نامه یک جوان به امام/ چگونه متحول شدم

پدر بزرگوارم، من و بسیاری در سرتاسر این خاک، همچون دیگر فرزندان مجاهدت، ندای آرام اما طوفنده‏ ات به گوشمان رسیده است. ما نیز دگرگون شده ‏ایم. به خدای بزرگ قسم که هر کلمه‏ ای که از دهانت خارج شده در ساختن وجود ما مؤثر بوده است. من پس از انقلاب عظیم تو دگرگون شده ‏ام. من جوانی گمراه و گم‏شده در فضای متعفن فلسفه ‏های غربی و به اصطلاح مادی و وابسته به مارکس و لنین ها، پس از انقلابت تو را و مذهبت اسلام را و خدایت را یافته ‏ام.

کد : 56335 | تاریخ : 04/05/1394

از مجموعۀ مکتوباتی که در ایام حیات مبارک حضرت امام، برای ایشان ارسال شده است، قریب یک میلیون نامه در آرشیو مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) نگهداری می ‏‏شود. شیوۀ امام بزرگوار این بود که گزارش موضوع ‏بندی شده و آماری تمام نامه‏ های عادی را که به صورت روزانه از سوی دفتر معظم ‏له تنظیم می‏ گردید، ملاحظه می‏ فرمودند و در مواردی که لازم بوده است پاسخ نامه ‏ها از سوی دفتر ارسال می‏ گردید، و معدودی از نامه ‏ها را نیز حضرت امام شخصاً جواب می‏ داده ‏اند.

جلوه های کلام نام مجموعه ای است همزمان با گرامیداشت صدمین سالگرد میلاد امام خمینی(س) رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) به چاپ رسیده است و دربردارنده نامه هایی است که از سوی مردم و برای ابراز عشق و ارادت به محضر امام ارسال شده است. در این مجموعه نامه‏ ها براساس توالی زمانی نگارش، تنظیم شده است. مطلب زیر نامه ای از سوی یکی از دوستداران امام است که از این کتاب برگرفته شده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

به حضور امام بزرگ، با شما سخنی دارم. گر چه سخن ما به گوش شما رسیدن، لیاقتی می‏ خواهد که خود را عاری از آن می‏ دانم؛ اما اکنون با همۀ آرزو و آمالم می ‏خواهم با شما حرف بزنم، نمی ‏دانم از چه بگویم؛ از شکوه لحظۀ قشنگ دیدارتان با این توده ‏های مظلوم؟ یا از مرگ گلها؟ از عطش خاکمان برای باران رحمت حکمتت بگویم؟ یا از بند زنجیرهای پنهانی که هنوز به دست ها و پاهایمان است؟ از فصل تنهایی فریاد رسای خداییت در میان توده ‏های ناآگاه بگویم؟ یا از فاصلۀ دور شب ظلمت که نمی ‏گذارد شکست سکوت ما به گوش شما برسد؟ خمینی عزیز! همۀ این گلهای خاک در زیر تانک‏ های آمریکایی له نمی‏ شوند؛ همۀ این گلها با بلند شدن صفیر گلوله پرپر نمی‏ شوند؛ بلکه دست ه‏ای از این گلها نیز در گلدان های خاک گرفته، در کنار نیمه خراب ه‏ای از حدیث سعادت و رفاه پژمرده می‏ شوند.
پدر بزرگوارم، من و بسیاری در سرتاسر این خاک، همچون دیگر فرزندان مجاهدت، ندای آرام اما طوفنده‏ ات به گوشمان رسیده است. ما نیز دگرگون شده ‏ایم. به خدای بزرگ قسم که هر کلمه‏ ای که از دهانت خارج شده در ساختن وجود ما مؤثر بوده است. من پس از انقلاب عظیم تو دگرگون شده ‏ام. من جوانی گمراه و گم‏شده در فضای متعفن فلسفه ‏های غربی و به اصطلاح مادی و وابسته به مارکس و لنین ها، پس از انقلابت تو را و مذهبت اسلام را و خدایت را یافته ‏ام. به تو عشق می‏ ورزم و تشنۀ اسلامم و خودباخته به خدا؛ اما بزرگترین حرفم این است که تو ای بیدار کننده و تو ای انذار دهنده و نیز مبشر، تو که همه را از خواب خرگوشی پرانده ‏ای و در میان تمامی فرزندانت شور و شوق جان باختن به خدا و فدا شدن در راه او را آفریده ‏ای، فریادی کش، بی‏امان بر سر تمامی جامعه و پدران و مادران ما که هنوز در اندیشه‏ های اسلام آریامهری و معاویه ‏ای می‏ زیند و ما را - بسیاری امثال من را - در بند نگهداشته و هنوز برایمان سخن از دنیا و قشنگی هایش می‏ گویند. از سویی از پیروی تو می‏ گویند و از سویی ما را از حرکت در جهت منافع اسلام باز می‏ دارند.

امامم، پدرم، سرورم، بزرگم، به آنها بگو که ما را رها کنند و بندهای دنیا را از پای ما بگسلند. ما نه آن‏قدر تواناییم که مسئولیتمان دیگر از حیطۀ پدر و مادر فراتر باشد و نه آن‏قدر ناتوان که بهانه ‏ای باز هم برای سکوت و نشستن ما باشد. تو، به آنها فرمان ده، تا ما نیز خود بدانیم که پس از فرمان تو باید بندها را ببریم و به سوی خدا حرکت کنیم و در جهت نیل به پیروزی انقلاب اسلامی تا آغاز قیام مهدی(عج) تا سرحد جان بکوشیم. تو از ما شیعه ساخته و نیز می‏خواهیم شیعه بمانیم. امروز به فریاد ما پاسخ گو؛ به جامعه بگو که روابط و ضوابط غیراسلامیش را در هر مورد دور بریزد که آنها باید جزء جزء مسائل را از دهان تو بشنوند.

ای امام، دلم می‏ خواهد روزی که به فیض شهادت رسیدم روی سنگ قبرم بنویسند:

«من خیلی وقت بود که مرده بودم. امام دوباره مرا زنده کرد و دیگر پس از این همیشه من زنده می‏ مانم.»

امام، با فرمانت زمینه‏ ساز شهادت من باش. بر ما دعا کن برای انسان شدن، به رشد رسیدن و شهید شدن. همۀ حرف تو برای ساختن انسان است و ای کاش همه این را می‏ فهمیدند، تا همه چیز در مسیر تکامل حل می‏ شد.

فرزند شما

رسول
1359
از: اصفهان

انتهای پیام /*