سخنرانی

سخنرانی در جمع قاضیان اصفهان (عوامل پیروزی انقلاب ـ مشکلات و انتظارات)

کد : 70263 | تاریخ : 23/02/1358

سخنرانی

‏زمان: 23 اردیبهشت 1358 / 16 جمادی الثانی 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: عوامل پیروزی انقلاب اسلامی ـ مشکلات و انتظارات ـ تحول در ادارات و دادگستریها‏‎ ‎‏ـ مسئلۀ مصادرۀ اموال‏

‏حضار: قاضیان اصفهان‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

تحول روحی ملت منشأ پیروزی انقلاب 

‏     من متشکرم از آقایان که تشریف آورده اند، و از نزدیک با ما مواجه شده اند. یکی از‏‎ ‎‏برکات این نهضت همین معناست که ماها از هم دور بودیم، و حالا الحمدلله با هم مواجه‏‎ ‎‏و نزدیک هستیم و می توانیم مطالب خودمان را از نزدیک در میان بگذاریم. از آقای‏‎ ‎‏جنتی‏‎[1]‎‏ هم متشکرم که با همراهی شما تشریف آورده اند. البته ایشان از اشخاص بزرگ‏‎ ‎‏اینجا هستند و لیاقت برای همۀ مسائل را دارند. امیدوارم که با همراهی ایشان، همۀ آقایان‏‎ ‎‏در خدمتی که محول به آنهاست به طور شایسته عمل کنند.‏

‏     می دانید که تا اینجا که نهضت آمده است، در اثر وحدت کلمۀ همۀ اقشار، و مهمتر،‏‎ ‎‏توجه به اسلام است. یعنی یک تحول روحی در جامعه پیدا شد، که من غیر از اینکه‏‎ ‎‏بگویم یک معجزه بود و یک ارادۀ الهی، نمی توانم اسمی رویش بگذارم. یک مردمی‏‎ ‎‏که از یک پاسبان اگر در بازارهای بزرگ ـ مثل بازار اصفهان ـ یک پاسبان می آمد،‏‎ ‎‏می گفت «چهارم آبان»‏‎[2]‎‏ باید همه بیرق بزنید، جشن بگیرید، نه اینکه مخالفت‏‎ ‎‏نمی کردند، در ذهنشان هم نمی آمد که می شود مخالفت کرد! اصلاً تو ذهن اقشار‏‎ ‎‏نمی آمد که با پاسبان می شود ... مخالفت کرد. در ظرف مدت کوتاهی همین مردم ـ یک‏
‎[[page 264]]‎‏نسل دیگر نه ـ همینهایی که سابقاً پاسبان پیششان آنطور بود، ریختند توی خیابان و گفتند‏‎ ‎‏که ما این سلسله را نمی خواهیم. با شخصی که شخص اول مملکتْ خودش را حساب‏‎ ‎‏می کرد، مخالفت کردند. این یک تحول بود که نمی شود روی مسائل عادی حسابش را‏‎ ‎‏کرد؛ که یک تربیت طولانی شد و یک قشرهای دیگر آمدند روی کار و این کار را‏‎ ‎‏کردند. این یک تحول الهی بود؛ یعنی با ارادۀ خدا این مطلب واقع شد. یک تحول‏‎ ‎‏دیگری هم که پیدا شد، این انسانیت ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ که پیدا شد در بین جوامع؛ که بیشترش‏‎ ‎‏شکوفایی ...، در حال انقلاب بود. حس معاونت در مردم پیدا شد؛ که در این تظاهرات که‏‎ ‎‏واقع می شد ـ که شماها خودتان بهتر می دانید ـ از هر جا که عبور می کردند، مردم با اینها‏‎ ‎‏کمک می کردند. آب می دادند، ساندویچ می دادند، چه می کردند. یکی از دوستان من‏‎ ‎‏گفت، که من در تهران دیدم در این تظاهرات، یک پیرزنی یک کاسه ای دستش گرفته و‏‎ ‎‏توی آن پول است. به ذهنم آمد که این مثلاً فقیری است که پول می خواهد؛ وقتی تحقیق‏‎ ‎‏کردم، با او صحبت کردم، گفت که امروز روزی است که تعطیل است و نمی شود مردمی‏‎ ‎‏که از اینجا عبور می کنند ممکن است که بخواهند تلفن کنند، پول خرد نداشته باشند؛ من‏‎ ‎‏این را نگه داشته ام اینجا که کسانی که می خواهند تلفن کنند ـ تلفن هم همان جا بود ـ از‏‎ ‎‏این پول بردارند تلفن کنند. این البته یک چیز کوچکی است؛ اما مطلب خیلی بزرگ‏‎ ‎‏است. یک همچو تحول روحی در بین مردم پیدا شد، و تحول به جایی رسید که شهادت‏‎ ‎‏را بر خودشان یک فوزی می دانستند؛ بسیاری از اشخاص، از جوانها، بعضی از جوانها.‏‎ ‎‏در نجف من بودم که آمد جوانی پیش من گفت ـ خیلی با جدیت ـ که شما دعا بکنید که‏‎ ‎‏من شهید بشوم. حالا هم گاهی وقت ها همین مطلب هست. کاغذی که دیروز به من‏‎ ‎‏رسیده بود باز اینکه شما دعا کنید که بچه های من شهید بشوند. این هم یک تحول‏‎ ‎‏روحی، که اینها نظیر همان کسانی که در صدر اسلام بودند و برای شهادت استقبال‏‎ ‎‏می کردند و پیشقدم می شدند، در ملت ما هم این مطلب پیدا شد. اینها یک تحولات‏‎ ‎‏روحی بود که در مردم پیدا شد، که نمی شود اسمی روی آن گذاشت، الاّ اینکه یک‏‎ ‎‏دست غیبی در کار بود. و همینها موجب این شد که در مقابل تانک و توپ ـ همۀ این‏
‎[[page 265]]‎‏چیزها ـ با مشت خالی ایستادند و کشته دادند و جلو رفتند؛ یک پیشبردی که روی موازین‏‎ ‎‏طبیعی ممتنع به نظر می آمد.‏

