کتاب لقطه

لقطۀ غیر حیوان

کد : 59363 | تاریخ : 22/09/1395

لقطۀ غیر حیوان

‏و این همان است که در صورت اطلاق، به آن لقطه، و لقطه به معنای اخص اطلاق‏‎ ‎‏می شود. و در آن معتبر است که مالک آن شناخته شده نباشد؛ پس لقطه قسمی از مجهول‏‎ ‎‏المالک است که دارای احکام خاصی است.‏

مسأله 1 ـ ‏در لقطه معتبر است که از مالک گم شود، پس آنچه که از دست غاصب و دزد‏‎ ‎‏گرفته می شود، لقطه نمی باشد؛ چون که از مالک گم نشده است، بلکه چاره ای نیست که در‏‎ ‎‏اجرای احکام لقطه، گم شدن آن ولو به شاهد حال، احراز شود؛ پس کفشی که در مسجد و‏‎ ‎‏مانند آن با کفش او عوض شده، مشکل است که احکام لقطه را بر آن جاری نمود. و‏‎ ‎‏همچنین است لباسی که با لباس او در حمام و مانند آن عوض شده است؛ زیرا احتمال‏‎ ‎‏دارد که مالک آن در تعویض آن تعمد داشته است و با این احتمال مجهول المالک می شود‏‎ ‎‏نه لقطه.‏

مسأله 2 ـ ‏در صدق لقطه و ثبوت احکام آن، گرفتن و برداشتن، معتبر است؛ پس اگر‏‎ ‎‏غیر او چیزی را ببیند و به او خبر بدهد و او هم آن را بگیرد حکم آن برگیرندۀ آن است نه‏‎ ‎‏بینندۀ آن، اگرچه به سبب او بوده است، بلکه اگر بگوید آن را به من بده، و مأمور به قصد‏‎ ‎‏خودش آن را بگیرد، گیرنده ملتقط است نه امر کننده. و اگر آن را بگیرد ولی نه برای‏‎ ‎‏خودش و به او بدهد، در این که آمر ملتقط باشد اشکال است، تا چه رسد به این که به امر و‏‎ ‎‏نیابت از او آن را بگیرد بدون آن که آن را به او بدهد.‏

مسأله 3 ـ ‏اگر ببیند که چیزی روی زمین افتاده و آن را به گمان این که مال خودش است‏‎ ‎‏بردارد سپس معلوم شود از دیگری گم شده، لقطه می شود و حکم لقطه بر آن جاری است.‏‎ ‎‏و همچنین است اگر مال گم شده ای را ببیند و بعد از گرفتن از طرفی به طرف دیگر‏‎ ‎‏بگرداند. البته اگر برای آن که آن را وارسی کند، با پا یا دستش آن را جا به جا کند ـ بدون‏‎ ‎‏آن که بردارد ـ ظاهر آن است که با این کار، ملتقط نمی شود، بلکه ضامن هم نمی باشد؛ برای‏‎ ‎‏آن که صدق ید و گرفتن نمی کند.‏


‎[[page 240]]‎مسأله 4 ـ ‏مال مجهول المالکی که گمشده نیست، گرفتن آن و دست گذاشتن روی آن‏‎ ‎‏جایز نیست؛ پس اگر آن را بردارد غاصب و ضامن است، مگر آن که در معرض تلف باشد،‏‎ ‎‏پس به قصد حفظ آن جایز می باشد. و در این صورت، در دست او امانت شرعی می باشد‏‎ ‎‏و فقط با تعدّی یا تفریط ضامن است. و بر هر دو تقدیر ـ جواز برداشتن و عدم آن ـ اگر‏‎ ‎‏آن را بردارد واجب است که از مالک آن جستجو نماید تا این که از دست یابی به او مأیوس‏‎ ‎‏شود و در این وقت، واجب است که آن را یا ثمن آن را صدقه بدهد. و اگر مال مجهول‏‎ ‎‏المالک از چیزهایی باشد که فاسد شدنی است و عین آن باقی نمی ماند، می تواند آن را‏‎ ‎‏بفروشد و یا قیمت کرده و خود مصرف نماید و احتیاط (مستحب) آن است که بیع در‏‎ ‎‏صورت امکان به اذن حاکم شرع باشد، سپس بعد از مأیوس شدن از دستیابی به صاحبش،‏‎ ‎‏ثمن آن را صدقه بدهد.‏

