سخنرانی

سخنرانی در جمع مسئولان نهضت سوادآموزی و هلال احمر (ریشه تفاوت ارزش ها)

کد : 71816 | تاریخ : 05/10/1361

سخنرانی

‏زمان: صبح 5 دی 1361 / 10 ربیع الاول 1403‏

‏مکان: تهران، حسینیه جماران‏

‏موضوع: ریشه تفاوت ارزشها در دنیا‏

‏حضار: قرائتی، محسن (نماینده امام و سرپرست نهضت سواد آموزی) ـ غیوری (نماینده امام در‏‎ ‎‏جمعیت هلال احمر) ـ آموزشیاران نهضت سواد آموزی، کارکنان جمعیت هلال احمر‏‎ ‎‏سراسر کشور.‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

اختلاف ارزشها به حسب مکاتب مختلف 

‏     ‏‏امروز بحمدالله ، با دو گروهی که هر دو گروه ارزشمندند، مواجه هستیم. گروه‏‎ ‎‏آموزندگان به ملت در سر تا سر کشور ـ البته گروهی از آنها ـ و گروهی هم از هلال احمر.‏‎ ‎‏ارزشها در دنیا به حسب مکتبها و به حسب دیدها مختلف است. با مطالعه به مکتبهایی که‏‎ ‎‏در دنیاست و به مسلکهایی که در دنیاست، می توانیم بفهمیم که ارزشها در مکتبها‏‎ ‎‏اختلاف دارد و در ایده ها هم اختلاف دارند. شما اگر قطع نظر کنید از مکتبهای توحیدی‏‎ ‎‏و الهی و به مکتبهای مادی و به ایده هایی که دنبال مادیات هستند. مراجعه کنید و مطالعه‏‎ ‎‏در آن بکنید، می بینید که این دو مکتب  متقابل با هم و مختلف هم هستند. مکتب الهیین و‏‎ ‎‏موحدین ارزشهایش یک چیزهایی است، یک عناوین است و مکتبهای مادیگری، چه‏‎ ‎‏مادیگری کمونیستی و چه مادیگری سرمایه داری و بالاخره، تمام مکتبهایی که ماورای‏‎ ‎‏مکتب الهی است، ارزشها با هم فرق دارد. ‏

‏     شما در همین کشور خودمان، در زمان طاغوت و طاغوتها ملاحظه کنید که در خود‏‎ ‎‏آنها ارزشها چه بود و در ملت که رنگ آنها را به تبع قبول کرده بودند. ارزشها چه بود. در‏‎ ‎‏زمان آنها، آن وقتی که اتومبیل و امثال اینها نبود، در مرکب، ارزشها به کالسکه های چند‏‎ ‎‏اسبه‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ و هر چی بیشتر بود اسب، هشت اسب، گاهی تا بیشتر از این هم، و عدد خدمه و‏
‎[[page 183]]‎‏عدد آنهایی که هیاهو اطراف این انسانی که، یا غیر انسانی که در آن کالسکه نشسته بود،‏‎ ‎‏هم ارزش در بین قشر روشنفکر آن زمان و هم نویسنده های آن زمان و هم شعرا و‏‎ ‎‏گویندگان و اهل هنر آن زمان، ارزش به این بود که هر کس پارکش بیشتر و هر کس خدم‏‎ ‎‏و حشمش بیشتر، ارزشش بیشتر. طبقه ای که اسم خودشان را «طبقۀ اشراف و اعیان»‏‎ ‎‏گذاشته بودند، ارزش پیش آنها این بود که چند تا نوکر داشته باشند، و چند تا دِه داشته‏‎ ‎‏باشند و چند تا اسب داشته باشند و چند تا تازی و سگ داشته باشند. در پیش سرمایه‏‎ ‎‏دارها هم، ارزش ، زیادی سرمایه و روی هم انباشتن سرمایه ها و پر کردن بانکها یا‏‎ ‎‏تجارتخانه ها از اموال، از هر راهی باشد. وقتی در قشر توده های مردم نگاه می کردی، در‏‎ ‎‏بین زن و مرد ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ هر دو طایفه، ارزش به لباس بود و به طرز پوشیدن لباس و دوختن‏‎ ‎‏لباس و آرایش. هر که بهتر لباس می پوشید و شیکتر بود در لباس، ارزشش پیش مردم‏‎ ‎‏بیشتر بود. و هر زنی که آرایشش به طرز اروپایی بود و لباسش از آنجا الهام می گرفت،‏‎ ‎‏این پیش زنها هم ارزشش زیادتر بود، البته پیش اکثر. ارزشها همه به امور مادی بود. ‏