‏     ولهذا خارجیها ـ حتی «سیا»ی امریکا ـ اعلام کردند به اینکه این مطلب روی قواعد‏‎ ‎‏درست نبود و روی حسابهای ما درست از کار درنمی آمد؛ و صحیح می گفتند! روی‏‎ ‎‏حساب مادیگری، نمی شد صحیح باشد که ملتی که هیچ نداشت و دستْ تهی بود، در‏‎ ‎‏مقابل این قدرتهای بزرگ، که پشت سرش قدرت امریکا و قدرت روسیه و قدرت‏‎ ‎‏انگلستان همیشه بود و پشتیبانی می کردند ‏‏[‏‏بایستد‏‏]‏‏. مع ذلک همین ملتی که هیچ نداشت‏‎ ‎‏جلو رفت و با قدرت ایمان، این سد را شکست. این رمز باید محفوظ بماند. اگر چنانچه‏‎ ‎‏بخواهید که نهضت شما به آخر برسد، و آنطوری که خواست خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏است، اسلام تحقق پیدا بکند، این نهضت را باید حفظ کرد؛ با همین شور و شعفی که‏‎ ‎‏هست.‏

شور مذهبی در رفراندم جمهوری اسلامی

‏     همان طوری که ملاحظه کردید در رفراندم چطور مردم با شور و شعف و با اشتیاق‏‎ ‎‏رفتند رأی دادند. یکی از آنها را که نقل کردند برای من ـ زیاد از این چیزها نقل کردند؛‏‎ ‎‏اما یکی اش که نقل کردند این است، که نمی دانم در روزنامه هم بود یا نه؛ حالا یادم‏‎ ‎‏نیست ـ که یک مردی داشت گریه می کرد و می گفت که من یک گناهی کردم که گمان‏‎ ‎‏ندارم توبۀ من قبول بشود؛ گمان ندارم خدا مرا بیامرزد؛ و آن اینکه من اشتباهی باید رأی‏‎ ‎‏مثبت بیندازم، رأی منفی را انداختم! یا بعضی از اشخاص با چرخ، و مریضی که نقل‏‎ ‎‏کردند، در محلی مریض را با آن حال مریضی گفته مرا ببرید، رأیش را داده و در همان‏‎ ‎‏مجلس فوت شده است. یک همچو‏‏[‏‏شور و شوقی‏‏]‏‏ در دنیا سابقه ندارد. هیچ سابقه ندارد‏‎ ‎‏در دنیا ـ هر جا شما بگردید ـ مردم به این شور و شعف برای رأی دادن بروند. اینقدر‏‎ ‎‏تبلیغات می کنند این رؤسای جمهور، وقتی که می خواهند ... ‏‏[‏‏انتخاب‏‏]‏‏ بشوند؛ اینقدر‏‎ ‎‏خرج می کنند، اینقدر تبلیغات می کنند، از یک ماه دو ماه قبل پولهای گزاف خرج‏