مسأله 5 ـ ‏هر مالی به غیر از حیوان، که گم شدنش از مالک مجهولش ولو به شاهد حال‏‎ ‎‏احراز شده است ـ و آن همان است که بر آن لقطه اطلاق می شود چنان که گذشت ـ گرفتن‏‎ ‎‏و برداشتن آن ـ با کراهتی که دارد ـ جایز است. و اگر مال گم شده در حرم ـ یعنی حرم مکه‏‎ ‎‏که خداوند شرف و عظمت آن را زیاد نماید ـ باشد، برداشتن آن کراهت شدیدی دارد،‏‎ ‎‏بلکه سزاوار این است که احتیاط، به نگرفتن آن، ترک نشود.‏

مسأله 6 ـ ‏لقطه اگر قیمتش کمتر از درهم باشد تملک آن در همان حال بدون تعریف و‏‎ ‎‏فحص از مالکش جایز است. و بدون قصد تملک بنابر اقوی، به طور قهری مالک‏‎ ‎‏نمی شود. پس اگر بعد از برداشتن آن مالکش بیاید، در صورت بقای آن، به مالکش‏‎ ‎‏برمی گرداند؛ اگرچه آن را تملک کرده باشد، بنابر احتیاط (واجب) اگر اقوی نباشد و اگر‏‎ ‎‏تلف شده باشد ملتقط ضامن آن نمی باشد و اگر بعد از تملک باشد عوض آن بر او نیست و‏‎ ‎‏همچنین است قبل از تملک اگر بدون تفریط او تلف شود. و اگر قیمتش یک درهم یا بیشتر‏‎ ‎‏باشد بر او واجب است که آن را تعریف و از صاحب آن فحص نماید، پس اگر به او دست‏‎ ‎‏نیافت چنانچه لقطۀ حرم باشد بین دو چیز مخیّر است: صدقه دادن آن با ضمان مانند لقطه‏‎ ‎‏در غیر حرم، یا باقی نگاهداشتن و حفظ آن برای مالکش؛ پس ضمانی بر او نیست و حق‏‎ ‎‏تملک آن را ندارد. و اگر لقطۀ غیر حرم باشد بین سه چیز مخیّر است: تملک آن، صدقه دادن‏‎ ‎
‎[[page 241]]‎‏به آن با ضمان در آن ها و نگهداری آن در دستش به طور امانت بدون آن که ضمانی باشد.‏

مسأله 7 ـ ‏درهم، همان نقرۀ مسکوکی است که در معامله رایج است و آن اگرچه‏‎ ‎‏عیارش به حسب زمان ها و مکان ها مختلف است، لیکن منظور از آن در اینجا آن است که‏‎ ‎‏به اندازۀ وزن دوازده نخود و نصف نخود و عُشر آن باشد و به عبارت دیگر: نصف مثقال‏‎ ‎‏و یک چهارم عُشر مثقال، به مثقال صیرفی که مساوی بیست و چهار نخود معتدل می باشد؛‏‎ ‎‏پس درهم نزدیک نصف ریال عجمی است و همچنین ربع روپیه انگلیسی می باشد.‏

مسأله 8 ـ ‏معیار در قیمت، جای برداشتن و زمان آن در لقطه و در درهم است؛ پس اگر‏‎ ‎‏چیزی را مثلاً در بلاد عجم پیدا کند و قیمتش در بلدی که آن را پیدا کرده است و در آن زمان‏‎ ‎‏کمتر از نصف ریال باشد یا در بلادی پیدا کرده که رایج در آن بلاد روپیه است و قیمتش‏‎ ‎‏کمتر از ربع آن باشد تملک آن در همان حال جایز است و تعریف آن واجب نمی باشد.‏

مسأله 9 ـ ‏در موردی که کمتر از یک درهم نمی باشد تعریف آن بنابر احتیاط (واجب)،‏‎ ‎‏فوراً واجب است البته مسامحه کاری و اهمال و سهل انگاری جایز نیست؛ پس اگر این‏‎ ‎‏چنین آن را تأخیر بیندازد معصیت کرده مگر این که عذری داشته باشد و علی ای حال‏‎ ‎‏تعریف ساقط نمی شود.‏

مسأله 10 ـ ‏گفته شده: تعریف واجب نیست مگر این که قصد داشته باشد که بعد از‏‎ ‎‏تعریف، آن را تملک نماید. و اقوی آن است که تعریف مطلقا واجب است اگرچه نیّتش‏‎ ‎‏تملک یا صدقه دادن یا حفظ آن برای مالکش باشد یا اصلاً چیزی را نیّت نکند.‏

