هست و نیست

هست و نیست

کد : 72713 | تاریخ : 07/04/1388

  • عالم اندر ذکر تو، در شور و غوغا هست و نیست
  • باده از دست تو، اندر جام صهبا هست و نیست[1]
  • نور رخسار تو در دلها، فروزان شد نشد
  • عشق رویت، در دل هر پیر و برنا هست و نیست
  • بلبل اندر شاخ گل، مدح تو را خواند و نخواند
  • بوی‌ عطر موی‌ تو، در دشت و صحرا هست و نیست
  • درد دل را[2]روی‌ زردم، پیش او گفت و نگفت
  • پاره‌پاره جامه‌ی‌ صبر و شکیبا هست و نیست
  • جان من، در راه آن دلبر، فدا گشت و نگشت
  • جان خوبانْ، برخی‌ِ خاک دلارا هست و نیست
  • کاروان عشق، در رؤیای‌ او رفت و نرفت
  • جان صدها کاروان، در این تمنّا هست و نیست

انتهای پیام /*