‎[[page 266]]‎‏می کنند و تبلیغات زیاد ـ راست و دروغ ـ تا اینکه یک عده مردم را جمع کنند و رأی‏‎ ‎‏بدهند. اینجا این مسائل نبود. مسئله، اسلام بود، و مردم روی عقاید اسلامی خودشان با‏‎ ‎‏آن شور و شعف رفتند و رأی دادند. از سی و پنج میلیون جمعیت، بیست میلیون بیشتر‏‎ ‎‏رأی موافق دادند. این هم سابقه در دنیا ندارد، که آنقدری که می شد رأی بدهند رأی‏‎ ‎‏داده اند. و از آن طرف، بچه های اینقدری‏‎[3]‎‏ که به حسب قانون که درست کرده بودند که‏‎ ‎‏رأی نباید بدهند، اینها ناراحت بودند! پیش من بعضی از آنها آمدند و ناراحتی‏‎ ‎‏می کردند؛ و یک عده ای اجتماع کردند در آن حیاط، از همین بچه ها، و اظهار ناراحتی از‏‎ ‎‏اینکه چرا به ما اجازۀ رأی ندادند. اینها یک مسائلی است که نظیر ندارد در دنیا. و این‏‎ ‎‏برای همین است که مسئله اسلامی است؛ و نظیر ندارد در دنیا.‏

حزبیها ـ ملیگراها و انقلاب اسلامی

‏     قضیه قضیۀ «ملی» بودن نیست؛ قضیه قضیۀ ـ عرض می کنم که ـ «حزبی» بودن نیست.‏‎ ‎‏از این ملیها و از این حزبها بودند که همه شکست خوردند. تا اینجا که ما آمدیم، با روحیۀ‏‎ ‎‏پاک و ضمیر صاف، مردم، با توجه به اسلام، با توجه به دیانت تا اینجا آمدند، و پیش‏‎ ‎‏بردند. اگر این روحیه از مردم ـ خدای نخواسته ـ گرفته بشود، ما رو به شکست خواهیم‏‎ ‎‏رفت. ما با این رمز پیش آمدیم؛ اگر این رمز از دست ما گرفته بشود و اختلافات حاصل‏‎ ‎‏بشود؛ ‏‏[‏‏...‏‏]‏‏ که الآن یک قشرهای مختلفی... ‏‏[‏‏پیوسته‏‏]‏‏ خودنمایی می کنند؛ و این جزء‏‎ ‎‏اشتباهاتی است که می کنند؛ اگر چنانچه مثلاً مردمِ ملی باشند و حزبی باشند. اشتباه‏‎ ‎‏می کنند که یک جبهه هایی، یک حزبهای مختلفی درست می کنند. این حزبهای مختلف‏‎ ‎‏هیچ وقت از آنها کار نمی آید. جز اینکه یک تشتتی ایجاد بکنند و یک اختلافی ایجاد‏‎ ‎‏بکنند و موجب تشتت و اختلاف بشوند، کاری از اینها نمی آید. و اگر ـ خدای نخواسته ـ‏‎ ‎‏نظر سوء دارند، حساب شده آمده اند برای اینکه ایجاد اختلاف بکنند؛ باید ما بیدار‏‎ ‎‏باشیم و توجه داشته باشیم به اینکه نگذاریم اینها کارشان به ثمر برسد؛ و این امر مهمی‏
‎[[page 267]]‎‏است الآن. یعنی ما الآن در یک وضع حساسی هستیم که از آن وقت که داشتیم حمله‏‎ ‎‏می کردیم برای شکستن این سد، حالا بدتر است؛ حساستر است. آن وقت همه یک‏‎ ‎‏وجهه داشتند و داشتند می رفتند؛ آن وقتی که انسان به یک نقطه ای رسید، به اینکه‏‎ ‎‏عقیده اش این شد که پیروز شدند،... ‏‏[‏‏بتدریج‏‏]‏‏ هم سستی پیدا می شود، و هم توجه به‏‎ ‎‏احتیاجات.‏

