خرقه ی تزویر
خرقه تزویر
کد : 72718
|
تاریخ : 02/04/1388
- ماییم و یکی خرقهی تزویر و دگر هیچ
- در دام ریا، بسته به زنجیر و دگر هیچ[1]
- خودبینی و، خودخواهی و، خودکامگی نفس
- جان را چو روان، کرده زمینگیر و دگر هیچ
- در بارگه دوست، نبردیم و ندیدیم
- جز نامهی سربسته به تقصیر و دگر هیچ
- بگزیده خرابات و، گسسته ز همه خلق[2]
- دلبسته به پیش آمدِ تقدیر و دگر هیچ
- درویش که درویش صفت نیست، گشاید
- بر خلق خدا دیدهی تحقیر و دگر هیچ
- صوفی که صفاییش نباشد، ننهد سر
- جز بر در مردِ زر و شمشیر و دگر هیچ
- عالِم که به اخلاص نیاراسته خود را
- علمش به حجابی شده تفسیر و دگر هیچ
- عارف که ز عرفان کتبی چند فراخواند
- بسته است به الفاظ و تعابیر و دگر هیچ.
انتهای پیام /*