مسأله 11 ـ ‏مدت تعریف واجب یک سال کامل است و متوالی بودن آن شرط‏‎ ‎‏نمی باشد، پس اگر آن را در سه ماه یک سال طوری تعریف کند که عرفاً گفته شود او در این‏‎ ‎‏مدت، آن را تعریف نموده است، سپس به طور کلی تعریف را ترک کند و پس از آن در‏‎ ‎‏سال دیگر، سه ماه تعریف نماید و به همین منوال تا آن که مقدار یک سال مثلاً در ضمن‏‎ ‎‏چهار سال کامل شود در تحقق تعریف که شرط جواز تملک و تصدق است کفایت می کند‏‎ ‎‏و آنچه که بر او واجب بوده، از او ساقط می شود؛ اگرچه در تأخیر آن تا این مقدار در‏‎ ‎‏صورتی که بدون عذر باشد، معصیت کرده است.‏


‎[[page 242]]‎مسأله 12 ـ ‏در تعریف، معتبر نیست که خود ملتقط مباشرت داشته باشد، بلکه جایز‏‎ ‎‏است که دیگری را مجاناً یا با دادن اجرت نایب بگیرد در صورتی که اطمینان داشته باشد‏‎ ‎‏که او تعریف می کند. و ظاهر آن است که اجرت تعریف بر ملتقط است مگر آن که قصدش‏‎ ‎‏این باشد که در دستش باقی بماند و برای مالکش حفظ نماید، پس در این که اجرت او بر‏‎ ‎‏مالک است یا بر ملتقط، تردّد است و احتیاط (واجب) مصالحه کردن است.‏

مسأله 13 ـ ‏اگر بداند که تعریف فایده ندارد یا قبل از تمام شدن سال از یافتن مالکش‏‎ ‎‏مأیوس شود، تعریف ساقط می شود و بین دو امر در لقطۀ حرم مخیّر است و احتیاط‏‎ ‎‏(واجب) در لقطۀ غیر حرم هم همان است.‏

مسأله 14 ـ ‏اگر در اثنای سال، تعریف آن متعذر شد، منتظر بر طرف شدن عذر می شود‏‎ ‎‏و بعد از بر طرف شدن عذر از سر گرفتن سال بر او واجب نیست، بلکه تکمیل سال‏‎ ‎‏کفایت می کند.‏

مسأله 15 ـ ‏اگر بعد از تعریف یک سال، بداند که اگر بیشتر از یک سال آن را تعریف‏‎ ‎‏کند، صاحبش را پیدا می کند؛ آیا تعریف بیشتر تا پیدا کردن صاحب آن واجب است یا نه؟‏‎ ‎‏دو وجه است، که احتیاط (واجب) اولی آن ها است، خصوصاً اگر بداند که با زیادی‏‎ ‎‏مختصر، او را پیدا می کند.‏

مسأله 16 ـ ‏اگر لقطه از ملتقط گم شود و کسی دیگر آن را پیدا کند تعریف بر او واجب‏‎ ‎‏نیست، بلکه بر او واجب است که به ملتقط اول برساند. البته اگر او را نمی شناسد بر او‏‎ ‎‏واجب است که یک سال تعریف کند و در تعریفش مالک یا ملتقط اول را طلب نماید، پس‏‎ ‎‏هر کدام آن ها را پیدا کرد واجب است که به او بدهد. و بین این که گم شدن آن از ملتقط،‏‎ ‎‏قبل از تعریف یک سال باشد یا بعد از آن فرقی نیست.‏

مسأله 17 ـ ‏اگر لقطه از چیزهایی باشد که یک سال نمی ماند، مانند پختنی و خربزه و‏‎ ‎‏گوشت و میوه ها و سبزیجات، جایز است که آن را با قیمت گذاری برای خود بردارد و‏‎ ‎‏بخورد و در آن تصرف نماید، یا به دیگری بفروشد و ثمن آن را برای مالکش حفظ نماید،‏‎ ‎‏و احتیاط (مستحب) آن است که بیع آن ـ در صورت امکان ـ با اذن حاکم شرع باشد اگرچه‏‎ ‎
‎[[page 243]]‎‏اقوی آن است که لازم نیست. و احتیاط (واجب) آن است که تا آخر وقتی که خوف خراب‏‎ ‎‏شدن می رود نگهدارد، بلکه وجوب آن خالی از قوت نیست. و در هر صورت، تعریف آن‏‎ ‎‏ساقط نمی شود، پس خصوصیات و صفات آن را قبل از آن که آن را بخورد یا بفروشد حفظ‏‎ ‎‏می کند سپس یک سال تعریف می کند، پس اگر صاحبش آمد و او هم آن را فروخته بود‏‎ ‎‏ثمنش را به مالک می دهد و اگر آن را خورده بود قیمت آن را غرامت می دهد و اگر نیامد‏‎ ‎‏چیزی بر او نیست.‏

