فصل اوّل در بیان اجمالی طهور است
چنانچه در سابق اشاره به آن شد، از برای نماز غیر از این صورتْ حقیقتی است و غیر از این ظاهر باطنی است؛ و همانطور که صورت آن را آداب و شرایط صوریّه ایست، باطن آن را نیز آداب و شرایطی است که
[[page 55]]شخص سالک باید آنها را مراعات کند. پس، از برای طهارتْ صورت و آدابِ صورتی است که بیان آنها از وظیفۀ این اوراق خارج است، و فقهاء مذهب جعفری اَعلی اللّه کَلِمَتَهُم وَ رَفَعَ اللّه دَرَجَتَهُم بیان آن را فرموده اند. و امّا آداب باطنیه و طهور باطنی را ما به طور اجمال بیان می نماییم:
باید دانست که چون حقیقت نماز عروج به مقام قرب و وصول به مقام حضور حق جلّ و علا است، برای وصول به این مقصد بزرگ و غایت قصوی طهاراتی لازم است که ماورای این طهارات است. و خارهای این طریق و موانع این عروج قذاراتی است که با اتّصاف سالک به یکی از آنها نتواند صعود به این مرقاة و عروج به این معراج نمود. و آنچه از قبیل این قذارات باشد موانع صلوة و رجز شیطان است؛ و آنچه معین سالک است در سیر و از آداب حضور است شرایط این حقیقت است. و بر سالک الی اللّه لازم است که در اوّل امر رفع موانع و قذارات کند تا اتّصاف به طهارت و حصول طهور که از عالم نور است برای او میسور شود؛ و تا تطهیر جمیع قذارات ظاهریّه و باطنیّه و علنیّه و سرّیّه نشود، سالک را حظّی از محضر و حضور نخواهد بود.
پس، اوّلین مراتب قذارات، قذارات آلات و قوای ظاهریّۀ نفس است به لوث معاصی و قذارات نافرمانی حضرت ولیّ النّعم؛ و این دام صوری ظاهری ابلیس است. و انسان تا در این دام مبتلا است، از فیض محضر و حصول قرب الهی محروم است. و کسی گمان نکند که بدون تطهیر ظاهر مملکت انسانیّت می توان به مقام حقیقت انسانیّت نایل شود یا می تواند تطهیر باطن قلب نماید، ]که] این غروری است شیطانی و از حیله های بزرگ ابلیس است؛ زیرا که کدورات و ظلمتهای قلبی با معاصی، که غلبۀ طبیعت بر روحانیّت است، افزوده می شود؛ و تا سالک فتح مملکت ظاهر نکند، از فتوحات باطنیّه، که مقصد بزرگ است، بکلّی محروم است و راهی به سعادت برای او گشوده نگردد. پس یکی از موانع بزرگ این سلوک قذارات معاصی است که با آب پاک و پاکیزۀ توبۀ نصوح باید آن را تطهیر کرد.
و باید دانست که تمام قوای ظاهریّه و باطنیّه را که حقّ تعالی به ما عنایت
[[page 56]]فرموده و از عالم غیب نازل نموده اماناتی است الهی که طاهر از جمیع قذارات و پاک و پاکیزه بوده بلکه متنوّر به نور فطرت اللّهی، و از ظلمت و کدورت تصرّف ابلیس دور بوده؛ و چون در ظلمتکدۀ عالم طبیعت نازل و دست تصرّف شیطان واهمه و خیانت ابلیس به آنها دراز شده، از طهارت اصلیّه و فطرت اوّلیّه بیرون آمده و به انواع قذارات و ارجاس شیطانیّه آلوده گردیده است. پس اگر سالک الی اللّه با تمسّک به ذیل عنایت ولیّ اللّه دست تصرّف شیطان را دور نمود و مملکت ظاهر را طاهر کرد و امانات الهیّه را چنانچه تحویل گرفته بود ردّ نمود، خیانت به امانت ننموده؛ و اگر کرده بود، مورد غفران و ستّاریّت شود و از جهت ظاهر آسوده خاطر شود و به تخلیۀ باطن از ارجاس اخلاق فاسده قیام کند. و این مرتبۀ دوم از قذارات است که فسادش بیشتر و علاجش صعبتر است و اهمّیّتش در نزد اصحاب ارتیاض بیشتر می باشد؛ زیرا که تا خلق باطنی نفس فاسد و قذارات معنوی به آن احاطه نموده، لایق مقام قدس و خلوت انس نشود، بلکه مبدأ فسادِ مملکتِ ظاهرِ نفس اخلاق فاسده و ملکات خبیثۀ آن است. و تا سالک تبدیل ملکات سیّئه را به ملکات حسنه ننماید، از شرور اعمال مأمون نیست؛ و اگر به توبه موفّق شود، استقامت آن، که از مهمّات است میسّر نمی شود. پس، تطهیر ظاهر نیز متوقّف به تطهیر باطن است؛ علاوه بر آن، که خود قذارات باطنیّه موجب حرمان از سعادت و منشأ جهنّم اخلاق، که به گفتۀ اهل معرفت بالاتر و سوزنده تر است از جهنّم اعمال، می باشد. و اشاره به این معنی در اخبار اهل بیت عصمت بسیار است.