فرایند انقلاب و انتظارات پایان ناپذیر

‏     الآن می بینید که همین اشخاصی که پنجاه سال یا بیشتر بوده است که اینها همه فقیر‏‎ ‎‏بودند در اطراف ایران؛ ایلهای مختلف، عشایر مختلف، در خود تهران، در شهرها، همه‏‎ ‎‏جا، خوب، فقر در بین مردم زیاد بوده است. فقر یک چیزی نبوده است که به واسطۀ‏‎ ‎‏انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بین مردم بوده است. فقر یک چیزی نیست که از‏‎ ‎‏انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بوده. البته یک مقدارش از این انقلاب هست؛ اما‏‎ ‎‏اینهایی که اظهار می کنند که ما هیچ نداریم ـ خوب ـ هیچ نداشتند قبلاً. الآن یک دسته ای‏‎ ‎‏توی اینها افتاده اند که خوب، چه شد؟ این هم جمهوری اسلامی! جمهوری اسلامی چه‏‎ ‎‏شد؟ حسابِ شده هایش را هیچ نمی کنند. آنهایی که تا حالا چه؟ آنچه شده است را‏‎ ‎‏حساب نمی کنند. حساب نمی کنند که اگر در زمان سابق بود، شما امکان نداشت که بیایید‏‎ ‎‏و اینجا بنشینید و با من صحبت بکنید. آقا‏‎[4]‎‏ امکان نداشت که بیایند در اصفهان با شما‏‎ ‎‏تماس بگیرند؛ امکان نداشت که شما بتوانید یک کلمه حرف بزنید، یک احقاق حقی‏‎ ‎‏بکنید. فوراً شما را می گرفتند و می بردند به زندانها، و با آن حبسها و با آن بساط. خوب،‏‎ ‎‏این حبسها شکسته شد. چی می خواهد بشود؟ این حبسها همه خراب شد و از بین رفت؛ و‏‎ ‎‏حالا جز آن اشخاصی که خائن هستند و به شما خیانت کردند کسی دیگر تو حبس نیست.‏‎ ‎‏این «چه شد» یعنی چه؟ خوب، همین شده است که حالا ما آزادانه نشسته ایم با هم‏‎ ‎‏صحبت می کنیم. شما آزادانه در هر جا دلتان می خواهد صحبت می کنید و حرفهایتان را‏
‎[[page 268]]‎‏می زنید؛ روزنامه ها هم ولو مزخرفات هم می نویسند، لکن آزادانه دارند می نویسند، و‏‎ ‎‏درِ حبسها بکلی بسته شد؛ الاّ برای این خائنهایی که مردم را تا حالا چاپیده اند. این «شده»‏‎ ‎‏را هیچ حساب نمی کنند. خوب، یک کار دیگری که شده این نفت ما را می بردند،‏‎ ‎‏عوضش چه می دادند؟ عوضش یک قدری اسلحه ، به اسم اینکه ما اسلحه می دهیم!‏‎ ‎‏عوض واقعش این بود که اسلحه برای خود آنها بود؛ برای اینکه ما نمی توانستیم این‏‎ ‎‏اسلحه را به کار ببریم. اسلحه برای خود آنها ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ که بیایند اگر یکوقتی شوروی بخواهد‏‎ ‎‏حمله کند به این طرف، اینها مقابله داشته باشند. نفت ما را می گرفتند، پولش را برای‏‎ ‎‏خودشان... اسلحه می دادند برای خودشان در ایران. درِ این بسته شد، و الآن نفت به‏‎ ‎‏اختیار خود دولت است. هرکس که پول بدهد، به او نفت می دهند؛ نخواهد، به او نفت‏‎ ‎‏نمی دهند. این چه شد. این هم یک چیزی که شده. آنی که شده است را باید حساب کرد؛‏‎ ‎‏و «باید بشود» را مهلت داد. فقر از سابق بوده است. آن وقت صحبتش را نمی کردند؛ حالا‏‎ ‎‏که یک تحول حاصل شده است و بساط به اینجا رسید، فریادشان درآمده که حالا چه‏‎ ‎‏شده! چرا فقر ما تمام نمی شود؟ آخر فقر پنجاه ساله را می شود با دو روز، با یک ماه، با دو‏‎ ‎‏ماه از بین برد؟ خوب، باید مهلت بدهند کارخانه ها راه بیفتد، که مهلت نمی دهند. مهلت‏‎ ‎‏بدهند که زراعت و کشاورزی راه بیفتد؛ این هم توی کشاورزها می روند و نمی گذارند‏‎ ‎‏انجام بگیرد.‏

