سخنرانی

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره ویژگی های حکومت اسلامی

کد : 69709 | تاریخ : 06/08/1357

سخنرانی

‏زمان: 6 آبان 1357 / 25 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو  ‏

‏موضوع: معرفی ابعاد سیاسی ـ عبادی اسلام و ویژگیهای حکومت اسلامی‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

انسان، صورت ظاهر نیست، مراتبی بالاتر از آن دارد

‏     به همۀ ابعادی که از برای انسان هست؛ انسان، خود انسان، عبارت از این صورت‏‎ ‎‏ظاهر که می خورد و می آشامد و عرض می کنم که سایر کارهایی که سایر حیوانات هم‏‎ ‎‏انجام می دهند، اینقدر نیست؛ با سایر حیوانات فرقها دارد. این مقداری که می بینید که‏‎ ‎‏انسان در عالم طبیعت زندگانی می کند، سایر حیوانات هم، سایر موجودات طبیعی هم،‏‎ ‎‏همه در این عالم طبیعت، آنهایی که زندگی حیوانی دارند، زندگانی حیوانی می کنند و با‏‎ ‎‏انسان مشترکند و آنهایی که زندگی شان نباتی و کمتر از اوست هم این زندگانی را دارند.‏‎ ‎‏در میان همۀ موجوداتی که در این طبیعت موجود هستند، انسان اختصاصاتی دارد که‏‎ ‎‏سایر موجودات ندارند. یک مرتبۀ باطن، یک مرتبۀ عقلیت، یک مرتبۀ بالاتر از مرتبۀ‏‎ ‎‏عقل، در انسان بقوه هست. از اول در سرشت انسان هست که این انسان از عالم طبیعت‏‎ ‎‏سیر بکند تا برسد به آنجایی که وَهْم ماها نمی تواند برسد و همۀ اینها محتاج به تربیت‏‎ ‎‏است. همان طوری که تربیتهای مناسب با طبیعت هست، تربیتهای مناسب با مراتب‏‎ ‎‏دیگرش هم هست که بعضی اش را بشر می تواند مطلع بشود و بعضی اش را و بیشترش را‏‎ ‎‏بشر نمی تواند مطلع بشود. اطلاع را خدای تبارک و تعالی دارد و بَعْثِ انبیا برای این است‏‎ ‎‏که این بشر این چیزهایی را که اطلاع ندارد، آن مراتب از انسانیت را که خود بشر مطلع‏‎ ‎‏نیست و کیفیت تربیت را ‏‏[‏‏مطلع شود‏‏]‏‏، تا اطلاع بر خودِ درد و دوا نباشد، نمی شود معالجه‏‎ ‎‏کرد؛ انبیا آمدند تا این انسان را به آن مراتبی که کسان دیگر، علمای طبیعت، نمی توانند‏‎ ‎‏این مراتب را اطلاع پیدا کنند و تربیت کنند انسان را، آن مراتب را تربیت بدهد و نمو و‏
‎[[page 175]]‎‏ارتقا بدهد. تمام علمای طبیعت به هر مرتبه ای که برسند، آخرِ ادراکاتشان، ادراکات‏‎ ‎‏همین خصوصیات عالم طبیعت است. از عالم طبیعت به ماورای این عالم طبیعت، که آن‏‎ ‎‏عالم با این عالم در موجودیت شبیه اند و الاّ در مرتبۀ وجودْ آنجا خیلی بالاتر از‏‎ ‎‏اینجاست؛ و ما الآن خواب هستیم و آنجا را الآن با این چشم طبیعی نمی توانیم ببینیم؛‏‎ ‎‏چون انسان قابلیت این را دارد که تربیت بشود و آن مراتب مافوق طبیعت را هم پیدا بکند‏‎ ‎‏و کسی نیست که این نحو تربیت را از انسان بکند، خدای تبارک و تعالی انبیا را مأمور‏‎ ‎‏فرموده است که اینها بیایند و تربیت کنند این انسان را که برسد به آن مراتب مافوق‏‎ ‎‏طبیعت، و هر چیزی که در آن قابلیت هست، فعلیت پیدا بکند و تربیتْ یک تربیت الهی‏‎ ‎‏بشود.‏