مسأله 18 ـ ‏یک سال تعریف، به این صورت تحقق می یابد که در یک سال متوالی یا‏‎ ‎‏غیر متوالی مشغول معرفی آن باشد به طوری که عرفاً در جستجوی از مالک آن، مسامحه‏‎ ‎‏کار و سهل انگار شمرده نشود، بلکه او را در این مدت جستجو کنندۀ مالک آن بدانند. و‏‎ ‎‏این، اندازۀ معینی ندارد، بلکه یک امر عرفی است و تحدید آن به مشهور فقها چنین نسبت‏‎ ‎‏داده شده که در هفتۀ اول در هر روز یک مرتبه، سپس در بقیّۀ ماه در هر هفته یک مرتبه و‏‎ ‎‏بعد از آن در هر ماه یک مرتبه معرفی نماید. و ظاهراً منظور از این کیفیت، آن است که‏‎ ‎‏کمترین چیزی که تعریف در یک سال بر آن صدق می کند، بیان شود و برگشت آن به‏‎ ‎‏بیست و اندی مرتبه با این کیفیت است. و در آن اشکال است از جهت این که در کافی‏‎ ‎‏بودن یک مرتبه در هر ماه بعد از ماه اول اشکال است و ظاهراً در هر هفته یک مرتبه تا تمام‏‎ ‎‏سال، کفایت کند و احتیاط (مستحب) این است که در هفتۀ اول هر روز یک مرتبه باشد.‏

مسأله 19 ـ ‏محل تعریف لقطه، مجامع عمومی مردم است مانند بازارها و زیارتگاه ها و‏‎ ‎‏جای اقامۀ جماعات و مجالس عزاداری و همچنین مساجد در وقتی که مردم در اجتماع‏‎ ‎‏دارند، اگرچه این کار در مساجد مکروه است، پس سزاوار است که تعریف، در درب های‏‎ ‎‏مساجد در وقت داخل شدن مردم به مساجد، یا وقت خروجشان باشد.‏

مسأله 20 ـ ‏واجب است که لقطه در جای برداشتن آن ـ با احتمال وجود صاحب آن در‏‎ ‎‏آن جا ـ تعریف بشود در صورتی که در جاهایی که دارای اهالی است از قبیل شهر یا روستا و‏‎ ‎‏مانند این ها پیدا کند. و اگر نتواند که بماند آن را همراه خود به سفر نمی برد، بلکه شخص‏‎ ‎‏امین مورد اطمینان را نایب می گیرد تا آن را تعریف نماید. و اگر آن را در صحراها و بیابان ها‏‎ ‎
‎[[page 244]]‎‏و جاده ها و امثال این ها پیدا کند باید برای کسی که در آن جاها وجود دارد، تعریف کند، حتی ‏‎ ‎‏اگر‏‎ ‎‏قافله ای از آن جا گذشته است باید پشت سرشان برود تا در میان آن ها تعریف کند، پس‏‎ ‎‏اگر مالک را در میان آن ها پیدا نکرد، تعریف آن را در شهرهای دیگر؛ هر شهری که بخواهد‏‎ ‎‏از شهرهایی که احتمال می دهد صاحب آن در آن جا باشد ـ تمام می نماید. و سزاوار است‏‎ ‎‏که در نزدیک ترین شهر به آن جا باشد و در صورت امکان الاقرب فالاقرب باشد.‏

مسأله 21 ـ ‏کیفیت تعریف این است که منادی بگوید: چه کسی طلا یا نقره یا لباسش‏‎ ‎‏گم شده است؟ و الفاظی که شبیه آن می باشد به لغتی که اکثراً آن را می فهمند. و جایز است‏‎ ‎‏که بگوید: چه کسی از او چیزی یا مالی گم شده است؟ بلکه چه بسا گفته شده: این طور‏‎ ‎‏احوط و اولی است. پس اگر کسی ادعا کند که از او گم شده است، باید خصوصیات و‏‎ ‎‏صفات و علامات آن را از ظرف و دوخت و ساخت آن، از او بپرسد و اموری که اطلاع‏‎ ‎‏داشتن غیر مالک بر آن بعید است از قبیل تعداد آن و زمان و مکان گم شدن آن و غیر آن را‏‎ ‎‏بپرسد، پس اگر صفات و خصوصیاتی را که ذکر کرده با خصوصیاتی که در آن مال وجود‏‎ ‎‏دارد موافقت کند، تعریف آن تمام است و جهل او به بعضی از خصوصیاتی که مالک غالباً‏‎ ‎‏اطلاع و توجه به آن ها ندارد مگر به ندرت، ضرر نمی رساند. مگر نمی بینی کتابی را انسان‏‎ ‎‏مالکش است و آن را مدت طولانی قرائت و مطالعه می کند، ولی غالباً عدد اوراق و‏‎ ‎‏صفحات آن را نمی داند؟ پس اگر مثل این را نداند، لیکن صفات و علامات دیگری را که بر‏‎ ‎‏مالک مخفی نیست توصیف نماید، در تعریف و توصیف آن کفایت می کند.‏

