این ها بچۀ غیر مهذّب، بچۀ غیر اسلامی پیدا بشود و در کفالت شما جوان ها بچه های غیر اسلامی، بچه های غیر مهذّب پیدا بشوند و در دبستان های ما که بچه هامان می روند، مهذّب و مؤدّب به آداب اسلامی نباشند، در دبیرستان های ما که جوان های ما می روند، تهذیب در کار نباشد، ادب اسلامی در کار نباشد... هم اسلام به باد می رود و هم کشور.[55]

انتقاد و انتقاد پذیری

آقایان در یک محیط آرام، مسائلی که دارند با آرامش بیان کنند، اختلافاتی که در دیدها دارند، در سلیقه ها دارند این ها را با یک آرامش خاطر بیان کنند و حل و فصل کنند... آن روزی که غضب توی کار آمد، عقل کنار می رود... . شما مسائلی که دارید فرض کنید که یک نفر می رود و مسائل خودش را می گوید، انتقاد هم دارد، انتقادات آزاد است به اندازه ای که نخواهند یک کسی را خفیف کنند یا یک گروهی را خفیف کنند و از صحنه خارج کنند. انتقاد برای ساختن، برای اصلاح امور این لازم است. هر  مجلس باید این انتقادات را داشته باشد. لکن اگر [در] این انتقادات، آن که انتقاد می کند، با آرامش خاطر و با نظر صحیح انتقاد بکند، این که جواب می دهد آن هم اگر با نظر صحیح و بدون این که غضب در آن راه داشته باشد، جواب بدهد، وقت منطق در مقابل منطق است. و اگر چنانچه با هیاهو و جار و جنجال بخواهید شما یک مسأله را حل بکنید و هر کسی در نظر داشته باشد  که طرف مقابل خودش را مثل یک دشمن بکوبد، عقل ها کنار می رود و قوّۀ غضبیه که بدترین قوّه ها است اگر مهار نشود، آن ها در کار می افتند و مسائل را علاوه بر این که حل نمی کنند، مشکل تر می کنند.[56]

پرهیز از حبّ نفس

آنچه که خطر برای هر انسانی و هر متصدّی امری هست، حبّ نفس است. رأس همه خطاهایی که انسان می کند، حبّ نفس است. هر بلایی سر انسان خودش می آید یا جامعه از دست قدرتمندان می بیند، این در اثر هوای نفس و خودخواهی است... انسان باید کوشش کند که این حبّ نفس را اگر نمی تواند تمام کند، کم کند. البته مسأله بسیار مشکلی است و محتاج به ریاضت است، لکن مسأله نشدنی نیست. اگر انسان در هر امری که وارد می شود، در آن امر، خودخواهی را کنار بگذارد و مصلحت را ملاحظه بکند و خدا را ملاحظه بکند، هم موفق می شود و هم از خطراتی که بر این خودخواهی است در امان می ماند.[57]

حفظ اسلام و تعهّد به آن

ما مکلّف هستیم که اسلام را حفظ کنیم. این تکلیف از واجبات مهم است، حتی از نماز و روزه واجب تر است. همین تکلیف است که ایجاب می کند خون ها در انجام آن ریخته شود؛ از خون امام حسین علیه السلامکه بالاتر نبود، برای اسلام ریخته شد و این روی همان ارزشی است که اسلام دارد. ما باید این معنی را بفهمیم و به دیگران هم تعلیم بدهیم.[58]

باید همۀ شماها در هرجا هستید خودتان را مقیّد و متعهّد به اسلام بدانید.[59]

باید حفظ کنیم این حدود و ثغور اسلامی را... باید همان طوری که مدّعی هستیم که ما پاسدار هستیم و پاسدار جمهوری اسلام و پاسدار احکام اسلام هستیم، باید خودمان ابتدا مرزمان همان مرز اسلام باشد، راهمان همان راه مستقیم اسلام باشد.[60]

رعایت نظم در کارها

باید همۀ امور بر نظام و نظم باشد... و حفظ نظم از واجبات الهی است... کسی که یک امر را تصدّی کرد، باید نظامش را حفظ بکند... و هر چیزی را که تقبّل کردند با نظم و با ترتیب، این را اجرا بکنند و عمل بکنند.[61]

جامعۀ توحیدی معنای آن این نیست که هرج و مرج باشد... نظم نبودن معنای خودسری است. خودسری منافی با جامعۀ توحیدی است... حضرت امیر در دستوری که می دهد می گویند که امورتان را نظم بدهید... همۀ جامعه باید نظم داشته باشند... اگر نظم از کار برداشته بشود جامعه از بین می رود. حفظ نظام یکی از واجبات شرعیه و عقلیه است.[62]

حفظ وحدت و پرهیز از اختلافات

منشأ اختلافات از هوای نفس است... شما اختلافاتی را که از نفسانیت سرچشمه می گیرد باید از بین ببرید و مطمئن باشید که اگر کارهایتان از اُلوهیت سرچشمه نگیرد و از وحدت اسلامی بیرون بروید، مخذول می شوید.[63]