عبادات، نسخه های طبیبهای واقعی برای رساندن انسان به کمال

‏     شما آقایان که در خارج از کشور یا در داخل کشور، جوانهایی که مورد علاقۀ ماها‏‎ ‎‏هستید و شماها مثل فرزندان ما هستید، و در خارج کشور یا در داخل وارد زندگی تازه‏‎ ‎‏شده اید؛ شما الآن همین صورت ظاهر عالم طبیعت را می بینید و فعالیتهای شما هم‏‎ ‎‏مربوط به همین رشته است. آنکه من برای شما می خواهم عرض کنم این است که شما‏‎ ‎‏همان فقط رشتۀ طبیعت را و چیزهایی که مربوط به طبیعت هست، مثل همین مبارزاتی که‏‎ ‎‏الآن می شود، ولو این مبارزاتْ مبارزات الهی است و برای رساندن این مردم است به‏‎ ‎‏حقوقشان و این البته با امر الهی است، لکن تمام این معانی که حاصل بشود، اینها‏‎ ‎‏چیزهایی است که مربوط به همین عالم طبیعت است؛ و ما یک مراتب بالاتری داریم که‏‎ ‎‏باید شماها به آن توجه کنید. این عباداتی که انبیا آورده اند و شما را به آن دعوت کردند؛‏‎ ‎‏مثل نماز، مثل روزه، مثل حج، اینطور چیزها، اینها یک اموری هستند که، نسخه هایی‏‎ ‎‏هستند از طبیبهای واقعی که آمدند شما را برسانند به یک مرتبه های کمالی که همان‏‎ ‎‏طوری که از طبیعت استفاده می کنید؛ مادامی که در طبیعت هستید، وقتی که نفوس شما از‏‎ ‎‏این طبیعت بیرون رفت و نَفْس عاقلۀ شما در یک عالَم دیگر رفت؛ آنجا هم با یک تربیت‏‎ ‎‏صحیح رفته باشد و یک زندگانی کاملاً سعادتمند شما داشته باشید.‏


[[page 176]]اِهمال بعضی از جوانان در اعمال عبادی

‏     من به گوشم اینجا می خورد که بعضی از این جوانهای ما نسبت به این احکام ظاهری‏‎ ‎‏اسلام، مثل نماز که بسیار در اسلام اهمیت دارد، اینها خیلی همچو تمام و تام عمل‏‎ ‎‏نمی کنند؛ و این مسئله، مسئله ای است که اسباب تأسف ماست که شما جوانهای مُسْلم به‏‎ ‎‏این نسخه هایی که اطبای روح داده اند عملْ، خدای نکرده نکنید، و بعد در عاقبت‏‎ ‎‏یکوقت پشیمانی برای شما پیدا بشود که آن وقت دستتان دیگر کوتاه باشد. اسلام مثل‏‎ ‎‏مسیحیت نیست که فقط یک جهت را ملاحظه کرده باشد؛ اسلام تمام جهاتی که انسان به‏‎ ‎‏آن احتیاج دارد، برایش احکام دارد. احکامی که در اسلام آمده است، چه احکام‏‎ ‎‏سیاسی، چه احکامی که مربوط به حکومت است، چه احکامی که مربوط به اجتماع‏‎ ‎‏است، چه احکامی که مربوط به افراد است، ‏‏[‏‏چه‏‏]‏‏ احکامی که مربوط به فرهنگ اسلامی‏‎ ‎‏است؛ تمام اینها موافق با احتیاجات انسان هست؛ یعنی هر مقداری که انسان احتیاج دارد،‏‎ ‎‏احتیاج به طبیعت دارد، احکام طبیعی هست؛ این احتیاجات به ماورای طبیعت که ـ من و‏‎ ‎‏شما الآن از آن غافل هستیم ـ انسان دارد، آن هم احکام دارد اسلام؛ برای اینکه آن‏‎ ‎‏احتیاجات را رفع بکند، و به عبارت دیگر، برای اینکه تربیت کند ما را و ما را سعادتمند‏‎ ‎‏کند.‏