مسأله 22 ـ ‏اگر لقطه قابل تعریف نباشد، به جهت این که دارای علامت و خصوصیات‏‎ ‎‏ممتازی از غیر آن نباشد تا مدّعی آن، آن را به وسیلۀ آن ها توصیف نماید و ملتقط آن ها را‏‎ ‎‏از مدعی سؤال کند ـ مانند یک دینار از دینارهای متعارف که در کیسه نباشد و شکسته‏‎ ‎‏نباشد ـ تعریف آن ساقط است. و در این صورت آیا بین امور سه گانۀ گذشته بدون تعریف،‏‎ ‎‏مخیر است، یا با آن معاملۀ مجهول المالک می شود که در نتیجه صدقه دادن آن متعین‏‎ ‎‏می گردد؟ دو وجه است که احوط (وجوبی) دومی آن ها است.‏

مسأله 23 ـ ‏اگر دو نفر یک لقطه را بیابند، پس اگر کمتر از یک درهم باشد برای آن ها در‏‎ ‎
‎[[page 245]]‎‏همان حال جایز است که آن را بدون تعریف، تملک نمایند و بین آن ها مساوی می باشد. و‏‎ ‎‏اگر به مقدار درهم و بیشتر باشد بر آن ها واجب است که آن را تعریف نمایند، اگرچه حصّۀ‏‎ ‎‏هر کدام از آن ها کمتر از درهم باشد. و جایز است که هر دو یا یکی از آن ها متصدی‏‎ ‎‏تعریف آن بشوند یا سال بین آن ها به تساوی یا به تفاضل، تقسیم شود، پس اگر بر یکی از‏‎ ‎‏این صورت ها موافقت کردند، تحقیقاً آنچه را که بر آن ها واجب است ادا نموده اند و از‏‎ ‎‏آن ها ساقط می شود. و اگر سخت گیری کردند، سال بین آن ها به تساوی تقسیم می شود. و‏‎ ‎‏همچنین است نسبت به اجرت تعریف، که در صورت اجرت داشتن بر هر دوی آن ها‏‎ ‎‏است. و بعد از آن که سال تعریف تمام شد، جایز است که بر تملک یا تصدق یا به طور‏‎ ‎‏امانت نگهداشتن، موافقت نمایند. و جایز است که یکی از آن ها چیزی را اختیار کند که‏‎ ‎‏دیگری آن را اختیار ننموده است، به این که یکی از آن ها تملک و دیگری مثلاً تصدق به‏‎ ‎‏نصف آن را اختیار نماید. پس اگر یکی از آن ها متصدی ادای تکلیفش شد و تعریف نمود‏‎ ‎‏و دیگری از روی معصیت یا از روی عذری آن را ترک نمود، ظاهر آن است که کسی که‏‎ ‎‏وظیفه اش را ترک کرده، جایز نیست که حصّه اش را تملک نماید. و اما کسی که تعریف‏‎ ‎‏نموده در صورتی که یک سال تعریف کرده باشد، حق دارد که حصه اش را تملک کند. و‏‎ ‎‏احتیاط (واجب) برای آن ها ـ در صورت موافقت بر توزیع ـ این است که هر یک از آن ها‏‎ ‎‏تعریف را از طرف خود و رفیقش قصد نماید وگرنه تملک آن ها مشکل است. و همچنین‏‎ ‎‏در صورتی که موافقت کنند که یکی از آن ها متصدی تعریف باشد احتیاط (واجب) این‏‎ ‎‏است که از طرف خود و رفیقش قصد نماید.‏

مسأله 24 ـ ‏اگر بچه یا دیوانه چیزی پیدا کند پس اگر کمتر از درهم باشد مالکش‏‎ ‎‏می شوند در صورتی که ولیّ آن ها قصد تملک آن ها را بنماید و اما تأثیر قصد خود آن ها در‏‎ ‎‏این جهت، محل اشکال، بلکه منع است. و آنچه که به مقدار درهم و بیشتر باشد، باید‏‎ ‎‏تعریف شود و تعریف آن بر ولیّ آن ها است و بعد از تمام شدن سال آنچه را که از میان‏‎ ‎‏تملک برای آن ها و تصدق و امانت باقی بودن آن برای آن ها اصلح باشد، اختیار می کند.‏

مسأله 25 ـ ‏لقطه در مدت تعریف، امانتی است که ملتقط ضامنش نیست، مگر آن که در‏‎ ‎‏آن تعدی یا تفریط کند. و همچنین است اگر بعد از تمام شدن سال اختیار کند که برای‏‎ ‎
‎[[page 246]]‎‏مالکش، نزد او امانت بماند. و اما اگر تملک یا تصدّق را اختیار کند در ضمان او واقع‏‎ ‎‏می شود همان طور که خواهی شناخت.‏