توطئه جهانخواران به دست گروهکها

‏     در هر صورت، الآن یک قشرهایی هستند که نمی خواهند که این نهضت به آخر‏‎ ‎‏برسد. یک دسته شان ـ که بیشتر و عمده است ـ همین تتمۀ رژیم و اینهاست، که با‏‎ ‎‏صورتهای مختلف می خواهند نگذارند، و می خواهند همان مسائل سابق را برگردانند؛ و‏‎ ‎‏نمی توانند ان شاءالله . اما این را می خواهند که این کار بشود. این شلوغیها و اینها را‏‎ ‎‏می خواهند بکنند که آرامش در مملکت نباشد، و کم کم وقتی آرامش نشد، راهی باز‏‎ ‎‏بشود، برای اینکه یک کودتای مشروعی ـ به قول خودشان ـ درست بشود، خدای‏
‎[[page 269]]‎‏نخواسته به حال اول برگردد؛ و این ان شاءالله نمی شود. لکن ما باید بیدار باشیم؛ باید توجه‏‎ ‎‏داشته باشیم اینهایی که می آیند توی کارخانه ها تبلیغ می کنند که کم کاری و بیکاری و‏‎ ‎‏ترک کار، اینها دلشان برای کارگر نسوخته؛ اینها دلشان برای امریکا سوخته یا برای‏‎ ‎‏شوروی؛ برای آنها دلشان سوخته؛ یعنی برای خودشان که منافعشان تابع منافع آنهاست.‏‎ ‎‏اینها اجیرند از غیر؛ به واسطۀ اینکه مزدور آنها هستند. اینها می آیند، نمی گذارند که‏‎ ‎‏کارها انجام بگیرد. اینها را راه ندهند در کارخانه هایشان. شما بروید سراغشان و بگویید‏‎ ‎‏که اینها را ...، توی کارخانه هاراه ندهید. اینها می خواهند شما را دوباره برگردانند به همان‏‎ ‎‏حال اول.‏

