دریا و سراب

دریا و سراب

کد : 72693 | تاریخ : 27/04/1388

  • ما را رها کنید در این رنج بی‌حساب
  • با قلب پاره پاره و، با سینه‌ای‌ کباب[1]
  • عمری‌ گذشت در غم هجران روی‌ دوست
  • مرغم درون آتش و، ماهی‌ بُرونِ آب
  • حالی‌ نشد نصیبم از این رنج و زندگی‌
  • پیری‌ رسید غرق بطالت، پس از شباب
  • از درس و بحث مدرسه‌ام حاصلی‌ نشد
  • کی‌ می‌توان رشید به دریا ازین سراب؟
  • هرچه فرا گرفتم و، هرچه ورق زدم
  • چیزی‌ نبود غیر حجابی‌ پس از حجاب
  • هان ای‌ عزیز! فصل جوانی‌ بهوش باش!
  • در پیری‌ از تو، هیچ نیاید بغیر خواب
  • این جاهِلان که دعوی‌ ارشاد می‌کنند!
  • در خرقه‌شان بغیر «منم» تحفه‌ای‌ میاب
  • ما عیب و، نقص خویش و، کمال و، جمال غیر
  • پنهان نموده‌ایم، چو پیری‌ پسِ خضاب
  • دَم در نیاور دفتر بیهوده پاره کن
  • تا کی‌ کلام بیهُده، گفتار ناصواب؟

انتهای پیام /*