مسأله 26 ـ ‏اگر مالک پیدا شود و حال آن که ملتقط بعد از تعریف آن را تملک نموده‏‎ ‎‏است پس اگر عین باقی باشد آن را می گیرد و حق ندارد ملتقط را به دفع بدل ـ که عبارت از‏‎ ‎‏مثل یا قیمت باشد ـ ملزم نماید و ملتقط هم حق ندارد مالک را به گرفتن عوض ملزم‏‎ ‎‏نماید. و اگر تلف شده باشد یا به بیع و مانند آن به دیگری منتقل شده باشد، عوض آن را ـ‏‎ ‎‏مثل یا قیمت ـ از ملتقط می گیرد. و اگر مالک بعد از آن که ملتقط آن را صدقه داده باشد پیدا‏‎ ‎‏شود، حق رجوع به عین را ندارد اگرچه نزد کسی که به او صدقه داده شده، موجود باشد و‏‎ ‎‏فقط می تواند به ملتقط رجوع کند و عوض مالش را از او ـ در صورتی که راضی به تصدق‏‎ ‎‏آن نباشد ـ بگیرد و اگر راضی به صدقه باشد، حق رجوع به ملتقط را ندارد و اجر صدقه‏‎ ‎‏مال او می باشد. این در صورتی است که مالک پیدا شود و اما اگر پیدا نشود چیزی در هر‏‎ ‎‏دو صورت بر ملتقط نیست.‏

مسأله 27 ـ ‏با دادن لقطه به حاکم شرع، تعریف از ملتقط ساقط نمی شود، اگرچه برایش‏‎ ‎‏جایز است که آن را قبل از تعریف و بعد از آن، به حاکم تحویل دهد، بلکه اگر تصدق به‏‎ ‎‏آن را بعد از تعریف اختیار نمود، بهتر است که آن را به حاکم شرع بدهد تا او صدقه بدهد.‏‎ ‎مسأله 28 ـ ‏اگر مالک پیدا شود و برای لقطه نمای متصلی حاصل شده باشد تابع عین‏‎ ‎‏می باشد؛ پس عین را با نمای آن می گیرد؛ چه قبل از تمام شدن تعریف یا بعد از آن حاصل‏‎ ‎‏شده باشد و چه قبل از تملک یا بعد از آن پیدا شده باشد. و اما نمای منفصل آن، چنانچه‏‎ ‎‏بعد از تملک پیدا شده باشد مال ملتقط می باشد، پس اگر عین موجود باشد، خود عین را‏‎ ‎‏ـ نه نمای آن را ـ به مالکش برمی گرداند و اگر در زمان تعریف یا بعد از آن قبل از تملک‏‎ ‎‏پیدا شود مال مالک می شود.‏

مسأله 29 ـ ‏اگر بعد از برداشتن لقطه، نمای منفصلی برای آن حاصل شود، پس اگر عین‏‎ ‎‏آن را یک سال تعریف کند و مالک را پیدا نکند، آیا حق دارد به تبع عین، نما را تملک نماید‏‎ ‎‏یا نه؟ دو وجه است، که احتیاط (واجب) دومی آن ها است؛ به این که با آن معاملۀ مجهول‏‎ ‎
‎[[page 247]]‎‏المالک نماید، پس بعد از یأس از مالک، آن را صدقه بدهد.‏

مسأله 30 ـ ‏آنچه که در خرابۀ قدیمی که اهل آن سپری شده اند و در صحراها و هر‏‎ ‎‏زمینی که صاحب ندارد به طور دفن شده پیدا می شود، بدون تعریف، مال یابندۀ آن‏‎ ‎‏می باشد و بر او است که خمس آن را، در صورتی که صدق گنج بر آن شود ـ چنان که در‏‎ ‎‏کتاب خمس گذشت ـ بدهد و همچنین مالِ یابنده می باشد آنچه که افتاده و به شهادت‏‎ ‎‏بعضی از علائم و خصوصیات بداند یا گمان پیدا کند که مال اهل زمانِ یابنده نیست. و اما‏‎ ‎‏آنچه که معلوم باشد که مال اهل زمان یابنده است لقطه می باشد، پس تعریف آن در‏‎ ‎‏صورتی که به مقدار درهم و بیشتر باشد واجب است و تحقیقاً گذشت که در هر شهری که‏‎ ‎‏بخواهد آن را تعریف می کند.‏