‏     شما کار بکنید و کارهایتان را درست انجام بدهید، دولت هم مشغول رسیدگی است.‏‎ ‎‏برای کارگرها، برای همه، منزل درست می کنند، رفاه درست می کنند؛ لکن مهلت‏‎ ‎‏می خواهد؛ نمی شود یکدفعه همۀ این کارها بشود. این باید مهلت داده بشود کارخانه ها‏‎ ‎‏راه بیفتد، کشاورزی راه بیفتد. اینها خراب کرده اند همه را و رفتند، و حالا باید درست‏‎ ‎‏بشود. و من امیدوارم که با همت همۀ آقایان، و هرکس در هر قشری که هست، آن قشر و‏‎ ‎‏آن اشخاص باید در همان محلی که هستند کارهایشان را موافق با اسلام بکنند و کار‏‎ ‎‏بکنند.‏

‏     همین امروز به من گفتند که بسیاری از ادارات هست که کم کار می کنند و اهمال‏‎ ‎‏می کنند در کارهایشان. خوب، این اشخاصی که در ادارات، حالا کم کار می کنند ـ که‏‎ ‎‏شاید یک قدری هم عادت از سابقشان باشد ـ اینها برایشان مشروع نیست که اجرت‏‎ ‎‏بگیرند از اداره؛ اجرت وقتی است که کار در مقابلش باشد. و ما به دولت می گوییم که‏‎ ‎‏اشخاصی که کم کار می کنند، به اندازه ای که کم کار می کنند اجرت از ایشان کسر بگذارد‏‎ ‎‏و ندهند به اینها. کسی که می آید آنجا می نشیند و سیگار می کشد و در آخر ماه چند هزار‏‎ ‎‏تومان می خواهد، او نباید بگیرد. اینها باید متوجه باشند که مملکت، حالا مال خودشان‏‎ ‎‏است؛ باید کار بکنند. هرکس در هر محلی هست باید کار بکند، تا چرخهای مملکت راه‏‎ ‎‏بیفتد.‏


[[page 270]]ضرورت تحول در ادارات و دادگستریها

‏     و تحولی باید پیدا بشود در این ادارات؛ خصوصاً در دادگستری تحول می خواهد.‏‎ ‎‏این را من سابقاً گفته ام؛ لکن ـ خوب ـ باید وقتی مستقر شد و مجلس پیدا شد، این‏‎ ‎‏تحولات باید پیدا بشود؛ که اینطور طول و عرض محاکمات، به اینقدر طولانی شدن هم‏‎ ‎‏موجب این می شود که وقت مردم صرف بشود. آدم ده سال توی این سالنهای دادگستری‏‎ ‎‏هی راه برود و هی برود و برگردد، و آخرش معلوم نشود که به حقش می رسد یا نه.‏‎ ‎‏کارهایی را که یک قاضی اسلامی در یک روز و دو روز تمام می کرد، وقتی به‏‎ ‎‏دادگستری ما می رسد یک سال طول می کشد تا این وکیل بگذارد آن محاکمه در مجرا‏‎ ‎‏واقع بشود! از اول می آید به صلاحیت دادگاه اعتراض می کند. چند وقت باید طول بکشد‏‎ ‎‏که شما بیایید صلاحیت آن دادگاه را اثبات بکنید، که خیر، این دادگاه صالح است! بعد‏‎ ‎‏چند وقت بیاید صحبت بکند. یکوقتی یک شاهدی، یکی از علما امضا کرده بود که‏‎ ‎‏الآثم‏‎[5]‎‏ فلان. مدتی طول داده بود که این اقرار به ذنب است و این فاسق است که دارد‏‎ ‎‏«الآثم»!‏