جلوه هایی از اخلاق و سیرۀ پیامبر اکرم (ص) و علی (ع)

‏     خدای تبارک و تعالی هیچ احتیاجی به اعمال ما و به خود ما ندارد؛ انبیا هم احتیاج به‏‎ ‎‏من و شما و به اعمال ما ندارند؛ تمام زحماتی که انبیا کشیدند، وقتی که ما کیفیت زندگی‏‎ ‎‏آنها را مطالعه کنیم؛ زندگی حضرت موسی، حضرت عیسی ـ سلام الله علیهما ـ را و‏‎ ‎‏خصوصاً زندگی حضرت رسول اکرم و پیغمبر خودمان را اگر ملاحظه کنید و به تاریخ‏‎ ‎‏اسلام و به تواریخی که حکایت از اینها کردند و از زندگی شان کردند، مراجعه کنید،‏‎ ‎‏می فهمید که اینها تشکیل حکومت بعضی شان دادند، احکام حکومتی دارند، لکن‏‎ ‎‏خودشان وقتی به زندگی شان مراجعه کنید، می بینید که اصلاً مثل رؤسای جمهوری یا‏‎ ‎‏سلاطین این عالم اصلاً نبودند؛ یک شکل دیگر، یک وضع دیگر داشتند. در عین حالی‏
‎[[page 177]]‎‏که مثلاً حضرت رسول جزیرة العرب و بعضی از ممالک دیگر هم در زمانشان تحت لوای‏‎ ‎‏ایشان بوده است، در عین حال، خودشان وقتی زندگی شان را، کیفیت معاشرتشان را،‏‎ ‎‏ملاحظه می کنیم، می بینیم که اصلاً اینطور مسائلی که رئیس کلانتری یک ناحیه داشته،‏‎ ‎‏ایشان ندارد. چون که الآن سلطان حجاز است و فرمانفرمای حجاز است، وقتی که توی‏‎ ‎‏مسجد نشسته است و رفقای خودش، اصحاب خودش نشسته اند، آدمهایی که از خارج‏‎ ‎‏می آیند، نمی توانند بفهمند که کدام یکی از اینها، آن پیغمبری است که رئیس اینهاست و‏‎ ‎‏کدام سایرین هستند. معاشرتش اینطور بوده است. خیال نکنید روی همچو مسندی که‏‎ ‎‏حالا من پیرمرد را شما نشانده اید، او هم روی مسند نشسته باشد؛ او روی همانجایی که‏‎ ‎‏شما نشسته بودید، همان جوری نشسته بوده است که وقتی از خارج می آمدند،‏‎ ‎‏نمی فهمیدند که این پیغمبر است یا آنکه کی. وضعش اینطور بوده است. اینطور نبوده که‏‎ ‎‏مثل رئیس جمهورهای حالا اگر کسی بخواهد خدمتشان برسد باید مدتها زحمت بکشد.‏‎ ‎‏آن هم چه شخصی باشد، همۀ مردم که نمی توانند بروند پیش او. ‏‏[‏‏اما پیغمبر‏‏]‏‏در‏‎ ‎‏مسجدش باز بود و همه می آمدند: غنی و فقیر و درویش و مسکین و همه می آمدند پیش‏‎ ‎‏ایشان، حرفهایشان را می زدند و جوابهایشان را می شنیدند و مسائلشان را گوش می کردند‏‎ ‎‏و اینها. وقتی هم منزل داشتند، یک مسجدی اینها داشتند، خیال می کنید مثل مسجد‏‎ ‎‏حالای مدینه بوده، یک تکه زمین بوده، دورش را با چوبهایی ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ درخت و شاخه هایی‏‎ ‎‏از درخت، محفظه ای درست کرده بودند که حیوانات نروند آنجا. آن مسجدشان بوده‏‎ ‎‏است. و یک ـ دو ـ سه تا هم، چند تا هم خانه، اطاق گلی درست کردند؛ توی آن هم ابداً‏‎ ‎‏از این تشریفاتی که حتی منزل تو و من دارد، نداشته؛ این پیغمبر اکرم.‏