مسأله 31 ـ ‏اگر مالک لقطه قبل از تعریف یا بعد از آن معلوم شد، لیکن رساندن به او و‏‎ ‎‏به وارثش ممکن نباشد در اجرای حکم لقطه بر آن، به این که مخیّر بین سه امر باشد، یا‏‎ ‎‏اجرای حکم مجهول المالک بر آن و متعین شدن صدقه دادن آن، دو وجه است و احتیاط‏‎ ‎‏(واجب) آن است که امر آن را به حاکم شرع ارجاع دهد.‏

مسأله 32 ـ ‏اگر ملتقط بمیرد، پس اگر بعد از تعریف و تملک باشد منتقل به وارث او‏‎ ‎‏می شود. و اگر بعد از تعریف و قبل از تملک باشد وارث او بین سه امر مخیّر است. و اگر‏‎ ‎‏قبل از تعریف یا در اثنای آن باشد بعید نیست که حکم مجهول المالک بر آن جاری باشد.‏‎ ‎مسأله 33 ـ ‏اگر مالی را در خانۀ آبادی که دیگری ساکن آن است پیدا کند، چه ملک‏‎ ‎‏دیگری باشد یا استیجاری یا استعاره ای بلکه یا غصبی باشد، باید آن را به ساکن خانه‏‎ ‎‏معرفی نماید؛ پس اگر ادعای ملکیت آن را بنماید مال او می باشد، بنا بر این باید بدون بیّنه،‏‎ ‎‏به او رد نماید. و اگر بگوید: «نمی دانم» پس جریان این حکم، اشکال دارد. و اگر آن را از‏‎ ‎‏خود نفی کند احتیاط (واجب) آن است که حکم لقطه بر آن جاری شود و احتیاط بیشتر از‏‎ ‎‏آن اجرای حکم مجهول المالک است؛ پس بعد از یأس از مالک، آن را صدقه بدهد.‏

مسأله 34 ـ ‏اگر چیزی را در درون حیوانی که از دیگری به او منتقل شده پیدا کند، پس‏‎ ‎‏اگر غیر از ماهی باشد، مانند گوسفند و گاو، باید آن را به صاحب سابق آن معرفی نماید،‏‎ ‎
‎[[page 248]]‎‏پس اگر آن را ادعا کرد، به او داده می شود. و همچنین است بنابر احتیاط (مستحب) اگر‏‎ ‎‏بگوید: «نمی دانم»، اگرچه اقوی آن است که مال یابنده اش می باشد. و اگر آن را انکار کند،‏‎ ‎‏مال یابنده است. و اگر چیزی را ـ لؤلؤ باشد یا غیر آن ـ در درون ماهی که آن را خریده‏‎ ‎‏است پیدا کند، مال او می باشد. و ظاهراً حیوانی که سابقاً مالک نداشته باشد غیر از ماهی،‏‎ ‎‏در حکم ماهی می باشد؛ مانند این که آهویی را شکار کند پس در درون آن چیزی را پیدا‏‎ ‎‏کند، اگرچه احتیاط (مستحب)، اجرای حکم لقطه یا مجهول المالک بر آن است.‏

مسأله 35 ـ ‏اگر در خانه اش که ساکن است چیزی را پیدا کند و نداند که مال خودش‏‎ ‎‏است یا مال دیگری، پس اگر غیر او داخل خانه نشده باشد یا آحادی (افراد اندکی) از مردم‏‎ ‎‏اتفاقاً وارد آن شده باشند ـ مانند اندرونی خانه که برای اهل و عیالش آماده شده است ـ پس‏‎ ‎‏آن چیز، مال او می باشد. و اگر از جاهایی باشد که مردم در آن تردّد دارند، مانند بیرونی‏‎ ‎‏خانه که برای میهمان ها و واردین و عیادت کنندگان آماده شده است و میهمان خانه ها و‏‎ ‎‏مانند آن ها، پس آن چیز لقطه است و حکمش بر آن جاری می شود. و اگر در صندوقش‏‎ ‎‏چیزی را پیدا کند و نداند که مال خودش یا از دیگری است مال او می باشد، مگر آن که‏‎ ‎‏دیگری هم دستش را در آن می برد یا چیزی در آن می گذارد، پس باید برای آن دیگری‏‎ ‎‏تعریف کند؛ پس اگر آن را انکار نمود مال خودش می باشد ـ نه مال آن دیگری ـ و اگر آن را‏‎ ‎‏ادعا نمود به او داده می شود و اگر بگوید: «نمی دانم» احتیاط (واجب) مصالحه‏‎ ‎‏نمودن است.‏