‏     وقتی بنا باشد که ارزش انسان به اسب و الاغ و سگ و تازی و امثال اینها باشد، آن‏‎ ‎‏مبدأ ارزش ، ارزشش از این شخص بیشتر است. اگر اسب مبدأ ارزش یک انسان شد، آن‏‎ ‎‏اسب ارزشش از انسان بیشتر است؛ برای اینکه او ارزش به انسان داده. اگر فرش و قالی و‏‎ ‎‏تجملات و بزک کردن و مو چطور کردن و مد را از اطراف آوردن، این ارزش یک انسان‏‎ ‎‏را زیاد می کند، آنها ارزششان بیشتر از این است؛ برای اینکه آنها مبدأ ارزش هستند.‏‎ ‎‏انسان خودش ارزش ندارد، ارزشش به گاوداری است، گاوها ارزششان بیشتر از خود‏‎ ‎‏انسان است؛ ارزششان به پارک داری است؛ ارزششان به فرش داری است؛ ارزششان به‏‎ ‎‏امثال این مسائل است. وروی موازین عقلی، اگر مبدأ اثر یک جایی باشد و به واسطۀ آن‏‎ ‎‏مبدأ اثر، این آدم یا این شیء ارزش پیدا کند، آن مبدأ اثر ارزشش بیشتر است. ‏

‏     نقل می شود که یک عارف مسلکی وارد شده بود به منزل یک امیر، یک سلطان یا‏‎ ‎‏یک امیر و دیده بود که مجلس ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ همه چیز مزین است، همه چیز هست. در این بین،‏‎ ‎‏آب دهان می خواست بیندازد. نگاه کرد به اطراف و آب دهنش را توی صورت آن امیر‏
‎[[page 184]]‎‏انداخت. امیر اعتراض کرد که برای چه؟ گفت: من هر چه نگاه کردم، کثیفتر از صورت تو‏‎ ‎‏در اینجا نیافتم. شما اگر آن ورق را ببینید ، انسان اگر آن صفحۀ دوم عالم را ببیند و در‏‎ ‎‏آنجا ببیند که اینهایی که ارزششان را به این مسائل می دانند، آن وقت می بینید که در آنجا،‏‎ ‎‏صورت آنها آن قدر مشوه ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ و صورت انسانی هم نیست، یک صورت دیگری‏‎ ‎‏است، تا ببینی سگباز است و همه دلش را به سگ داده است، صورت سگ است.‏

علم و تقوا، میزان ارزش در مکاتب توحیدی 

‏     ‏‏مسئلۀ تجسم اعمال و تجسم اخلاق و اینها یک مسئله ای است که در پیش اهل نظر و‏‎ ‎‏محققین مسلّم است. و در روایات ما هم هست کسی که غیبت می کند، در روایات هست‏‎ ‎‏که زبانش به اندازۀ بین مکه و مدینه ظاهراً هست، دراز می شود و مردم در روز حشر از‏‎ ‎‏روی این زبان عبور می کنند. این نتیجۀ غیبت است. یک کسی که زبانش از این ور شهر به‏‎ ‎‏آن ور شهر دراز می شود و اعراض مردم را ذکر می کند و آبروی مردم را می برد، این زبان‏‎ ‎‏در آن عالم تا آن اندازه ای که اینجا دراز بوده، آنجا هم درازی پیدا می کند و اهل محشر‏‎ ‎‏از رویش ـ به حسب این روایت ـ می گذرند. وقتی بنا شد ارزش انسان به این مسائل باشد،‏‎ ‎‏آن وقت هیچ یک از معنویات دیگر ارزش ندارد. شما اگر گمان بکنید در پیش این‏‎ ‎‏طایفه هایی که ارزش را به این معانی می دانند، ارزشی که پیش انبیا هست، اینها اصلاً‏‎ ‎‏ارزش بدانند؟ باور نکنید که بدانند. ممکن است بگویند. و لیکن باور ندارند. اگر باور‏‎ ‎‏داشتند، می رفتند دنبال آن ارزش. حالا که ندارند و نمی روند دنبال آن ارزش، معلوم‏‎ ‎‏می شود باور ندارند. ارزش در لسان انبیا و در لسان اولیای خدا و در رأس آنها، قرآن‏‎ ‎‏کریم و رسول اکرم، ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ارزش به علم و تقواست. میزان، ارزش‏‎ ‎‏این دو خاصه است: علم و تقوا توأماً. علم تنها ارزش ندارد یا ضعیف است ارزشش.‏‎ ‎‏تقوای تنها یا ارزش ندارد یا ضعیف است ارزشش. ‏