‏     وقتی می آییم سراغ حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ که وصی بحق اوست، آن وقتی که‏‎ ‎‏حضرت امیر سلطنت (حالا من جسارت می کنم بگویم سلطنت) امامِ یک ممالک بزرگ‏‎ ‎‏بوده است؛ تمام حجاز، تمام عراق، تمام سوریه و لبنان و مصر و ایران و همۀ اینها تحت‏‎ ‎‏لوای او و تحت حکومت او بوده است، خودش زندگی اش چه جور بوده است؟ باز مثل‏‎ ‎‏امیرالامرا بوده است؟ یک پوستی داشتند، پوست گوسفندی داشتند که شبها ـ آنطور که‏
‎[[page 178]]‎‏نقل می کنند و تاریخ دارد ـ شبها می انداختند و خودشان و همسرشان روی آنجا‏‎ ‎‏می خوابیدند. روزها همین پوست گوسفند را علف می ریختند رویش برای آن شترشان‏‎ ‎‏که علف بخورد؛ این حکومت اسلام. حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ با دست خودشان،‏‎ ‎‏کلنگ خودشان، قنات درست می کردند. در تاریخ هست همان روزی که بیعت کردند با‏‎ ‎‏حضرت امیر به خلافت، آن هم خلافتی که دامنه اش اینقدر زیاد بود، همان روز بعد از‏‎ ‎‏اینکه بیعت تمام شد، ایشان بیل و کلنگش را برداشت رفت سراغ آن کاری که می کرد؛‏‎ ‎‏کار می کرد. آن وقت کار که می کرد، نه اینکه کار می کرد، برای استفادۀ خودش که حالا‏‎ ‎‏درآوَرَد یک قنات داشته باشد، وقتی که آب زد بیرون، مثل چیز ‏‏[‏‏خون‏‏]‏‏ شتر زد بیرون،‏‎ ‎‏آن وقت قلم و کاغذ را گرفت وقفش کرد برای فقرا؛ و برای مثلاً چیز ‏‏[‏‏استفادۀ فقرا‏‎ ‎‏]‏‏وقف‏‎ ‎‏کرد. ما یک همچو حاکمی می خواهیم. ما که اینقدر زحمت می کشیم و فریاد می زنیم و‏‎ ‎‏ملت اسلام را دعوت می کنیم، دعوت می کنیم که ما یک حاکمی می خواهیم، یک‏‎ ‎‏سلطانی می خواهیم که خیانتکار نباشد. داشت حساب بیت المال را می کرد، حساب‏‎ ‎‏زکات و چیزهایی که، مالیاتهایی که به بیت المال باید مردم بدهند، می کرد؛ چراغ‏‎ ‎‏روغنی اش ـ آن وقت چراغ با روغن مثل اینکه روشن می شده ـ این پیه سوزشان به‏‎ ‎‏اصطلاح ما، این چراغ روشن بود و حضرت مشغول نوشتن حساب بود؛ یک کسی آمد‏‎ ‎‏ـ به حَسَب آن چیزی که نقل شده است.‏‎[1]‎‏ یک کسی آمد با حضرت صحبت بکند،‏‎ ‎‏حضرت آن چراغ را خاموش کرد شروع کرد؛ گفت آن وقت که این روشن بود برای‏‎ ‎‏حساب بیت المال مسلمانها بود، حالا تو می خواهی با من صحبت کنی، مربوط به این‏‎ ‎‏نیست، من چراغ را خاموش کردم؛ مال مردم، مال بیت المال است، من حق ندارم.‏