مسأله 36 ـ ‏اگر از کسی مالی را بگیرد، سپس بداند که آن، مال دیگری است و او به غیر‏‎ ‎‏وجه شرعی و عدواناً آن را از آن شخص گرفته است و مالک را نشناسد، حکم مجهول‏‎ ‎‏المالک ـ نه لقطه ـ بر آن جاری است به خاطر آنچه که گذشت به این که در صدق لقطه، گم‏‎ ‎‏شدن از مالک معتبر است و در این فرض، گم شدنی نیست. البته در خصوص جایی که‏‎ ‎‏دزدی مالی را نزد او به ودیعه بگذارد سپس معلوم شود که مال دیگری است و او را‏‎ ‎‏نشناسد، واجب است که در صورت امکان آن را نگه دارد و به دزد برنگرداند، پس آن در‏‎ ‎‏حکم لقطه است و باید یک سال آن را تعریف کند؛ پس اگر صاحبش را یافت، باید به او‏‎ ‎‏بدهد وگرنه آن را صدقه می دهد. پس اگر صاحبش بعد از صدقه دادن آمد، او را بین اجر‏‎ ‎
‎[[page 249]]‎‏(صدقه) و غرامت گرفتن مخیّر می کند، پس اگر اجر را اختیار نمود، اجر برای او می باشد و‏‎ ‎‏اگر غرامت را اختیار نمود باید غرامت او را بدهد و اجر آن برای خودش می باشد. و بنابر‏‎ ‎‏احتیاط (واجب) حق ندارد بعد از تعریف، آن را تملک نماید؛ پس از این جهت در حکم‏‎ ‎‏لقطه نیست.‏

مسأله 37 ـ ‏اگر چیزی را پیدا کند و بعد از آن که در دستش قرار گرفت شخصی که‏‎ ‎‏حضور داشته، آن را ادعا کند و بگوید: «آن مال من است» دادن آن به او به مجرّد ادّعای او‏‎ ‎‏مشکل است، بلکه محتاج بیّنه می باشد؛ مگر طوری باشد که عرفاً صدق کند که در دست‏‎ ‎‏او است، یا آن را قبل از آن که یابنده آن را بردارد ادعا کند، پس حکم می شود که آن، مال‏‎ ‎‏مدّعی می باشد و جایز نیست که یابنده آن را بردارد.‏

مسأله 38 ـ ‏دادن لقطه به کسی که آن را ادّعا می کند واجب نیست، مگر با علم یا بیّنه،‏‎ ‎‏اگرچه صفات و علاماتی را که غالباً مالک بر آن ها اطلاع پیدا می کند توصیف نماید در‏‎ ‎‏صورتی که موجب قطع به این که او مالک است نشود. البته به اکثر فقها نسبت داده شده که‏‎ ‎‏اگر موجب گمان بود جایز است که به او داده شود، پس اگر تبرّعاً به او رد نمود جلوگیری‏‎ ‎‏نمی شود و اگر خودداری نمود مجبور نمی شود و این اقوی است، اگرچه احتیاط‏‎ ‎‏(مستحب) آن است که به صورت علم یا بیّنه اکتفا شود.‏

مسأله 39 ـ ‏اگر کفش او با کفش شخص دیگری در مسجد یا غیر آن عوض شود، یا‏‎ ‎‏لباسش در حمام یا غیر آن با لباس شخص دیگری عوض شود، پس اگر بداند آنچه که‏‎ ‎‏موجود است مال کسی است که مال او را گرفته است جایز است در آن تصرف نماید، بلکه‏‎ ‎‏به عنوان تقاصّ از مالش، آن را تملک نماید، در صورتی که بداند که آن را صاحبش عمداً‏‎ ‎‏عوض نموده است و جریان این حکم در غیر این صورت، محل اشکال است؛ اگرچه‏‎ ‎‏خالی از قرب نمی باشد، لیکن باید بعد از فحص و یأس از صاحب آن باشد و همچنین در‏‎ ‎‏صورت تعمّد او (نیز)، فحص واجب است. البته اگر آنچه که موجود است از آنچه که برده‏‎ ‎‏شده بهتر باشد، باید تفاوت، ملاحظه شود، پس با هم قیمت می شوند و مقدار تفاوت را‏‎ ‎‏بعد از یأس از صاحب چیزی که باقی مانده، صدقه می دهد. و اگر نداند آنچه که باقی مانده‏‎ ‎‏مال کسی است که مالش را برده یا مال دیگری است باید با آن معاملۀ مجهول المالک‏‎ ‎
‎[[page 250]]‎‏نماید؛ پس باید از صاحب آن تفحص کند و در صورت یأس از یافتن او، آن را صدقه‏‎ ‎‏بدهد، بلکه در جایی هم که بداند آنچه که موجود است مال گیرنده است لیکن نداند که او‏‎ ‎‏عمداً عوض کرده است احتیاط همین است.‏

‎ ‎

‎[[page 251]]‎

انتهای پیام /*