پس، سالک الی اللّه را این طهارت نیز لازم است. و پس از آن که لوث اخلاق فاسده را با آب طاهر پاکیزۀ علم نافع و ارتیاض شرعی صالح از لوح نفس شست و شو نمود، باید اشتغال پیدا کند به تطهیر قلب، که امّ القری و به صلاح آن همۀ ممالک صالح، و به فساد آن همه فاسد می شوند. و قذارت عالم قلب مبدأ تمام قذارات است. و آن عبارت از تعلّق به غیر حق و توجه به خود و عالم است. و منشأ آن حبّ دنیا، که بالاترین خطاها است، و حبّ
[[page 57]]نفس، که مادر همۀ امراض است، می باشد. و تا ریشۀ این محبّت در قلب سالک است، از محبّت اللّه اثری در آن حاصل نشود و راهی به سر منزل مقصد و مقصود پیدا نمی کند. و تا سالک را بقایائی از این محبّت در قلب است، سیر او الی اللّه نیست بلکه الی النّفس و الی الدّنیا و الی الشیطان است. پس، تطهیر از حبّ نفس و دنیا اوّل مرتبۀ تطهیر سلوک الی اللّه است حقیقتاً؛ چون قبل از این تطهیرْ سلوک الی اللّه نیست و به مسامحه گفته شود سالک و سلوک.
و پس از این منزل، منازلی است که از هفت شهر عشق عطّار پس از آن نمونه ای حاصل؛ و آن قائل سالک در خم یک کوچه خود را دیده، و ما در پشت صورها و حجابهای ضخیم واقعیم و آن شهرها و شهریارها را جزء بافته ها گمان می کنیم. من با شیخ عطّار یا میثم تمّار کار ندارم ولی اصل مقامات را انکار نمی کنم و صاحب آنها را از جان و دل طلبکارم و در این محبّت امید فرج دارم، تو خود هر چه خواهی باش و با هر که خواهی پیوند.
«مدعی خواست که آید به تماشاگه دوست دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد»
ولی در اخوّت ایمانی و خلّت روحانی با احبّاء عرفانی خیانت روا ندارم و از نصیحت، که از حقوق مؤمنین است به یکدیگر، خودداری ننمایم.
بالاترین قذارات معنویّه، که تطهیر آن را با هفت دریا نتوان نمود و انبیاء عظام علیهم السلام را عاجز نمود، قذارت جهل مرکّب است که منشأ داء عضال انکار مقامات اهل اللّه و ارباب معرفت است و مبدأ سوءظنّ به اصحاب قلوب است. و تا انسان به لوث این قذارت آلوده است، قدمی به سوی معارف نخواهد برداشت؛ بلکه بسا باشد که این کدورت نور فطرت را، که چراغ راه هدایت است، خاموش کند و آتش عشق را که براق عروج به مقامات است فرو نشاند و منطفی کند و انسان را در ارض طبیعت مخلّد نماید.
[[page 58]] پس، بر انسان لازم است که با تفکّر در حال انبیاء و اولیای کمّل صلوات اللّه علیهم و تذکّر مقامات آنها، این قذارت را از باطن قلب شست و شو دهد؛ و در هر حدّی که هست به آن حدّ قانع نشود، که این وقوف در حدود و قناعت از معارف از تلبیسات بزرگ ابلیس و نفس امّاره است، نَعُوذُ باللّه منهما. و چون این رساله بر وفق ذوق عامّه نوشته می شود از تطهیرات ثلاثۀ اولیاء خودداری نمودم. والحمدللّه .
[[page 59]]