‏     در حدیث منقول از رسول خداست که ‏قَصَّمَ رَجُلانِ ‏[‏یا صِنْفان‎ ‎‏]‏ظَهْری: عالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جاهِلٌ
‎[[page 185]]‎مُتَنَسِّکٌ.‎[1]‎ جاهلی که نداند موازین انسانی ـ اسلامی را، این هر چه هم متنسک باشد، بر‎ ‎خلاف آن طریقه ای که طریقۀ انبیاست، عمل می کند. و عالمی که تقوا نداشته باشد و‎ ‎متهتک باشد، آن هم ضررش بر اسلام بدتر است از هر کس. آن ارزش ‏[‏برای‏]‏ علم و‎ ‎تقواست. همه چیز را از متقین قبول می کنند. در لسان قرآن، از «علم» در لسان قرآن‎ ‎بسیار تمجید شده است، لکن در کنارش تقوا. علم تنها فایده ندارد برای انسان، مگر‎ ‎همان روی موازین طبیعت و تقوا هم بدون علم انسان را نمی رساند به کمال.

‏لزوم سفارش به تقوا در کنار آموزش ‏

‏     ‏‏شما آقایان و آقایانی که در هر جا هستند و این شغل شریف را در آن وارد شده اند که‏‎ ‎‏آموزش بدهند به ملت ما و این ملت مظلومی که از همه چیز در رژیمهای سابق محروم‏‎ ‎‏بود، و آنهاهی دم می زدند از بزرگی و از تمدن و ملتشان در جهالت غوطه ور بود، شمایی‏‎ ‎‏که امروز همت این معنا را گماشته اید که مردم را سوادآموزی کنید توجه داشته باشید که‏‎ ‎‏ارزش کار شما ارزشی است که قرآن کریم این ارزش را تصدیق فرموده است. لکن در‏‎ ‎‏کنار این آموزش، پرورش هم باشد؛ دعوت به تقوا هم باشد. آموزش تنها نباشد،‏‎ ‎‏آموزش و تربیت باشد. انسان تا آن آخر عمرش، هم به علم احتیاج دارد و هم به آموزش‏‎ ‎‏و هم به پرورش. هیچ انسانی نیست که مستغنی از علم باشد و مستغنی از پرورش و تربیت.‏‎ ‎‏اینکه بعضی از اشخاص گمان می کنند که ما دیگر وقت درس خواندنمان گذشته است،‏‎ ‎‏این صحیح نیست. درس یک وقت معین ندارد، علم یک وقت معین ندارد. همان طوری‏‎ ‎‏که در حدیث است که علم از گهواره است تا قبر‏‎[2]‎‏ اگر انسان در حال احتضار هم یک‏‎ ‎‏کلمه یاد بگیرد بهتر از این است که جاهل باشد. این طور نباشد که شما که آنها را تعلیم‏‎ ‎‏می دهید و ان شاء الله ، موفق خواهید بود، غفلت ‏‏[‏‏کنید‏‏]‏‏ از تربیت؛ از این غفلت نکنید.‏‎ ‎‏محتاج است انسان به موعظه، محتاج است انسان به تربیت؛ تا آخر عمر احتیاج دارد. علم‏‎ ‎