چگونگی نظام اسلامی

‏     حالا شما ملاحظه کنید که این رئیس جمهورها چه می کنند؛ این سلاطین چه می کنند.‏‎ ‎‏ما از آنها اطلاع نداریم، برگردید ایران را نگاه کنید. برگردید ببینید که این آقا که حالا این‏
‎[[page 179]]‎‏همه فساد کرده؛ چه می کند با بیت المال مردم، چه می کند با بیت المال مسلمین. ما یک‏‎ ‎‏همچو حاکمهایی را می گوییم که ‏‏[‏‏نباید باشند‏‏]‏‏؛ هی می پرسند اسلام چیست، اسلام‏‎ ‎‏چیست؟ اسلام یک چیزی نیست که بخواهد همه چیز را به هم بزند. اسلام تمام نظام‏‎ ‎‏طبیعت را حفظ می کند، فسادهایش را یکی یکی بیرون می کند. حکومت باشد؛ اما‏‎ ‎‏حکومت چپاولگر نباشد، حکومت خائن نباشد؛ نه اینکه می خواهد حکومت را به هم‏‎ ‎‏بزند. خوب، آنها خودشان حکومت داشتند. سلطنت به معنای حکومت، نه به این معنای‏‎ ‎‏خلافکاری و اینها، به معنای حکومت اسلامی هست؛ حاکم اسلامی هست، نظام اسلامی‏‎ ‎‏هست، لکن این چپاولها، این دزدیها و این خیانتها نیست، منهای اینهاست.‏

سلطنت از دیدگاه رژیم شاه؛ یعنی جباری و غارتگری

‏     فریاد ما که می گوییم ما حکومت اسلامی می خواهیم و مرگ بر این سلطنت‏‎ ‎‏کثافتکاری؛ برای این است که ما می بینیم که ـ خودمان می بینیم یکوقت تاریخ می خوانیم‏‎ ‎‏ـ سلاطین سابق هر چه بودند، جبار بودند، لکن خیانت در آنها کم بوده. جبار بودند،‏‎ ‎‏تبهکار بودند، تعدی می کردند به مردم؛ اما مملکتشان را به یک مملکت دیگری، منافع‏‎ ‎‏مملکتشان را به مملکت دیگری نمی دادند. من ندیدم که یکی از سلاطین سابق مملکتش‏‎ ‎‏را فروخته باشد به یک کسی، منافع مملکتش را تقدیم دیگری کرده باشد؛ این اخیراً‏‎ ‎‏شده و خصوصاً در زمان این آقا، در زمان این سلطان مفسد، این مسائل پیدا شده است که‏‎ ‎‏هر چیزی که ما داریم اینها از بین برده اند. زندگی خودشان این زندگی است، زندگی شما‏‎ ‎‏این است که می بینید. توی اینجا بنشینید، توی این جاهای نم. آنها زندگی آنهاست.‏