از این جهت که دست خدا در کار است باید شما و ما و همه کاری بکنیم که این دست رحمت بسته نشود، از روی سرِ ما برداشته نشود و آن کار این است که همان طوری که تا حالا همه با هم بودیم و «یداللّه  مع الجماعه» و همه برای خدا بود و خدای تبارک و تعالی عنایت فرمود،...الآن هم توجهمان به همان مقصد  باشد.[64]

توجه به فرهنگ خودی و اسلامی

در هر صورت، آن چیزی که وظیفۀ همۀ ما مسلمین است، وظیفۀ علمای اسلام است، وظیفۀ دانشمندان مسلمین است، وظیفۀ نویسندگان و گویندگان در بین طبقات مسلمین است، این است که هشدار بدهند به این ممالک اسلامی که ما خودمان فرهنگ داریم، ما خودمان فرهنگ غنی داریم، فرهنگ ما طوری بوده است که فرهنگ ما صادر شده است به خارج که آن ها گرفتند از ما... فرهنگ مسلمین غنی ترین فرهنگ ها بوده و هست؛ مع الاَسف مسلمین نتوانستند از آن استفاده کنند.[65]

اگر ما موفق بشویم به این که فرهنگمان یک فرهنگ اسلامی بشود، مدارسمان یک مدارس اسلامی بشود و آن وقت افرادی که از آن تحقّق پیدا می کند و افرادی که تربیت می شود در آن فرهنگ و در آن مدارس، انسان هستند؛ انسانِ امین است، انسانِ رحیم است، انسان رفتارش با برادرها و خواهرهای خودش رفتار رحیمانه است، با عطوفت است.[66]

پاسخ گویی به شبهات

شما موظّفید آنچه را تفقّه کرده اید بین مردم منتشر کنید و مردم را با مسائلی که یاد گرفته اید آشنا سازید. آن همه تعریف و تمجیدی که در اخبار از اهل علم و فقیه آمده برای همین است که احکام و عقاید و نظامات اسلام را معرفی می کند و سنّت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را به مردم می آموزد. شما باید به تبلیغات و تعلیمات در جهت معرفی و بسط اسلام همّت بگمارید. ما موظفیم ابهامی را که نسبت به اسلام به وجود آورده اند برطرف سازیم. تا این ابهام را از اذهان نزداییم هیچ کاری نمی توانیم انجام بدهیم.

ما باید خود و نسل آینده را وادار کنیم و به آن ها سفارش کنیم که نسل آتیۀ خویش را نیز مأمور کنند این ابهامی راکه بر اثر تبلیغات سوء چند صد ساله نسبت به اسلام در اذهان حتی بسیاری از تحصیل کرده های ما پیدا شده، رفع کنند؛ جهان بینی و نظامات اجتماعی اسلام را معرفی کنند، حکومت اسلامی را معرفی نمایند تا مردم بدانند اسلام چیست و قوانین آن چگونه است.[67]

منبع: امام خمینی و اندیشه های اخلاقی عرفانی، ج 8، ص 35-58

کتاب نامه

1. احیاء علوم الدین، ابوحامد غزالی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1359 ش.  2. اخلاق کارگزاران در کلام و پیام امام خمینی، تهیه و تنظیم بنیاد مستضعفان و جانبازان قم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1377 ش.  3. تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ترجمه علی جواهر کلام، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1345 ش.  4. تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات جاویدان، 1366 ش.  5. تحریر الوسیله، امام خمینی، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیه.  6. تذکرة الملوک، میرزا سمیعا، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1368  ش.  7. تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375  ش.  8. تفسیر نمونه، به قلم جمعی از نویسندگان، تهران، دار الکتب الاسلامیه،  1354 ش.  9. جهاد اکبر، امام خمینی، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.  10. ده گفتار، مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا.  11. دین و دولت در عهد مغول،  شیرین بیانی، دانشگاه تهران، 1371 ش.  12. سیاست نامه (سیر الملوک)، نظام الملک طوسی، تصحیح جعفر شعار، تهران، بنیاد مستضعفان و جانبازان، 1369 ش.  13. سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، آن.ک.س لمبتون، ترجمه یعقوب آژند، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363 ش.  14. شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، محقّق حلّی نجم الدین جعفر بن حسن، تهران، انتشارات استقلال، 1403 ق.  15. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371 ش.  16. شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377  ش.  17. صحیفۀ امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.  18. عتبة الکتبه، بدیع اتابک جوینی، تصحیح محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، شرکت سهامی چهر، 1329 ش.  19. غرر الحکم، ترجمه محمد علی انصاری، قم.  20. مسائل جدید از دیدگاه علما و مراجع تقلید، سیدمحسن محمودی، قم، انتشارات ناصر، 1379 ش.  21. المنجد فی اللغة والاَعلام، لویس معلوف، تهران، انتشارات اسماعیلیان، 1362 ش.  22. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبائی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1390  ق.  23. نهاد دادرسی در اسلام، محمد حسین ساکت، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1365  ش.  24. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، دفتر نشر الهادی، 1379 ش.  25. وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن حسن حر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1330 ق.  26. ولایت فقیه، امام خمینی، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.