‎[[page 186]]‎‏را با تربیت ‏‏[‏‏همراه کنید‏‎ ‎‏]‏‏اینها دو بالی است که انسان با آن می تواند سیر بکند الی الله ‏‎ ‎‏تعالی. مردم را به تقوا دعوت کنید. همانطوری که تعلیمشان می کنید، به تقوا دعوتشان‏‎ ‎‏بکنید؛ آن جمله هایی که می خواهید یادشان بدهید جمله هایی باشد که دعوت به تقوا‏‎ ‎‏شده، دعوت به مکارم اخلاق شده. ‏

‏     شما اگر کتابهایی که در زمان سابق تعلیم می کردند ببینید، می بینید که آن کتابها‏‎ ‎‏خودش مردم را از تقوا دور می کرد. علم به استثنای تقوا می خواستند درست کنند. و‏‎ ‎‏کشور ما را علم به استثنای تقوا فاسد کرد و حکومتها را علم به استثنای تقوا فاسد کرد و‏‎ ‎‏قلدرها هم به واسطۀ اینکه تقوا نداشتند، علم هم نداشتند، بدتر بودند. شما از آن بچۀ‏‎ ‎‏کوچکی که پیشتان می خواهد سواد آموزی کند تا آن پیر مرد و پیر زنی که با عصا می آید‏‎ ‎‏پیشتان و ان شاء الله ، بیاید، علم را، آموزش را باحوصلۀ تمام ـ چون به این قسم از مردم‏‎ ‎‏حوصله لازم است ـ با صبر تمام، با حوصله و صبر آموزش بدهید و در ضمن این‏‎ ‎‏آموزش، آن پر دیگر را هم تقویت کنید که تقواست: یعنی، جمله هایی که انتخاب‏‎ ‎‏می کنید برای اینکه آنهارا یاد بدهید، جمله هایی باشد که در آن تقوا هم ذکر ‏‏[‏‏شده‏‏]‏‏ باشد.‏

‏     اینکه می بینید که در نماز جمعه، که بزرگترین اجتماعات است ـ در اسلام قاعده اش‏‎ ‎‏بود، باشد ـ و بحمد الله ، امروز در ایران بزرگترین اجتماعات است، در خطبه امر شده‏‎ ‎‏است به اینکه دعوت به تقوا بکنید، این برای اهمیتی است که تقوا دارد. دنبال اینکه‏‎ ‎‏توحید را تذکر می دهید و صلوات و سلام را بر پیغمبر اکرم و اولیایش می فرستید و از آنها‏‎ ‎‏نام می برید، در قبال او، امر به تقوا کنید. و سرسری از امر به تقوا نگذرند ائمه جمعه، این‏‎ ‎‏را یکی از مسائل مهم بدانند. ملت اگر متقی شد، می تواند که حفظ کند خودش را از همۀ‏‎ ‎‏آفاتی که در دنیا پیش می آید. و ائمۀ جمعه ان شاء الله ، بیشتر توجه بکنند که مردم را‏‎ ‎‏دعوت کنند به تقوا. باید مردم را آشنا کرد با آن چیزی که انبیا برای آن آمدند. برای‏‎ ‎‏مکارم اخلاق همۀ انبیا آمدند؛ ‏بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الاَْخْلاقْ.‎[3]‎‏ برای تقوا و آدم سازی آمدند‏‎ ‎
‎[[page 187]]‎‏انبیا، و حالا که این ائمۀ جمعه شغل انبیا را که نماز جمعه بوده است و نماز بوده است، در‏‎ ‎‏سایر جاها این شغل شریف را متکفل شده اند، همت کنند به اینکه مردم را آموزش تقوا‏‎ ‎‏بدهند، دعوت به تقوا بکنند. ذکر تقوا و تاریخ تقوا گفتن، این در خطبۀ جمعه کافی‏‎ ‎‏نیست، باید دعوت کنند مردم را به تقوا، وادار کنند مردم را به تقوا. اهمیت بدهند به این‏‎ ‎‏خاصۀ الهی که انبیا برای آن آمدند. و شما آموزگارها باید اهمیت بدهید به مسئله تقوا. و‏‎ ‎‏آموزندگان هم باید اهمیت بدهند. و اساتید دانشگاه و اساتید حوزه ها هم به این خاصه‏‎ ‎‏باید اهمیت خاص بدهند که اگر علم تنهای بی تقوا باشد، ولو علم توحید باشد، ولو علم‏‎ ‎‏ادیان باشد، در آن عالم ارزش ندارد. علم تنها اگر ضررش بر ملتها و بر اسلام بالاتر از‏‎ ‎‏نفعش نباشد ـ که هست ـ باید گفت که بی تقوا می تواند که یک کشوری را، یک‏‎ ‎‏انسانهایی را به باد فنا بدهد. و آن کسی که عالمتر است بهتر می تواند که مردم را فاسد کند.‏‎ ‎‏پس باید که همراه این آموزش، آموزش تقوا هم باشد. از بچه ها اگر هستند، بچه ها را‏‎ ‎‏آموزش تقوا ‏‏[‏‏بدهید‏‏]‏‏ به اندازۀ فهمشان و بزرگترها را هم همین طور. و بزرگترها گمان‏‎ ‎‏نکنند دیگر احتیاج ندارند یا اینکه وقت گذشته است؛ وقت نمی گذرد. انسان در هر حال،‏‎ ‎‏اگر یک چیزی را بداند بهتر از ندانستن است. در هر صورت، این شغل بسیار شریف‏‎ ‎‏است و مسئولیتش هم بسیار سنگین است. و ان شاء الله شما موفق باشید. ‏

