باب ششم تجرد نفس ناطقه انسانی

حجت پنجم بر تجرد نفس ناطقه

کد : 59544 | تاریخ : 13/06/1395

حجت پنجم بر تجرد نفس ناطقه[1]

‏اگر قوۀ عاقله در عضوی از اعضای بدن مثل قلب یا دماغ منطبع باشد، یا دائماً آن‏‎ ‎‏عضو را تعقل می کند، یا مطلقاً آن عضو را تعقل نمی کند. و چون نه دائم التعقل و نه‏‎ ‎‏همیشه غیر متعقل است، بلکه گاهی متعقل و گاهی غیر متعقل است، معلوم می شود،‏


‎[[page 19]]‎

‏منطبع در عضوی نیست. پس چون تالی باطل است، مقدم باطل خواهد بود.‏

‏اما بیان ملازمه این است: ــ در ابتدا که برهان را ذکر می کند مسامحه و تزلزل وجود‏‎ ‎‏دارد ولی با توجه به ذیل کلماتش، ما از آغاز برهان را صحیح تقریر می کنیم ــ برای‏‎ ‎‏تعقل کردن قوۀ عاقله این جسم را، یا خود صورت آن جسم که در خارج است کافی‏‎ ‎‏است تا آن قوه آن را درک کند، پس باید دائم التعقل باشد؛ زیرا همیشه در آن جسم قوه‏‎ ‎‏هست و صورت خارجی آن هم همیشه هست.‏

‏یا جهت تعقلش این است که صورتی از آن جسم و آن آلت که محل قوه است باید‏‎ ‎‏در قوه حاصل باشد تا بتواند آن را ادراک کند و چون آن قوه در صورت خارجیۀ جسم‏‎ ‎‏است، اگر یک صورتی هم از آن صورت خارجیه در قوه حاصل آید، لازم می آید از‏‎ ‎‏یک ماهیت دو صورت در یک جا جمع باشند؛ و حال آنکه تمایز و انفکاک دو صورت‏‎ ‎‏از یک ماهیت به واسطۀ این است که هر یک تمیّزاتی و تقارناتی داشته باشند که غیر‏‎ ‎‏تمیّزات و تقارنات دیگری باشد. و اگر تقارنات و ضمایم هر دو یکی باشد اینها در‏‎ ‎‏دوئیت و اثنینیت باقی نمی مانند و چون قوۀ عاقله در جسم است، پس آنچه از صورت‏‎ ‎‏در آن باشد، باید در جسم هم باشد، پس لازم می آید صورت جسم، در جسم باشد.‏‎ ‎‏یعنی علاوه بر صورت خارجیه، صورت معقولۀ در عاقله هم در آن باشد و این اجتماع‏‎ ‎‏مثلین است که محال است. علاوه بر این گفته می شود: یکی از دو صورت اولویت‏‎ ‎‏ندارد که عاقله باشد و دیگری معقوله باشد.‏

‏اگر گفته شود: صورت ثانیه حالّ در اوّلی است نه در مادۀ او، پس صورت ثانیه،‏‎ ‎‏أولی است به اینکه معقوله باشد.‏

‏گفته می شود: ما کلام را به أولی بودن یکی به اینکه حالّ باشد عودت می دهیم.‏

‏و بالجمله: این برهان به شکل قضیۀ استثنائیه ای است که مرکب است از متصله ای‏‎ ‎‏که مؤلف باشد ازحملیه ای که مقدّم قرار داده شده، و منفصلۀ حقیقیه ای که تالی باشد.‏‎ ‎‏و قضیه این است: اگر قوۀ عاقله در جسم منطبع باشد، یا نسبت به این جسم،‏‎ ‎‏دائم التعقل است و یا دائماً غیر متعقل می باشد. تالی باطل است؛ بدین جهت که‏


‎[[page 20]]‎

‏می بینیم گاهی متعقل است و گاهی غیر متعقل است پس مقدّم هم باطل است.‏

‏والحاصل: چون نقیض تالی، بالوجدان ثابت است تالی باطل بوده پس مقدّم هم‏‎ ‎‏باطل می شود و ثابت می شود که قوۀ عاقله حالّ در جسم و جسمانی نیست.‏

‎[[page 21]]‎

  • )) اسفار، ج 8، ص 287.

انتهای پیام /*