‏     وکلا اینطوری هستند که نمی گذارند که پیش برود. حالا «ابتدایی»، بعدش‏‎ ‎‏«استیناف»‏‎[6]‎‏، بعد چه. چند دفعه برمی گردد از اول ‏‏[‏‏بررسی‏‏]‏‏ می شود. اینها جز تضییع‏‎ ‎‏اوقات مردم چیز دیگری نیست. محاکمات باید یک درجه باشد؛ یک قاضی صحیح‏‎ ‎‏باشد کار مردم را تمام کند، بروند مردم سراغ کارشان. همان کاری که پیشتر قاضیهای ما‏‎ ‎‏می کردند، می نشاندند اینها را و حرفهایشان را گوش می کردند، شاهدشان را می گرفتند،‏‎ ‎‏و چه می کردند، دو روز، سه روز، یک روز، و گاهی یک ساعت، دو ساعت، مسئله تمام‏‎ ‎‏می شد. مردم وقتشان شریف است؛ نباید صرف یک محاکمه ای بشود که آن.‏

‏     یک نفر وکیل دادگستری بود که من می شناختم؛ او را دیده بودم؛ شیخ رضا اسمش‏
‎[[page 271]]‎‏بود؛ معروف بود آن وقت. نقل می کنند که گفته بود این محاکمه ای را که الآن ما شروع‏‎ ‎‏کردیم، تا من هستم این محاکمه هست؛ وقتی من مُردم، پسرم این کار را انجام می دهد!‏‎ ‎‏نمی گذاریم به آخر برسد! وضع دادگستری اینطوری است که می تواند یک وکیلی‏‎ ‎‏نگذارد به این زودیها مسئله ختم بشود. اینها باید تحول پیدا بکند؛ باید طوری بشود که‏‎ ‎‏اگر ما نتوانیم صد درصد اسلامی اش بکنیم، لااقل نزدیکش بکنیم به اسلام. و ان شاءالله ‏‎ ‎‏امیدواریم بتوانیم. اما حالا فرض می کنیم نتوانیم؛ لااقل به آن نزدیک بشود. همچو نباشد‏‎ ‎‏که او در یک قطبی؛ و هرچه در غرب عمل شد ما باید تبع آنها باشیم و همۀ اداراتمان‏‎ ‎‏غربی باشد. این از اغلاط است که... به خاطر ضعف مسلمین بوده است که هرچه را از‏‎ ‎‏آنجا دیدند خیال کرده اند این خوب است و به آن عمل کردند. دیگر خودشان نظر‏‎ ‎‏نکردند، که ببینند که خود این آیا صحیح است یا غیر صحیح است. وقتی دیدند آنها‏‎ ‎‏طیاره درست کردند، خیال کردند که دیگر جهات اخلاقی شان هم صحیح است؛ و حال‏‎ ‎‏اینکه مسئله اینطور نیست.‏

اتحاد اسلامی بزرگترین قدرت جهانی

‏     در هر صورت، تحولات لازم است؛ هم در اشخاص برای پاک بودن، برای مهذب‏‎ ‎‏بودن، برای خدمتگزار و ملی بودن تحول می خواهد، که با ارشادات اقشار مختلف،‏‎ ‎‏بزرگترها، باید اینها عملی بشود؛ و هم در کیفیت خود این ادارات و فرم ادارات، باید اینها‏‎ ‎‏عوض بشوند. و ان شاءالله امیدوارم که این امور تحقق پیدا بکند و یک مملکت اسلامی‏‎ ‎‏بشود، و بالاتر از آن، ان شاءالله سرایت بکند به سایر ممالک اسلامی، و بشود یک‏‎ ‎‏مملکت اسلامی بزرگ، در مقابل همۀ ابرقدرتها. اگر ممالک اسلامی با جمعیتی که یک‏‎ ‎‏میلیارد تقریباً هست، مخازن بزرگی که دارند، اینها اگر به یک نحو، اتحادی با هم پیدا‏‎ ‎‏بکنند، بزرگترین قدرت هستند. خداوند ان شاءالله به همۀ شما سعادت و سلامت عنایت‏‎ ‎‏کند.‏