ارزش خدمت در هلال احمر

‏     ‏‏و دنبال همین قضیه، این صلیب سرخ‏‎[4]‎‏ است. صلیب سرخ ایده اش اگر یک ایدۀ‏‎ ‎‏انسانی ـ اسلامی باشد، این هم یکی از اموری است که دنبال همان تقواست، دنبال همان‏‎ ‎‏علم است. علم و تقواست که می تواند این صلیب سرخ را و این هلال احمر را و این‏‎ ‎‏چیزی که هست هلال احمر، که در اینجا هست، آن می تواند که ارزش به آن بدهد.‏‎ ‎‏ارزش به حجم کار نیست، ارزش به کیفیت است. وقتی کیفیت کار شما خوب شد و‏‎ ‎‏حجمش هم زیاد شد، آن وقت ارزشها، ارزشهای بسیار ارزنده است. البته این کار بسیار‏
‎[[page 188]]‎‏ارزنده است؛ با معلولین سروکار داشتن و با ضعفا سروکار داشتن و با اشخاصی که در‏‎ ‎‏جنگ هستند و در بیمارستانها هستند سروکار داشتن ، در عین حالی که مشکل است،‏‎ ‎‏پرارزش است.‏

‏     و اما اینکه این آقا‏‎[5]‎‏ گفتند که به حسب قوانین بین المللی، افراد هلال احمر باید‏‎ ‎‏مصون باشند، اینها در جاهایی که ارزش را، ارزش انسانی نمی دانند، حرفش هست،‏‎ ‎‏معنایش نیست. شما استبعاد نکنید که حزب بعث عراقی دنبال این باشد که قواعد بین‏‎ ‎‏المللی چی است یا آنهایی که همین جمعیتهای بین المللی را ـ به اصطلاح خودشان‏‎ ‎‏درست کردند. آنها ارزش را در این مسائل که انبیا می گفتند، در این مسائل نمی دانند. آنها‏‎ ‎‏ارزش انسان رابه ایمان نمی دانند. آنها ارزش انسان را به شقاوت، خونریزی و بدتر از او‏‎ ‎‏می دانند. وقتی ارزش را اینها آن ندانستند و از اول، نفس خبیثشان منحرف است در‏‎ ‎‏اخلاق و در همه چیز، دیگر توقع نداشته باشید که آنها به قواعد بین المللی عمل کنند. به‏‎ ‎‏چه قواعدی اینها عمل می کنند؟ مگر آنهایی که این جمعیتهای حقوق بشر و ـ نمی دانم ـ‏‎ ‎‏سازمان کذارا درست کردند، خودشان به این قواعد بین المللی عمل می کنند؟ ‏

