طبیب عشق

طبیب عشق

کد : 72717 | تاریخ : 03/04/1388

  • غم دل با که بگویم که مرا یاری‌ نیست
  • جز تو ای‌ روحِ روان! هیچ مددکاری‌ نیست
  • غم عشق تو، به جان است و، نگویم به کسی‌:
  • که در این بادیه‌ی‌ غمزده، غمخواری‌ نیست
  • راز دل را نتوانم به کسی‌ بگشایم
  • که در این دیر مغان راز نگهداری‌ نیست
  • ساقی‌! از ساغر لبریز ز می‌ دم بربند
  • که در این میکده‌ی‌ می زده هشیاری‌ نیست
  • درد من، عشق تو و بستر من، بستر مرگ
  • جز تواَم هیچ طبیبی‌ و پرستاری‌ نیست
  • لطف کن، لطف و، گذر کن به سر بالینم
  • که به بیماری‌ من، جان تو! بیماری‌ نیست
  • قلم سرخ کشم بر ورقِ دفتر خویش
  • هان! که در عشق من و حُسن تو، گفتاری‌ نیست

انتهای پیام /*