مسئلۀ مصادرۀ اموال

‏     اینکه من عرض می کنم ـ از اول هم گفته ام ـ که دادگاهها نباید روی آن مسائل سابق‏
‎[[page 272]]‎‏عمل بکنند، دادگاهها باید به تمام معنا اسلامی ‏‏[‏‏باشند‏‏]‏‏، و توجه به اینکه خدای نخواسته‏‎ ‎‏یک بیگناهی یکوقتی گرفتار نباشد یا یک کم گناهی زیاد از اندازه به او تحمیل نشود، این‏‎ ‎‏از مسائل مهم است. قضیۀ مصادرۀ اموال هم مسئله ای است که به نظر من مگر در یک‏‎ ‎‏استثناهایی که معلوم است که همۀ اموالش از سرقت و دزدی بوده و از خیانت و چپاول و‏‎ ‎‏امثال ذلک بوده؛ و الاّ اگر کسی ـ فرض کنید ـ ساواکی بوده، یا کسی ـ فرض کنید ـ وکیل‏‎ ‎‏مجلس بوده، محتمل است که خودش مال داشته است؛ این را نباید مصادره کرد؛ زیرا‏‎ ‎‏اینها زن و بچه دارند؛ اینها زندگی دارند. همین چند روز اخیر نامه ای آمده است از عیال‏‎ ‎‏علامه وحید کرمانشاهی‏‎[7]‎‏ ـ که او را کشته اند ـ که اموال ما را مصادره کرده اند، و ما چیزی‏‎ ‎‏نداریم. و من گفته ام که تماس بگیرند؛ که آخر نمی شود همچو چیزی. حالا ما فرض‏‎ ‎‏می کنیم که فلان آدم، آدم خائنی بوده و مستحق قتل هم بوده ـ همۀ اینها را ما فرض‏‎ ‎‏می کنیم ـ اما خوب، خانواده اش و عیالش و بچه های کوچکش چه تقصیری دارند؟ بله،‏‎ ‎‏این آقایان می گویند که ما راجع به این مصادرات، اینطور نیست که همۀ اموال ‏‏[‏‏را‏‏]‏‎ ‎‏مصادره بکنیم به آن معنا؛ بلکه به اندازۀ کفافشان اموال می گذاریم. لکن این زن که کاغذ‏‎ ‎‏نوشته بود، خیلی الحاح‏‎[8]‎‏ کرده بود که برای ما چیزی نگذاشتند و ما نمی توانیم زندگی‏‎ ‎‏کنیم؛ که باید به او توجه بکنید. در هر صورت، این یکی از مسائل است که اموال مردم را‏‎ ‎‏بیخودی نمی شود مصادره کرد. به مجرد اینکه وکیل مجلس بوده، حالا خودش ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ قتل‏‎ ‎‏و اموالش مصادره! وکالت مجلس اسباب قتل نمی شود. اینها البته خلافکاری کرده اند؛‏‎ ‎‏این حقوقی که گرفته اند باید پس بدهند؛ اما این حقوق معنایش این نیست که باید همۀ‏‎ ‎‏اموالش را مصادره کنند. حقوقی که گرفته اند خلاف قاعده بود که از دولت گرفته اند؛ باید‏‎ ‎‏پس بدهند؛ و یک تأدیبی هم باید بشوند.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

‎[[page 273]]‎

  • ـ آقای احمد جنتی.
  • ـ روز تولد محمدرضا پهلوی.
  • ـ به کودکی نه یا ده ساله اشاره می کنند.
  • ـ اشاره به آقای احمد جنتی.
  • ـ آثم: گناهکار. میان مجامع علمی روحانی مرسوم است که برخی از علما پیش از امضای خود واژه هایی مانند: الجانی، الفانی، الآثم، الأحقر، الأقل، الفقیر و ... به کار می برند.
  • ـ مرحلۀ دوم رسیدگی در دادگاهها.
  • ـ سناتور دوران پهلوی که در دادگاه انقلاب اسلامی «مفسد فی الارض» شناخته شد و اعدام گردید.
  • ـ اصرار، التماس.

انتهای پیام /*