[1] مدیر گروه معارف اسلامی دانشگاه مازندران.  [2] مانند کرامت و شرافت انسان، مساوات و برابری انسان‏ها، اختیار و آزادی و آگاهی انسان، توجه به ابعاد وجودی انسان و مراحل رشد او، هدف‏دار بودن حیات، قابلیت و استعداد انسان برای کمال، لزوم عمل برای رشد و کمال. [3] از جمله: پرورش ابعاد وجودی و شخصیتی انسان، سوق دادن انسان به سوی خدا، آگاه کردن انسان از پایگاه خویش در جهان، پرورش قدرت تشخیص حق از باطل، پرورش روح حقیقت ‏جویی، پرورش افرادی مؤمن، متّقی و عامل به خوبی ‏ها، ایجاد روح برادری، برابری، تعاون، احسان و ایثار و... . [4] صحیفۀ امام، ج 13، ص 469.   [5] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 369.  [6] المنجد، ذیل ماده عَرَفَ و نَکَرَ.  [7] شرائع الاسلام، ج 1، ص 310.  [8] المیزان، ج 8، ص 280 و 281.  [9] صحیفۀ امام، ج 21، ص 296.  [10] تفسیر سورۀ حمد، ص 154.  [11] صحیفۀ امام، ج 14، ص 206.  [12] شرح چهل حدیث، ص 108.  [13] همان، ص 274.  [14] همان، ص 86.  [15]صحیفۀ امام، ج 8، ص 331.  [16] شرح چهل حدیث، ص 313 ـ 314.  [17] همان، ص 314.  [18] صحیفۀ امام، ج 14، ص 172. [19]) ر.ک: سیاست نامه (سیرالملوک) ص 99؛ تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 456 و ج 2، ص 259؛ عتبة الکتبه، ص 82؛ دین و دولت در عهد مغول، ج 2، ص 553 و 554؛ سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 149؛ نهاد دادرسی در اسلام، ص 318.  [20] ر.ک: ده گفتار، ص 9 و 51.  [21] غرر الحکم، ج 1، ص 278.  [22] ر.ک: ده گفتار، ص 51 و 52.  [23] ر.ک: تاریخ تمدن اسلام، ج 1، ص 193.  [24] ر.ک: تذکرة الملوک، ص 3؛ دین و دولت در عهد مغول، ج 2، ص 579 و 582؛ نهاد دادرسی در اسلام، ص 479 و 480.  [25] صحیفۀ امام، ج 10، ص 268.  [26] اخلاق کارگزاران در کلام و پیام امام خمینی، ص 49.  [27] صحیفۀ امام، ج 8، ص 283 ـ 284.  [28] همان، ج 10، ص 393.  [29] تحریر الوسیله، ج 1، ص 462.  [30] تفسیر نمونه، ج 3، ص 42.  [31] ر.ک: احیاء علوم الدین، ج 2، ص 312.  [32] تحریر الوسیله، ج 2، ص 311.  [33] صحیفۀ امام، ج 8، ص 331.  [34] همان، ج 18، ص 202.  [35] همان، ج 14، ص 19.  [36] نهج البلاغه، حکمت 375.  [37] مسائل جدید از دیدگاه علما و مراجع تقلید، ص 27 و 28.  [38] احیاء علوم الدین، ج 2، ص 312.  [39] ر.ک: تحریر الوسیله، ج 1، ص 446 و 448.  [40] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 104.  [41] صحیفۀ امام، ج 6، ص 234.  [42] اخلاق کارگزاران در کلام و پیام امام خمینی، ص 30.  [43] همان، ص 33.  [44] صحیفۀ امام، ج 8، ص 7.  [45] همان، ج 9، ص 90.  [46] اخلاق کارگزاران در کلام و پیام امام خمینی، ص 49 و 50.  [47] صحیفۀ امام، ج 13، ص 507.  [48] جهاد اکبر، ص 61.  [49] صحیفۀ امام، ج 21، ص 423.  [50] همان، ص 412.  [51] همان، ج 18، ص 189. [52] همان، ج 15، ص 310.  [53] همان، ج 17، ص 528.  [54] همان، ج 7، ص 534.  [55] همان، ج 7، ص 463.  [56] همان، ج 14، ص 366. [57] همان، ج 13، ص 194 ـ 195.  [58] ولایت فقیه، ص 57 و 58.  [59] صحیفۀ امام، ج 19، ص 327.  [60] همان، ج 8، ص 279 ـ 280.  [61] همان، ج 13، ص 114 ـ 115.  [62] همان، ج 11، ص 493 ـ 494.  [63] همان، ج 18، ص 134 ـ 135.  [64] همان، ج 8، ص 77.  [65] همان، ج 6، ص 319 ـ 320.  [66] همان، ج 8، ص 108.  [67] ولایت فقیه، ص 118. 

انتهای پیام /*