‏     آنهایی که این همه فریاد می زنند از حقوق بشر، وقتی که می رسند به اینکه حزب بعث‏‎ ‎‏صدامی این قدر از انسانها را در اینجا کشته است و آن قدر از انسانها را در اینجا بی‏‎ ‎‏خانمان کرده و علیل کرده، علاوه بر اینکه از آن همین طوری می گذرند، توجیه هم‏‎ ‎‏می کنند. توجیه می کنند به اینکه خوب، شما در عراق فلان جا را منفجر کردید، اینها هم‏‎ ‎‏عوض دادند! یک دروغ عراق می گوید برای اینکه تصحیح کند کار خودش را، هر روز‏‎ ‎‏می گوید که بصره را زدند! این بصره ای که زدند، کجاست؟ این جمعیت بصره کجایند که‏‎ ‎‏زدندشان یا سایر شهرها؟ اسلام اجازه نمی دهد که ما مردم بی گناه را برای خاطر گناه‏‎ ‎‏دیگری آزار بدهیم. منتها آنها می گویند این مسائل را؛ برای اینکه وقتی یک بمب یا چند‏‎ ‎‏بمب می اندازند و یک جمعیت کثیری را، زن و بچۀ بی گناه را، پیر و جوان بی گناه را‏
‎[[page 189]]‎‏می کشند، بگویند که ما در ازای آن، این کار را کردیم. ‏

‏     شما متوقع نباشید از اینهایی که ادعای این مسائل را می کنند و می گویند ـ مثلاً ـ هلال‏‎ ‎‏احمر در هر جا یا صلیب سرخ در هر جا افرادش مصون اند. توقع نداشته باشید که در عمل‏‎ ‎‏هم همین طور باشند؛ در عمل این طور نیستند. ارزشها پیش آنها ارزش انسانی نیست. و‏‎ ‎‏همۀ مسائل همین طور است، منتها من بعضیهایش را عرض کردم. شما خودتان مطالعه‏‎ ‎‏کنید ببینید که در رژیم سابق، در هر جا ارزش چه بود. ارزش شعر چه بود. ارزش‏‎ ‎‏روشنفکر چه بود. روشنفکر آن وقت ارزش را به چه می دانست. ارزش انسانها به چه بود‏‎ ‎‏در آن وقت. آن وقت خواهید فهمید که مسئله دو راه است: یک راه انبیاست و یک راه‏‎ ‎‏شیاطین؛ یک راه طغات‏‎[6]‎‏ است و یک راه انبیاست. راه انبیا ارزشها را طور دیگری‏‎ ‎‏می داند. انسان را صاحب ارزش می داند و ارزشش را به حیوان نمی دانند، به جماد‏‎ ‎‏نمی دانند، به دارایی نمی دانند؛ به آن چیزهایی که در باطن خودش هست می دانند، به‏‎ ‎‏علم می دانند، به تقوا می دانند، به مکارم اخلاق می دانند. و این قشر از جمعیت بشر تمام‏‎ ‎‏ارزشها را به غیر آن چیزی که انبیا می دانند، می دانند. ‏

‏     خداوند ان شاء الله ، ما و شما را موفق کند که به ارزشهای انبیا توجه کنیم؛ و ما دنبال انبیا‏‎ ‎‏و در خط آنها باشیم؛ و از ارزشهای دنیایی که بر خلاف سیرۀ انبیاست، پرهیز کنیم؛‏‎ ‎‏دنیایی را بخواهیم که ارزشش ‏‏[‏‏را‏‎ ‎‏]‏‏انبیا دادند؛ خدمتی را بخواهیم که ارزشش را تقوا و‏‎ ‎‏علم داده است ان شاء الله ، همه موفق بشوید.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

‎[[page 190]]‎

  • ـ بحارالانوار، ج 2، ص 111، ح 25، «دو نفر کمر مرا شکستند: عالمی که ترسی از رسوایی ندارد و زاهدی که نادان است.»
  • ـ «اُطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ إلَی اللَّحْدِ»؛ زگهواره تا گور، دانش بجوی.
  • ـ «برای تکمیل و تتمیم بزرگی های اخلاقی برانگیخته شدم». بحارالانوار، ج 16، ص 210.
  • ـ صلیب سرخ، جمعیت امدادگر جهانی که در جمهوری اسلامی ایران «هلال احمر» نامیده می شود.
  • ـ آقای سید علی غیوری، نماینده امام در جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران.
  • ـ طُغات، جمع طاغی: سرکش ، طغیانگر .

انتهای پیام /*