‏     من این را دو ـ سه دفعه گفته ام تا حالا که نوشته بود که کسی برای من یا در مجله ای‏‎ ‎‏خواندم، الآن یادم نیست، که یکی از خواهرهای این آقا یک ویلایی در کجا تهیه کرده‏‎ ‎‏است که پول آن ویلا را من الآن یادم نیست، خیلی قلم درشت محیرالعقولی بود، آنی که‏‎ ‎‏یادم مانده این کلمه اش است که پنج میلیون دلار خرج گلکاری و تزیینات گلکاری اش‏‎ ‎‏شده است؛ یعنی 35 میلیون تومان! ما یک همچو سلطانی دیده ایم که چراغ را خاموش‏‎ ‎‏می کند که آن چراغ به قدر دو دقیقه که با این شخص می خواهد صحبت عادی بکند،‏
‎[[page 180]]‎‏صحبت رفاقتی مثلاً بکند، این دیگر روشن نباشد، خودش هم دستگاه و بارگاهش این‏‎ ‎‏مسجد است؛ توی این مسجد می آید می نشیند، همه می آیند حرفهایشان را به او‏‎ ‎‏می زنند، از مسجد هم لشکر درست می کند، می فرستد به این طرف و آن طرف برای،‏‎ ‎‏عرض می کنم پیشرفت اسلام، لکن زندگی اش همان است که عرض کردم که یک پوست‏‎ ‎‏هست و یکوقتی که شبِ مردنش، شب شهادت حضرت، وقتی که مهمان بود منزل‏‎ ‎‏دخترش، نمک آورد و شیر؛ گفت: تو چه وقت دیده بودی که من ـ به حسب نقل ـ دو تا‏‎ ‎‏چیزِ همراه بخورم؟ رفت نمک را برداشت؛ فرمود که به جای نمک، شیر را بردار؛ نان با‏‎ ‎‏نمک خورد. این سلطان حجاز و ایران و سوریه و لبنان و عراق و ماورای اینها، اردن و‏‎ ‎‏امثال ذلک. این شب آخر زندگی ایشان در حال آن قدرتمندی. ایشان، خواهر بزرگوارِ‏‎ ‎‏این آقا (؟) خواهر جنایتکار این جنایتکار، پنج میلیون دلار خرج گلکاریِ ـ نوشته بود‏‎ ‎‏خرج گلکاری این ویلایی که ایشان تهیه کرده است در خارج! دیشب هم که در یکی از‏‎ ‎‏روزنامه های اینجا من خواندم که نوشته بودند، آورده بودند، شب چهارم آبان شاه‏‎ ‎‏خودش با فرح جشن گرفته! برای اینکه دیگران که از خانوادۀ او بودند همه رفته اند، پولها‏‎ ‎‏را برداشتند و رفتند! مال این ملت رفت به امریکا؛ و چند روز پیش از این هم گفتند که از‏‎ ‎‏ایران تلفن کرده بودند که یک طیاره پرِ جواهرات ـ جواهرات سلطنتی ـ را نقل کردند به‏‎ ‎‏امریکا. حالا که ایشان احتمال رفتن می دهد، دارد چپاول می کند این ملت را؛ دارد‏‎ ‎‏می برد.‏

حکومت اسلامی: نبود هرج و مرج و غارت

‏     ما که حکومت اسلامی می گوییم ‏‏[‏‏یعنی‏‏]‏‏این هرج و مرج نباید باشد، به ما می گویند که‏‎ ‎‏شما حکومت اسلامی می خواهید بکنید، می خواهید که اصلاً چرخ این مملکت را‏‎ ‎‏بخوابانید! این غلط است می گویند، اینها تبلیغات باطل است. ما چرخها را به راه‏‎ ‎‏می خواهیم بیندازیم. الآن چرخهای مملکت طرف اروپا دارد حرکت می کند؛ نفتهای‏‎ ‎‏شما الآن به اروپا و امریکا دارد می رود. ما می خواهیم جلوی این گرفته بشود؛ یک مقدار‏‎ ‎‏عاقلانه اش فروش برود، آن هم ارز دست ما بیاید، نه اینکه نفت ما را ببرند و پایگاه برای‏
‎[[page 181]]‎‏امریکا درست بکنند، عوض آن، این باشد که اسلحه را بیاورند و پایگاه برای امریکا‏‎ ‎‏درست کنند. ما می گوییم هرج و مرج باید نباشد، نمی گوییم حکومت نمی خواهیم. ما‏‎ ‎‏حکومت می خواهیم؛ اما این نحو حکومت، نه به آنطور. البته ماها، هیچ کس نمی تواند‏‎ ‎‏آنطور؛ اما یک حکومتی باشد که دزد نباشد، لااقل خیانتکار و جنایتکار نباشد؛ یک‏‎ ‎‏حکومتی که برای اینکه یک دفعه بگویند مرگ بر شاه، یک عده ای را نکشد. در هر‏‎ ‎‏صورت مسئله این است؛ حکومت اسلامی این است. از حکومت اسلامی شما را‏‎ ‎‏نترسانند؛ حکومتِ عدالت است، حکومتی است که زندگی شما را زندگی مرفه‏‎ ‎‏ان شاءالله قرار می دهد؛ برای مردم نفع دارد، برای مردم همه اش منفعت است. و امید‏‎ ‎‏است ان شاءالله بزودی این عمل انجام بگیرد. ‏‏[‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏.‏

‎ ‎

‎[[page 182]]‎

  • ـ مناقب آل ابی طالب؛ ابن شهر آشوب، ج 2 فی المسابقة بالعدل والامانة.

انتهای پیام /*